تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس به صداى قارى‏اى كه بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم را قرائت مى‏كند گوش دهد، براى او...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820428484




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اهمیت تکثیر نسل به عنوان یکی از مولفه‌های قدرت چگونه نادیده گرفته شد؟ جمعیت، شاخص فراموش شده قدرت ملی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: اهمیت تکثیر نسل به عنوان یکی از مولفه‌های قدرت چگونه نادیده گرفته شد؟
جمعیت، شاخص فراموش شده قدرت ملی
نباید از نظر دور داشت که در سیاست‌های کلی جمعیتی نیز تصریح شده که باید در کنار تشویق به تکثیر نسل، راهبرد آموزش و ارتقای توان جمعیتی نیز مدنظر قرار گرفته و از شکل‌گیری توده جمعیتی ناکارآمد، مصرف‌کننده محض و وابسته به فرهنگ بیگانه جلوگیری کرد

خبرگزاری فارس: جمعیت، شاخص فراموش شده قدرت ملی



 نمایندگان مجلس درحالی به‌تازگی دولت را مکلف کردند نسبت به اجرای سند جمعیت و تعالی خانواده اقدام کند که به‌نظر می‌رسد هنوز بخشی از نخبگان، اهمیت مولفه جمعیت در میان شاخص‌های قدرت ملی را جدی نگرفته‌اند. این درحالی است که در تاریخ تحولات جهان، عنصر جمعیت همواره به عنوان یکی از موثرترین مولفه‌های قدرت به‌شمار می‌آمده است. قبایل اولیه برای تثبیت استقرار خود در یک مکان، چه در دوران کوچ‌نشینی و چه یکجانشینی، از جمعیت به‌عنوان برگه برنده خود در برابر قبایل متخاصم و رقیب بهره جسته و اهمیت فراوانی به رشد جمعیت خود می‌دادند. شدت داشتن مرگ و میر نوزادان، جنگ‌های خونین چندین ساله، امراض غیر قابل درمان و انواع دلایل دیگری که سبب رشد مرگ می‌شد، جوامع اولیه را ناگزیر از توجه به عنصر جمعیت می‌ساخت. به همین دلیل است که در نظریات کلاسیک قدرت، جمعیت در کنار سه عنصر دیگر یعنی قلمرو، دولت و حاکمیت ازجمله مولفه‌های اساسی قدرت به‌شمار می‌آید. براساس نظریات کلاسیک، جمعیت بالای جوامع به آنان فرصت می‌دهد تا در برابر هجمه‌های خارجی ایستادگی کرده و با افزایش وصلت‌ها، وسعت قبیله را افزایش دهند. همچنین از آنجا که اقتصاد در جوامع اولیه مبتنی بر کار فیزیکی و نه تکنولوژی جایگزین نیروی کار بوده است، جمعیت علاوه بر افزایش قدرت رزم، منجر به قدرت اقتصادی نیز می‌شده و توان قبیله برای تامین مایحتاج را بیشتر می‌کرده است. از دیگر سو، به دلیل آنکه شبکه ارتباطات سنتی، نیازمند برقراری روابط چهره‌ به چهره بوده و این امر تنها در سایه مشارکت افراد بیشتر محقق می‌شود، رشد جمعیت، با در نظر گرفتن هر فرد به مثابه یک رسانه، به قدرت ایدئولوژیک و بسط مبانی فکری قبیله نیز منتهی شده و در کل، توان جامعه بدوی برای حفظ قدرت سیاسی، اقتصادی و عقیدتی را بیشتر می‌کرده است. با توسعه جوامع اولیه و رشد جمعیت به دلیل تصاعدی شدن تکثیر نسل، افزایش سطح بهداشت عمومی و کاهش مرگ و میر نوزادان و نیز استفاده بیش از پیش از تکنولوژی، برخی کشورها با تجدید نظر در سیاست‌های پیشین استقبال از رشد جمعیت، به‌منظور مدیریت بهتر جامعه، راهبرد کنترل رشد جمعیت را در پیش گرفته و گمان بردند که تغییر شرایط زیستی، الزاما به تغییر در مولفه‌های چهارگانه قدرت می‌انجامد. بدیهی است، سیاستمدارانی که کاهش عناصر قدرت سایر کشورها را به نفع کشور خود می‌پنداشتند بر این پندار ناصواب دامن زده و چنین شد که با افزایش فقر و کاستی‌های معیشتی و بهداشتی در برخی کشورها، سیاست کاهش جمعیت تبدیل به یک اصل فراگیر در کشورهای مختلف شد و کشورهای توسعه‌یافته، دولت‌های توسعه‌نیافته را وادار به اعمال سیاست‌های محدودکننده جمعیتی کرده و آن را پیش‌شرط کمک‌های مالی و تکنولوژیکی دانستند. این درحالیست که به‌نظر نمی‌رسد تغییر شرایط در جوامع، الزاما منتهی به تحول در عناصر قدرت و یا تغییر جهت آن شود. هرچند امروزه بنابر رشد مطالعات در حوزه‌های مختلف، این یک اصل بدیهی است که مراد از مولفه جمعیت در تعریف قدرت، «جمعیت موثر» و برخوردار از امکانات آموزشی، اقتصادی و فکری جهت ارتقای فرهنگی است اما ضرورت شکوفایی جمعیتی و تربیت مناسب شهروندان در کشورهای مختلف، به معنای لزوم کاهش جمعیت نیست. به‌عبارت دیگر، با وجود اینکه ممکن است برخی کشورها به سبب مشکلات آنی، در مقطع زمانی محدودی رشد جمعیت را برای برنامه‌ریزی بهتر کنترل کنند، اما بی‌شک این به معنای کاستن از جمعیت و پیر کردن جامعه برای آینده دور به‌عنوان هدفی همیشگی و غیر قابل تغییر نیست. حتی به نظر برخی اندیشمندان، اصرار بر کاهش جمعیت به دلیل ناتوانی در تامین امکانات و آموزش مناسب شهروندان، نوعی پاک کردن صورت مساله است که در بلندمدت جامعه را با بحران تامین نیروی کار مواجه کرده و باعث برهم خوردن فرهنگ بومی به دلیل مهاجرت معکوس و تداخلات اندیشه‌ای می‌شود. در همین راستاست که امروزه هرچند کشورهای جنوب عمدتا با بحران توسعه سرمایه انسانی به‌دلیل وابستگی ساختاری به شمال مواجه هستند، اما استراتژی کاهش شدید جمعیت به‌گونه‌ای که سبب پیر شدن نسل در آینده شود، بی‌گمان تهدیدی برای قدرت این کشورها در معادلات نظام بین‌الملل بوده و این همان نکته‌ای است که معمولا از سوی نخبگان بومی که تحصیل‌کردگان در کشورهای شمال هستند، نادیده گرفته می‌شود. افرادی که رشد جمعیت را برای کشورها عنصری ضروری قلمداد نمی‌کنند، معمولا با اشاره به تئوری‌های جهانی شدن، از کمرنگ شدن مرزهای سیاسی و کاهش اقتدار حاکمیت ملی سخن گفته و بر این اساس نتیجه می‌گیرند که پیر شدن یک کشور در آینده، به دلیل وجود نیروی کار ارزان در سایر کشورها چالش مهمی به‌شمار نمی‌رود. حال آنکه اعمال سیاست‌های کنترل جمعیت در بسیاری از کشورها، عملا نیروی کار را در آینده‌ای نه‌چندان دور به عاملی گرانبها در توسعه تبدیل ساخته و بسیاری از کشورها با تکیه بر نیروی کار آموزش دیده خود، در آینده به فکر امتیاز گرفتن از دیگر کشورها خواهند بود. همین حالا نیز بسیاری از کشورها با تکیه بر نخبگان خود، سایر کشورها را در معرض صادرات خدمات فنی و فکری این جمعیت آموزش دیده قرار می‌دهند. علاوه بر این، نیاز به مهاجرت نیروی کار غیربومی در آینده پیامدهای نامناسب فرهنگی و اجتماعی به بار آورده و وابستگی کشورهای جنوب به نیروی کار را افزایش خواهد داد. بحرانی که موجب تضعیف شدید اقتدار ملی کشورهای سالخورده خواهد شد. از یاد نباید برد که راهبرد استعماری کشورهای غربی علیه کشورهای جهان سوم یا جنوب، در مقاطع مختلف، اشکال متنوعی یافته و اگر زمانی در چارچوب تجارت کالا (خام فروشی جنوب و وابستگی به کالاهای صنعتی شمال) رخ می‌نمایانده است، حالا در شکل و شمایل نفوذ فرهنگی جلوه کرده و می‌توان پیش‌بینی کرد که در سال‌هایی نه چندان دور، به بهانه تامین نیروی کار، به‌وسیله مهاجرت شهروندان این کشور به کشورهای توسعه‌نیافته تجلی یابد. روندی که می‌تواند بار دیگر استعمار و استثمار کشورهای جنوب و وابستگی بیشتر این کشورها را رقم زده و سهم جنوب از تولید جهانی را به واسطه عدم وجود نیروی انسانی کافی، کاهش دهد. در حال حاضر، جمعیت بالای کشورهای جنوب، به عامل وحشت کشورهای شمال تبدیل شده و نیروی مردم بومی، توان این کشورها برای استعمار مستقیم را کاهش داده است. با این وجود روشن است که کاهش جمعیت به‌گونه‌ای افراطی، خواهد توانست این معادله را تغییر داده و استعمار مستقیم به معنی حضور فیزیکی کشورهای شمال در عرصه‌های مختلف زندگی مردم جنوب را موجب شود. با نگاهی به این تهدیدات که در کنار برخی دیگر از مخاطرات موجود در کشوری با تکثر فرهنگی و قومیتی در ایران، ابعاد گسترده‌تری نیز به خود می‌گیرد می‌توان دریافت که چرا سیاست‌های جمعیتی ابلاغی از سوی رهبر معظم انقلاب نظر به افزایش جمعیت دارد. با این همه نباید از نظر دور داشت که در سیاست‌های کلی جمعیتی نیز تصریح شده که باید در کنار تشویق به تکثیر نسل، راهبرد آموزش و ارتقای توان جمعیتی نیز مدنظر قرار گرفته و از شکل‌گیری توده جمعیتی ناکارآمد، مصرف‌کننده محض و وابسته به فرهنگ بیگانه جلوگیری کرد. در همین راستا باید بار دیگر یادآوری کرد که براساس نظریات کلاسیک، قدرت ملی دارای چهار شاخص کلیدی است که نباید از هیچ‌یک از آن ها گذشت. اولین عنصر قلمرو یک کشور به معنی حفاظت از مرزهای ملی است. عنصر دیگر جمعیت است که هنوز اهمیت خود را از دست نداده؛ عنصر سوم حاکمیت به‌معنی قدرت یکپارچه برای سامان دادن به امور می‌باشد و در نهایت دولت به معنی یگانه ابزار مشروع اعمال قدرت، تجلی همه سه مولفه دیگر است. بنابراین همانطور که باید از قلمرو ملی مراقبت کرد و مانع از تجاوز به مرزهای جغرافیایی کشور شد، می‌بایست از مولفه جمعیت نیز در راستای حفاظت از قدرت ملی دفاع کرد. همان شاخصی که در صورت توجه به آن، می‌توان بیش از پیش به آینده امیدوار بود.  محمود هرندی رصد

93/09/11 - 06:45





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن