تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 18 مهر 1403    احادیث و روایات:  حضرت مهدی (عج):علم ما به شما احاطه دارد و چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نیست
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821744705




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بازخوانی احادیث خلفای دوازده‌گانه پیامبر با تأکید بر منابع اهل‌سنت


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
بازخوانی احادیث خلفای دوازده‌گانه پیامبر با تأکید بر منابع اهل‌سنت
نام، صفات، خصوصیات و مصادیق جانشینان پیامبر به‌طور متواتر در منابع مختلف اهل تسنن درج شده است که در منابع تفسیری در تبیین برخی آیات قرآن مانند آیه انذار، آیه تبلیغ و آیات مربوط به هدایت و صراط مستقیم قابل ارائه است.

خبرگزاری فارس: بازخوانی احادیث خلفای دوازده‌گانه پیامبر با تأکید بر منابع اهل‌سنت



چکیده در بسیاری از منابع تفسیری، تاریخی و روایی سنی و شیعه آمده است که رسول الله| از دوازده جانشین خود خبر داده و بنا به نقل «مسلم» در کتاب «صحیح»، عزت اسلام به این دوازده جانشین بستگی دارد. با وجود این اسناد، متکلمین اهل سنت به علل مختلف نخواسته‌اند مصادیق راستین ایشان را معرفی یا تأیید کنند و تفسیرهای غیر منصفانه‌ای دراین‌باره ارائه نموده‌اند. در این مقاله، ضمن نقل برخی از اقوال اهل سنّت و مقایسه آنها با یکدیگر، تعداد، نام و خصوصیات این جانشینان و مصادیق راستین آن، بررسی خواهد شد. نوشتار پیش رو، براساس منابع اهل سنّت و نظریه اندیشمندان ایشان تدوین شده است. طرح مسئله پیامبر اسلام|، در موسم حج، آیین خود را بر قبایل عرب که برای زیارت خانه خدا به مکه می‌آمدند عرضه، و هدف خود از بعثت را تشریح می‌کرد. در یکی از این دیدارها با سران قبیله بنی‌عامر، یک نفر از آنان ضمن اعلان حمایت خود از پیامبر|، از ایشان پرسید: «هرگاه خداوند تو را بر مخالفان پیروز ساخت، آیا موضوع زمامداری مسلمانان پس از شما به ما واگذار می‌گردد؟» پیامبر در پاسخ گفت: «الامر الی الله، یضعه حیث یشاء؛ موضوع خلافت، مربوط به خداست، آن را هر جا که بخواهد می‌گذارد». وی پس از شنیدن این سخن ناراحت شد و گفت: «هرگز درست نیست که ما فداکاری کنیم و زعامت از آنِ دیگران باشد». (طبری، 1362: 2 / 84 ؛ ابن‌اثیر، بی‌تا: 2 / 65 ؛ شافعی حلبی، بی‌تا: 2 / 3؛ ابن‌هشام، 1375: 2 / 42) پیامبر| در میان نامه‌هایی که به سران کشورها می‌نوشت، نامه‌ای به «هوذة بن علی» زمامدار «یمامه» نوشت و او را به آیین اسلام دعوت کرد. وی نیز، همانند آن شخص بنی‌عامری، اسلام آوردن خود و حمایت از آیین اسلام را به واگذاری مسئله زمامداری پس از رحلت پیامبر به خود مشروط کرد. حضرت در پاسخ وی فرمود: «لا و لا کرامة»؛ این پیشنهاد، صحیح نیست و عزّتی در این کار نیست. (هروی، 1033: 1 / 262؛ ابن‌اثیر، بی‌تا: 2 / 46) مسلم از جابر بن سمره نقل می‌کند که پیامبر| فرمود: «لا یزال الاسلام عزیزاً الی اثنی‌عشر خلیفه»؛ این دین همچنان عزیز و آسیب‌ناپذیر می‌ماند، مادام‌که دوازده خلیفه، رهبری آن را در دست گیرند. (ابن‌مسلم، بی‌تا: 6 / 3) با اینکه مفسران، راویان و مورخان اهل سنت، این حدیث را به تواتر، در کتب خود نقل کرده‌اند، متکلمین اهل سنت در معرفی این دوازده جانشین با سردرگمی عجیبی روبه‌رو شده و هرگز نتوانسته‌اند یک گروه دوازده‌نفره به‌هم‌پیوسته‌ای را که عزّت و عظمت اسلام با آنان تضمین شده باشد، معرّفی نمایند! سؤال این پژوهش این است که چه ‌کسانی طبق ادله قطعی و مستند، مصداق این خلفای دوازده‌گانه خواهند بود؟ همگان می‌دانند که پس از خلافتِ جانشینان چهارگانه مورد قبول اهل سنت، دوران خلافت امویان آغاز شد. سابقه این سلسله خلفا، به‌قدری تیره و آلوده، و اعمال و منش پلید آنان به‌قدری آشکار است که مسلّماً هیچ انسان مطلّع و منصفی نمی‌تواند معاویه و فرزند او یزید و مروان بن حکم را جزو این دوازده خلیفه معرفی کند که مایه عزّت و عظمت اسلام باشند. براساس وقایع تاریخی پس از سپری شدن دوران امویان، عصر بنی‌عبّاس آغاز شد که آن دوران نیز مانند دوران امویان، همراه با خون‌ریزی‌ها و اعمال ننگین فراوانی از این نوع بود. ازاین‌رو خلفای عبّاسی را نیز هرگز نمی‌توان مصداق این دوازده خلیفه پیامبر| دانست. در این میان، فرضیه مورد نظر این است که تنها گروهی را که می‌توان مصداق دوازده خلیفه مورد نظر پیامبر| دانست، همان دوازده پیشوای معصوم شیعه‌اند که نام، خصوصیات و شیوه زندگی آنان و نیز، وصایای پیامبر| درباره آنها، در کتب تاریخی، حدیثی و تفسیری فریقین، به‌صورت متواتر ضبط شده است. واژه‌شناسی شایسته است پیش از ورود به اصل بحث، به‌معنای «خلافت و خلیفه» در لغت و اصطلاح، و جایگاه آن در قرآن توجّه کنیم. خلیفه در لغت به‌معنای «عوض و بدل» (المقری الفیومی، 1928: 1 / 189) و در اصطلاح متکلمین به‌معنای «جانشین پیغمبر، امام و رهبر» است. (ابن‌منظور، 1996: 4 / 181؛ ابن‌فارس، 1979: 2 / 210) واژه خلیفه دو بار در قرآن کریم آمده است. یک بار در آیه «وَإ‌ِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَة‌ِ إ‌ِنِّی جَاعِلٌ فِى الْأ‌َرْض‌ِ خَلِیفَةً»؛ (بقره / 30) هنگامی‌که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد. و بار دیگر در آیه «یا دَاوُودُ إ‌ِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فی الْأ‌َرْض‌ِ فَاحْکُمْ بَینَ النَّاس‌ِ بالْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِع ِ الْهَوَى»؛ (ص / 26)، ای داوود! ما تو را خلیفه [و نماینده خود] در زمین قرار دادیم. پس در میان مردم، به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی منما. یکی از مفسران در ذیل آیه اخیر، چنین نوشته است: خلیفه، به‌معنای «جانشین» است، ولی در اینکه منظور در اینجا، جانشین چه کسی و چه چیزی است، مفسران احتمالات گوناگونی داده‌اند. بعضی گفته‌اند: منظور از جانشین، فرشتگانی است که قبلاً در زمین زندگی می‌کرده‌اند. (زمخشری، 1407: 4 / 256) نیز در ذیل آیه 26 سوره ص، آمده: آیا منظور از «خلیفه» در این آیه شریف، جانشین انبیای پیشین است یا خلافت الهی؟ و سپس می‌افزاید: معنای دوم مناسب‌تر به نظر می‌رسد و با آیه سی سوره بقره سازگارتر است. البته خلافت به‌معنای واقعی در مورد خداوند معنا نداشته، تنها درباره کسانی که وفات یا غیبت دارند، صحیح است؛ پس منظور از آن، نمایندگان خدا در میان بندگان و اجرای اوامر او در زمین است. (فخر رازی، 1407: 1 / 176؛ آلوسی بغدادی، 1985: 1 / 208) جمله «فاحکم بین النّاس بالحق» نشان می‌دهد که حکومت در زمین، باید از حکومت الهی نشأت بگیرد و هر حکومتی که غیر از این باشد، حکومتی ظالمانه و غاصبانه است. رسول الله| درهمین‌باره می‌فرماید: مَنْ اَمَرَ بالمعروف‌ِ و نَهی عن المُنکر‌ِ هو خلیفةُ اللهِ فی الارض‌ِ و خلیفةُ کتابهِ و خلیفةُ رَسو‌لهِ. (حاکم نیشابوری، 1406: 2 / 358؛ متّقی هندی، 1405: 3 / 75) کسی که امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر نماید، خلیفه خداوند در زمین و خلیفه کتاب خدا و خلیفه رسول خداست. اهمیت شناخت امام برای روشن شدن بحث، در اینجا لازم است اهمیت شناخت امام و رهبر از مضامین روایات، آن هم از زبان اهل سنت بیان شود تا ضرورت انتصابی بودن خلیفه محرز گردد؛ چراکه اهمیت شناخت امام می‌تواند قرینه‌ای بر لزوم تعیین خلیفه ازسوی پیامبر| باشد. روایاتی که بر اهمیت شناخت امام و رهبر تأکید دارد، در منابع اهل سنت از طرق مختلف و با تعابیر گوناگون و تنوّع فراوان نقل شده‌اند که در زیر به آنها اشاره می‌کنیم: 1. تفتازانی در شرح المقاصد در ذیل آیه «اطیعو الله و اطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم». از پیامبر| نقل می‌کند: «مَن مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیة». (تفتازانی، 1409: 5 / 239) 2. معاویه از رسول خدا| چنین نقل می‌کند: «مَن مات بغیر امام، مات میتة جاهلیة». (حنبل، 1990: 4 / 96) 3. ابن‌عباس از رسول خدا| روایت می‌کند: «مَن مات لیس على امام، فمیتة جاهلیة». (ابی‌الفیض، بی‌تا: 6 / 334) 4. عبدالله بن عمر از رسول خدا| روایت می‌کند: «مَن مات مُفارقاً للجماعة، فقد مات میتة جاهلیة». (حنبل، 1990: 2 / 70) 5. همچنین، خود او نقل می‌کند: «مَن مات من غیر امام جماعة، مات میتة جاهلیة». (ابن‌محمّد، 1395: 12 / 337) برای یافتن مصادیق واقعی دوازده جانشین بعد از رسول گرامی اسلام|، راهی جز تمسک به قرآن و سنت وجود ندارد. قرآن، اهل بیت پیامبر| را مطهر از هر رِجسی دانسته، مودّت و اطاعت آنان را واجب می‌شمارد و اطاعت اولوالامر را پس از اطاعت خدا و رسولش، فرض و لازم دانسته است. پیامبر|، در حدیث «ثقلین»، اهل بیت و عترت رسول را عِدل و هم‌سنگ قرآن قرار داده است و حدیث «غدیر خم»، علی بن ابی‌طالب× را صریحاً، ولیّ هر مرد و زن مؤمن و جانشین رسول‌الله| می‌داند. براساس منابع معتبر احادیث شیعه و برخی منابع اهل سنت، رسول اکرم| تمامی دوازده امام پس از خود، یعنی علی× و یازده امام عادل و معصوم^ را معرفی، و خصوصیات ایشان را بیان کرده است. (طبری شافعی، 1997: 67 ؛ حنبل، 1990: 4 / 281؛ سیوطی، بی‌تا: 3 / 228) نظر برخی متکلمین اهل سنت لازم است به آرای برخی متکلمین اهل سنت و انحراف استنباط آنان از متون و منابع، درباره جانشینان پیامبر اشاره کنیم: 1. متکلمین اهل سنت، تنها پیامبر| را معصوم دانسته، و فقط گفته وی را عاری از خطا می‌دانند و برای هیچ‌یک از افراد خاندان، صحابه و خلفای پیامبر| چنین اعتباری قائل نیستند. ازاین‌رو، گفتار اهل بیت^ نیز نزد پیروان مذاهب تسنن، نهایتاً به‌اندازه گفتار یک عالم دینی معتبر است. این مطلب در کتب اصولی و فقهی اهل سنت و منابعی مانند: شرح اعتقادات نسفی، شرح اللمع والابانه و منابعی مانند اینها، بارها بیان شده و در کتب گوناگون اهل سنت، صدها اشتباه، سهو و خلاف از صحابه و خلفای بعد از پیامبر| نقل شده است. 2. امامت نزد متکلمین اهل سنت امری غیر الهی است و مرجعیت دینی می‌تواند از مسئولیت‌های عالمان دین باشد. بنابراین رهبری نیز امری غیر الهی است و خلیفه و امام یا از طریق انتخاب مردم (تفتازانی، 1409: 5 / 233؛ شهرستانی، 1373: 1 / 72) یا با عهد و انتخاب خلیفه قبلی (ماوردی، 1416: 7) و یا به نیروی قهر و غلبه (تفتازانی، 1409: 5 / 233) تعیین می‌گردد. 3. متکلمین اهل سنت که امامت را امری غیر الهی و از افعال مردم می‌دانند، بالتبع آن را در شمار تکالیف و فروع فقهی آورده، در علم فقه از آن بحث می‌کنند. (همان: 5 / 232) 4. دانشمندان اهل سنت با مجامله و تساهل نسبت‌به اشخاص و اتفاقات صدر اسلام، ازجمله در باب اختلاف علی× و معاویه می‌گویند: نسبت‌به اختلاف علی و معاویه بهتر است که اصلاً به آن پرداخته نشود و از آنان به نیکی یاد شود و آنچه واقع شده است به بهترین نحو تفسیر گردد. (ابن‌جزی، 1409: 18) 5. نَوَوی، عالم و محدّث معروف اهل سنت می‌گوید: همه اهل سنت از فقها و محدثان و متکلمان بر این عقیده‌اند که خلیفه و حاکم به دلیل فسق و ظلم و تعطیل احکام خدا، عزل و خلع نمی‌شود و خروج و قیام علیه او جایز نیست. (نَوَوی، 1426: 8 / 36؛ تفتازانی، 1409: 295؛ امینی، 1374: 8 / 136) 6 . اگرچه در پاره‌ای از کتاب‌های کلامی اهل سنت از مسئله امامت بحث شده است، بر فقهی بودن جایگاه حکومت و حاکمیت نیز تصریح کرده‌اند. به نظر ما، امامت از فروع دین است و برای پیروی از پیشینیان خود آن را در مباحث علم کلام آورده‌ایم. (قاضی عضدالدین، 1997: 395) 7. تفتازانی در شرح المقاصد می‌گوید: عدم بیان پیامبر اکرم| درباره جانشینان خود ازآن‌رو است که وی آن را به صاحب‌نظران واگذار کرده است نه آنکه در این مسئله اهمالی صورت گرفته باشد. (تفتازانی، 1409: 5 / 263) مصادیق جانشنیان پیامبر| پس از روشن شدن اهمیت خلافت و امامت در قرآن و سنت و مشخص شدن علت ضرورت تعیین و انتصاب خلیفه بعد از پیامبر| و اشاره به برخی شبهات دراین‌باره، به بیان روایاتی از منابع اهل سنت که بیانگر خصوصیات جانشینان بعد از پیامبر|اند می‌پردازیم. ابتدا منابع تفسیری اهل سنت دراین‌باره بررسی خواهد شد، سپس روایات نقل‌شده از پیامبر| طرح، و در نهایت، به برخی شبهات رایج اشاره خواهد شد. الف) منابع تفسیری 1. آیه انذار نخستین مرحله از دعوت علنی اسلام پس از بعثت پیامبر| با دعوت عشیره و خویشاوندان به توحید آغاز گردید، آنجا که خداوند می‌فرماید: «وَأ‌َنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأ‌َقْرَبینَ»؛ (شعرا / 214) خویشان نزدیک خود را بترسان و هشدار بده. در آغاز بعثت، پیامبر اکرم| خویشان نزدیک خود را جمع نمود و رسالت خویش را به اطلاع آنها رسانید و آنها را به پذیرش دعوتش فرا خواند و فرمود: «فایّکم یوازرنی هذا الامر على ان یکون اخی و وصیّی و خلیفتی فیکم؟ کیست که از میان شما مرا در انجام دادن این رسالت یاری دهد تا برادر من و وصی من و جانشین من در میان شما باشد؟» در آن میان علی× برخاست و گفت: «من یا رسول‌الله» پیامبر| سخن خویش را تکرار فرمود. دوباره علی× گفت: «من یا رسول‌الله» آنگاه پیامبر| فرمود: «انّ هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم؛ این (علی) برادر من، و وصی من و جانشین من در میان شماست». (حنبل، 1990: 1 / 111؛ طبری، 1362: 19 / 168؛ سبط بن جوزی، 1412: 44؛ متّقی هندی، 1993: 6 / 196؛ قندوزی، 1422: 105؛ بحرانی، 1380: 343؛ واحدی نیشابوری، 1374: 276؛ شیرازی بیضاوی، بی‌تا: 4 / 96؛ قرطبی، 1423: 15 / 247؛ شوشتری، 1380: 5 / 560 و 14 / 423) 2. آیه تبلیغ ولایت علوی ضامن دوام و بقای رسالت محمّدی است. یا أ‌َیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أ‌ُنْز‌ِلَ إ‌ِلَیکَ مِنْ رَ بِّکَ وَإ‌ِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ ر‌ِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاس‌ِ إ‌ِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِر‌ِینَ. (مائده / 67) ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت نازل شده است، به مردم برسان و اگر این کار را انجام ندهی، رسالت خویش را به انجام نرسانده‌ای. خداوند تو را از شرّ مردمان حفظ می‌کند و خداوند قوم کافر را هدایت نمی‌کند. این آیه شریف هنگام بازگشت رسول‌الله| از «حجة الوداع» نازل شد و به‌دنبال نزول آن، پیامبر دستور داد تا مردم در محلی به‌نام غدیر خم جمع شدند و آنگاه بعد از خطبه‌ای، علی بن ابی‌طالب× را به خلافت منصوب فرمود. در تمام قرآن، خطابی به این حدّت و اهمیت به آن حضرت نشده است. مضمون آن چنین است که اگر این کار (ابلاغ پیام حق) را نکنی، پیامبری نافرمان و از نبوت ساقط بوده، دیگر پیامبر من نخواهی بود، چون اگر پیامبر| امر خدا را اطاعت نکند، از پیامبری ساقط است. به‌هرحال عبارت «بلّغ ما انزل» حاکی از آن است که قبل از اینها امر به خلافت علی× نازل شده بود، امّا هنوز وقت ابلاغ آن نرسیده بود؛ چراکه خداوند به پیامبر اکرم| فرمود: آنچه ازپیش نازل شده را ابلاغ کن! ضمیر کلمه «رسالته» خواه به همه رسالت برگردد و یا به آن فرمان خاص، درهرحال، عدم تبلیغ آن، مساوی سقوط نبوت آن حضرت بود. عبارت «والله یعصمک من النّاس» بیانگر نگرانی درونی پیامبر اکرم| از چگونگی برخورد مردم با پیام حق، درباره خلافت و بروز اختلاف است. رسول‌الله می‌اندیشیدند مردم بگویند با وجود این همه صحابه، چرا داماد خود را برای خلافت ترجیح داد؟! ولی خداوند فرمود: از اجرای رسالت خویش، هراس به خود راه نده که خداوند نگهدار و حافظ توست. فقره بعدی آیه، یعنی جمله «والله لایهدی القوم الکافرین» حاکی از خنثی شدن نقشه انکارکنندگان است. واحدی نیشابوری در اسباب النّزول ذیل همین آیه شریف نقل کرده است که ابوسعید خدری گفت: این آیه در روز غدیر، درباره علی بن ابی‌طالب× نازل گردید. (1374: 115) فخر رازی در تفسیر کبیر خود می‌گوید: «نزلت الآیة فی فضل علی و لما نزلت هذه الآیة اخذ بیده و قال: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهم وال مَن والاه و عاد من عاداه». (1407: 3 / 636) علامه امینی نیز، در کتاب الغدیر این ماجرا را از سی کتاب معتبر اهل سنت نقل کرده است. (1374: 1 / 223 ـ 214) 3. آیه صراط مستقیم «اهْد‌ِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ»؛ (حمد / 6) ما را به راه راست هدایت کن!.. «هَذَا صِرَاطٌ عَلَی مُسْتَقِیمٌ»؛ (حجر / 41) این راه مستقیم من است. حسکانی در شواهد التّنزیل از ابن‌عباس نقل می‌کند که وی در معنای این آیه شریف گفته است: «اهدنا الی حبّ النبی و اهل بیته»؛ خداوندا ما را به دوستی پیغمبر و اهل بیتش^ راهنمایی فرما! در ذیل همین آیه، حاکم از جابر بن عبدالله انصاری نقل می‌کند که پیامبر فرمود: «هر آینه خداوند، علی و همسر و پسرانش را حجّت‌های خداوند بر آفریده‌های خود قرار داد و ایشان درهای علم من در امتم می‌باشند. اگر کسی به‌وسیله ایشان هدایت بشود، به راه راست راه جسته است». (1974: 1 / 76 ـ 74) حسکانی همچنین براساس سلسله سندی از سلام بن مستنیر جعفی نقل می‌کند که او گفت: بر حضرت ابی‌جعفر امام باقر× وارد شدم و عرض کردم: خداوند مرا فدایت گرداند. به یقین که خوش ندارم شما را به زحمت بیندازم؛ ولی اگر به من اجازه می‌فرمایید از شما پرسش کنم. امام فرمود: از هر چه می‌خواهی بپرس. گفتم: از قرآن از شما بپرسم؟ فرمود: آری. گفتم: معنای سخن خداوند در کتابش که فرموده: «هذا صراط علی مستقیم» چیست؟ فرمود: راه علی بن ابی‌طالب. گفتم: به راستی راه علی بن ابی‌طالب؟ برای بار دوم باز هم فرمود: راه علی بن ابی‌طالب. (همان: 78) 4. آیه هدایت أ‌َ‌فَمَنْ یهْدِی إ‌ِلَى الْحَقِّ أ‌َحَقُّ أ‌َنْ یتَّبَعَ أ‌َمَّنْ لَا یهدِّی إ‌ِلَّا أ‌َنْ یهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیفَ تَحْکُمُونَ. (یونس / 35) آیا کسی که به حق راهنمایی می‌کند، سزاوارتر است به پیروی شدن یا کسی که خود راه نمی‌یابد؟ مگر راه را به او نشان دهند. پس چه می‌شود شما را؟ چگونه داوری می‌نمایید؟ حسکانی در شواهد التّنزیل براساس سلسله سندی از ابن‌عبّاس نقل می‌کند که او گفت: گروهی مرافعه‌ای نزد پیغمبر اکرم| بردند. حضرت امر فرمودند تا یکی از اطرافیانشان در مورد اختلاف مذکور قضاوت نماید. او حکم نمود، ولی طرف‌های درگیر نپذیرفتند. سپس علی× را امر فرمودند تا ایشان حکم نماید. براساس فرمان پیامبر|، علی× قضاوت فرمود و طرف‌های مرافعه پذیرفتند و خشنود گردیدند. آنگاه بعضی از منافقین به آنان گفتند: فلان شخص بر شما حکم کرد، نپذیرفتید ولی وقتی علی بر شما حکم کرد پذیرفتید! شما بد گروهی هستید! در این هنگام این آیه شریف نازل گردید. (همان: 348) همچنین حسکانی نقل می‌کند که: خلیفه دوم از امام علی× خواست تا ایشان میان دو نفر داوری نمایند. حضرت علی× میان ایشان داوری نمود، سپس آن کسی که علیه او حکم شده بود گفت: آیا او باید میان ما داوری کند؟ (درحقیقت می‌خواست علی× را کوچک بشمارد) در این هنگام عمر بن خطّاب گریبان او را گرفت و گفت: وای بر تو! نمی‌دانی او کیست؟ این مرد علی بن ابی‌طالب است، مولای من است و مولای هر شخص مؤمن، پس هرکس علی مولایش نباشد، او مؤمن نیست. (همان: 348 و 349) ب) منابع روایی روایاتی را که اهل سنت، درباره جانشینان دوازده‌گانه پیامبر اسلام| در منابع خود آورده‌اند، می‌توان به چهار دسته تقسیم نمود: 1. روایاتی که پیامبر| به قریشی بودن خلفا اشاره کرده‌اند؛ 2. روایاتی که پیامبر| تعداد جانشینان خود را دوازده نفر بیان نموده‌اند؛ 3. احادیثی که پیامبر| اسامی مبارک ایشان را بیان فرموده‌اند؛ 4. احادیثی که به برخی صفات جانشینان پرداخته‌اند. ابتدا روایات منابع اهل سنت را نقل و سپس به تجزیه و تحلیل آنها می‌پردازیم. البته برخی روایات به چند ویژگی جانشینان پیامبر| اشاره نموده‌اند که می‌توان آنها را در چند دسته جای داد. روایات دسته اوّل: قریشی بودن بخاری، در «صحیح» خود با بیان مقدمات روایی حدیث و ناقلان آن می‌نویسد: حدّثنا ابوالیمان اخبرنا شعیب عن الزّهری قال کان محمّد ابن حبیر ابن مطعم یحدث انّه بلغ معاویة و هو عنده فی وفد من قریش ان عبدالله ابن عمرو ابن العاص یحدث انه سیکون ملک من فخطان، فغضب معاویة فقام فاثنی على الله بما هو اهله، ثم قال: امّا بعد، فانّه بلغنی ان رجالاً منکم یحدثون احادیث لیست فی کتاب الله و لا تؤثر عن رسول الله| و اولئک جهالکم فایاکم و الامانی الّتی تضلّ اهلها فانّی سمعت رسول الله| یقول: انّ هذا الامر فی قریش لا یعادیهم احد الا ان کبه الله فی النّار علی وجهه، ما أقاموا الدّین. (بی‌تا: 9 / 626) به‌طور خلاصه پیامبر| در این روایت فرموده است: خلافت در قریش است و هرکس با آنان بستیزد، خدا او را با صورت در آتش دوزخ می‌اندازد. البتّه تا زمانی [این امر برای قریش است] که دین را بر پا دارند. در این روایت، یک خصوصیت مهم از خصوصیات جانشینان دوازده‌گانه درج شده و آن قریشی بودن ایشان است. در همین بابِ «مناقب قریش» روایت دیگری با همین مضمون در صحیح بخاری آمده است: «حدثنا ابوالولید، حدثنا عاصم ابن محمّد، قال: سمعت ابی ابن عمر (رض) عن النّبی| انّه قال: لا یزال هذا الأمر فی قریش ما بقی منهم اثنان». (همان: 701) در این روایت از تعداد و خصوصیات جانشینان سخنی به میان نیامده، فقط این خصوصیت که جانشینان پیامبر| از قریش هستند، بیان شده است. چنان‌که ملاحظه شد، در این روایات به قبیله قریش، فضایلی داده شده و از همه مهم‌تر اینکه خلافت از آنِ ایشان است. همچنین ابی‌داوود از جابر بن سمره نقل می‌کند: سمعت رسول الله یقول: لا یزال هذا الدّین عزیزاً الى اثنی‌عشر و کبّر النّاس و ضجّوا. ثم قال| کلمة اخفیت. قلت لابی: یا ابه ما قال؟ قال: کلّهم من قریش. (بی‌تا: 2 / 30) شنیدم از رسول خدا| که می‌فرمود: پیوسته این دین، عزیز و شکست‌ناپذیر است، مادامی‌که دوازده خلیفه، رهبری آن را برعهده داشته باشند؛ در این هنگام مردم تکبیر گفتند و فریاد برآوردند. سپس پیامبر| کلمه‌ای فرمود که پنهان بود و من نشنیدم، به پدرم گفتم: ای پدر! پیامبر| چه فرمود؟ گفت: حضرت فرمود: تمامی این دوازده خلیفه از قریش‌اند. همچنین شیخ سلیمان قندوزی حنفی، براساس سلسله سندی نقل می‌کند که پیامبر| فرمود: «انّ هذا الامر لا ینقضی حتّی یمضی فیهم اثنی عشر خلیفة کلّهم من قریش». (قندوزی، 1422: 245) همچنین پیامبر| در روایت دیگری فرموده‌اند: «لا یزال أمر النّاس ماضیاً ما ولیهم اثنی عشر رجلاً کلّهم من قریش». (نَوَوی، 1426: 12، 119) در صحیح مسلم نیز، آمده است: «انّ هذا الامر لا ینقضی حتّی یمضی فیهم اثنی عشر خلیفة. قال: کلّهم من قریش». (بخاری، بی‌تا: 9 / 201) باز مسلم نقل می‌کند: «لا یزال هذا الامر عزیزاً الی اثنی‌عشر خلیفة. فقال کلّهم من قریش». (همان) همچنین نقل کرده است: «سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول لایزال الدین قائماً حتی تقوم او یکون علیکم اثنی عشر خلیفة من قریش». (همان) چنان‌که ملاحظه می‌شود، در چند روایت اخیر به چند خصوصیت از نشانه‌های جانشینان پیامبر| تصریح شده است. ما می‌توانیم براساس تقسیم‌بندی خود، این روایات را در سه دسته از روایات قرار دهیم؛ چون در این روایات هم به قریشی بودن جانشینان پیامبر|، هم به تعداد آنان که دوازده نفراند و هم به شکست‌ناپذیر بودن دین درصورت رهبری این دوازده نفر تصریح شده است. روایات دسته دوم: دوازده نفربودن پاره‌ای از روایات افزون بر بیان قریشی بودن خلفا، تعداد آنها را دوازده نفر شمرده است. احمد بن حنبل در مسند خود از جابر بن سمره نقل کرده است: «سمعت النّبی یقول: یکون لهذه الامة اثنی عشر خلیفة»؛ (1990: 4 / 102) شنیدم که پیامبر اکرم| فرمود: برای این امّت، بعد از من دوازده جانشین وجود دارد. در صحیح بخاری نیز دراین‌باره چنین آمده است: حدثنا شعبه عن عبدالملک سمعت جابر ابن سمره قال سمعت النبی| یقول: یکون اثنی عشر أمیراً. فقال کلمة لم أسمعها. فقال أبی انه| قال: کلّهم من قریش. (بی‌تا: 9 / 729) پیامبر| فرمود: بعد از من دوازده جانشین، رهبری امّت مرا به عهده می‌گیرند و سپس کلمه‌ای فرمود که من متوجّه نشدم. در این هنگام پدرم گفت: پیامبر| فرمود: تمامی آن دوازده نفر جانشین از قریش هستند. همان‌طورکه گفته شد، یکی از احادیثی که در منابع اهل سنت به وفور یافت می‌شود، همین حدیث است که به موجب آن پیامبر| اعلام داشت که پس از مرگ من، دوازده خلیفه یا امام خواهند آمد که همگی از قریش هستند. نکته درخور توجه دیگر اینکه با توجه به قرائن در این حدیث، پیامبر| به مطلق حکمرانان نظر نداشت، زیرا تعداد آنها ـ اگر مراد غیر از ائمه معصوم شیعه^ باشند ـ بیش‌از دوازده نفر بوده است؛ ازاین‌رو می‌توان نتیجه گرفت که پیامبر به امامان دوازده‌گانه نظر داشته است. برداشت‌های حافظان و فقهای اهل سنت از این دسته از احادیث، عبارت‌اند از: از مجموع روایات یادشده چنین بر می‌آید که مردم مسلمان در هر عصری پس از پیامبر| باید دارای رهبری باشند که نسب او به قریش منتهی شود. شاهد این مطلب برداشت و فهم حافظان و فقهای اهل سنت است: 1. ابن‌حزم پس از نقل روایات پیش‌گفته می‌گوید: «لا تحلّ الخلافة الاّ لرجل من قریش؛ خلافت بر مسلمانان برای غیر قریشی جایز نیست». (1356: 9 / 359) 2. ابن‌حجر در ذیل حدیث «لا یزال هذا الامر فی قریش ما بقی من النّاس اثنان» می‌نویسد: «این حدیث، خلافت غیر قریشی را نفی می‌کند و نشان می‌دهد که خلافت باید همواره در میان قریش باشد». (1385: 13 / 117) وی می‌افزاید: «جمهورِ اهل علم بر این عقیده‌اند که شرط است که امام، قریشی باشد». (همان: 118) 3. همچنین ابن‌حجر از کرمانی، شارح دیگر «صحیح بخاری» نقل می‌کند: «زمان از وجود خلیفه قریش خالی نیست». (همان) 4. نَوَوی شارح صحیح مسلم نیز می‌نویسد: «حکم حدیث عبدالله بن عمر، یعنی: لا یزال هذا الامر فی قریش ...؛ (1426: 12 / 200) تا روز قیامت مادام‌که دو نفر انسان وجود داشته باشد، خلافت در بین قریش ادامه دارد». 5. ابن‌حجر از قرطبی نقل می‌کند که: حدیث ابن‌عمر از مشروعیت خلافت خبر می‌دهد، یعنی امامت منعقد نمی‌شود مگر برای قریش. (1385: 13 / 118) 6 . ابن‌حجر همچنین از قاضی عیاض نقل می‌کند که: شرط قریش بودن امام، عقیده تمام علماست؛ تا آنجا که آن را اجماعی دانسته، کسی از گذشتگان در این امر اختلاف نکرده است. (همان: 119) 7. زبیدی عالم دیگر اهل سنت، در بحث از شرایط امام می‌نویسد: شرط پنجم از شرایط امامت آن است که امام باید از قریش باشد. دلیل این مطلب روایت رسول خدا| است که فرمود: «الائمة من قریش». (ابی‌الفیض، بی‌تا: 2 / 230) اکنون پس از یادآوری روایات و فتاوای نقل‌شده، این پرسش مطرح است که نسبِ رهبر و امام قریشی پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت در کشورهای گوناگون اسلامی و غیر اسلامی کیست؟ آیا ایشان تحت ولایت قریشی هستند؟ پاسخ درست این پرسش را باید در تفکر و اندیشه شیعی جست‌وجو نمود. در فرهنگ شیعه، جانشینان دوازده‌گانه رسول الله| اهل بیت آن حضرت‌اند. آنان یکی ‌پس ‌از دیگری رهبری امت اسلامی را بر عهده داشتند و امروز امامت امت را حضرت مهدی# به دوش دارد که به اعتقاد شیعه و سنی آن‌چنان‌که در منابع روایی خود بیان کرده‌اند، از فرزندان فاطمه زهرا÷ و امیرالمؤمنین علی× است. اهل سنت پس از رسول خدا| با پذیرش خلافت تعدادی از رجال قریشی، ظاهراً تنها به شرط قریشی بودن عمل کردند، اما راهی که آنها برگزیدند، در آینده نه‌چندان‌دور، در سده هفتم هجری، که حکومت عباسیان پایان یافت، تبدیل به معضلی اعتقادی شد. روایات دسته سوم: تصریح به نام دوازده خلیفه این دسته از روایات، روایاتی هستند که تمامی اسامی جانشینان پیامبر| و یا برخی از اسامی مبارک ائمه^ در آنها درج شده است. ازجمله این روایات، حدیثی است که شیخ سلیمان قندوزی براساس سلسله سند علمای اهل سنت نقل، و به اسامی مبارک جانشینان پیامبر| اشاره کرده است. بخشی از این روایت که گفت‌وگوی حضرت رسول| با ذات اقدس الهی است، نقل می‌شود: فنودیت یا محمّد أوصیائک المکتوبون علی سرادق عرشی فنظرت فرأیت اثنی عشر نوراً، فی کلّ نور سطراً اخضر علیه اسم وصی من أوصیائی اولهم علی، آخرهم القائم المهدی. فقلت یا رب، هؤلاء أوصیائی من بعدی؟ فنودیت یا محمّد هؤلاء أولیائی و احبائی و أصفیائی و حججی بعدک علی بریتی و هم أوصیاؤک و عزّتی و جلالی لأطهرن الأرض بآخرهم المهدی من الظلم و لَأَملکَنَّهُ مشار ِقَ الأرض و مغاربها و لأسخرن له الرّیاح و لأذللن له السّحاب الصّعاب و لأرقنه فی الاسباب و لأنصرنه بجندی و لأمدنه بملائکتی حتّی تعلو دعوتی و یجمع الخلق علی توحیدی، ثم لأدیمن ملکه و لأداولن الأیام بین أولیائی یوم القیامه. (قندوزی، 1422: 159) در این حدیث پیامبر| می‌فرماید: «ای علی! خداوند هیچ موجودی را بهتر از من خلق نفرموده است. عرض کردم شما افضل هستید یا جبرئیل؟ فرمود: من افضل هستم و خداوند انبیائش را بر فرشتگانش برتری داده است و بر تمامی انبیا، مقدم داشته و بعد از من برترین مخلوق تو هستی و همچنین پیشوایان بعد از تو؛ و ملائکه، خدمتگزاران ما هستند». تا آنجا که می‌فرماید: خداوند در شب معراج فرمود: ای محمد! تو رسول من و حجت من بر خلقم هستی و من بهشت را برای تو و پیروان اوصیای تو قرار دادم و جهنم را برای مخالفان اوصیای تو قرار دادم. عرض کردم: پروردگارا! اوصیای من چه کسانی هستند؟ از طرف پروردگار ندا رسید: اوصیای تو کسانی هستند که نام آنان بر کتیبه عرش من نوشته شده. پس نگاه کردم، دوازده نور را دیدم با رنگ سبز، اوّل آنان علی و آخر آنان قیام‌کننده، یعنی حضرت مهدی بود. عرض کردم: پروردگارا! اینان اوصیای بعد از من هستند؟ فرمود: بلی اینان اوصیای تو بعد از تو هستند و من زمین را با آخرین وصی تو پاک خواهم نمود. ابوالمؤید از ابی‌سلیمان از پیامبر| نقل می‌نماید که حضرت فرمود: آن شبی که من به آسمان برده شدم، پروردگار به من فرمود: آیا رسول به آنچه از طرف خدا نازل شده، ایمان آورده است؟ عرض کردم: مؤمنین هم به آنچه از طرف خداوند نازل شده، ایمان آورده‌اند. خداوند فرمود: ای محمد! من به زمین نظر کردم و تو را برگزیدم، پس برای تو اسمی از اسم خودم مشتق کردم که هر جا اسم من برده شد، اسم تو همراه اسم من یادآوری شود؛ من محمود و تو محمد هستی. سپس بار دیگر به زمین نظر نمودم، پس از نام خودم اسم علی را انتخاب کردم. ای محمد! تو و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان از فرزندان حسین را از نور خودم آفریدم و ولایت و رهبری شما را به آسمان‌ها و اهل زمین عرضه نمودم. پس هرکسی ولایت شما را پذیرفت، نزد من از مؤمنین؛ و هرکسی ولایت شما را انکار نمود، در نزد من از کفار محسوب می‌گردد. ای محمد! اگر بنده‌ای از بندگان من آن‌چنان مرا عبادت کند تا شکسته شود و همچون پوست خشک گردد و در حالی مرا ملاقات کند که منکر ولایت شما باشد، من او را نمی‌آمرزم. ای محمد! آیا دوست داری آنان را ببینی؟ گفتم: بلی. فرمود: به طرف راست عرش بنگر! نگاه کردم. پس نام علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و مهدی بن حسن را دیدم، همچون دُرّ بین اسمای دیگر می‌درخشیدند. خداوند فرمود: ایشان حجت‌های من بر بندگانم هستند و آنان اوصیای تو هستند و مهدی از آنان است و مهدی آن کسی است که انتقام خون عترت تو را، از کسانی که عترت تو را کشتند، می‌گیرد و قسم به عزّت و بزرگی‌ام، اوست انتقام‌گیرنده از دشمنان من و کمک‌کننده به اولیای من. (همان: 160) نکته شگفت اینکه: ابن‌حجر در «صواعق المحرقه» بعد از قبول خبرِ «الأئمة بعدی اثنى‌عشر» در تعیین آنها درمانده است، زیرا خلفای بنی‌امیه، چهارده نفر و خلفای بنی‌عباس سی و هفت نفر و آنان که غیر از این طایفه خلافت کردند، شش نفر بودند، علی×، امام حسن× و ابوبکر و عمر و عثمان و عبدالله بن زبیر، پس آن دوازده نفر کدام‌اند؟! بسیاری از اهل سنت و ازجمله ابن‌حجر کوشیدند تا این دوازده نفر را از میان این سه گروه انتخاب کنند. مثلاً دوازده نفر زیر را تعیین کردند: ابوبکر، عمر، عثمان و علی× معاویه، یزید، عبدالملک، مروان، ولید، سلیمان و هشام بن عبدالملک و ولید بن یزید بن عبدالملک. دیگری از میان سه گروه، چند تن را به این علت که به‌اصطلاح، «خوب» بودند، تعیین کرده و گفته که: مراد پیامبر| افراد زیر است: ابوبکر، عمر، عثمان، علی×، حسن×، معاویه، عبدالله بن زبیر، عمر بن عبدالعزیز، مهدی عباسی، طاهر عباسی و حضرت مهدی# و سپس اعلام می‌کند که نفر دوازدهم را نیافته است. (ابن‌حجر، 1385: 18) روایات دسته چهارم: بیان صفات خلفای دوازده‌گانه در این روایات، برخی از صفات دوازده جانشین پیامبر| بیان می‌شود که در کسی غیر از امامان دوازده‌گانه معصوم^ دیده نمی‌شوند. 1. تعداد آنان همچون نقبای بنی‌اسرائیل، به هم پیوسته است: «عن عبدالله ابن مسعود قال: لقد سئلنا رسول الله|، فقال: اثنی عشر کعدّة نقباء بنی اسرائیل؛ (خطیب بغدادی، 1997: 14 / 353) عبدالله بن مسعود می‌گوید از پیامبر| درباره جانشینان بعد از آن حضرت پرسیدیم، فرمود: دوازده نفر هستند و همچون نقبای بنی‌اسرائیل به هم پیوسته‌اند. این حدیث را مُتّقی هندی در کنز العمال نیز، از پیامبر| نقل می‌کند: «یملک هذه الائمة اثنی عشر خلیفة کعدد نقباء بنی اسرائیل». (1993: 6 / 196) 2. دین اسلام به رهبری این دوازده جانشین، عزیز و شکست‌ناپذیر است: این روایت بسیار نزدیک است به روایت ابی‌داوود در سنن: «لا یزال هذا الدّین عزیزاً الی اثنی‌ عشر؛ (بی‌تا: 2 / 30) این دین تا زمانی‌که دوازده جانشین، رهبری آن را به عهده دارند، عزیز و شکست‌ناپذیر است». مسلم نیز، در صحیح خود از قول پیامبر| نقل می‌کند که حضرت فرمودند: «لا یزال الاسلام عزیزاً الی اثنی عشر خلیفه؛ (ابن‌مسلم، بی‌تا: 6 / 3) اسلام، عزیز و شکست‌ناپذیر است، مادام‌که دوازده جانشین رهبری آن را به عهده داشته باشد». همچنین در جای دیگری از صحیح مسلم آمده است: «سمعت رسول الله| یقول: لا یزال الدین قائماً حتّی تقوم او یکون علیکم اثنی عشر خلیفة کلّهم من قریش». (همان: 12 / 201) ج: پاسخ به چند شبهه اینک به تجزیه و تحلیل روایات مزبور و پاسخ اشکالاتی که ممکن است بر سند این احادیث وارد شود می‌پردازیم. به‌طورکلی احادیث پیش‌گفته، از کتب روایی، تفسیری و تاریخی اهل سنت، مخصوصاً از کتب معتبری همچون صحاح ستّه که مورد قبول عامه علمای اهل سنت است، نقل شده، و به‌جهت معتبر بودن صحاح ستّه از نظر اهل سنت، و نیز به‌دلیل صحت مضامین این روایات، از نظر امامیه، تحقیق درباره اسناد این احادیث ضرور به نظر نمی‌رسد؛ اما اشکالات و شبهه‌هایی که ممکن است از نظر دلالت به این احادیث وارد شود عبارت‌اند از: متواتر نبودن احادیث ممکن است گفته شود که این اخبار متواتر نبوده، فایده‌ای ندارند؛ زیرا مفید علم نیستند. در پاسخ این اشکال باید گفت: اتّفاقاً این اخبار متواتر و مفید علم‌اند؛ زیرا، خبر متواتری که به‌خودی‌خود، مفید علم باشد، خبری است که مطمئن باشیم کسانی که به تبانی شهرت دارند، در نقل آن تبانی نکرده‌اند. و ازآنجاکه اخبار مزبور این‌گونه‌اند؛ پس مفید علم‌اند. مفید علم نبودن روایات ممکن است گفته شود ازآنجاکه اخبار مزبور متواتر بودند، همچنان‌که برای امامیه علم آورده‌اند، می‌باید برای ما هم علم می‌آوردند؛ و چون برای ما ـ اهل سنت ـ علم نیاوردند، پس متواتر نیستند. در جواب این شبهه می‌گوییم: علم‌آور نبودن این اخبار برای شما نمی‌تواند به‌منزله علم‌آور نبودن اخبار مزبور باشد؛ زیرا ممکن است چیزهای دیگری مانع علم شما به مضمون این روایات شده باشند؛ مانند اینکه نقیض این علم به ذهن شما پیشی گرفته و یا اینکه به واسطه شبهاتی که در ذهن شما بوده یا اشتباهاتی که از استدلال‌های باطل به‌دست آمده و یا خیال‌های شاعرانه، به نقیض آنها اعتماد و اعتقاد پیدا کرده‌اید و همین نکته، مانع علم شما شده باشد، همان‌طورکه برای برخی حکما پیش آمده است. مثلاً اعتقاد برخی از ایشان به قدیم بودن عالم و یا قاعده «الواحد لا یصدر منه الاّ الواحد» (از علّت واحد و بسیط جز معلول واحد صادر نشود) و یا اینکه: خدای تعالی، فاعل بالایجاب است، یعنی کارهای او به‌طور جبر صادر می‌شود و او اختیاری در آنها ندارد و سایر اعتقادات نادرست دیگر. این در حالی است که متکلمین برخلاف باورهای برخی حکما، مقالات و استدلالاتی گفته‌اند که خلاف گفتار آن حکماست. پس استفاده نکردن حکما از علم، برخلاف برهان‌هایی که متکلمین از آنها استفاده علمی کرده‌اند، دلیلی بر علم‌آور نبودن برهان‌های مزبور نیست. و این مطلب بسیار روشن است؛ و براساس همین اصل، برخی محققان اصولی، خبر متواتر را به شرط آنکه شبهه بر آن پیشی نگرفته باشد، علم‌آور دانسته‌اند. گاهی چیزهای بدیهی و ضروری به علت فراهم نبودن زمینه، در ذهن نمی‌گنجند، مثلاً: گاهی به‌دلیل عدم توجه نفس، خرد، تجربه و حدس انسان، به چیزی، درآن‌باره علمی حاصل نمی‌شود، درحالی‌که درصورت توجه، برای او به سادگی علم حاصل می‌شود؛ حال عدم توجه ذهن به آن چیز، مانع ضرورت و بداهت آن علم نخواهد بود. گاهی نیز ممکن است دلیل علمی، با وجود علم‌آور بودن، به‌جهت پیشرفت کار یا سایر اغراض، انکار شود. خدای تعالی در قرآن مجید داستان کسانی را که علم بر ایشان عرضه می‌شود، ولی آن را انکار کرده‌اند، می‌فرماید: «و هنگامی‌که آیات روشنی‌بخش ما به سراغ آنها آمد گفتند: این سحری است آشکار! و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، درحالی‌که در دل به آن یقین داشتند!» (نمل / 13 و 14) در اینجا خدای سبحان، نسبت یقین و انکار را به آنها داده است و آن نیست مگر پس از علم آنان. خداوند باز در همین موضوع می‌فرماید: «ما می‌دانیم که گفتار آنها، تو را غمگین می‌کند؛ ولی (غم مخور و بدان که) آنها تو را تکذیب نمی‌کنند؛ بلکه ظالمان، آیات خدا را انکار می‌نمایند». (انعام / 33) خداوند در جای دیگری نیز، در وصف این افراد می‌فرماید: «اگر ما نامه‌ای روی صفحه‌ای بر تو نازل کنیم، و (افزون بر دیدن و خواندن،) آن را با دست‌های خود لمس کنند، باز کافران می‌گویند: این، چیزی جز یک سحر آشکار نیست!» (انعام / 7) و باز می‌فرماید: «و حتّی اگر فرشتگان را بر آنها نازل می‌کردیم، و مردگان با آنان سخن می‌گفتند، و همه‌چیز را در برابر آنها جمع می‌نمودیم، هرگز ایمان نمی‌آوردند؛ مگر آنکه خدا بخواهد! ولی بیشتر آنها نمی‌دانند!» (انعام / 111) و باز در جای دیگر می‌فرماید: «و اگر دری از آسمان به روی آنان بگشاییم، و آنها پیوسته در آن بالا روند، باز می‌گویند: ما را چشم‌بندی کرده‌اند؛ بلکه ما (سر تا پا) سحر شده‌ایم!». (حجر / 14 و 15) پس هنگامی‌که برخی از مردم، علم و خبر بدیهی را به سبب شبهات، انکار می‌کنند ـ یا به دلیل شهوت و غلبه هوای نفس، یا تقلید از پدر و مادر و امثال آن ـ این بهانه نباید انسان را از خود حقیقت که افاده علم دارد بیرون کند، بلکه مسلّم است که این روایات که مخالفان و موافقان بر نقل آن متّفق‌اند، موجب علم است. شیعه امامیه نیز بر درستی مضمون آنها اجماع داشته، این اسناد، اسناد اجماعی‌ای هستند که به‌دلیل همین اجماع، صحّت آنها در علم اصول ثابت شده است. صادق نبودن برخی راویان ایراد دیگری که بر این روایات به ذهن خطور می‌کند، این است که: به‌دلیل عدم اثبات راست‌گویی برخی از راویان احادیث، پذیرفتن آنها محلّ اشکال است. در پاسخ به این ایراد باید گفت: در خبر متواتر، نه‌تنها عدالت راوی، مسلمانی آنها نیز شرط نیست، چنان‌که این نکته در علم اصول هم ثابت شده است. آنچه در تواتر خبر واحد شرط است اطمینان عقلی بر عدم تبانی راویان بر آن و اطمینان بر عدم اجماع آنان بر دروغ است؛ این اشکال به‌دلیل علم‌آور و اطمینان‌بخش بودن روایات مزبور برای افراد منصف، محلّ توجه نخواهد بود. ازاین‌رو با توجّه به مردود بودن اشکالات وارده از مضامین احادیث متواتری که محدّثین اهل سنت نقل نموده‌اند و همچنین تجزیه و تحلیل‌هایی که بعضی از علمای اهل سنت درباره مصادیق جانشینان پیامبر| در کتب خود نگاشته‌اند، معلوم می‌شود که پیامبر| با عبارات مختلف، در برخی روایات، تعداد خلفا و در برخی، پاره‌ای از خصوصیات آنان و در برخی دیگر، اسامی مبارک ایشان را بیان فرموده است. حق این است که از متکلمین اهل سنت سؤال شود که ابراز نظرهای مزبور براساس کدام مدرک تفسیری و روایی یا تاریخی به‌دست آمده‌اند، درحالی‌که از منابع تفسیری، حدیثی و تاریخی، مطالبی خلاف آن مستفاد می‌شود؛ افزون بر اینکه مدارک تفسیری، حدیثی و تاریخی منابع اهل سنت بر انتصاب جانشینان دوازده‌گانه پیامبر| از طرف پروردگار تصریح کرده‌اند؛ بنابراین مشکل انحراف متکلمین اهل سنت بنابر گفتار امام علی×، پیوند با غیر خویشان اهل بیت، و برداشتن اساس از محل اصلی و نصب آن در جای دیگر است. نتیجه با توجه به مباحث ارائه شده، نام، صفات، خصوصیات و مصادیق جانشینان پیامبر به‌طور متواتر در منابع مختلف اهل تسنن درج شده است که در منابع تفسیری در تبیین برخی آیات قرآن مانند آیه انذار، آیه تبلیغ و آیات مربوط به هدایت و صراط مستقیم قابل ارائه است. روایات فراوانی در مجامع روایی اهل سنت درباره مصداق دوازده پیشوای معصوم آمده که به‌صورت متواتر ضبط شده است. این روایات به چهار دسته قابل تقسیم هستند. در دسته اول به قریشی بودن، در دسته دوم به تعداد جانشینان، در دسته سوم نام مبارک آنها و در دسته چهارم به صفات آنان اشاره شده است. با توجه به منابع قرآنی و روایی طرح شده به نظر می‌آید هرگونه شبهه دراین‌باره مردود است.   منابع و مآخذ 1. قرآن کریم. 2. نهج‌البلاغه. 3. آلوسی بغدادی، سیدمحمود، 1985 م، روح المعانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی. 4. ابن‌اثیر، علامه شیخ عزالدین، بی‌تا، تاریخ کامل، قاهره، المطبعة الامیریه. 5. ابن‌جزی الکلبی، ابی‌عبدالله محمد بن احمد بن محمد، 1409 ق، القوانین الفقهیه، بیروت، دار الکتاب العربی. 6. ابن‌حجر هیثمی، احمد، 1385 ق، الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبة القاهره. 7. ابن‌حزم، علی بن احمد، 1356 ق، المحلی، قاهره، مکتبة دار التراث. 8. ابن‌فارس، احمد بن زکریا ابوالحسین، 1979 م، مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، بیروت، دار الفکر. 9. ابن‌محمد، عبدالکریم، 1395 ق، المعجم الکبیر، محقق منیره ناجی سالم، بغداد، رئاسة دیوان الاوقاف. 10. ابن‌مسلم، حجاج، بی‌تا، صحیح مسلم، 1407 ق ـ 1987 م، بیروت، مؤسسة عزالدین للطباعه و النشر. 11. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، 1996م، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، مؤسسة التاریخ العربی. 12. ابن‌هشام، عبدالملک، 1375، سیره، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابچی. 13. ابوداوود، سلیمان بن الاشعث السجستانی، بی‌تا، سنن، بیروت، دار الکتب العربی. 14. ابی‌الفیض، محمد بن محمد الحسینی الزبیدی، بی‌تا، اتحاف سادةالمتقین، بیروت، دار الفکر. 15. المقری الفیومی، احمد بن محمد بن علی، 1928 م، مصباح المنیر، قاهره، المطبعة الامیریه. 16. امینی، علامه عبدالحسین، 1374، الغدیر، ترجمه محمدباقر بهبودی، تهران، بنیاد بعثت، کتابخانه بزرگ اسلامی. 17. بحرانی، ‌هاشم بن سلیمان، 1380، کفایه الخصام (ترجمه غایه المرام)، مترجم محمدتقی دزفولی، شارح: محمّدحسین صفاخواه، تهران، کتاب‌فروشی اسلامی. 18. بخاری، حافظ ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم، بی‌تا، صحیح، بیروت، دار المعرفه. 19. تفتازانی، سعدالدین مسعود بن عمر بن عبدالله الشهیر، 1409 ق، شرح المقاصد فى علم الکلام، قم، الشریف الرضی. 20. حاکم نیشابوری، الحافظ ابی‌عبدالله محمد بن محمد، 1406 ق، مستدرک، بیروت، دار المعرفه. 21. حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، 1974 م، شواهد التنزیل، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة الاعلمیه. 22. حنبل، احمد بن محمد، 1990 م، مسند، قاهره، مکتبه التراث الاسلامی، دار الجیل. 23. خطیب بغدادی، احمد بن علی، 1997 م، تاریخ بغداد، محقق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتاب العربی. 24. زمخشری، الامام محمود بن عمر، 1407 ق، الکشاف، بیروت، دار الکتاب العربی، چ سوم. 25. سبط بن جوزی، شمس‌الدین ابوالمظفر یوسف، 1412 ق، تذکرة خواص الامة بذکر خصائص الائمه، بیروت، دار الکتب العلمیة. 26. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، بی‌تا، دُرالمنثور، بیروت، دار المعرفه للطباعة و النشر. 27. شافعی حلبی، علی بن برهان‌الدین، بی‌تا، سیره، بیروت، مکتبة الاسلامیه، دار احیاء التراث العربی. 28. شوشتری، نورالله، 1380، احقاق الحق، به اهتمام: محمود مرعشی، قم، مکتب آیت‌الله مرعشی. 29. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، 1373، الملل والنحل، تهران، اقبال. 30. شیرازی بیضاوی، ناصرالدین ابی‌سعید عبدالله، بی‌تا، تفسیر بیضاوی، بیروت، مؤسسة اعلمی. 31. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، 1362، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر. 32. طبری شافعی، محب‌الدین، 1997 م، ذخائر العقبی، قاهره، مکتبة التراث الاسلامی. 33. فخر رازی، امام محمد بن عمر، 1407 ق، التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی. 34.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن