تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):عالمان فرمانرواى بر شهرياران هستند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827641259




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطرات خواندنی از سخنان امام (ره) و آیات عظام بهاءالدینی و بهجت درباره مقام معظم رهبری


واضح آرشیو وب فارسی:شبکه خبر: خاطرات خواندنی از سخنان امام (ره) و آیات عظام بهاءالدینی و بهجت درباره مقام معظم رهبری


نقل قول ها و خاطرات خواندنی درباره پس از رحلت حضرت امام خمینی(ره) و موضع آیت الله بهجت درباره مقام معظم رهبری.
آیت الله صدیقی امام جمعه موقت شهر تهران سه شنبه ۲۸/۲/۸۹ در مراسم ایام شهادت جانسوز حضرت زهرا سلام الله علیها که در بیت رهبری با حضور آیت الله العظمی امام خامنه ای حفظه الله برگزار می شد، پس از بیان فضایل صدیقه کبری و مناقب آن حضرت خطاب به مقام معظم رهبری فرمودند:

"آقا جان؛ شما دستور فرمودید از شما چیزی نگم، اما این ها که آمده اند اینجا همه عاشقند مگر می شود چیزی نگفت."

آیت الله صدیقی پس از بیان چند جمله با همین مضامین، به نقل چند جمله از آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه پرداختند:

"از آقای بهجت سوال کردم نظرتان راجع به مقام معظم رهبری چیست؟

آقای بهجت فرمودند:"بهتر از ایشان نداریم."

"همچنین آقای بهجت به خود بنده عرضه داشتند که در دیداری که با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داشتم از ایشان راجع به آقای خامنه ای سوال کردم و حضرت پاسخ دادند: " آقای خامنه ای از ما است.
 
 
همان یکبار که گفتند حضرت علی جوان است و ایشان را از خلافت منع کردند برای هفت پشتمان کافیست
 

به گزارش شیعه آنلاین ، نقل قولی که می خوانید مربوط می شود به سال 1368 و پس از رحلت حضرت امام خمینی -قدس الله نفسه الزکیه - که موضع گیری آیت الله بهجت را نسبت به مقام معظم رهبری اعلام می کند.

وقتی ایشان (مقام معظم رهبری) برای رهبری انتخاب شدند عده ای به آیت الله بهجت گفتند: آقای خامنه ای جوان است برای برای رهبر شدن!

آیت الله بهجت در جواب آن عده فرمودند: همان یکبار که گفتند حضرت علی علیه السلام جوان است و ایشان را از خلافت منع کردند برای هفت پشتمان کافیست...

دید سیاسی آیت الله بهجت بر خیلی از شاگردان ایشان پوشیده نیست و ایشان همواره بر حضور شاگردان ممتاز خود همچون آیت الله مصباح و دیگران بر حضور در عرصه سیاست تاکید داشتند.

آیت الله مصباح یزدی در این زمینه می فرمایند: «بنده باید عرض کنم که بزرگ‌ترین مشوّق خود بنده در پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی، خود ایشان بوده‌اند و به صورت‌های مختلف به دوستان و کسانی که در درس شرکت می‌کردند، سفارش می‌کردند که به این‌گونه مسائل اهمیت بدهند و اشاره می‌کردند که اگر کسانی که تقیّد به مسائل علمی و معنوی دارند، به این کارها نپردازند، روزگاری بیاید که جوّ سیاست اجتماع به دست نااهلان بیفتد و جامعه اسلامی را از مسیر خودش منحرف کند. حتی گاهی پیغام‌های خاصی برای حضرت امام (قدس) در ارتباط با همین مسائل سیاسی می‌دادند که در یک موردش بنده با یکی از دوستان، واسطه در رساندن این پیام خاص به حضرت امام بودیم».
 

اگر مردم می‌دانستند که استقبال این سید چقدر ثواب دارد هیچ کس در خانه نمی‌نشست‌
 

حجت الاسلام والمسلمین دکتر مرتضی آقا تهرانی در پاسخ به سوالی در خصوص ارتباط مقام معظم رهبری و آیت الله العظمی بهجت به نشریه 9 دی گفـته است: ما مشهد بودیم که حاج آقای مصباح برای بیعت با آقا به تهران آمده بودند و از آن جا هم به مشهد آمدند. ما خدمتشان رسیدیم و از وضع و اوضاع پرسیدیم. حاج آقا فرمودند که برای بیعت خدمت آقا رفته بودم ولی خدا را شکر دست خالی نرفتم، چون آیت الله بهجت یک نامه چهار صفحه‌ای برای حضرت آقا که تازه رهبر شده بودند، نوشتند. شروع نامه هم این بود که بنده انتصاب حضرتعالی را به سمت مقام ولایت و رهبری تبریک عرض می‌کنم. بعد آقا به آیت الله مصباح فرموده بودند که تا حالا خیلی‌ها از مردم و مسوولان با من بیعت کردند ولی هیچ کدام دلم را آرام نکرد که من در این جایگاه باید باشم یا نه الا این نامه که خیالم را راحت کرد. چون می‌دانم که ایشان اصلا بر مبنایی که دیگران ممکن است بنویسند و حرف بزنند، نمی‌نویسند و صحبت نمی‌کنند.

چند سال پیش که حضرت آیت الله خامنه‌ای یک هفته‌ای تشریف آوردند قم، جمعیت بسیاری برای استقبال آمده بودند در خیابان‌ها. آیت الله العظمی بهجت(ره) هم آمدند جزء جمعیت استقبال کنندگان. حالا یک مرجعی در سن حدود نود سال‌! ایشان هم آمدند در جمع استقبال کنندگان. شخصی به ایشان گفت که حاج آقا شما با این سن و سال آمدید وسط این جمعیت استقبال کنندگان ؟ آیت الله العظمی بهجت فرمودند‌: " اگر مردم می‌دانستند که استقبال این سید چقدر ثواب دارد هیچ کس در خانه نمی‌نشست‌".

فرزند آیت الله العظمی بهجت با اشاره به همزمانی روزهای پایانی عمر پدر بزرگوارشان با سفر رهبر انقلاب به استان کردستان، در بیان حالت روحی ایشان، به حساسیت این مرجع تقلید نسبت به سلامت رهبری اشاره می‌کند و می‌گوید: این موضوع سبب شد تا معظم له برای سلامتی رهبر انقلاب چندین ختم ویژه صلوات و ذکر را گرفتند و مداومت بر این ختم‌ها که برای سلامتی رهبر انقلاب بوده است تا آخرین ساعت عمر حضرت آیت الله بهجت ادامه داشته است. برخی نیز از پیش بینی رهبری آقا چند سال پیش از رهبری توسط ایشان خبر داده اند.

در یکی از موارد که فردی می‌خواست از آقا گله کند حضرت آیت‌ الله بهجت با اعتراض فرمودند: آیا شما بهتر از ایشان سراغ دارید؟! من که بهتر از ایشان سراغ ندارم.
 

نگرانی آیت الله العظمی بهجت برای سلامتی مقام معظم رهبری


حجت الاسلام فقیهی اصفهانی از اساتید حوزه علمیه قم:

حاج آقای صدیقی در مراسم آیت الله بهجت نقل کردند که چقدر آقا برای سلامتی آیت الله خامنه ای نذر می کردند و گوسفند نذر می کردند و کارهایی انجام می دادند. خوب این باز نشانه شدت علاقه بود به آقا. بعد چیزی که نقل کردند این که شش ماه قبل از فوت آیت الله بهجت ایشان فرموده بودند که: "آقا را بگویید بیایند اینجا با ایشان کار دارم".

آقا را خواسته بودند و آیت الله خامنه ای آمده بودن این جا قم . صحبت هایی با هم داشتند از جمله آیت الله بهجت فرموده بودند: "خطری به سمت شما دارد می آید و من این خطر را احساس می کنم و من آن چه باید برای شما انجام بدهم ، برای سلامتی شما انجام داده ام.
و فرموده بودند: "خودتان هم هر کاری می توانید انجام بدهید ".

البته کاملش را حاج آقای صدیقی روی منبر نگفتند.
ولی بعدها یکی از دفتری های آیت الله بهجت که اطلاع داشتند و کامل تر گفتند.
گفتند چند روزی گذشت و باز دوباره حضرت آیت الله بهجت گفتند که: "آیت الله خامنه ای را بگویید یک نفر بفرستند من با ایشان کار دارم". حاج آقا محمدی گلپایگانی را آیت الله خامنه ای فرستادند پیش آیت الله بهجت.

آیت الله بهجت دومرتبه تأکید کردند: "که من برای سلامتی شما هرکاری می توانستم انجام دادم. خودتان هم یک کاری انجام بدهید". برای بار دوم بعد از چند روز این تأکید را آیت الله بهجت داشتند که به واسطه آقای محمدی گلپایگانی به آقا خبرش رسید و خود آیت الله خامنه ای هم هرکاری باید انجام بدهند انجام داده بودند.

آقا زاده آیت الله بهجت نیز می گفت که یک موقعی آیت الله خامنه‌ای تشریف آوردند قم، بعد آیت الله بهجت فرمودند: "همه از اطاق بروند بیرون. حالا هر کس می آمد ملاقات آیت الله بهجت، پسر آقا و بعضی های دیگر هم حضور داشتند.

بعد می گفت: یک موقعی آیت الله خامنه‌ای که آمدند، آیت الله بهجت فرمودند: " هیچ کسی نماند، همه بروند بیرون من با آقا حرف خصوصی دارم" و بعد تا مدتی با هم بودند و به طور خصوصی و ما همه رفته بودیم بیرون از اطاق، این قدر با هم صمیمی بودند.
 
 
کسی که عرضه اداره خانواده را ندارد حالا علیه این سید بزرگوار که جهان اسلام را اداره می کنند حرف میزند
 

پایگاه صالحات آیت الله احدی : 

مقام معظم رهبری - عزیز ما - معمولاً می آمدند خدمت جناب آقای بهجت ، دو تایی با هم خیلی نشست داشتند .

یک مرتبه در حال بازگشت از فرودگاه بودم ، یک پیرمرد بزرگوار محاسن سفید معمم روحانی را دیدم کنار جاده ایستاده ، ایشان را سوار اتومبیل کردیم . بعد دیدم انسان بسیار با فضلی است ، این پیرمرد بزرگوار نقل می کرد :

خدمت آیت الله بهجت بودم ، آقایی از علمای تبریز آمد و علیه آقای خامنه ای صحبت هایی کرد و یک سری گزارشاتی داد .

- فکر کرد چون آقای بهجت عارف است و ساکت و سیاسی حرف نمی زند، پس نسبت به آقای خامنه ای بدبین است، یک مرتبه آقای بهجت که مشغول ذکر بود از جا بلند شد و گفت: خودش عُرضه اداره کردن خانواده را ندارد ، حالا علیه این سید بزرگوار که جهان اسلام را دارند اداره می کنند حرف می زند .

بعد از جا بلند شدند و در را بست و رفت به اطاق دیگر .

بنده غافلگیر شدم .

خوب ببینید عارف اینچنین حرف میزنه ، عالم اینجوری حرف میزنه ، بلده .

و لذا تنها جایی که آقای خامنه ای به خودش تسلیت گفت در مرگ آقای بهجت بود. 


گفتنی است که آیت الله بهجت درباره امام هم کلام معروفی دارند که:
  "اسراری از آقای خمـــینی میدانم که تاکنون نگفته ام و نخواهم گفت."
  آیت الله بهاءالدینی و پیش بینی ایشان درباره رهبری امام خامنه ای
 
 
به گزارش اختصاصی خبرنگار رهوا از یک منبع آگاه : قرار بوداز طرف مجلس خبرگان منتظری انتخاب شود ازتمام علما برای ایشان امضای تائیدگرفته می شد.روزی برای گرفتن امضا چند نفر از نزدیکان منتظری به خدمت آیت الله سید رضا بهاء الدینی رسیدند اما ایشان امضا نکردند هرچه ازفرستادگان منتظری اصرار ازایشان انکار. تا آنجا که خود منتظری شخصا به خدمت ایشان رسید وتمام کتبی که درباره ولایت فقیه نوشته بود را محضر حضرت آقا قرار دادند.

حضرت آقا تمام کتب را جمع کردند و به منتظری چند لحظه نگاه کردند و خنده کوتاهی کردند و فرمودند ولایت فقیه نوشتنی نیست فهمیدنی است.

این منبع نزدیک به بیت آیت الله بهاءالدینی نقل می کند که از حضرت آقا پرسیدم چرا ایشان را تائید نکردید، مگه شخص دیگری هم می تواند بعد از امام (ره) به مقام رهبری برسند.

حضرت آقا فرمودند : البته هیچ کس حاج آقا روح الله نمی شود، ولی آقا سیدعلی خامنه ای حقیقتا ولی فقیه هستند و رهبر ,از همه به امام نزدیکتر است. کسی که ما به او امیدواریم آقای خامنه ای است. شما از ما قبول نمی کنید و تعجب می کنید، ولی این دید ما است، نزد ما محرز است، آقا سید علی خامنه ای رهبر آینده هستند و ایشان باز هم فرمودند: نظر ما سید علی سید علی سید علی خامنه ای است

این منبع آگاه در گوشه ای دیگر از گفتگو با رهوا بیان کرد که :زمان می گذشت و به مرور زمان سخنان گهربار و گلواژه های بینش آفرین این پیر روشن ضمیر، بیشتر و بهتر عملی می شد. تا این که رحلت حضرت امام خمینی قدس سره و انتخاب حضرت آیةالله خامنه ای (حفظه الله) پیش آمد.

محضر آقا جان رسیدیم و به عنوان خبر روز خدمتشان عرض کردیم. فرمودند:ما مدتها پیش به این مطلب رسیده بودیم و نظر خود را بیان کردیم که هیچ کس بعد از حاج آقا روح الله نمی تواند رهبر شود جز سید علی آقا و باید به ایشان کمک کرد تا تنها نباشد.

برپایه همین گزارش: قبل از ریاست جمهوری آقای خامنه ای روزی در بیت محترم حضرت آقا بهاءالدینی بودیم که آقای خامنه ای که درآن زمان نماینده مجلس بودند به بیت ایشان (منزل)تشریف آوردند و وقتی که آقای خامنه ای رفتند آقا زیر لب فرمودند :خورشید لحظه ای تابید ورفت!
 
یکی از روزها که حضرت آقا تشریف برده بودند به جمکران، حدود ساعت دو شب به حضرت آیت‌الله العظمی بهاءالدینی خبر می‌دهند که آقا صبح بعد از نماز می‌خواهند تشریف بیاورند منزل شما. تیم حفاظت ساعت چهار صبح برای آماده کردن شرایط به منزل ایشان می‌روند که متوجه می‌شوند آقای بهاءالدینی، پیرمرد نود ساله جلوی در خانه ایستاده‌اند. می‌گویند: آقا چرا با این کهولت سن اینجا تشریف دارید؟ ایشان می‌فرمایند: برای دیدن رهبر بزرگ انقلاب، من از همان ساعتی که شما زنگ زدید آمده‌ام استقبال. 

یکی از نزدیکان آیت الله بهاالدینی هم در باره پیش بینی ایشان در باره رهبری آقا اینچنین نقل میکند: گاهی که صحبت از قائم مقامی برخی افراد بعد از امام می شد، ایشان لبخندی ملیح زده و با تامل اندیشمندانه ای می فرمود: ما این طور نمی بینیم، چون خدا نمی خواهد، هر چند بعضی تلاش می کنند . خیال می کنند می توانند برای شیعه از جانب خود رهبر و مرجع درست کنند.

آن گاه این داستان را بیان می کردند که: در زمان سید ابوالحسن اصفهانی برای مرجعیت بعد از ایشان، تبلیغ بسیاری برای میرزا محمد حسین اصفهانی (کمپانی) کردند، ولی از آن جاکه خدا نمی خواست، میرزا محمد حسین اصفهانی پنج سال قبل از سید ابوالحسن اصفهانی رحلت کرد و سید ابوالحسن اصفهانی بر پیکرش نماز خواند.
 

اجازه بدهید تا من دستتان را ببوسم تا فردا که به محضر جده ام زهرا مشرف شدم به ایشان عرض کنم دست ولی خود را بوسیدم
 
آیت الله فاطمی نیا:بعد از اینکه در سال 68 مجلس خبرگان به رهبری امام خامنه ای رای می دهند. بعد از فوت امام خمینی، رهبر انقلاب به دیدار آیت الله بها الدینی می روند. بسیجی ها آیت الله العظمی بها الدینی اصرار داشته اند که دست آقا را ببوسند و آقا هم نمی گذاشتند. این عالم بزرگوار وقتی امتناع رهبر انقلاب را می بیند می فرماید:

اجازه بدهید تا من دستتان را ببوسم تا فردا که به محضر جده ام زهرا مشرف شدم به ایشان عرض کنم، دست ولی خود را بوسیدم.

[ دوشنبه پانزدهم خرداد 1391 ] [ 23:48 ] [ محب آل محمد(ص) ]
 


تشرف مقام معظم رهبری به محضر مبارک امام زمان عجلل الله تعالی فرجه الشریف
پایگاه صالحات آیت الله احدی:

مطلبی را به شما عرض می کنم شاید نشنیده باشید .جناب آقای صدیقی شب فاطمیه روی منبر در بیت ایشان ( بیت رهبری ) که آقای رییس جمهور نشسته بود،آقای هاشمی بود، سران مملکتی بودند، قوه قضاییه ، همه بودند.آقای صدیقی روی منبر این مطلب را گفت و آن را نتوانست تمام کند .همین که خواست تمام کند فریاد گریه جمعیت و حضار بلند شد.
دیدند این جمعیت به سوی آقا دارند حمله می کنند که به عنوان تبرک به ایشان دست بزنند .آقا را بردند و دیگر نتوانستند جمعیت را اداره کنند.

و آن مطلب این بود :
(به نقل از حاج آقای صدیقی:) من همه ساله مکه که میرفتم قبل از رفتن به مکه به محضر آیت الله بهاءالدینی میرسیدم و توصیه میخواستم از ایشان.ایشان به من توصیه هایی میکرد و من این توصیه ها را در سفر مکه عمل میکردم . بعدهم که داشتم میامدم ، یک عمامه ای یا چیزی را برای ایشان هدیه میخریدم .

این دفعه که رفتم محضر ایشان این مطلب را فرمودند :
شما وقتی که میروید مسجدالنبی از قسمت جنوب شرقی مسجد ، از آن قسمت هفت قدم میاید به جلو و قسمت بعدی را هم گفت که من نمیتوانم دقیق به شما بگویم . به خاطر اینکه ایشان این را به ودیعت پیش من گذاشت . آن وقت از دو طرف به من دستور داد.

وقتی که قدم زدی آمدی جلو رسیدی به آنجا ،آنجا بنشین و این ذکر سبعه را بگو. این ذکر را که گفتی انشاءالله به حوائجت خواهی رسید .
(آقای صدیقی می گوید) ، عرض کردم: آقای بهاءالدینی چه وجهی دارد که من باید آنجا بنشینم و این اذکار سبعه را بگویم. چه وجهی دارد هفت قدم از آنجا قدم بزنم .

گفت : وجهش این است که دارم به شما میگویم فقط پیش شما بماند .
وقتی که حضرت زهرا سلام الله علیها آمد برای دفاع از علی ابن ابیطالب علیه السلام بدنش خون آلود بود وقتی که آمد ، که داخل مسجد وارد نشد وقتی که برگشت دیگر توان از او رفت دیگر به گونه ای شد که میخواست ادامه راه را بدهد نتوانست ، آنجا نشست و فکر میکنم که آن مکان به خون فاطمه سلام الله علیها رسیده است . آنجا حاجتتان را بخواهید .
(فریاد گریه جمعیت بلند شد)

بعد آقای بهاء الدینی میگوید : این کار را انجام بده .
(حالا جالب این است که حضار دارند به آقای صدیقی توجه می کنند ازاعیان شخصیتی مملکت ، و هم آقایانی که شرکت کننده بودند ، ایشان هم با ضرس قاطع دارد مطلب را می گوید.)

گفت :من رفتم مدینه همین کار را انجام دادم ، بعد از این رفتم مکه دیدم از بلند گو صدا میزنند : آقای صدیقی دوباره بروند مدینه. من دوباره رفتم مدینه ، چند روزی مدینه ماندم ، وقتی برگشتم به ایران یک عمامه ای خریده بودم رفتم محضر حاج آقا ، رسیدم، تا سلام علیک کردم بدون اینکه حرفی بزنم ،
حاج آقا بهاء الدینی فرمودند:

میدانی ثمره ذکر امسال چه بود ؟
گفتم : نه
گفت : نمیدانی ثمره ذکر امسال چه بود ، نگرفتی؟
گفتم : نه
فرمود : امسال ثمره ذکر شما یکی این بود که شما دو بار آمدید مدینه،
گفتم شما مطلعید من دو بار امسال آمدم مدینه .
گفت : بله آنجائی که نشسته بودید ذکر می گفتید در آنجا با تو بودم.
(این نوارش دربیت آقا هست، دم در که می فروشند ، نوار سه سال قبل فاطمیه)
بعد برگشت و گفت :
ثمره دوم اینجا بود :

(که تا گفت مجلس به هم پاشید اینقدرمردم به خودشان زدند وگریه کردند که آقا تشریف بردند؛ دیدند که دیگر نمی شود جمعیت را اداره کرد.)

فرمودند : ثمره دوم این بود که آن نیتی که من میخواستم، به آن نیت رسیدم ، و آن این بود
که امسال مقام معظم رهبری به دیدارامام زمان نائل آمد.

دانلود نشانی فایل صوتی سخنان آیت الله احدی :
http://salehat.ir/images/stories/sound/Ahadi.mp3
همین ماجرا به نقل از حاج آقا دکتر محمدی:
«آقای صدیقی به حضرت آیت‌اله بهاءالدین گفت ، آقا من سفر حج را در پیش دارم شما سفارشی ، دعایی ، درخواستی ندارید و آقای بهاءالدین فرمودند: من یک دعایی دارم ؛ در کوچه بنی‌هاشم همان جایی که مادرم حضرت فاطمه را سیلی زدند شما بروید و از خدا بخواهید که دعای من مستجاب شود، همین. و من به مدینه رفتم . 

اما سفارش آقا را فراموش کردم و در مکه بودم که یادم آمد آقا سفارش دعا داشته‌اند دوباره به مدینه برگشتم و دعا کردم که خدایا دعای آقای بهاءالدین مستجاب شود (از این مساله فقط خود خبر داشتم) وقتی به قم آمدم و خدمت آقا شرفیاب شدم آقا فرمودند ، حالا دیگر سفارش من را در مدینه فراموش می‌کنی و به مکه می‌روی و برمی‌گردی...!

من هم عذر خواستم و حسابی شرمنده شدم و بعد به آقا گفتم ، آقا دعایتان مستجاب شد. گفتند: بله ، خدا را شکر دعای من مستجاب شد.

بعد گفتم آقا لطف بفرمایید که اگر مانعی ندارد مضمون دعایی که داشتید را بیان کنید ، آقا نپذیرفتند و من خیلی سماجت کردم و بالاخره آقا فرمودند :من دعایی کردم که آیت‌الله خامنه‌ای خدمت حضرت امام زمان(عج) برسند که خدا را شکر این دعا مستجاب شد و آقا سیدعلی آقا خدمت ولی عصر رسیدند.»

خاطرات بسیار خواندنی محافظ رهبر انقلاب

آنچه در ادامه می آید متن سخنرانی یکی از محافظان مقام معظم رهبری است که توسط خبرنامه دانشجویان ایران منتشر شده است.

سال 68 لحظاتی که امام (ره) داشتند به رحمت خدا می رفتند با دفتر ریاست جمهوری تماس گرفتند و ما به همراه آقای خامنه ای سوار ماشین شدیم و به سمت جماران حرکت کردیم. وقتی به جماران رسیدیم چون همه مسئولین آمده بودند شرایط بسیار سختی را ایجاد کرده بودند و فقط تعدادی از محافظین را داخل راه می دادند. همراه آقا که رئیس جمهور بودند فقط 4 نفر داخل شدیم و تا دم در حسینیه رفتیم .
  خیلی از شخصیت ها و نمایندگان مجلس آنجا بودند و داخل راهشان نمی دادند، همراه آقای خامنه ای دو نفر توانستیم بعنوان محافظ داخل بیمارستان برویم که دائم شیفت عوض می کردیم. تنها کسی که امام (ره) موقع رحلتشان و قبل از خانواده شان او را پذیرفتند، آقای خامنه ای بودند. بعد از آن نمازی که امام (ره) خواندند پزشکان گفتند که نمی توان کاری برای ایشان انجام داد در این شرایط قرار شد همه کسانی که داخل اتاق امام بودند خارج شوند و فقط خانواده امام داخل شوند. قبل از ورود خانواده امام حاج احمد آقا از اتاق امام (ره) آمدند بیرون و گفتند آسید علی آقا را امام کار دارند. آقای خامنه ای داخل شدند و برای اینکه صدای امام (ره) را که نحیف شده بود بشنوند گوششان را نزدیک صورت امام (ره) بردند و امام (ره) با ایشان صحبت کردند. ما که پشت شیشه این صحنه را می دیدیم هر لحظه که می گذشت می دیدیم آقای خامنه ای قرمزتر می شد، صورت ایشان دائم قرمز می شد گویا به حد انفجار رسیده بود . بعد از صحبت های امام (ره) آقای خامنه ای حاج احمد آقا را صدا کردند داخل، سپس حاج احمد آمدند بیرون و گفتند حاج خانم - همسر امام (ره) - و محارم امام (ره) بیایند داخل. - تمام این صحنه ها فیلم برداری شده است و نمی دانیم چرا پخش نمی شود! - حاج احمد آقا که صدا کردند خانواده امام تا آقای طباطبایی - برادر خانم حاج احمد آقا - که شهردار تهران بودند و دکتر طباطبایی - برادر خانم دیگر حاج احمد آقا – داخل بودند تمام دختران و پسران منسوب به امام (ره) داخل بودند و دیداری را با ایشان تازه کردند. تنها کسی که با محارم امام (ره) تا لحظه آخر حیات ایشان داخل اتاق بود فقط آقای خامنه ای بودند!

تقریباٌ ساعت 23:30 امام (ره) تمام کردند. در این شرایط آقای خامنه ای با همان صورت برافروخته آمدند بیرون و همه کسانی که آنجا حضور داشتند را صدا کردند چه چپی ها و چه راستی ها و همه اطاعت کردند. آقا فرمودند هیچکس حق ندارد با هیچ خبرگزاری و هیچ گروهی مصاحبه علنی داشته باشد و خبر فوت امام (ره) را اعلام کند. اگر ما فردا صبح بتوانیم از صدا و سیمای خودمان این خبر را اعلام کنیم، بقای جمهوری اسلامی را می توانیم حفظ کنیم و در غیر این‌ صورت احتمال این هست که خیلی از مسائل و مشکلات بر کشور ما جاری شود. همه گوش کردند و هیچکس حرفی نزد. تنها کسی که آن زمان مامور شد آقای لاهیجانی معاون جهاد سازندگی وقت بود که مسئول تهیه یخچالی شد که جنازه امام (ره) را 3 روز داخل آن گذاشتند. غیر از وی قرار شد کسی کار خاصی را انجام ندهد.

بلافاصله همه از جمله آقای خامنه ای به محل کارشان رفتند. همان شب آقا بسیاری از کارهای مربوط به حفاظت و اطلاعات را انجام دادند. فردا صبح قرار شد جلسه مجلس خبرگان برای تعیین رهبری انجام شود. همراه آقای خامنه ای آقای انصاری نامی بود به همراه من و آقای قاسمی که با آقای خامنه ای پیاده از منزل راه افتادیم و به مجلس آمدیم. هیچ کدام از ما در آن لحظات رهبری آقای خامنه ای به ذهنمان هم خطور نمی کرد. در مجلس حفاظت به دست گردان هفت سپاه بود و تعدادی از محافظین آیت الله مشکینی بعنوان رئیس مجلس خبرگان، محافظین آقای هاشمی بعنوان رئیس مجلس شورای اسلامی و محافظین آقای خامنه ای در مجلس تردد می کردیم. لذا بسیاری از شرایط داخل را می دانستیم.حدود 20 دقیقه طول کشید تا جلسه به حد نصاب رسید. آقای مشکینی شروع به صحبت کردند و سپس آقای هاشمی چند دقیقه صحبت کردند. در همین اثنی تلفن زنگ زد و گفتند حاج احمد آقای خمینی با آقای هاشمی کار دارند. آقای هاشمی اجازه گرفتند و داخل دفتر هیات رئیسه رفتند. آقای مشکینی راجع به مطالب داخلی مجلس خبرگان صحبت کردند و سپس قرار شد در مورد رهبری آینده صحبت شود. هیچ کس صحبت نکرد و همه به هم نگاه می کردند. اولین نفری که شروع به صحبت کرد، آقای خلخالی بود.

وی گفت می خواهم مطلبی را بگویم و این را یک تکلیف می دانم. آقای مشکینی بلندگوی وی را روشن کرد و وی شروع به صحبت کرد. ایشان گفتند من چند وقت پیش برای مراسم عقد دخترم نزد امام (ره) رفته بودم. تا دختر و عروس و دادمادم و بچه ها بازرسی شوند و بیایند داخل چند دقیقه طول کشید. من از امام (ره) سوال کردم حالا که شما آقای منتظری، قائم مقام رهبری، را عوض کرده اید با این شرایط بیماریتان شخص خاصی را مد نظر ندارید؟ ایشان به من نگاه کردند و گفتند: ”مگر می شود من نظر خاصی نداشته باشم و مگر می شود که نظرم را به کسی نگفته باشم؟ من به حاج احمد آقا و آقای هاشمی بارها گفتم . از نظر من هیچ کس در روی کره زمین از سید علی آقا بهتر نیست“. بعد از این حرف آقای خلخالی اعلام کردند که اساساً امام (ره) با شورای رهبری مخالف بودند. پس باید روی یک نفر صحبت کنیم و برای انفرادی هم چند نفر بیشتر در کشور نداریم، یکی آیت الله مشکینی هستند، یکی آیت الله موسوی اردبیلی و نفر سوم آقای خامنه ای هستند که امام (ره) روی ایشان نظر مثبت داشتند. بعد از آقای خلخالی تنها کسی که صحبت کرد آیت الله موسوی اردبیلی بود. ایشان گفتند در یکی از جلسات سران سه قوه که خدمت امام (ره) رسیدیم آقای خامنه ای و آقای هاشمی نیامده بودند.

من و مهندس موسوی رفته بودیم. داخل آمدن مهندس مقداری طول کشید. من با امام (ره) صحبت می کردم، به ایشان گفتم که نظر شما در مورد رهبری آینده چیست؟ و امام (ره) گفتند: ”من نظرم را به حاج احمد اقا و آقای هاشمی گفته ام و احدی را در کره زمین بهتر از آسید علی آقا برای رهبری نمی دانم“. این دو مورد را آنها گفتند. در حین صحبت ایشان آقای هاشمی از پله های دفتر هیات رئیسه آمدند پایین و به محض رسیدن به جایگاهشان میکروفون راخاموش کردند و بلندگوی خودشان روشن شد. آقای هاشمی گفتند احمد آقا یک مطلبی را به من گفتند که تکلیف را همین الان به شما بگویم و بعد معذرت خواهی کردند که بلندگو را خاموش کردند. سپس گفتند احمد آقا الان به من گفتند: ”

اگر می خواهید روح امام (ره) شاد شود و به وصیت نامه امام (ره) عمل کرده باشید اعلام کنید که امام (ره) بارها به ما گفتند که آقای خامنه ای را مطرح کنیم ولی به دلیل مسائل سیاسی نگذاشت که ما بگوییم“. آقای هاشمی گفتند حاج احمد آقا به من گفتند: ” امروز یک تکلیف است و حداقل حرف مرا در مجلس بزنید که من آن دنیا گرفتار نباشم“. سپس آقای هاشمی گفتند حالا یک مطلب را من بگویم. من بارها خدمت امام(ره) رسیدم و هر بار که رفتم امام (ره) به من گفتند: ” تا دیر نشده آ سید علی آقا را شما مطرح کنید بد است من مطرح کنم چون اگر من مطرح کنم قضیه استخلا پیش می آید. شما مطرح کنید من دفاع می کنم ”. سپس آقای هاشمی طبق عادت ریاست مجلسی اش عمل کرد و در حالی‌ که ایستاده بود گفت کسانی که با رهبری آقای خامنه ای موافقند قیام کنند. در همین هنگام آقای خامنه ای از کوره در رفتند و گفتند: ” اکبر آقا! بنشینید شما، مگر اینجا مجلس است که شما می‌خواهید رای بگیرید؟ رهبری نظام به این است که من بتوانم. مگر من می توانم خمینی باشم؟ این بار سنگینی که شما دارید به دوش یک نفر می گذارید را مگر یک نفر می تواند تحملش کند؟ تحملش شرایط میخواهد. نه من، بلکه هیچ کس نمی تواند تحمل کند“.

در همین هنگام مجلس یک مقدار شلوغ شد و موافقین و مخالفین حرفهایی زدند. آقای آذری قمی به آقای خامنه ای گفت شما بپذیرید، مگر ما مردیم همه ما کمک می کنیم. ولایت فقیه، ولایت انبیا است. وی آنقدر تعریف کرد که آقای خامنه ای از کوره در رفتند و گفتند: ” آقای آذری قمی! بفرمایید بنشینید. ما شما را می شناسیم، در دوره های مختلف شما را امتحان کرده ایم. اینی را که شما گفتید 10 سال آینده هم می گویید؟ 10 سال دیگر نخواهید گفت. هر جا مقابل شما مطلبی علم شود که شما نپذیرید مقابلش می ایستید“. در همین هنگام آقای آذری قمی عمامه اش را برداشت و دو دستی محکم تو سرش زد و گفت خدا از من نگذرد اگر قرار باشد من 10 سال آینده مقابل شما بایستم ، من شما را بعنوان ولایت فقیه، ولایت مطلقه فقیه، قبول دارم.

- دقیقاً بعد از 10 سال آقای آذری قمی رفت قم و در فردو نماز جماعت خواند و آنجا با آقای خامنه ای مخالفت کرد! دقیقاً همان‌طور که آقای خامنه ای گفتند 10 سال بعد این حرف را زد! - بعد از این صحبت ها خبرگان رای گیری کرد که در رای گیری همه خبرگان به غیر از 6 نفر رای موافق دادند! که یکی از آنها خود آقای خامنه ای بودند که به خودشان رای ندادند. یک نفر هم نظرش روی شورای رهبری بود نه اینکه با شخص آقای خامنه ای مخالفت داشته باشد. نظر وی این بود که در کشور به جای امام (ره) فرد نمی تواند عمل کند و یک شورای رهبری باید داشته باشیم که متشکل از آقای خامنه ای، آقای هاشمی بعنوان یکی از چهره های سیاسی و سه مرجع تقلید باشد. اما نظرش رای نیاورد و آقا با یک رای قوی انتخاب شدند.

حدود ساعت 3 جلسه تمام شد. کسانی بودند که از همان لحظه شروع به تبعیت کردند، از جمله این افراد آقای جوادی آملی بودند. هنگام خروج از مجلس هیچ کس ازدر خارج نشد همه به هم تعارف می کردند و حدود 3 دقیقه کسی خارج نشد. همه اصرار می کردند آقای خامنه ی خارج شوند اما آقای خامنه ای به آقای مشکینی گفتند که ایشان ابتدا خارج شوند. در همین هنگام آقای جوادی آملی گفتند: ” آقا شما بفرمایید که ما جرات کنیم پشت سر شما بیرون بیاییم. آن موقع شما بر ما رفیق بودید و ما افتخار می کردیم پایمان را پشت پای شما بگذاریم، امروز شما بر ما ولی هستید و از الان بر ما فرض و واجب است که همه پایمان را جای پای شما بگذاریم و طوری هم باید پایمان را بگذاریم که اگر کسی نگاه کند نفهمد چند نفر بعد از شما آمدند بیرون و فقط جای پای شما باشد! ”

- من با همین چشم های خودم بیشتر از 100بار برخورد آقای خامنه ای و امام خمینی(ره) را با همدیگر دیدم. در هیچ برخوردی ندیدم که امام خمینی تمام قد جلوی ایشان بلند نشود و به طرفشان نرود. ولی برای هیچ کس ندیدم که این طور برخورد کند، البته بسیار نادر بودند در مقایسه با رفتاری که با شخصیت های دولتی، هیات دولت و... امام تنها با آقای خامنه ای اینگونه برخورد میکرد و با ایشان باز برخورد می کرد. آقای خامنه ای اوایل رهبری در بیمارستان قلب شهید رجایی عمل داشتند. در کل طول عمل سید احمد خمینی در طول راهروی بیمارستان قدم می زدند، عصبانی و ناراحت بودند. گویا صحنه های بیماری امام راحل یادشان می آمد. بعد از اینکه عمل موفقیت آمیز بود، ما دوربینی روی قسمتی که ایشان بستری بودند گذاشتیم که دیگر مزاحم ایشان نباشیم و در باز و بسته نشود و تغییرات دمای اتاق به ایشان لطمه نزند. از بیرون اتاق کارهای حفاظتی را کنترل می کردیم. حاج احمد خمینی(ره) ساعت 15/2 نیمه شب به بیمارستان قلب شهید رجایی آمدند البته تنها با یک راننده و با لباس راحتی روحانیت نه لباس رسمی. ما از اینکه ایشان تنها و بدون حفاظت آمده بودند تعجب کردیم. ایشان گفتند: از آقا چه خبر؟ گفتیم: الحمدلله خوبند. ایشان خیالشان راحت شد. به ایشان گفتم: اگر می خواهید آقای گلپایگانی و سایرین را بیدار کنم؟ گفتند: نه، حاج خانم بسیار نگران حال آقا بودند. ایشان خواستند من بیام پیش آقا و خودم از نزدیک در جریان وضعیت ایشان قرار بگیرم نه با تلفن و خبردهی دیگران. بعد از چند دقیقه ایشان به ذکر خاطره ای پرداختند: ((ما در تمام جایی که امام تردد می کرد، سخنرانی می کرد و.. یک میکروفون های ریزی و یک کلید شصتی قرار داده بودیم تا هروقت حال ایشان نامساعد شد(این اواخر حال ایشان نامساعد بود) یکی از این کلیدها را فشار دهند تا من و دکتر طباطبایی سریع بدویم به سمت اتاق. من در اتاق خودمان دراز کشیده بودم، ساعت 7 شب ناگهان زنگ به صدا درآمد. من با سرعت به سمت اتاق امام رفتم و فکر کردم خدای ناکرده ایشان سکته کرده، امام چمباتمه زده بود و دو دستشان به زانویشان و نگاه تلویزیون می کرد. من به هیچ وجه حواسم به تلویزیون نبود. گفتم: آقا، ایشان سریع گفتند: احمد بشین، احمد بشین. من نشستم و دیدم اخبار دارد دیدار آقای خامنه ای با یکی از مسئولان خارجی(رهبر کره شمالی) را نشان می دهد. گفتند: نگذارید دیر بشه، چند بار به شما و آقای هاشمی گفتم. ایشان رو مطرح کنید، این عظمت رو که آدم می بینه کیف می کنه. همینکه عصایشان را بلند می کند(در حال سان از نظامیان کره بودند) عظمت اسلام رو می بینم.))

درکتاب خاطرات آقای حیدر واعظ کاشانی اهل قم در باره آقای خامنه ای از قول آقای بهاالدینی چه فرمودند آنهم در چه سالی؟ ایشان(واعظ کاشانی) می گویند من در اتاق بودم و هر 2 داماد آقای بهاالدینی نشسته بودند. پسرآقای بهاءالدینی وارد شدند و گفتند: مجلس خبرگان آقای منتظری را به قائم مقام رهبری انتخاب کردند. ایشان نگاهی به پسرشان انداخت و فرمودند: نه این طور نیست. پسرشان گفتند: مجلس خبرگان انتخاب کرد تمام شد. ایشان دوباره فرمودند: نه این طور نیست بعد از امام خمینی، رهبر ما آقا سید علی خودمونه.

در انتخاب آقای منتظری اصلا آقای خامنه ای امام جمعه بوده نه رئیس جمهور. مسایلی که بین عرفا و بزرگان و مراجع می گذرد ما نمی بینیم. اینها مسایل مادی است ما می بینیم نه مسایل غیرمادی و برداشتشان با ما فرق دارد. در عالم دیگری هستند و ما به تحلیل آنها وارد نیستیم

مطالبی از خصوصیات ایشان:
سیره هایی وجود دارد که ما مجازیم بگوییم . برخی موارد را راضی نیستند ما بگوییم و جامعه بداند و ما نمی گوییم ولی دیده ایم. به اهلش می توان گفت که اثر گذار باشد در زندگیشان. چیزی که ایشان را به مقام مرجعیت و رهبری رساند فقط و فقط خودشان و رفتارهایشان است. ایشان همه این مقامات را از احترام به پدر و مادر می داند. ایشان می گوید: در زمانی که وارد حوزه شدند افتخار می کردند که کوچکترین فرد حوزه هستند. می فرمایند: وقتی وارد حوزه شدم با 2 نفر هم حجره ای شدم ودیدم که یکی از آنها از من کوچکتره و به من برخورد. ایشان آقای هاشمی بودند و بعدا فهمیدم از من بزرگتره. شهید بهشتی نیز با من بودند.دوران درس حوزوی به درس امام بسیار علاقه مند بودم و با هیچ چیز عوض نمی کردیم. با من تماس گرفتند و گفتند که پدرتان هیچ چیز نمی بیند و آب مروارید گرفته است. من به مشهد رفتم و چند وقت کارم این شده بود که دست پدرم را گرفته و از کوچه خامنه ای ها به مسجد حکمت چهارراه شهدا می بردم تا نماز بخوانند و بعد از آن به پرسش های مردم پاسخ می گفتم و دوباره ایشان را به منزل می بردم. هر 3 وعده نماز کار من این شده بود. تا اینکه ایشان قبول کردند عمل جراحی کنند و شکر خدا خوب شدند. من مطمئنم که دعای خیر پدرم مرا به اینجا رسانده است.

مادر و پدر برای ایشان از هیچ مرتبتی بالاتر نبودند. ایشان موقع ورود پدر تمام قد می ایستادند به سمت ایشان می دویدند و دستشان را می بوسیدند. تمام عمرشان کارش این بود و مادرشان نیز همینطور. وقتی پدرشان از فرودگاه می آمد ما را می فرستاد تا ویلچر ببریم ایشان را بیاوریم وتاکید می کردند به ایشان بگوییم آقا سیدعلی نمی تواند خودش به دیدار شما بیاید زیرا نیاز به برنامه ریزی حفاظتی دست و پا گیر دارد و الان احساس کند من دارم ایشان را جابه جا می کنم. در ریاست جمهوری وقتی به در ورودی ریاست جمهوری می رسیدیم ایشان خودشان پدرشان را از ماشین پیاده می کردند و پله ها را همپای ایشان می آمدند و برای ایشان پشتی می گذاشت، چای می ریخت و اجازه نمی داد در این لحظات ما کوچکترین کاری انجام دهیم. ایشان تاکید بسیار زیادی روی احترام به پدر و مادر داشتند و هرچه که به آن رسیده بود را از پدر و مادر می دانست. بر صله رحم بسیار بسیار تاکید می کرد و منزل برادرانشان: سیدمحمد- سید هادی و.. رفت و آمد می کرد. وقتی مشهد می رفتند چند روز می ایستاد تا همه فامیل ها را ببیند. به پدرخانم شان بسیار احترام می گذاشت و همیشه دستشان را می بوسید. دیدار علما و بزرگان با ایشان نیز در همین فضای اخلاقی و احترام می باشد. د ر سفر پس از رهبری ایشان به قم خیلی از علما و بزرگان حتی تا عوارضی قم آمده بودند جهت استقبال مانند آیت الله جوادی آملی. آیت الله حسن زاده آملی خودشان برای ورود آقای خامنه ای به قم خودشون به ورودی شهر قم آمدند ولو اینکه ایشان را نیز ندیدند. سخنان ایشان در مورد آقای خامنه ای در دیدار با رهبری بسیار عجیب بود و من در تمام این مدت من و دیگران فقط گریه می کردیم و آنها در فضای دیگری بودند. بسیار متواضعانه با ایشان برخورد می کرد و با صفا.
  ما با آقای موسوی کاشانی مسئول دفتر رهبری بیت آقای جوادی رفتیم و اعلام کردیم آقا می خواهد بعد از نماز مغرب بیاید دیدار شما. ایشان فرمودند: بگویید نیاید، واقعا می گویم. منزل من بسیار بسیار حقیر است وگنجایش ایشان را ندارد. من خواهشم این است اگر می خواهند بزرگی کنند بیایند قدمشان روی چشمم ولی خانه من گنجایش ایشان را ندارد. من حاضرم بارها بارها خودم بیایم خدمتشان. بگویید با این شرایط من راضی نیستم بیایند. ما به رهبری اعلام کردیم این گفته را و رهبری فرمودند: ما اگر برویم منزلشان خیلی چیزها گیرمان می اید. این برخورد ایشان بسیار متواضعانه و باکرامت بود.

نماز مغرب عشا خدمتشان رفتیم وگفتیم که آقا انشاالله امشب تشریف میارن، با بچه های حفاظت ایشان هماهنگ کردیم تا اطراف خانه پست حفاظتی بگذارند و همسایه ها نیز اذیت نشوند. آقای آملی پیش ما ایستاده بودند و ما گفتیم شما بنشینید تا ایشان نزدیک شوند ما خبرتان می دهم. ایشان گفتند من از صبح تا الان منتظرم اصلا آرام و قرار ندارم. ما گفتیم اقلا شما بگذارید تا از دفتر(قم) حرکت کردند ما به شما اطلاع می دهیم. ایشان از هنگامی که خبر حرکت رهبری را شنیدند در خانه ایستاده بودند و منتظر بود. وقتی آقا تشریف آوردند ایشان سریع دویدند درب ماشین را باز کردند و تلاش کردند دست آقا را ببوسند ولی آقا ممانعت کرد. ایشان پیاده شدند و داخل خانه شدند و آقای آملی تا دست آقا را نبوسیدند کوتاه نیامدند. برخورد ایشان با رهبری بسیار متواضعانه و خود را حقیر و کوچک می گرفتند و آقا نیز با ایشان متواضعانه برخورد می کردند. حدود40 دقیقه دیدار طول کشید و در این 40 دقیقه فقط تعارف و معرفت بود. ایشان به منزل بسیاری به قم رفته اند ولی کمتر برخوردی این گونه بود. واقعا سرشار از فضل و کرامت بود.

منزل آقای بهاء الدینی کوچکتر بود. صبح زود رفتم منزل ایشان و قرار بود رهبری نماز صبح را که جمکران خواندند( نماز صبح ها را کامل جمکران می خواندند)بیایند.. گروهی که برای حفاظت ایشان رفتیم منزل آیت الله، پسرشان آمدند و ما خودمان را معرفی کردیم. ما رفتیم بالا ساعت 4 صبح بود و دیدیم که ایشان در آن موقع به صورت رسمی منتظر کسی هستند. بعد از دستبوسی ایشان فرمودند: خوب آقا سید علی کجاست و کی میاید!!؟. ما تعجب کرده بودیم. گفتم جمکران هستند وبعد خدمت شما می رسند. ایشان فرمودند: اینگونه نگویید ایشان بزرگتر از این است ایشان لطف می کنند و منت بر ما می گذارند اینجا می آیند.

اسکورت شروع به حرکت کردند و تاکید داشتند که زیاد مزاحم ایشان نباشیم. آقا تشریف آوردند و آقای بهاالدینی می خواستند از پله ها پایین بیایند ولی آقا دوید به سمت ایشان و آقا با ناراحتی به ما نگاه کرد که چرا اینگونه شد و تشریف آوردند پایین، ولی ایشان فرمودند: به بچه ها چیزی نگویید من از دیشب تا کنون منتظر شما هستم و خواب ندارم. می خواستند دست آقا را ببوسند ولی آقا نگذاشت.

آقای بهاالدینی خواهش کردند که اجازه دهید من دست شما ر ا ببوسم تا فردا به مادرتان زهرا بگویم من دست ولیتان را بوسیدم. اختلاف سنی آقای بهالدینی با رهبری حدود50 سال بود در آن زمان(سال1380). وقتی نشستیم آقای بهاالدینی به اطراف منزل همه را نگاه می کردند و ما نگران بودیم که ایشان چه در فکر دارن و ما را چگونه می بیند(چشم بصیرت و برزخی). ایشان سپس نگاه به رهبری نمودند و گفتند: من شنیده بودم که شما از دفترتان حفاظت می شود و الحمدالله همه محافظان و همراهانتان خوبند و خوب می بینمشان. ما خیلی خوشحال شدیم. از فرزندان آقا گفتند و گفتند 2 فرزند بزرگ شما را بارها دیده ام الحق(3مرتبه) همه خوبند و مانند شمایند. 2 فرزند کوچک را ندیده بودم و تازگی ها که دیدم این ها نیز الحق خیلی خوبند. بعد آقا به بچه هایش، همراهان و محافظانش اشاره کردند که همگی دست آیت الله را ببوسند و بعد خداحافظی کردند. با این برخوردها و کراماتی که ما دیدیم و حالا می بینیم یه عده ای که 16سالش از انقلاب گذشته و 14 سال قبل از انقلاب مشخص نبود کجا بوده و کی بوده حالا به اسم وکیل، وزیر، روحانی و.. مطالبی را می گوید که دل آدم می سوزه.

البته دل برای اون می سوزه نه برای انقلاب. انقلاب الحمدلله مانند بلدوزر هرکس که جلوش آمد و خواست بایستد له کرده و رفت. فکر کردید اینها که حالا آمدند از بازرگان، بنی صدر و..بزرگترند؟ بازرگان را همه جهان می خواستند. انقلاب ما قطع یقین انقلاب آقا امام زمان است و هیچ کس نمی تواند به ما ضرر و لطمه ای برساند. فقط به آقا مربوطه این انقلاب و فقط مقدرات می تواند بر ما اعمال شود. و حفظ حکومت نیز شرایطی دارد که باید در این خط باشیم.

قبل از سفر به حج رفتم خدمت علما و مراجع جهت اجازه تشریف. منزل آقای بهجت مطلبی خواستم و ایشان فرمود: ما اجیریم. میدانی اجیر چیست؟ کسی که مزد و پاداشش را قبلا گرفته و الان به جز اطاعت چیزی نباید انجام دهد.

ما اجیر آقا امام زمانیم و مزد و پاداشمان بودن در این دوران و خدمت به نظام جمهوری اسلامی است. این مزد و پاداش ماست و به هیچ چیز فکر نکنید. ما اجیریم و هرچه می گذرد فقط و فقط به خدمت امام زمان ببینیم.برای طول عمر مقام رهبری و ظهور حضرت و تعجیل در فرجشون صلوات بلند بفرستین.   نشانی  کلیپ تصویری سخنان آیت الله العظمی بهجت درباره مقام معظم رهبری فرمت 3gp حجم  http://netiran.info/uploads_group/1000/49/2594.3gp  



 


جمعه ۱۴ آذر ۱۳۹۳ - ۲۰:۲۸





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شبکه خبر]
[مشاهده در: www.irinn.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 49]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن