واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: غرب با روسيه به سمت رويارويي نظامي ميرود
ديوار برلين 25 سال پيش در شامگاه نهم نوامبر 1989 سقوط كرد. سنگ بناي اين ديوار در ساعات اوليه يكشنبه سيزدهم آگوست 1961 گذاشته شد تا براي نزديك به چهار دهه نه تنها حد فاصل بين دو بخش شرقي و غربي شهر برلين باشد بلكه نماد نظام جهاني بعد جنگ جهاني شد كه به دو بلوك شرق و غرب تقسيم شده بود
نویسنده : سيدرحيم نعمتي
ديوار برلين 25 سال پيش در شامگاه نهم نوامبر 1989 سقوط كرد. سنگ بناي اين ديوار در ساعات اوليه يكشنبه سيزدهم آگوست 1961 گذاشته شد تا براي نزديك به چهار دهه نه تنها حد فاصل بين دو بخش شرقي و غربي شهر برلين باشد بلكه نماد نظام جهاني بعد جنگ جهاني شد كه به دو بلوك شرق و غرب تقسيم شده بود. سقوط اين ديوار در آن شامگاه نويد پايان اين دوره از دو بلوك بود كه تقابل مشهور به جنگ سرد را ايجاد كرده بود اما هيچگاه باعث نشد تا ميراث گذشته به تمامي پايان پذيرد. رابطه شرق و غرب بعد از آن شامگاه و در طول اين 25 سال همواره درگير نوعي بدبيني و عدم اطمينان بوده تا اينكه در بحران اوكراين بتواند مجال خودنمايي پيدا كرده و دوباره آن تقابل ظاهر شود. بحران اوكراين پاي روسيه و غرب را به آن حد خطرناكي كشانده كه رودررويي بين اين دو جبهه چندان بعيد به نظر نميرسد چنان كه نشانههايي از تقابل خطرناكتري نسبت به دوران گذشته و جنگ سرد به چشم ميخورد.
تغييرات ژئوپلتيك
اولين و مهمترين نشانه، تغييراتي است كه در نقطه تقابل ژئوپلتيك ايجاد شده است. اگر به نقشه اروپا زمان جنگ سرد و خط مرزي بين دو بلوك نگاهي انداخته شود، نقطه طلايي اين مرز در برلين و همين ديوار بود كه باعث شده بود به عنوان نمادي از دو بلوك مطرح شود. آن ديوار كيلومترها از مرز روسيه و حتي اتحاد جماهير شوروي آن زمان فاصله داشت اما تقابل فعلي در اوكراين شكل گرفته كه هممرز با روسيه است و به اين جهت، بلوكبندي به مرز روسيه رسيده است. بايد توجه داشت كه اين تغيير ژئوپلتيك نقطه تقابل برخلاف تعهداتي است كه غرب به روسيه در پايان جنگ سرد داده بود؛ تعهداتي كه در معاهده موسوم به سند مبنايي در مورد روابط، همكاري و امنيت متقابل روسيه و ناتو، Founding Act on Mutual Relations cooperation and Security between NATO and Russia، در سال 1997 و بين روسيه و غرب به امضا رسيد. اين سند طي نشست پاريس ناتو در 27 مي به امضا رسيد و با تعهد به رفع تصور دشمني سابق و همكاري آينده، هر دو طرف در جهت امنيت اروپا با يكديگر همكاري داشته باشند. شوراي روابط روسيه و ناتو بر اساس اين نقشه راه ايجاد شد اما غرب در سالهاي بعد مرتكب اعمالي شده كه از نظر مسكو آشكارا مصداق نقض اين معاهده بوده است. گسترش ناتو به شرق و عضويت كشورهايي مثل لهستان، مجارستان و چك به ناتو، حملات ناتو به يوگسلاوي و برنامه ناتو براي عضويت كشورهايي مثل اوكراين يا گرجستان از جمله مواردي است كه روسيه به عنوان نقض معاهده و نقشه راه 1997 در نظر گرفته است. اين ديدگاه كرملين وقتي كه به بحران اوكراين مرتبط ميشود وجه بسيار جديتري نسبت به گذشته دارد چراكه به نظر رهبران كرملين حضور و نقش ناتو در اوكراين ديگر تهديدي بالقوه براي امنيت روسيه نيست بلكه تهديدي بالفعل است كه چارهاي جز واكنش نسبت به آن ندارد.
خصومت شخصي با پوتين
نشانه ديگر در مقايسه ادبيات و لحن غرب در جريان بحران اوكراين نسبت به ادبياتي است كه غرب در جنگ سرد نسبت به روسيه به كار ميبرد. ادبيات غرب در جريان جنگ سرد لحني منطبق بر منطق كاپيتاليستي- ليبراليستي بود كه سعي داشت در جواب ادبيات كمونيستي مسكو باشد. بنا بر اين، غرب در آن زمان منطقي براي ادبيات خود داشت و بحرانهاي سياسي خود با شرق و به خصوص روسيه را بر اساس آن تنظيم ميكرد. ادبيات غرب در سالهاي اخير و بحران اوكراين به جاي اينكه چنين منطقي يا چيزي مشابه آن داشته باشد، بيشتر وجه شخصي پيدا كرده و تلاش شده تا با تخريب چهره پوتين اهداف خود در اروپاي شرقي و ماجراي اوكراين را توجيه كند. اين تخريب شخصيتي تا آن اندازه پيش رفته كه رسانههاي غربي پوتين را در حد و اندازه هيتلر به تصوير ميكشند و باعث شده حتي سياستمدار كهنهكاري مثل هنري كسينجر هم نتواند اين تصويرسازي را تحمل كند. كسينجر در واكنش به اين تصويرسازي است كه چندي پيش و در مصاحبهاي با شبكه جي پي اس گفت: «نبايد به پوتين به عنوان شخصي مانند هيتلر نگريست بلكه او را ميتوان به عنوان سزار روسيه در نظر گرفت كه ميخواهد براي كشورش بيشترين دستاوردها را به ارمغان بياورد اما به هرحال اغلب اوقات پوتين به اقدامات افراطي روي ميآورد». اين ديدگاه فردي به ماجراي اوكراين است كه تجارب سياسي خود را در اوج جنگ سرد كسب كرده و ميداند وضعيت فعلي چقدر با شرايط آن زمان متفاوت است و ميتواند تا چه حد خطرناك باشد. از اين رو است كه كسينجر هشدار ميدهد: «شيطان نشان دادن ولاديمير پوتين به معناي داشتن يك سياست نيست، تنها دليلي براي نداشتن سياست است». در واقع، او با اين هشدار خلأ قابل توجه مبناي سياسي غرب در تقابل فعلي را متذكر شده، خلائي كه در زمان جنگ سرد سابقه نداشت و به همين دليل تقابل از حد معيني پيشتر نميرفت اما اين خلأ در شرايط فعلي هر احتمالي را برجسته كرده حتي يك رودررويي كامل نظامي.
خطر هستهاي
از هشدار كسينجر نكتهاي قابل توجه به دست ميآيد و آن تفاوت ماهوي رهبران سياسي دوران جنگ سرد با رهبران سياسي فعلي است. بايد توجه داشت كه رهبران سياسي آن دوران يا مستقيم در جنگ جهاني حضور داشتند يا حداقل تجربهاي از ويراني آن جنگ داشتند و به همين دليل، تمام تلاش خود را ميكردند تا تقابلشان با طرف مقابل به حد درگيري نظامي مستقيم كشيده نشود. بحران موشكي 1962 مصداق چنين تلاشي است كه جهان را از بروز يك فاجعه هستهاي فراگير نجات داد اما آيا رهبران فعلي چنين عزم و تلاشي دارند؟ وقتي كه كسينجر هشدار به بيسياستي در ميان رهبران سياسي فعلي ميدهد، معناي هشدار او اين است كه نميتوان آن عزم و تلاش سابق را براي رهبران فعلي تصور كرد. در ميان رهبران فعلي غرب احساسات ضد روسي چنان رشد كرده كه از آن به عنوان سندروم ضدروسي ياد ميشود. وقتي سابقه و كارنامه كسي مثل سناتور جان مككين مطرح شود، نمونه بارز چنين رهبراني آشكار ميشود كه به صورت يك نمونه روشن سندروم ضدروسي انتظار اتحاديه جهاني عليه روسيه را دارد. راجر ويكر، سناتور جمهوريخواه ميسي سي پي، نمونه ديگري است كه در تارنماي خود سقوط ديوار برلين را بازخواني تاريخي كرده و با تأكيد بر بحران اوكراين گزينه نظامي در برابر روسيه را مطرح ميكند. اكنون، مسئله قابل طرح اين است كه با چنين رهبران گرفتاري در سندروم ضد روسي چگونه ميتوان انتظار خويشتنداري مثل مورد 1962 را داشت و بتوان مانع يك حمله هستهاي شد؟ لازم به ذكر است كه سلاح هستهاي تاكتيكي براي اين دست رهبران سياسي به عنوان برگ برنده ديده ميشود تا با آن تصوير هيتلري خود از پوتين را پاك كنند يا به عبارت ديگر، خود را از سندروم ضدروسي نجات دهند. مشكل كار اينجا است كه كاربرد سياسي از اين تصوير كاريكاتوري در منازعات سياسي داخل امريكا بيشتر از گذشته شده و با پيروزي اخير جمهوريخواهان در انتخابات مياندورهاي بايد انتظار استفاده بيشتر از اين تصوير را داشت. اشتفان كوهن از نويسندگان كهنهكار امريكايي است كه از جهت فقدان لايهاي از سياستمداران محتاط با نفوذ ابراز نگراني ميكند؛ لايهاي كه در جريان جنگ سرد اين قدر توان داشت تا از وخيمتر شدن اوضاع جلوگيري كند. خصومت ايدئولوژيك افرادي مثل مككين يا ويكر يا جايگزين چنان لايهاي از سياستمداران شده يا آن كه زمينه عمل را براي آن به شدت تنگ كرده كه در مبارزه دروني امريكا ديگر جايي براي مانور و جلوگيري از افراطگرايي سندروم ضدروسي نداشته باشد. از اين جهت و ديگر شواهد است كه ميتوان نسبت به بروز تقابل جديد بين غرب با روسيه به صورت جدي نگران بود تا آنجا كه ديگر نميتوان منتظر ظهور جنگ سرد ديگري بود بلكه اين تقابل توان ورود به رودررويي نظامي دارد.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۹۳ - ۱۵:۴۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]