واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری موج:
۲۰ آبان ۱۳۹۳ (۱۹:۳۰ب.ظ)
آمريکاي لاتين، خط مقدم جنگ سرد نوين با ظهور قدرت هاي اقتصادي جديد در جهان، عملا جنگ سرد جديدي در حال شکل گيري است که حول محور اقتصاد چرخيده و با توجه به شرايط ايجاد شده، قدرت هاي حاضر در اين جنگ، حال در آمريکاي لاتين با يکديگر درگير شدهاند.
به گزارش خبرنگار بين الملل خبرگزاري موج، ميخائيل گورباچف، آخرين رهبر شوروي سابق در مراسمي که به بهانه بيست و پنجمين سالگرد فروريختن ديوار برلين برگزار شده بود از ايجاد يک جنگ سرد جديد در دنيا سخن گفت. اما آيا به واقع چنين جنگي در حال انجام است؟
شرق و غرب
جنگ سرد اصطلاحي است که به دورهاي از کشمکشها و رقابتها بين ايالات متحده، شوروي و همپيمانان آنها در طول دهههاي ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ اطلاق ميشود. دوراني که با تنشهايي هميشگي همراه بوده و جهان همواره در تب و تاب ايجاد يک جنگ بينالملل ديگر به سر ميبرد.
با فروپاشي کمونيسم و ايجاد يک جهان تک قطبي به رهبري بلوک غرب و آمريکا، شرايط به گونه اي رقم ميخورد که گويي براي اين قدرت ها رقيبي نخواهد آمد، ليکن با ظهور قدرت هاي اقتصادي جديد، کار به نحوي بالا گرفت که حال از دل همان سرمايه داري غربي، رقباي جديدي از نقاط ديگر دنيا سربرآوردهاند.
بريکس
وقتي به سابقه 5 قدرت جديد اقتصادي جهان نگاهي مي اندازيم، متوجه ميشويم که اين وضعيت فعلي با چه مشقتي ايجاد شده است.کشورهاي بريکس امروز تعيين کننده شرايط جديد اقتصادي دنيا هستند و آمريکا و همپيمانانش تنها در حال دست و پا زدن براي جلوگيري و ياتاخير در پيشرفت آنها مي باشند.
روسيه پس از فروپاشي نظام کمونيستي يک بازنده ورشکسته بود با بدترين اقتصاد ممکن. اين درحالي بود که با جدايي سرزمين هاي قفقاز، بخش عمدهاي از ثروت شوروي سابق نيز از دست مسکو خارج و در اختيار کشورهاي جديد قرار ميگرفت.
چين نيز وضعيتي اينگونه داشت. وقتي در دهه هفتاد ميلادي براي نخستين بار درهاي اين کشور به روي خارجيان باز شد، دنيا ملتي را ميديد که به مانند عقب افتادگان، خيره به اطراف خويش مينگرد. وقتي در همان دوران اين تئوري مطرح مي شد که به زودي چين بدل به کارخانه دنيا خواهدشد، براي بسياري قابل باور نبود. همانگونه که در يک دهه قبل باور اينکه اين کشور بدل به اقتصاد نخست جهان گردد در باور کسي نميگنجيد.
هندوستان پس از خروج بريتانيا از اين کشور داراي نظامي بيهدف بود که تنها ايستايي خويش را جستجو مي کرد. زاد و ولد تنها ابزار مردم آن بود همين امر نيز سرانجام سبب شد تا اقتصاد بر پايه نيروي کار به مانند چين سبب ساز پيشرفت هند گردد.
برزيل و آفريقاي جنوبي نيز وضعيتي همينگونه داشتند. برزيل در دو دهه قبل يکي از اقتصادهاي وابسته و متزلزل آمريکاي لاتين محسوب ميشد و آفريقاي جنوبي تازه سربرآورده از آپارتايد، با کمک نفوذ ماندلاي فقيد تلاش داشت تا ابتدا غبار از چهره کريه اين کشور بروبد و آنگاه با بهره گيري از فرصت حضور تمامي ملت اعم از سياه و سفيد، سعي در اعتلاي اقتصاد کشور نمايد.
چند قطبي مدرن
آنچه نظام دو قطبي دوران جنگ سرد را مي ساخت نه خود ابرقدرتها که حاميان آن بود. حال اين حاميان بصورت مستقيم حمايت خود را اعلام ميکردند (به مانند کوبا) و يا اين حمايت همسو بودن با يک جريان قدرت مي بود(به مانند ژاپن).
پس از اتمام جنگ سرد و احساس اينکه آمريکا بدل به قدرت نخست جهان شده است، دنيا را به دو قطب آمريکايي و ضد آمريکايي تقسيم کرد. بدين ترتيب، هر قدرت نوظهوري که نخواهد همسو با "فرامين" واشينگتن حرکت کند عملا در قطب مقابل جاي ميگيرد. با اين مفهوم، کشورهاي عضو اتحاد بريکس، اصلي ترين دشمنان آمريکا در دنيا لقب ميگيرند.
اما اين رقابت و جنگ سرد جديد نياز به يک ليدر داشت. روسيه به سبب سابقه رقابت با غرب، بهترين گزينه براي اين رهبري مجازي محسوب ميشد. با اين فرق که جنگ سرد نخست، جنگ ايدئولوژي و سرمايهداري بود و اين جنگ بين سرمايهدارهاست. حمايت مالي ضمني چين از روسها توانست به اين روند جلوهاي بارزتر بخشيده و عملا آن را از يک سازوکار ساده به يک نظام هدفمند برساند.
خط مقدم
در زمان جنگ سرد، برلين را خط مقدم اين نبرد مي دانستند. شهري که نيمي از آن هوادار غرب و نيم ديگر در اشغال کمونيستها بود. جاسوسها در اين شهر بيش از هر کجاي ديگر فعاليت داشتند و حتي فروريختن ديوار آن بدل به نماد اتمام اين جنگ شد. حال در نظام چند قطبي مدرن اين عنوان به ناحيهاي از دنيا رسيده است که کمتر در معادلات جهاني به بازي گرفته شده است: آمريکاي لاتين.
تاريخچه دو قرن گذشته اين منطقه نشان مي دهد که همواره از کشورهاي آن به عنوان مناطق دست چندم ياد شده و جز بهره برداري هاي سوء، چيزي از آن در يادها نيست. براي مردم کشورهاي بزرگ دنيا، آمريکاي لاتين معنايي جز مواد خام خوب و مکاني براي عيش و عشرت نبوده و خيزشهاي چند ملت نيز با حضور ديکتاتورها در نطفه خفه شده است.
حال در نظام نوين جهاني، اين ناحيه درصدد است تا با رسانيدن خود به جايگاهي بالاتر، بدل به نقطه تلاقي دو تفکر اصلي حال حاضر سياسي – اقتصادي دنيا شود.
سردمداران اين ناحيه را ميتوان به دو دسته چپ و راست تقسيم کرد. هرچند که اين تقسيم لزوما به معناي جهت گيري هاي آنها در جنگ سرد جديد نيست، اما مي تواند نشانه هاي جديدي از رويکرد در اين ناحيه را نمايان سازد.
اصلي ترين تقسيمبندي در خود اين ناحيه انجام گرفته است. در جايي که دو اتحاديه اقتصادي مرکوسور با رويکردي به سمت روسيه و چين در برابر اتحاد اقيانوس آرام که به سمت غرب و آمريکا تمايل دارد در برابر هم ايستاده اند.
نگاهي به سفرهاي روساي جمهور چين و روسيه به کشورهاي آمريکاي لاتين در سال 2014 و رويکرد اقتصادي آنها در زمينه سرمايهگذاري در آن مي تواند نشانگر نگاه ويژه دو بلوک به اين بخش از دنيا باشد.
در اوج بحران اوکراين و در زماني که اتحاديه اروپا در حال تحريم مسکو بود، وزري امور خارجه اين کشور با آرامش راهي آمريکاي لاتين شد تا در بيخ گوش آمريکا، قراردادهاي تجاري با هدف باطلسازي تحريم هاي غربي در آن ناحيه به امضا رساند.
با وجود يک قرن استفاده از کانال پاناما به عنوان اصلي ترين آبراه ارتباطي دو اقيانوس اطلس و آرام، روسها و چينيها درصدد بر ميآيند تا به هزينهاي گزاف و تنها با هدف دهن کجي به يانکيها در سرزمين عريض نيکاراگوئه کانالي جديد حفر کنند.
دولتهاي اکوادور و آرژانتين با وجود تهديدهاي آمريکا اعلام مي کنند براي مصوبات ناتو و اتحاديه اروپا ارزشي قائل نبوده و حاضرند تا با دور زدن اين تحريمها، مواد اوليم مورد نياز روسيه را تامين کنند.
روسايجمهور برزيل، آرژانتين، ونزوئلا، بوليوي، اکوادور،کوبا و حتي شيلي در مجمع عمومي سازمان ملل علنا سياستهاي آمريکا را زير سوال برده و سردمداران واشينگتن را به چالش ميکشند.
اينگونه است که آمريکايي ها براي عقب نماندن از قافله با کوبا و ونزوئلا از در دوستي در آمده و روزنامه نيويورک تايمز در سرمقاله خود از لزوم پايان دادن به نيم قرن تحريم کوبا سخن ميگويد.
بر اساس پيشبيني کارشناسان اقتصادي به زودي چين به عنوان اقتصاد نخست جهان مطرح شده و اين از دست رفتن جايگاه نخست براي آمريکايي ها به معناي از دست رفتن هژموني است که قريب به يک قرن براي به دست آوردن آن تلاش کرده است.تنها چاره براي اين کشور جلوگيري از بسط نفوذ قدرتهاي جديد در دنيااست و نخستين جا، حياطخلوت خودش خواد بود.
نکته آنکه در اين ميان برنده، مردم لاتين تباري هستند که براي نخستين بار در طول حيات سياسي و اجتماعي خود از جايگاهي ويژه در تحولات جهاني برخوردار خواهند شد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری موج]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]