تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):هیچکس تا زبانش را نگه ندارد از گناهان در امان نیست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831509830




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ماجرای دختری که از عشق خیابانی به موادفروشی رسید


واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران:
ماجرای دختری که از عشق خیابانی به موادفروشی رسید
حالا دیگر رویایی برایم وجود ندارد و فقط گاهی به یاد مادر، در کلاس نقاشی حاضر می‎شوم ولی هر بار همان پنجره در میان نقاشی‌ام وجود دارد. دختری که از پنجره آبی به سوی کوچه نگاه می‏کند یا باغی که یک پنجره آبی به کوچه دارد!


به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، «مریم» می‎گوید:همیشه دوست داشتم پنجره‎های خانه‎مان آبی باشد ولی مادر رفت، خانه رفت و هرگز نتوانست پنجره را رنگ بزند  حالا دیگر رویایی برایم وجود ندارد و فقط گاهی به یاد مادر، در کلاس نقاشی حاضر می‎شوم ولی هر بار همان پنجره در میان نقاشی‌ام وجود دارد. دختری که از پنجره آبی به  سوی کوچه نگاه می‏کند یا باغی که یک پنجره آبی به کوچه دارد!
 
از خودت بگو؟

کلاس اول دبستان را مي‏خواندم که پدرم در یک تصادف رانندگی فوت كرد. مادرم مغازه نانوایی پدرم را با کمک دایی‏ام می‏چرخاند تا من و دو خواهر بزرگتر دوقلویم مینا و شیما كه ده سال اختلاف سني داشتيم، زندگي كنيم ولی افسوس که دایی‏ام سر مادرم کلاه گذاشت ، با تصاحب مغازه، ارثیه ما سه خواهر را خورد، مغازه را فروخت ، رفت و دیگر هرگز او را ندیدیم.
 
بعد از آن، مخارج زندگیتان چگونه تأمین می‎شد؟

مادرم برای مردم لباس می‏بافت. یک ماشین  بافندگی کهنه قدیمی داشت. دسته سنگین ماشین را به چپ و راست می‎ببرد و رج‎ها را می‎بافت. بیچاره مادرم همیشه از درد کتفهایش می‎نالید! خانه محقرمان که تنها دارایی ما بود، نه در تابستان خنک می‎شد و نه در زمستان گرم. خواهرهایم بزرگتر از من بودند و نمی توانستند همبازی من باشند. همبازی من فقط کتاب و دفترهایم بود.
 
چطور به خلاف روی آوردی؟

يك روز سرد اواخر زمستان بود كه در راه مدرسه سوار ماشين شدم. نگاه راننده روی صورتم، آزارم می‎داد ولی به روي خود نمي‎آوردم. راننده پسری حدود 22ساله بود.  خود را با نام آرین معرفی کرد و گفت مدتی بوده مرا زیر نظر داشته و همیشه به دنبال دختری به زیبایی و متانت من بوده است. نگاهم به آینه خورد. من زیبا نبودم. قیافه معمولی داشتم ولی نمی‎دانم چرا همین یک جمله‏اش احساس عجیبی در من ایجاد کرد.  
 
 ادامه اين دوستي چه شد؟

اين ارتباط حدود سه ماه ادامه داشت. نمي‏خواستم مادرم از موضوع مطلع شود. مطمئن بودم مخالفت مي‏كرد و از ادامه اين دوستي بايد صرفنظر مي‎کردم. اما یک روز مادرم مرا در خیابان همراه آرین دید و تصور کنید چه آشوبی به  پا شد. تمام اعتماد مادرم را از دست دادم. اما آرین با مادرش برای خواستگاریم آمد . با این حال مادرم به شدت مخالف بود و می‎گفت مریم باید به دانشگاه برود.
 
در نهایت با او ازدواج كردي؟

بله، دو هفته در مقابل مادرم ایستادم،  به مدرسه نرفتم و گفتم اگر با ازدواجمان مخالفت کند، پیش عموهایم می‏روم و با آنان زندگی می‎کنم. مادرم که همیشه می‎ترسید عموها با آن زن و بچه‏های مغرورشان به خانه ما رفت و آمد کنند و موضوع کلاهبرداری دایی‌ام را بر سر مادرم بزنند، مجبور شد موافقت کند. آن روز وقتی به آرین زنگ زدم، از شدت خوشحالی در پوستم نمی‎گنجیدم اما کاش می‎مردم و با او ازدواج نمی‏کردم! چون تمام حرف‎های آرین دروغ بود.  
 
 معتاد هم بود؟

بله، اوايل شيشه و بعد كراك  من هم معتاد شدم.در فامیل ما هیچ دختری به سمت کارهای خلاف نرفته بود، مي‏دانستم خانواده‎ام به من به عنوان یک لکه ننگ نگاه می‎کنند! بیچاره مادرم همیشه گریه می‎کرد و از من می خواست اعتیاد را ترک کنم. حتي دو بار هم مرا در بيمارستان بستري كرد. روزهای بدی بود. با آن که دارو می خوردم ولی باز دلم می خواست به سوی کراک بروم، يك سال بعد از ازدواج، آرین دستگیر شد. از او خواستم تا طلاقم دهد اما قبول نمی‎کرد. متأسفانه فهميدم كه باردار هستم .هشت ماه بعد آرین آزاد شد و من هم دخترمان را به دنيا آوردم. اسمش را شبنم گذاشتم شايد اين اسم امیدی باشد براي يك زندگي خوب و دور از اعتياد!  مادرم خيلي تلاش كرد و بعد وقتي ديد عرضه ندارم، مرا به حال خود رها كرد و گفت آن قدر كراك بكش تا بميري.    پیش از این دو بار به خاطر داشتن مواد، البته به مقدار کم، دستگير شدم ولي خيلي زود آزاد و به خانه برگشتم.
 
این‌بار چه طور دستگير شدي؟

آرین مواد مي‏فروخت و يكي دو بار ديگر دستگير شد . در مدتي كه زنداني مي‏شد، من كار خريد و فروش را انجام مي‎دادم. آخرين بار كه زنداني شد، من با  مقداری كراك در خانه خودمان دستگير شدم. انگار يكي ما را لو داده بود./حمایت





تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۳۹۳ - ۲۱:۳۳





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن