واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
درباره خاطرات کلینتون / 3 گیجی استراتژیک دولت اوباما در مواجهه با انقلابهای عربی مطلوبترین شیوه تصمیمسازی در سیاست خارجی، سیستم تصمیمگیری نهادینه است. در این شیوه، افراد و نهادهای مختلف در تصمیمگیری سیاست خارجی نقش دارند.
نقش افراد باعث سرعت در تصمیم گیری و مدیریت گره های بوروکراتیک می شود و نهادها با سهم خود در تصمیم گیری مانع از تصمیمات فردی می شوند و فرآیند دموکراسی را در تصمیم گیری پیاده می کنند. با وجود مطلوبیت در تصمیم گیری نهادینه، در صورتی که پیرامون قضایای کلان یا بحران های مقطعی، اجماع نظر میان عوامل تصمیم ساز وجود نداشته باشد، سیستم در شرایط عدم تصمیم و عدم تدبیر قرار می گیرد و به اصطلاح دچار گیجی استراتژیک می شود. خاطرات خانم کلینتون پس از اتمام دوره مسئولیت در وزارت امور خارجه نشان می دهد، دولت اوباما در مواجهه با انقلاب های مردمی در تونس، مصر و یمن دچار همین معضل شده و شکافی میان مشاوران آقای اوباما و سایر تصمیم گیران سیاست خارجی در آمریکا وجود داشته است. دولت آمریکا با شروع انقلاب های مردمی از یک سو بر اساس ادعای خودشان مبنی بر حمایت از جنبش های دموکراتیک، شاهد سقوط نظام های استبدادی بودند پس باید از روندهای دموکراتیک حمایت می کردند، از سوی دیگر شاهد سقوط متحدان سابق خود بودند که ده ها سال به نیابت از آمریکا در خاورمیانه، منافع آمریکا را نمایندگی می کردند. خانم کلینتون سردرگمی در هیات حاکمه آمریکا را پس از وقوع انقلاب های عربی اینچنین توصیف می کند: ... «مساله اصلی ما این بود: چگونه باید توازنی بین منافع استراتژیک و ارزش های اصیل مان برقرار می کردیم؟»1 کلینتون کابینه اوباما را در مواجهه با بهار عربی به ایده آلیست ها و رئالیست ها تقسیم می کند و معتقد است شکافی نظری در کابینه در مورد چگونگی مواجهه آمریکا با بهار عربی وجود داشت. او بسیار ظریف و غیرمستقیم اوباما را در طیف ایده آلیست ها قرار می دهد که تلاش مردم مصر، تونس و یمن را برای دموکراسی و آزادی ارج نهاده و برای آرمان دموکراسی، متحدان سابق را پشت در گذاشتند. کلینتون اما خود را در کنار جو بایدن، رابرت گیتس و تام دونیلون در جبهه رئالیست ها قرار می دهد که معتقد بودند «در این قیام های مردمی تا زمانی که تصویری شفاف از سرنوشت آینده متحدان آمریکا از قبیل اسرائیل و اردن روشن نشده است، نباید متحدان خود را پشت در بگذاریم.»2 (به این ترتیب او عملا از اوباما انتقاد می کند که به بن علی، حسنی مبارک و علی عبدالله صالح پناه نداده و آنها را در مهار بحران یاری نرسانده است.) در کل کلینتون به شیوه مدیریت اوباما در بهار عربی غیرمستقیم انتقاد می کند. به اعتقاد او، دولتمردان آمریکایی نیز مثل همه از دیدن آزادی خواهی در میدان التحریر شاد بودند، اما واقع بینی حکم می کرد شرکای سابق خود را نیز دریابند. کلینتون اقرار می کند، حسنی مبارک در حساس ترین نقطه جهان سالیان طولانی صلح ایجاد کرده بود و از متحدان قدیمی و سی ساله آمریکا بود که نیاز به کمک آمریکا داشت، اما کمکی به او صورت نگرفت.3 او در مورد آینده بهار عربی معتقد است طی 25سال آینده همه چیز درست می شود اما از الان تا آن موقع برای آمریکا، مردم مصر و منطقه، خاورمیانه «منطقه ای سنگلاخی» خواهد بود. او در مورد انقلاب فوریه 2011 مصر می نویسد... «روند تاریخ همیشه این بود که گذار از دیکتاتوری به دموکراسی، آکنده از چالش ها و سختی هاست. مثلا در ایران 1979 افراط گرایان، انقلاب مردمی علیه شاه ایران را ربودند و یک تئوکراسی (حکومت روحانیون) بی رحم و خشن را پایه ریزی کردند. اگر چنین چیزی در مصر اتفاق می افتاد برای مصر، اسرائیل و آمریکا فاجعه می شد.»4 بنابراین خانم کلینتون سیاست آمریکا در قبال انقلاب های عربی را جدالی بین منافع استراتژیک و ارزش های لیبرال توصیف می کند و معتقد است ایده آلیست ها یعنی حامیان روندهای دموکراسی در کاخ سفید موفق شدند دیدگاه خود را پیاده کنند و حمایت نکردن دولت آمریکا از بن علی، حسنی مبارک و علی عبدالله صالح را نشانه شکست دیدگاه رئالیست ها می خواند. تاملی بر رفتار آمریکا در همین سه سال اخیر در قبال تحولات خاورمیانه نشان می دهد، دولت اوباما نه تنها از مرتجعین منطقه (آنچنان که خانم کلینتون اقرار می کند) مانند یک ابزار دست استفاده کرده و پس از تاریخ انقضا، آنها را به دور انداخته است، بلکه در دفاع از روندهای دموکراتیک نیز صداقت نداشته و در شرایط تزاحم بین ارزش های دموکراتیک و منافع مادی آمریکا، دومی را برگزیده و دموکراسی را قربانی کرده است: 1ـ حمایت نکردن از خواست مشروع مردم بحرین و از آن بدتر چراغ سبز آمریکا به دولت سعودی برای سرکوب قیام دموکراتیک مردم بحرین، صرفا به خاطر خواست اکثریت شیعی این کشور برای ایجاد دموکراسی5، 2ـ سکوت در قبال کودتای نظامی در مصر و سقوط دولت قانونی محمد مرسی، 3ـ حمایت غیرمستقیم از اپوزیسیون مسلح در سوریه و ایجاد جنگ فرقه ای در این کشور، 4ـ حمایت از مرتجعین منطقه بویژه رژیم های سلطنتی که همواره ناقض حقوق مردم خود هستند، 5 ـ حمایت از رژیم اسرائیل در سرکوب مردم فلسطین و ممانعت از حل مساله فلسطین به شیوه ای دموکراتیک بر این اساس و بر پایه تجربه تاریخی، حمایت آمریکا از ارزش های دموکراتیک در مناطق مختلف در صورتی محقق می شود که فرآیند دموکراتیک با منافع راهبردی آمریکا تزاحم نداشته باشد. در صورت تزاحم، ارزش های بشری و دموکراتیک، صرفا جملاتی زیبا خواهند بود که برای افزایش پرستیژ تنها در کنش بلاغی دولتمردان آمریکا شنیده می شود و در صحنه عمل، (رئال پلتیک) این منافع راهبردی است که پایه و اساس سیاست ورزی را در آمریکا تشکیل می دهد. پی نوشت ها: 1. Hillary Clinton, Hard choices, London, 2013, p 339. 2. Ibid, p 340 3. Ibid, p 340 4. Ibid, p 341 5. See: Clinton, p 355. دکتر سید محمد حسینی - استاد دانشگاه
 
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]