واضح آرشیو وب فارسی:آخرین نیوز: یادداشتی از یک معلم بروجردی: چرا به جایی رسیده ایم که دانشآموزی معلمش را بکشد؟! +عکس
حادثه حمله نوجوان دانشآموزی به معلم فیزیک خود در یکی از دبیرستانهای بروجرد، افزون بر انعکاس خبر آن، واکنشهایی را نیز به دنبال داشت. اما آنچه مهمتر از همه اینها به نظر میرسد، نگاهی درونگرانه به قعر این اتفاق، به خاستگاه و چرایی آن است که پژوهندگان و دستاندرکاران باید به آن بپردازند. در این زمینه یکی از معلمان بروجرد یادداشتی نوشته است که بیمناسبت ندیدیم بخشهای تلنگرگونه از آن را بر آسیبی اجتماعی به منظور اطلاع کاربران در «جامجم سرا» بازنشر کنیم.
روزهای بروجرد: مرگ دلخراش و مظلومانه مرحوم محسن خشخاشی، دبیر فیزیک شهرستان بروجرد، به دست یکی از دانش آموزان در دبیرستان حافظی، افکار عمومی شهر را به شدت متاثر و شگفت زده کرد. هر انسان مسئولی از خود باید بپرسد که چرا به اینجا رسیدهایم؟ چرا اخلاق و انسانیت در جامعه ما تا این حد متزلزل و بلکه سقوط کرده که نوجوانی ۱۴ ساله بدون حتی دلیل خاصی یکی از آرامترین، نجیبترین و خوش نامترین معلمان این شهر را با کارد جلوی چشم همکلاسیهای خود سلاخی میکند؟
اگر چندی قبل پسری، پدر خود را با اسلحه در خیابان بهار به قتل رساند و امروز دانش آموزی معلم خود را با کارد سر برید، فردا باید انتظار چه حادثه و مصیبت دیگری داشته باشیم؟ چرا باید فقط انتظار سنگینتر شدن جنایات و بالا رفتن مبلغ اختلاسها و رشوهها و دزدیها را داشته باشیم؟
قطعا پاسخ این سوالات دردناک، پزوهشی عمیق و در خور، از سوی جامعهشناسان و روانشناسان خبره میطلبد اما تا زمانی که افکار عمومی و وجدان جمعی شهروندان در مقابل این گونه وقایع فقط تحت تاثیر موقت و چندروزه قرار گرفته و قدرت تاثیرگذاری نداشته باشند حتی دقیقترین و علمیترین پاسخها تضمینی بر عدم تکرار این حوادث غم انگیز و یا یا بالاتر نرفتن غلظت آنها نخواهد بود.
![](http://www.jamejamonline.ir/Media/Free/1393/09/03/635524221260570145.jpg)
ظهر اول آذر، شنبه سیاهی که در بیمارستان چمران با بهت و حیرت و اشک و آه، به همراه تنی چند از همکاران و دوستان دیگر ناامیدانه منتظر شنیدن خبری از وضعیت وخیم محسن بودیم، ناباورانه شاهد تلاش بعضی از مسئولان شهری بودم که از شاهدان حادثه و دیگران میخواستند این خبر رسانهای نشود. هر چقدر با خود فکر کردم که رسانهای نشدن این خبر (اگر اصولا این کار امکانپذیر باشد) چه مشکلی را حل کرده و یا حداقل جلوی چه ضرری را میگیرد فکرم به جایی نمیرسید. شاید فقط صندلیهای ریاستی را چند روز بیشتر نگه دارد اما قطعا نه آن معلم خفته به خون را زنده میکند، نه روح آزرده و شکسته شده معلمان را مرهمی میشود و نه نوجوان قاتلی را که خود قربانی یک جامعه بیاخلاق، پرخاشگر، بیتحمل، حریص و بیرحم است، از مجازات قانون و سرزنش وجدان خود رها میکند.
![](http://www.jamejamonline.ir/Media/Free/1393/09/02/635523500855307102.jpg)
متاسفانه مسئولان جامعه ما در این گونه موارد به جای پذیرفتن مسئولیت خود و تلاش برای جلوگیری از تکرار وقایع مشابه و یا بدتر از آنها در آینده، فقط سعی میکنند تا جایی که ممکن است خبر را پنهان و یا ابعاد فاجعهآمیز آن را کوچک جلوه دهند. بهانه آنها حفظ آرامش جامعه و چیزهایی دیگری از این قبیل است. اما تجربه این سالها باید به آنها آموخته باشد که پنهان کردن و یا کوچک جلوه دادن یک واقعیت تلخ از آنچه واقعا هست، شاید به طور موقت جامعه را بیخبر و یا آرام نگه دارد اما مسلما دمل چرکین این وقایع بعد از مدت کوتاهی با ابعاد سهمگینتر و فاجعهبارتری از جای دیگر سر باز میکند و قربانیان بیشتری میگیرد.
برعکس، من معتقدم باید حساسیتها به این گونه حوادث، هم در میان مردم و هم در میان مسئولان و رسانهها صد چندان شده و به تیتر اصلی صدا و سیما و مطبوعات تبدیل شود تا از شدت و بسامد این حوادث کاسته شود. کما اینکه پخش تصویرهای مربوط به سه زورگیر در تهران در شبکههای اجتماعی باعث شد که با بلافاصله مجرمان دستگیر و مجازات شوند و یا با اعتراض وسیع مردم اصفهان و بقیه مردم ایران اسید پاشان به لانههای تاریک و پلید خود فرار کردند. در مرگ دردآور مرحوم خشخاشی هر کسی، کسی یا جایی را مقصر اصلی قلمداد میکند. عدهای نوجوان خونریز، عدهای دیگر خانواده او، برخی، مسئولان دبیرستان و اداره و وزارتخانه و قس علی هذا. اما بدون آنکه بخواهیم کسی یا جایی را از مسئولیت و خطای خود تبرئه نماییم باید دردمندانه بگوییم که این ضربات کارد را همگی ما به بدن نحیف این معلم باشرف و قربانیان بعدی این گونه فجایع وارد کرده و میکنیم. همه ما که با شنیدن خبرهایی این چنین شانه بالا میاندازیم که به ما چه؟ من که چاقو نخوردهام! به چهره دختر من که اسید نپاشیدهاند! از برادر من که زورگیری نشده است! به سینه پدر من که شلیک نشده است! خواهر من که مورد تجاوز قرار نگرفته است! خانه و موتور و خودرو و پول من را که به سرقت نبردهاند! و... بیخبر از آنکه یک روز هم نوبت به ما میرسد و آن زمان دیگر کسی برای یاری ما یا حتی دلداری ما در اطرفمان نیست.
آری برادر... چون نیک نظر کرد، پر خویش در آن دید، گفتا: ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماست! (محمد رستمی - دبیر آموزش و پرورش شهرستان بروجرد)
سه شنبه, 04 آذر 1393 ساعت 12:20
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آخرین نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 216]