واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: جاي خالي دستمال سرخها
در شمارههاي پيش به همراه گروه دستمال سرخها وارد كردستان آشوب زده سال 58 شديم، عبدالله نوري راوي اين ستون به همراه گروهش پس از ناآراميهاي مريوان و سنندج مأمور ميشوند كه به پاوه بروند و اصغر وصالي را همراهي كنند. اما آنها در روانسر با كريم امامي كه مسئول آموزششان بود روبهرو ميشوند. مرغ كريم يك پا داشت. دوباره همان كريم ديكتاتوري شده بود كه در آموزشهاي پادگان وليعصر(عج) چهرهاي از يك نظامي خشك و بدون انعطاف را از خودش به نمايش ميگذاشت. اصرار داشت كه ما بايد در همان روانسر بمانيم و به عقبه ضد انقلاب كه به گفته او در چند روستا به تأمين سلاح و ساير مايحتاج ضد انقلاب ميپردازند، ضربه بزنيم. اما ما كه خود را از گروه دستمال سرخ و از بچههاي اصغر وصالي ميدانستيم، حرفش را قبول نميكرديم. اين كش و قوس تا آنجا ادامه پيدا كرد كه بالاخره راضي شديم به روستاهايي كه كريم از آنها نام ميبرد برويم. كاليبر 50 را سوار كرديم و به محض اينكه به محل مورد نظر رسيديم با چند شليك بيهدف، به اهالي اعلام وجود كرديم. خواسته ما تحويل سلاحهايي بود كه امكان دارد ضد انقلاب محاصره كننده پاوه از آنها بهره ببرد. اهالي كه متوجه جديت ما شده بودند، بدون اينكه مقاومت خاصي انجام دهند، فوري وانت همراه ما را پر از اسلحههاي قديمي چون برنو و سلاحهاي شكاري كردند. براي ما محرز بود كه اين سلاحها نميتوانند مورد استفاده ضد انقلاب قرار گيرند و به نظرمان رسيد كه گزارشهاي ارسالي در خصوص اين روستاها ضد و نقيض است. به هر حال دوباره به بخشداري و پيش كريم برگشتيم. رفت و آمد ما به كرمانشاه و سپس روانسر و درگيري با خان ظالم و خلع سلاح كردن اين روستاها، پنج روز ما را معطل كرده بود و با تصور اينكه هم اكنون اصغر و بچههاي دستمال سرخ در پاوه تحت فشار هستند، احساس اضطراب و كلافگي سرتا پاي وجودمان را فراگرفته بود. خصوصاً آنكه بچهها از طريق راديو قضاياي پاوه را دنبال ميكردند و با شنيدن اخباري از وضعيت محاصره اين شهر، هرمي از آتش وجودمان را فراگرفته بود. اما درست وقتي كه ديگ صبرمان كاملاً سررسيده بود، متوجه شديم كه جادههاي منتهي به پاوه پر از وسايل نقليه نظامي شده است. تا آمديم به خودمان بياييم و بفهميم چه خبر شده، بلندگوي نصب شده روي ديوار بخشداري بيانيه امام مبني بر آزادسازي هرچه سريعتر پاوه را اعلام كرد و متوجه شديم كه سرانجام محاصره اين شهر با همين بيانيه و هجوم رزمندگان از نقاط مختلف كشور به كردستان يكسره شده است. همان روز مطلع شديم اصغر وصالي و اندك نيروهاي باقي مانده دستمال سرخ به كرمانشاه منتقل شدهاند. سريع جمع و جور كرديم و راه افتاديم. وقتي در مقر سپاه اين شهر با بچهها روبهرو شديم، تعدادي نيروي زخمي، خسته و با سر و وضع خونين را ديديم كه رنگ رخسارشان خبر از اتفاقات عجيب رخ داده در پاوه ميداد. جاي خالي خيلي از بچهها مشهود بود و مجروحي كه گويي پرده گوشش پاره شده و دچار موج گرفتگي شده بود، داد ميزد: توي گوشم نزنيد... توي گوشم نزنيد...!
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۹ آذر ۱۳۹۳ - ۱۵:۴۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]