واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: اینجا روزی گذر «قیصر» بود
مثل فیلمها، خانمهای جا افتادهی زیادی با چادر گُلگلی به خرید مشغولند. بقّالی و میوهفروشی و ترشی فروشیای که کنار هم هستند از همه مغازههای گذر امامزاده یحیی شلوغترند. بوی ترشی کل محله را برداشته و از هر خانه بوی یک غذای وسوسهانگیز به مشام میرسد. سر ظهر، بر عکس نان فانتزی فروشی محله، کار و بار نان تافتونی سکه است و صف مارپیچ آن، چند متری را تا جلوی مغازههای دیگر کشیده شده است.
به گزارش نامه نیوز، مارپیچ خیابان ری را که مستقیم بیایی بالا و چند صد متر داخل خیابان امیرکبیر و راستهی لوازم خانگی فروشیها را جلو بروی، به یکی از تاریخیترین کوچههای تهران میرسی که از همان اولش خانههای تاریخی توی چشم میزند. کمی که پایینتر بروی، گذر امامزاده یحیی با آن هشتیِ زیبای چشمنواز که دیگر کمتر میشود نمونههایش را پیدا کرد، نظرت را جلب میکند.
بافت شهری به مرور زمان به شکلی تغییر کرده که میشود گفت منطقه «عودلاجان» و گذر امامزاده یحیی منطقه ضعیفنشینی است؛ اکثر مغازهها هنوز خیلی قدیمیاند، کمتر دکّانی را میتوانی ببینی که نمای آن سنگ شده باشد. دیوار مغازهها مثل اکثر خانهها هنوز کاهگلی است یا نهایتا آجری شده تا کچلی کاهگل دیوارها خیلی توی ذوق نزند.
توی گذر، تقریبا همه هم را میشناسند. این را میشود از سلام و احوالپرسیهای توأم با احترامی که رد و بدل میشود میشود فهمید؛ وگرنه الان در خیلی جاهای همین «تهران» متمدن شده، همسایهی دیوار به دیوار خبر ندارد که دیشب همسایه دست راستی آش رشتهی نذری پخته و همسایه دست چپی بلهبرون دختر دانشجویش بوده و بشقابهای گلدار آبی که بتوان آنها را با هم سِت کرد، کم دارد.
اینجا همه هم را میشناسند، حتی فلافلفروش عرب که روغن سوختهی ته ظرفش خیلی تمیزتر از فستفودیهای بالای شهر است و روی صندلی چهارپایه کنار مغازهاش نشسته، با هر سلام، یک «سلام» غلیظ پاسخ میدهد و نیمخیز میشود و این اتفاق تا وقتی که لشکر بچه مدرسهایها بعد از تعطیلی به «فلافلفروشی ابوشیما» هجوم بیاورند، ادامه دارد.
وضعیت قنادیِ قدیمی وسط هشتی هم دست کمی از بقّالی و فلافلفروشی ندارد؛ قنادیای که بین سنت و مدرنیته گیر کرده و از یک طرف کیک تصویری میفروشد و از طرف دیگر بازار فروش تخمه و شیرینی زباناش داغ است؛ آن هم از شیرینی زبانهای درازِ 10 سانتیِ که دیگر کمتر جایی میشود به این خوشمزگی پیدا کرد.
از همان اول هشتی که با «حمام نواب» شروع میشود، اگر فیلمدیده باشید میتوان رد پای «قیصر» و «کریم آبمنگل» که از گذر رد میشوند و توی در چوبیِ قدیمی حمام گم میشوند را ببینی؛ آن هم با این فرق که امروز حمام دیگر آیفون تصویری دارد و همه دوشهای آن جمع شده و به جایش کارگاه آموزش صنایع دستی راه افتاده که مسئولش میگوید کار را به بچههای بیسرپرست یا بد سرپرست یاد میدهد تا بتوانند در این وانفسا گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند. به حال اگرچه همهی محل، حمام نواب را به «قیصر» و مسعود کیمیایی میشناسند، اما کل نشانهی حمام از آن فیلمِ ساختارشکن، هفت هشت تا عکس به راهروی حمام و البته بازدیدکنندگانی است که احتمالا نه تنها از بازسازی و نورپردازی خوب آنجا ناراحت نمیشوند، بلکه خرسند هم خواهند شد که میبینند امروز از چنین جایی، استفادهی مناسبی میشود.
بعد از هشتیِ تنگ و باصفا که با هجوم موتورهای پردود یک ماشین به سختی از آن رد میشود، چندین و چند مغازهی نقلی خیاطی، ویدئوکلوپ و... هستند و بعد از آن هم، حوزه علمیه قدیمی «معمارباشی» جا خوش کرده؛ مدرسهای بسیار قدیمی، با معماری زیبا و سنتی که همان اول نظرت را بدجور جلب میکند. داخل حیاط، مثل خیلی از عمارتهای قدیمی، یک حوض زیبا که احتمالا قدیمترها پر از ماهی قرمز کوچولو بوده، وجود دارد. الحقوالانصاف معماری مدرسه آنقدر جذاب است که به قول امروزیها «اتمسفر» خوبی دارد، مخصوصا وقتی سر ناهار وارد آنجا شده باشی و بوی قرمهسبزی طلبههای جوان که خیلیهایشان تازه پشت لبشان سبز شده توی مشام بزند.
ورودی بیست و چند هجرهی این مدرسه صدساله دقیقا مثل همان چیزی است که در «طلا و مس» نشان داده شده؛ دقیقا همانجایی که «سید رضا»ی مستعصل که دیر به بحث استاد رسیده، پشت در چمباتمه میزند.
از مدرسه که بیرون میآیی، بیست-سی قدم جلوتر، امامزاده یحیی با آن عمارت قدیمیِ زیبا قرار دارد که اهالی محل برای آن احترام ویژهای قائل هستند. میگویند امامزاده یحیی با 15 واسطه به امام چهارم میرسد و در سال 592 هجری قمری به دست «علاءالدین تکش خوارزمشاه» به شهادت رسیده است.
اگرچه امروز محلهی امامزاده یحیی دوران افول خود را سپری میکند، اما این محلهی قدیمی و جذاب، روزگاری محل سکونت یا رفت و آمد برخی از سرشناسترین رجال سیاسی و مذهبی مانند سیدحسن مدرس، قوامالدوله، وثوقالدوله (از نخست وزیران مشروطه و عاقد قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس)، نصیرالدوله، میرزا کوچکخان جنگلی بوده و یک روزی، یکی از اولین تظاهرات مشروطیت از همینجا آغاز شده و اولین شهید مشروطه هم برای همین محله است.
گذر امامزاده یحیی یا همان «عودلاجان» اگرچه روزی یکی از معروفترین کوچههای «طهران» بود، اما به مرور به محلهای فرودست تبدیل شد که دیگر لوطیگری در آن ارزشی نداشت و صاحبان خانههای عمارتیاش ترجیح دادند به جای نزدیک بودن به دروازه شمیران، به بالا بالاهای «تهران»
منبع: ایسنا
۱۹ آذر ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]