تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اى مؤمن! به تحقيق اين دانش و ادب بهاى جان توست پس در آموختن آن دو بكوش كه هر چه بر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846539147




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقد كتاب «نخست‌وزير سه‌ دقيقه قبل درگذشت» (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقد كتاب «نخست‌وزير سه‌ دقيقه قبل درگذشت» (1)
نقد كتاب «نخست‌وزير سه‌ دقيقه قبل درگذشت» (1) كتاب «نخست‌وزير سه دقيق قبل درگذشت...» گردآوري مطالب رسانه‌هاي داخلي و فارسي‌زبان خارجي در مورد هويدا است، كه برخي مصاحبه‌هاي اختصاصي آقاي محمود تربتي‌سنجابي نيز به آن اضافه شده است. اين اثر در نوروز 1383 در چاپ اول با شمارگان دو هزار و دويست نسخه توسط انتشارات عطايي وارد بازار نشر كشور شد.آقاي احمد سميعي يكي از نويسندگان دائمي مجله «نشر دانش» در مقدمه‌اي بر كتاب به تجليل از آقاي محمود تربتي‌سنجابي پرداخته و وي را يكي از روزنامه‌نگاران قديمي روزنامه اطلاعات معرفي كرده است. در بخشي از مقدمه آمده است: «كتاب حاضر كه مجموعه اطلاعاتي است در مورد اميرعباس هويدا نخست‌وزير رژيم پهلوي، با كوشش اين نويسندة پركار و با سابقه ممتد در امر خبرنگاري، تهيه و تنظيم شده كه در خلال مطالب آن بسياري از ناگفته‌ها از زبان كساني است كه در گذشته امكان بازگو كردن آن را نداشتند.»مقاله حاضر، نقد كتاب مذكور است كه توسط دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران تهيه شده است:

كتاب «نخست‌وزير سه دقيقه قبل درگذشت» را به اين دليل كه عمده اطلاعاتش گردآوري مطالب انعكاس يافته در جرايد مختلف در مورد اميرعباس هويداست نمي‌توان يك اثر تحقيقي و تأليفي دانست، بلكه در يك ارزيابي كلي بايد گفت آقاي محمود تربتي‌سنجابي با افزودن چند مصاحبه اختصاصي‌ خود در اين مورد،‌ به مطالب گردآوري شده جهت مطلوب خويش را داده است. البته صاحب اثر همچون بسياري از كساني كه طي سالهاي اخير به انتشار كتاب در مورد نخست‌وزيري 13 ساله هويدا در دوران پهلوي دوم پرداخته‌اند در مقدمه كتاب مدعي است كه درصدد برآمده تا قضاوت و نگاه جامعه را در مورد نقش آفرينان آن دوران به واقعيت نزديك سازد؛ زيرا تصور موجود، بر حقيقت استوار نيست. آقاي تربتي اولين فردي نيست كه با اين ادعا كتابي را در مورد اميرعباس هويدا عرضه داشته است بلكه ساير همفكران ايشان نيز كه در اين وادي گام نهاده‌اند چنين وعده‌اي را به خوانندگان خود داده‌اند. براي نمونه آقاي عباس ميلاني در ابتداي كتاب «معماي هويدا» مي‌نويسد: «به تدريج به اين نتيجه رسيدم كه نه تنها او، بلكه همه شخصيتهاي مهم سياسي روزگارمان را از زوايايي گاه مخدوش و محدود و اغلب مغرض و مغلوط شناخته‌ايم... به اين نتيجه رسيدم كه بايد تاريخ‌مان را از نو بخوانيم و بسنجيم... به نظرم رسيد فرضيات و گمان‌ها و جزميات پيش را وا بايد گذاشت... بايد اين فرض را بپذيريم كه دانسته‌ها و شنيده‌هاي پيشين‌مان شايد به قصد گمراهي‌مان بوده و تنها با ذهني پالوده از رسوبات گذشته مي‌توان به گرته‌اي از حقيقت دست يافت.»1 مقايسه چگونگي ورود به بحث شناخت بهتر! هويدا در اين كتاب با آنچه در كتاب «نخست‌وزير سه دقيقه قبل درگذشت» آمده است تا حدودي مي‌تواند جوانب رويكردي حسابگرانه به تاريخ معاصر را مشخص سازد: «قضاوت اكثر وقايع‌نگاران اين دوره از حوادث گذشته و نقش آفرينان تاريخ بر حقيقت استوار نيست. بلكه نيت آنان بيشتر انتقام گرفتن است تا تاريخ‌نگاري، حال آنكه سيماي راستين شخصيتهاي تاريخي و تاريخ‌سازان و نقش‌آفرينان آن دير زماني در پرده ابهام باقي نخواهد ماند و سرانجام تاريخ خود، درباره آنان به داوري خواهد نشست.»2 دعوت به پالودن رسوبات ذهني جامعه نسبت به تاريخ‌سازان عصر پهلوي در شرايطي صورت مي‌گيرد كه دستكم نيمي از جمعيت كنوني كشور، آن دوران را درك كرده‌اند و يافته‌هايشان منتج از رخدادهايي است كه يا از نزديك مشاهده كرده يا مستقيماً متأثر از آن‌ها بوده‌اند، به همين دليل نيز براي رهايي كشور از نقش مخرب آنان در دوران خفقان و شكنجه، از هيچ‌گونه خطر پذيري دريغ نورزيدند. بنابراين شناختي كه اين قبيل نويسندگان درصدد تغيير آن برآمده‌اند، شناختي غيرمستقيم و ناشي از مطالعه كتب تاريخي جهت‌دار نيست. اصولاً براي دو نسل از جامعه كه در دوران پهلوي دوم زيسته‌اند مسائل آن دوران، تاريخ نبوده است و در اين واقعيت نيز نمي‌توان ترديد كرد كه خيزش عمومي عليه هيئت حاكمه آن دوران موجب شد كه حكومتي برخوردار از حمايت همه‌ جانبه آمريكا ساقط شود. اين خيزش كه تا رسيدن به نقطه پيروزي خود هر روز قربانيان بيشتري تقديم مي‌داشت قطعاً براساس شناختي چندين ساله بود؛ به عبارت ديگر ارزيابي مردم از افرادي چون هويدا يك شبه شكل نگرفت بلكه جامعه‌ سالها به آنان فرصت داده بود تا چهره خود را نشان دهند؛ لذا در اين واقعيت شكي نيست كه باور عمومي نسبت به آنان مبتني بر ارزيابي عملكرد چندين ساله آنان بود، اما بايد اذعان داشت كه نويسندگان كتابهايي چون «نخست‌وزير سه دقيقه قبل درگذشت» با استفاده از فرصت و خلأ‌ به وجود آمده بين دو مقطع زماني از تاريخ كشورمان، تلاش دارند كه يك باور عمومي را براي نسل سوم با علامت سؤال مواجه سازند. هرچند چنانكه اشاره شد، باور نسل اول و دوم كشور نسبت به مسائل و رخدادها و دست‌اندركاران امور در دوران حاكميت پهلوي‌ها اصولاً متأثر از تبليغات نبود، زيرا همه ابزارهاي تبليغاتي در حكومت استبدادي به طور مطلق در اختيار افرادي چون هويدا قرار داشت، با اين وجود ورود به بحثهاي علمي و منطقي در اين زمينه‌ها نه تنها خالي از لطف نيست، بلكه مي‌تواند ضمن روشن‌تر كردن مباحث تاريخي، نسل سوم را به صورتي كاملاً مستدل با واقعيتهاي كشور آشنا سازد، اما برخي قرائن اين خوشبيني را در خواننده كتاب با ترديد مواجه مي‌سازد.اولين مبحثي كه زمينه اين‌گونه ترديدها را بيشتر فراهم مي‌سازد، كتمان برخي واقعيتهاي مسلم تاريخي براي تطهير برخي چهره‌هاست. براي نمونه اگر بحث بهايي بودن يا نبودن اميرعباس هويدا مطرح است نبايد بسياري از واقعيتها از نظر خواننده پنهان نگاه داشته شود تا وابستگي وي به اين فرقه مورد ترديد قرار گيرد. آقاي تربتي‌سنجابي در اين كتاب كوشيده است تا باور عمومي را در اين زمينه بدون ارائه سندي قابل توجه ملكوك و مخدوش سازد. البته ايشان از اين واقعيت غافل نيست كه با توجه به مستندات غيرقابل كتمان، چنين تلاشي چندان نيز سهل نخواهد بود. بنابراين بحث در اين زمينه را اين‌گونه آغاز مي‌كند: «حقيقت اين است كه پدر اميرعباس (عين‌الملك) بهايي‌زاده و از نزديكان رهبران فرقه بهايي بوده است، ولي مادر هويدا، افسر الملوك برخلاف پدرش زني مسلمان و مؤمن بوده... از نوشتاري در سرمقاله اولين شماره مجله كاوش به صاحب امتيازي او ـ هويدا ـ استنباط مي‌شود هويدا مسلمان و معتقد به كتاب آسماني قرآن مجيد بوده است.» 3به اين ادعاي تربتي- كه هيچ سندي براي اثبات آن ارائه نشده است- از دو زاويه متفاوت تاريخي و ديني مي‌توان نگريست. به لحاظ اعتقادي و ديني، نويسنده محترم قبل از طرح اين ادعا بايد به اين موضوع توجه مي‌داشت كه شرع مقدس ازدواج مسلمان با وابستگان به فرقه بهائيت را مجاز نمي‌شمارد. بنابراين يك زن مؤمنه و مقيد به باورهاي اسلامي اصولاً نمي‌تواند به عقد يك بهايي درآيد. در ثاني به فرض مسلمان اسمي بودن مادر هويدا اين موضوع به چه ميزان در هويت و جهت‌گيريهاي سياسي وي تعيين كننده خواهد بود؛ زيرا اميرعباس هويدا دستكم به همان ميزان تأثيرپذيري از مادرش، مي‌توانسته از پدر نيز تأثير بگيرد، به ويژه اين كه وي از نزديكان به رهبران بهايي بوده است.اما به لحاظ تاريخي، حتي آقاي تربتي در فرازي از كتاب به باور عمومي مردم در اين زمينه اشاره دارد: «دكتر احمد دانشور معاون جمعيت شيروخورشيد سرخ كه نديم ملكه مادر بود از قول او حكايت زير را درباره علت خشم شاه بر مسعودي براي نگارنده چنين نقل مي‌كرد: پس از حادثه 17 آذر 1321 كه مسعودي عليه قوام‌السلطنه قيام كرد او در زمره مشاوران شاه درآمد و روابط نزديكي با دربار پيدا كرد و از آن زمان به بعد با همسرش ـ قدسيه اميرارجمند ـ به ميهماني‌هاي دربار دعوت مي‌شدند و پسرم اغلب نظر مسعودي را در مسائل اجتماعي جويا مي‌شد. پس از اين كه هويدا نخست‌وزير شد شبي شاه در كاخ من ـ شاهدخت ـ از مسعودي سئوال كرد كه مردم درباره هويدا چه مي‌گويند و مسعودي جواب داد من شناختي روي هويدا ندارم ولي در افواه شايع است هويدا بهايي است و جامعه روحانيت با انتصاب او مخالف. اين حرف بعد به گوش هويدا رسيد و از همان زمان عناد و دشمني مسعودي را به دل گرفت.» 4 قطعاً طرح چنين موضوعي از سوي صاحب يك رسانه همچون روزنامه اطلاعات نزد شاه صرفاً براي انعكاس يك شايعه نيست، بلكه به نوعي بيانگر حساسيت مردم درباره يك موضوع است. البته در اين زمينه، كتاب «معماي هويدا» پايبندي بيشتري به يك بحث مستدل تاريخي از خود نشان داده است: «چوبك او را خداناشناسي قطعي مي‌دانست. بسياري از دوستان و اقوام هويدا از او درباره چند و چون علائق مذهبي‌اش پرسيده بودند. به همه جوابي بيش و كم يكسان مي‌داد. مي‌گفت از مذاهب رسمي نفرت دارد.» 5با اطلاع از نفرت هويدا از مذهب رسمي، زماني كه وي در انتقال مهاجران به فلسطين براي ايجاد رژيمي صهيونيستي تلاش چشمگيري از خود نشان مي‌دهد در واقع نه از روي علقه وي به يهوديت است بلكه به نوعي پيوندش را با صهيونيست‌ها به نمايش مي‌گذارد: «بحث امكان ايجاد يك دولت يهودي در بخشي از سرزمين فلسطين هم در آن زمان سخت رايج بود. هويدا از جمله اقليت كوچكي بود كه از ايجاد چنين دولتي طرفداري مي‌كرد. مي‌گفت اين تنها پادزهر سامي ستيزي تاريخي است.» 6بنابراين وابستگي اميرعباس هويدا به صهيونيستها مقوله‌اي به مراتب بالاتر از بهايي بودن يا نبودن وي به حساب مي‌آيد؛ زيرا بهائيت يكي از زيرمجموعه‌هاي صهيونيسم است كه با هدف تضعيف جوامع اسلامي ايجاد شده است. كارنامه هويدا در ضديت با اديان الهي به ويژه اسلام و همراهي وي با صهيونيسم به عنوان يك انديشه نژادپرستانه كه با روح اديان الهي در تعارض آشكار است مي‌تواند پيوند و ارتباط ارگانيك وي را با بهائيت در ايران مشخص سازد: «حتي حلقه‌ي دوستان نزديك هويدا در مدرسه هم براي خود نامي گزيده بودند كه طنين رمانتيسم تاريخي در آن موج مي‌زد. آنها خود را نخبگان روشنفكري مدرسه مي‌دانستند و نام «تمپلرها» را برگزيده بودند. انتخابشان سخت غريب بود چون تامپلرهاي سده‌ي دوازدهم، سلحشوراني پرآوازه بودند كه در جنگهاي صليبي، عليه مسلمين مي‌جنگيدند. به گمان برخي از محققان، همين تامپلرها را بايد هسته‌ي اوليه فراماسونري دانست.» 7بنابراين از چنين گرايشهايي مي‌توان به ميزان ضديت اميرعباس هويدا با اسلام پي برد و دريافت طرح بحثهايي در مورد مسلمان بودن هويدا دستكم براساس مستندات كتابهايي كه براي تطهير وي به رشته تحرير درآمده، بسيار به دور از واقعيت است. اما اين كه با وجود چنين سوابق مشخصي، همچنان نويسندگاني در پي آنند تا باور جامعه را در مورد مسلمان نبودن هويدا تغيير دهند بحث مبسوطي را مي‌طلبد كه در ادامه به آن خواهيم پرداخت. تنها نكته‌اي كه در تكميل اين بحث نبايد از آن غافل شد اينكه ارتباط هويدا با صهيونيستها منحصر به دوران اقامت وي در بيروت و اروپا به ويژه در ايامي كه در ژنو نقش رابط كميسيون عالي پناهندگان سازمان ملل را به عهده داشت نبوده بلكه در دوران نخست‌وزيري نيز همچنان اين ارتباط ويژه حفظ مي‌شود، در حالي كه حتي شاه داراي چنين روابط وسيعي با صهيونيستها نبوده است: «از اوائل دهه‌ي پنجاه، رياست دفتر اسرائيل را لوبراني به عهده داشت و او روابط ويژه و نزديكي با هويدا پيدا كرده بود. نه تنها به بسياري از مهماني‌هاي شام هويدا دعوت داشت، بلكه مرتب با او در دفتر نخست‌وزير هم ديدار و گفتگو مي‌كرد. از يك جنبه، لوبراني تنها استثناي قاعده‌اي بود كه هويدا خود در دوران صدارتش برقرار كرده بود. هر وقت سفيري از يكي از كشورهاي خارجي به ديدار هويدا مي‌آمد، او تأكيد داشت يكي از منشيانش در جلسه حضور داشته باشند. تنها استثنا لوبراني بود.» 8صاحب اثر فصل مشبعي را به فضائل و ناراستيهاي خانواده منصور اختصاص داده است در حالي كه هويدا و منصور در يك شرائط و براساس خصوصيات مشابه برگزيده شدند؛ به عبارت ديگر، اين دو دوست مختصات كامل مديراني را دارا بودند كه آمريكاييان براي پيشبرد امورشان به آنان نياز داشتند. آمريكا بعد از كودتاي 28 مرداد 32 به عنوان قدرت سياسي تازه نفس پيروز در ايران در رقابت با انگليس، براي تحكيم مواضعش شتابزده بود. اين شتابزدگي موجب مي‌شد حتي برخي سياستمداران ايراني متمايل به آمريكا در برابر سياستهاي اين كشور مقاومت كنند. براي نمونه دكتر علي اميني در برابر فشار آمريكاييها براي اعطاي حقوق ديپلماتيك به همه مستشاران و خانواده‌هايشان ايستادگي مي‌نمود و معتقد بود پاسخ مثبت گفتن به چنين خواسته غيرمنطقي مقاومت اجتماعي شديدي در پي خواهد داشت و به نفع واشنگتن نخواهد بود. از اين رو حكمرانان كاخ سفيد براي جبران دور بودن چندين ساله از تسلط بر بخشهاي مختلف كشور فتح شده توسط كودتا، به تربيت مديراني احساس نياز مي‌نمودند كه كاملاً تابع باشند. همين نياز زمينه اصلي شكل‌گيري «كانون مترقي» را توسط حسنعلي منصور و هويدا در سالهاي پاياني دهه 30 فراهم آورد. در كتاب «معماي هويدا» در اين زمينه چنين مي‌خوانيم: «البته از سال 1342 به بعد، بخش اعظم اوقات هويدا صرف كار سازماندهي تشكيلات كانون مترقي مي‌شد. منصور در مهرماه 1342، در ديدار با جوليس هولمز، سفير آمريكا در ايران، ادعا كرد كه به گمانش ظرف سه يا چهار ماه آينده وظيفه‌ي تشكيل دولت جديد به او محول خواهد شد. يكي دو هفته بعد، منصور دوباره به سفارت آمريكا مراجعه كرد و گزارشي از برنامه‌هاي آتي خود را در اختيار سفير گذاشت. در يادداشت سفير، در حاشيه شرح اين مذاكرات آمده كه اميرعباس هويدا كه از مقامات عالي‌رتبه شركت نفت است يار اصلي منصور در كار تشكيل كانون مترقي بوده است... هولمز يادداشت خود را با ذكر اين نكته به پايان مي‌رساند كه به گمان من بعيد به نظر مي‌آيد كه منصور بتواند از عهده‌ي رهبري سياسي ]اين كار[ برآيد چون به نظر من، او از درايت كافي برخوردار نيست.» 9اين‌ كه چرا عملكرد منصور هم از نظر آمريكاييها و هم از نظر شاه آنچنان مطلوب نبود بحث قابل تأملي است. به طور قطع منصور به لحاظ فردي از شخصيتي استوارتر از هويدا برخوردار بود، به همين دليل نيز محوريت را در كانون او برعهده داشت: «در سوم آبان 1342، شاه دوباره با سفير آمريكا درباره منصور و آينده‌اش گفتگو كرد. اين بار به هولمز گفت كه به توانايي‌هاي منصور به عنوان يك رهبر سياسي، اميد چنداني ندارد. با اين حال، به گمانش در شرايط كنوني، بهتر از او كسي در صحنه نيست»10اعدام انقلابي منصور به دليل اقداماتي چون به تصويب رسانيدن اعطاي مصونيت سياسي به همه مستشاران آمريكايي (بيش از پنجاه هزار نفر) و خانواده‌هاي آنها در ايران و تبعيد امام و ساير عملكردهاي تحقير كننده ملت ايران در اين ايام مي‌تواند يك روي سكه اين رويداد باشد. بدون شك اطلاعاتي كه به صورت حساب شده از سوي مظفر بقايي به نيروهاي عمل كننده در اين زمينه داده مي‌شد نيز روي ديگر اين سكه بايد تلقي شود. نفوذ بقايي به عنوان عنصر تعيين كننده و مرتبط با سيا و ساواك در ميان نيروهاي مسلمان و انقلابي كه به مبارزه مسلحانه معتقد بودند به طور قطع كاربردهايي در اين‌گونه زمينه‌ها داشت. واكنش‌ شديد خانواده منصور در برابر دربار بعد از اين اعدام انقلابي بي‌ارتباط با نارضايتي مطلق شاه و آمريكا از شخصيت فردي منصور نبود. هرچند بسياري از واقعيتها در اين زمينه مكتوم مانده، اما قرائن و دلايلي اين مسئله را در هاله‌اي از ابهام قرار داده‌اند. آقاي دكتر هوشنگ شاهقلي (وزير بهداري و فرهنگ علوم دولت هويدا) واكنش خانواده منصور را بعد از اطلاع از جريان ترور اين‌گونه بيان مي‌كند: «در همين موقع فريده همسر منصور كه پيراهن حريري به رنگ آبي فيروزه‌اي و پالتوي اسپرتي برتن داشت با حالتي مشوش و خشمگين به بيمارستان آمد. چشمش به نصيري و پاكروان كه افتاد شروع كرد به ناسزا گفتن: پدرسوخته‌ها بالاخره كار خودتان را كرديد. شوهر مرا كشتيد! صداي فريده هر لحظه بلندتر مي‌شد. با اشاره هويدا، پرستارها فريده را به يكي از اتاق‌هاي بخش بردند و آمپول مسكني به او تزريق و به حالت رخوت روانه خانه كردند.»(ص30) و در بيان ادامه ماجرا بعد از مرگ منصور مي‌افزايد: «نيم ساعت بعد هويدا مجدداً به بيمارستان آمد و به جواد منصور گفت كه شاه او ـ هويدا ـ را به جاي برادرش انتخاب كرده و اضافه كرد شما وزير مشاور من هستيد. با شنيدن اين خبر ليلا برآشفته شد و با عصبانيت بر سر هويدا داد كشيد و گفت: متأسفم كه از واقعيت چيزي نمي‌داني و با آن فاصله داري. بعد در حالي كه زير لب جملات ناسزا گونه‌اي نثار هويدا مي‌كرد، همراه فريده بيمارستان را ترك گفت.» 11موضعگيري تند وشديد منسوبان حسنعلي منصور نسبت به دربار و اينكه بعد از مدت كوتاهي برادر منصور توسط شخص شاه از كابينه هويدا كنار گذاشته شد بيانگر وجود تقابلهايي بين منصور و شاه بوده است. بايد توجه داشت كه محمدرضا پهلوي به چند موضوع در ارتباط با نخست‌وزيرانش بشدت حساس بود؛ اول آنكه به دليل فقر دانش و سواد، حاضر به تحمل نخست‌وزيري با شأن و منزلت علمي نبود (اين مطلب در مورد قوام و اميني كاملاً مشهود بود). همچنين از اينكه نخست‌وزير مستقيماً با آمريكا در ارتباط باشد بشدت خوف و هراس داشت و منصور مستقيماً با آمريكاييها نه تنها ارتباط داشت بلكه از آنجا كه آنان چندين ماه قبل از كنار گذاشته شدن علم وعده نخست‌وزيري به وي داده بودند در واقع خود را منتخب واشنگتن مي‌دانست تا دربار. از سوي ديگر شاه شخصيت و محبوبيت اجتماعي داشتن نخست‌وزيرانش را هرگز تحمل نمي‌كرد. براي نمونه با وجود اطلاع از پايبندي دكتر مصدق به سلطنت از آنجا كه محمدرضا نتوانست ارتقاي جايگاه مردمي وي را برتابد، انواع كارشكنيها را كرد تا وي نخست‌وزيري موفق جلوه‌گر نشود. همين امر بتدريج مصدق را در موضع تقابل با دربار قرار داد.گروه «كانون مترقي» گرچه فاقد همه ويژگيهايي بودند كه موجبات نگراني محمدرضا پهلوي را فراهم مي‌آورد، اما در ميان آنان تنها منصور براي خود هويتي مستقل از شاه قائل بود كه اين امر براي دربار درگير با نخست‌وزيران مختلف چندان خوشايند نبود. لذا از آنجا كه در اين ايام آمريكا محوريت سياستهاي خود را در ايران بر شخص محمدرضا بنا نهاده بود، عوامل ديگرش را در ايران در صورت تقابل با شاه قرباني اين استراتژي مي‌ساخت. چرايي برخورد منفي آقاي تربتي با منصور و خانواده‌اش شايد با اين توضيحات تا حدودي روشن شده باشد. اما هويدا داراي كليه خصوصياتي بود كه پهلوي دوم را از هر جهت مطمئن مي‌ساخت از جمله خفيف بودن شخصيت وي كه برخي آن را ناشي از گرايشهاي جنسي غيرمتعارِفش دانسته‌اند و برخي مورخان آن را بازتاب رسيدن يك فرد گمنام به قدرت برشمرده‌اند. آقاي عباس ميلاني در اين زمينه مي‌نويسد: «حتي سرسخت‌ترين مدافعان هويدا هم بر اين قول متفق‌اند كه او در اين دوران دوم شيفته و معتاد عوالم و لذات جنبي قدرت شده بود. براي حفظ مقامش به هر خفتي‌ تن در مي‌داد.» 12البته نويسنده محترم اين كتاب خفت‌پذيري هويدا را مربوط به دوران دوم نخست‌وزيري وي مي‌داند، هرچند تفكيك دوران صدارت 13 ساله به دو مقطع نمي‌تواند مبناي اصولي داشته باشد، اما با اين وجود بايد ديد به چه دليل در دوران اول فرضي، اميرعباس هويدا فردي دمكرات و فرهيخته كه به دنبال برقراري دمكراسي در ايران است، ارزيابي مي‌شود. به طور قطع اين مسئله بي‌ارتباط با نقش‌آفريني آشكار آمريكا در روي كار آوردن تيم كانون مترقي نمي‌تواند باشد. مورخاني چون آقاي عباس ميلاني چندان تمايلي به اين واقعيت ندارند كه آمريكا به عنوان انتخاب‌گر ديكتاتوري جلوه‌گر شود؛ بنابراين در چينش پازلهاي تاريخي به گونه‌اي عمل مي‌كنند كه گويا واشنگتن كانون مترقي را براي برقراري دمكراسي در ايران به روي كار آورد، اما نخست‌وزير منتخب اين تيم عملاً در دور دوم صدارتش از اين تعهد خويش فاصله گرفت: «هويدا و كانون مترقي‌اش با اين وعده سركار آمدند كه براي ايران دمكراسي بيشتر به ارمغان خواهند آورد، اما او بعد از پذيرفتن دبير اولي حزبي كه سرشتي يكسره شبه‌توتاليتريستي داشت در واقع به خادم و عامل استبداد بدل شد».13 اين ادعا در حالي در چند فراز اين كتاب تكرار شده كه اصولاً روي كار آمدن تيم كانون مترقي با نابودي همه نهادهاي دمكراتيك در كشور همراه شد و اين واقعيتي است كه آقاي ميلاني نيز كم و پيش به آن معترف است: «در همان سال (42) منصور با همكاري هويدا و گروهي كوچك از اعضاي اوليه «كانون مترقي» سياهه‌اي از كانديداهاي حزب را براي انتخابات آتي مجلس تدارك كردند. سپس كميته‌اي متشكل از علم و منصور و نماينده‌اي از ساواك تركيب مجلس آينده را به بحث گذاشتند... سرانجام سياهه‌ي نمايندگان مجلس آتي تهيه شد و براي تاييد نهايي به «شرف عرض» رسيد. پس از تاييد شاه، تمامي اين كانديداها در انتخابات آزاد بعدي به نمايندگي مجلس برگزيده شدند.» 14 چگونه مي‌توان مدعي شد اين تيم با چنين مختصاتي كه براي اولين بار مجلسي كاملاً فرمايشي بعد از سقوط دولت مصدق شكل دادند از سوي آمريكاييها براي ايجاد «دمكراسي» در كشور برگزيده شده باشد. در اين زمينه بايد گفت بر همه تاريخ‌پژوهان مسلم است كه آمريكا با به راه انداختن كودتاي بيست و هشتم مرداد انتخاب خود را آشكارا بيان داشت. در اين واقعيت نمي‌توان ترديد داشت كه دولت مصدق نه تنها تعارضي با دولت آمريكا نداشت بلكه تمايل به واشنگتن در عملكرد نخست‌وزير يا در انتخاب برخي مشاوران كاملاً مشهود بود. بنابراين زماني كه آمريكا با اين كودتا در كنار انگليسيها قرار مي‌گيرد مشخص است كه كدام مشي را براي اداره ايران برگزيده است. اگر واشنگتن كمترين تمايلي حتي به برقراري دمكراسي ظاهري در ايران داشت مي‌توانست با دولت مصدقي كه بارها پايبندي خود را به سلطنت در عمل به اثبات رسانده بود همراهي كند. بنابراين زماني كه رفرمهاي جبهه ملي در چارچوب رژيم وابسته سلطنتي نيز نه تنها تحمل نمي‌شود بلكه با تشكيل ساواك توسط آمريكائيها هرگونه آزاديهاي ابتدايي نفي و به شدت سركوب مي‌گردد، آيا مي‌توان ادعا كرد كانون مترقي از سوي آمريكاييها براي برقراري دمكراسي در ايران برگزيده شده است؟ جواب اين پرسش آشكارتر از آن‌ است كه بتوان واشنگتن را در گزينش ديكتاتور تبرئه كرد. لذا زماني كه استراتژي آمريكا بر استقرار يك حكومت خودكامه سلطنتي بنا گذاشته شد، تنها بحثي كه باقي مي‌ماند انتخاب مديراني بود كه هم بتوانند خواسته‌هاي آمريكا را بسرعت تأمين كنند و هم از هويتي برخوردار باشند كه در برابر خودمحوري شاه اراده‌اي از خود بروز ندهند. چنانكه اشاره شد، جميع اين جهات در نيروهاي كانون مترقي وجود داشت. افرادي كاملاً بي‌هويت به لحاظ ملي و فرهنگ خودي در اين كانون گرد آمدند و براي اداره كشور آماده شدند. نگراني بابت آنكه كه براي اولين بار افرادي زمام امور را در دست مي‌گرفتند كه هيچ‌گونه سنخيتي با جامعه ايران نداشتند در همان زمان بسيار فراگير بود. براي نمونه مي‌توان به مقاله خواندنيها اشاره كرد: «خداوندا چه پيش آمده كه اكثر خواص ما را چنين پريشان فكر و نامطمئن و لاابالي كرده است كه از آن چه بايد بهراسند هيچ نمي‌ترسند و جز تقليد، آن هم تقليد ناتمام از بيگانه كاري نمي‌كنند. با اين گروه غافل كه در دريايي از فسق و فجور غوطه‌ورند، براي ساختن ايران نو هيچ اميدي نيست.» 15در واقع طي يك دهه، بعد از كودتا و تجربه كردن دولتهاي مختلف كه عمر متوسط بسيار كوتاهي داشتند شاه و آمريكا به اين جمع‌بندي رسيدند كه به نسل‌ نويي از مديران نيازمندند. مديران گذشته عموماً از خانواده‌هاي اعيان و اشرف بودند. زبان و فرهنگ ايران را عموماً به خوبي مي‌شناختند. علي‌رغم غرب باوري بعضاً افراطي از آنجا كه براي خود اصالت و شخصيتي قائل بودند بندرت حاضر مي‌شدند شأن خود را در حد آلت فعل منويات كودكانه و جاهلانه شاه تنزل بخشند. آنان همچنين به دليل شناخت جامعه ايران كمتر زير بار زياده‌خواهي‌هاي قدرتمدارانه آمريكا مي‌رفتند و بر نتايج زيانبار تحقير سياسي و فرهنگي ملت تأكيد مي‌ورزيدند، حال آنكه نسل مديران مطلوب آمريكا و شاه نه به زبان مردم آشنا بودند نه با آنان حشر ونشري داشتند. به زبان بيگانه در بحث‌هاي رسمي و حتي در جلسات و محافل خصوصي سخن مي‌گفتند. بي‌هويتي در برابر فرهنگ غرب را تا بدان جا كشانده بودند كه همه عادات و سلائق و سنت‌هاي ايراني را حقير مي‌پنداشتند و در همه زمينه‌ها خود را همانند بيگانگان مي‌آراستند. آقاي عباس ميلاني در اين زمينه معترف است: «هويدا معمولاً چندين بار در طول روز با شاه تلفني صحبت مي‌كرد... شايد استفاده از زبان‌هاي خارجي بيشتر نتيجه اين واقعيت بود كه هر دو نفر به اين زبان‌ها راحت‌تر از فارسي سخن مي‌گفتند... انقلاب اسلامي را دست‌كم از سر مجاز، بايد نوعي طغيان زبان شناختي دانست: طغيان زبان و فرهنگ بومي عليه حكومت جهان وطنان بيگانه با زبان فارسي، مي‌توان حتي گامي پيش‌تر گذاشت و ادعا كرد كه هرگاه حكام ملكي زبان و فرهنگ آن ديار را نشناسند، آن‌گاه از انقلاب هم اجتنابي نيست.» 16همچنين در فرازي از اين كتاب آمده است: «ديگر عادت هويدا شده بود كه بسياري از گفتگوهاي محرمانه و مهم‌اش را به زبان فرانسه يا انگليسي انجام دهد. گاه حتي هنگام گفتگوي عادي با همكارانش هم از زبان فرانسه استفاده مي‌كرد... گويي هر دو (شاه و هويدا) در موطن خود مهاجري پيش نبودند. مأمن واقعي هر دو اروپايي بود كه در عالم خيال پرورانده بودند. هويدا نخستين شخصيت به راستي جهان- وطني بود كه در ايران به قدرت رسيد.» 17 ... ادامه دارد.پي نوشت : 1. معماي هويدا، نشر اختران، چاپ چهارم، ص10.2. همان، ص 3.3. همان، ص 5.4. همان، ص 91.5. معماي هويدا، نشر اختران، چاپ چهارم، ص109.6. همان، ص 65.7. همان، ص 69.8. همان، ص 407.9. معماي هويدا، نشر اختران، چاپ چهارم، ص 191.10. همان، ص 195.11. همان، ص 32.12. معماي هويدا، نشر اختران، چاپ چهارم، ص 275.13. همان، ص 371.14. همان، ص 195.15. سيدفخرالدين شادمان «سياستنامه ايران» خواندنيها، 26 تير 1344.16. معماي هويدا، نشر اختران، چاپ چهارم، ص 287.17. همان، ص 219.منبع:موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی/س





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 425]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن