تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):روزه امساك از خوردن وآشاميدن نيست بلكه روزه،خوددارى ازتمامى چيزهايى است كه خداوندسبحان ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826289177




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سکانس آخر زندگی جوانی به ایثار پیوند خورد |اخبار ایران و جهان


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: سکانس آخر زندگی جوانی به ایثار پیوند خورد
کد خبر: ۴۵۱۷۳۴
تاریخ انتشار: ۰۲ آذر ۱۳۹۳ - ۱۳:۲۳ - 23 November 2014


اعضای بدن جوان 28 ساله‌ای که در سانحه تصادف مرگ مغزی شده بود زندگی دوباره‌ای به 7 بیمار نیازمند بخشید.

به گزارش ایران، نیما لطفی با این ایثار و گذشت نام خود را در دفتر یادبود اهدا‌کنندگان زندگی در فصل پاییز ثبت کرد.

صدای فریاد مادر سکوت بیمارستان مسیح دانشوری را شکست. زن، نام پسرش را فریاد می‌زد، اطرافیان سعی می‌کردند او را آرام کنند. زن از آرزوهایی که برای نیما داشت می‌گفت و از همه می‌خواست تا اجازه دهند دوباره کنار تخت پسرش برود. می‌گفت باور نمی‌کند باید برای همیشه جملات محبت‌آمیز پسرش را فراموش کند.

پدر در گوشه‌ای به آسمان ابری چشم دوخته بود. آسمان هم دلش گرفته بود. اشک گونه‌های مرد را خیس کرده بود، می‌دانست این آخرین بار است که دستان پسرش را در دست می‌گیرد. وقتی پای برگه رضایت اهدای اعضای بدن پسرش را امضا کرد دستانش را به سوی آسمان گرفت و گفت خدایا امانتی را که داده بودی پس می‌دهم. او طعم خوشبختی را نچشید، اما با ایثار اعضای بدنش شادی را به خانه چند بیمار نیازمند برد.

حسین لطفی پس از آخرین دیدار از دلتنگی هایش برای ادب و گذشت پسرش این‌گونه گفت: نیما فرزند دومم است. وقتی خدا او را به ما داد از اینکه در روزگار پیری عصای دست من و مادرش خواهد شد خوشحال بودیم. نیما از همان دوران کودکی بسیار با ادب و با‌محبت بود. وقتی مادرش او را صدا می‌زد با کلمات محبت‌آمیز پاسخ او را می‌داد. وقتی وارد خانه می‌شدم بلافاصله سراغم می‌آمد و با گفتن خسته نباشید با من احوالپرسی می‌کرد.

پدر ادامه داد: مانند درخت تنومندی جلو چشم ما قد کشید و بزرگ شد. او در بازار بزرگ تهران در مغازه پارچه فروشی کار می‌کرد. همه دوستان و بازاری‌ها اخلاق و ادب او را دوست داشتند. مدتی بود که تلاش می‌کردیم او را به ازدواج راضی کنیم ولی می‌گفت وضعیت مالی مناسبی نداریم و نمی‌خواهم شما در فشار باشید و تلاش می‌کنم با کار زیاد بتوانم سرو سامانی به زندگی‌ام  بدهم. همیشه آرزوی دیدن او را در لباس دامادی داشتیم.

حسین لطفی با یادآوری حادثه‌ای که نیما را برای همیشه از آنها جدا کرد، گفت: روز جمعه همراه دوستانش به اتوبان آزادگان رفته بود و در برگشت، او سوار موتور بود و دنبال دوستانش که سوار ماشین بودند به‌طرف تهرانسر می‌رفتند که در یکی از دوربرگردان‌ها با خودرویی بشدت برخورد کرد و نقش زمین شد. او را به بیمارستان فیاض بخش رساندند و ساعتی بعد ما هم در بیمارستان حاضر شدیم. پزشکان بعد از معاینه گفتند او ضربه مغزی شده و باید لخته خون ها را از سر او خارج کنند.

در آن لحظات شوکه بودیم و تنها کاری که از دست ما برمی آمد دعا کردن بود. روز بعد چند پزشک او را معاینه کردند و به ما گفتند نیما مرگ مغزی شده و هشیاری‌اش دیگر باز نمی‌گردد. شنیدن این خبر برای یک پدر بسیار سخت است و سخت‌تر از آن گفتن این خبر تلخ به همسرم بود.

به هر سختی بود موضوع را گفتم. همسرم بلافاصله یاد روزی افتاد که همراه نیما برنامه‌ای را که در ارتباط با پیوند اعضا بود از تلویزیون تماشا می‌کردند. نیما به مادرش گفته بود چقدر کار انسان دوستانه و بزرگی است اگر بتوانیم با اهدای اعضای بدنمان انسان‌های دیگری را از مرگ نجات بدهیم.

وی ادامه داد: ‌وقتی این جملات را شنیدم تصمیم گرفتم آخرین آرزوی پسرم را نیز برآورده کنم. با پیشنهاد پزشکان او را به بیمارستان مسیح دانشوری منتقل کردیم. نیما جوان سالم و ورزشکاری بود و پزشکان اعلام کردند همه اعضای بدن او قابلیت پیوند به بیماران نیازمند را دارد. لحظه‌ای که برگه رضایت اهدای اعضای بدن پسرم را امضا می‌کردم به کودکانی فکر می‌کردم که پدران آنها با گرفتن عضوی از اعضای بدن نیما دوباره به زندگی بازمی گردند و به سال‌ها چشم انتظاری فرزندانشان پایان می‌دهند. به پدرانی فکر می‌کردم که فرزندان آنها سال‌هاست به خاطر از دست دادن عضوی با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند و یک عضو بدن نیما می‌تواند آنها را از این وضعیت نجات بدهد. امیدوارم پدر و مادران دیگری که فرزند آنها مرگ مغزی شده است برای نجات بیماران نیازمند اعضای بدن فرزندشان را اهدا کنند.













این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن