واضح آرشیو وب فارسی:مهر: مهر گزارش می دهد/
حسینعلی عالی شهید فهمیده سیستان و بلوچستان/ سردار سنگر علم و جنگ
زاهدان-خبرگزاری مهر: دانش آموزان به عنوان نسل جوان و پویای جامعه در پیروزی انقلاب اسلامی و سال های دفاع مقدس نقشی مهم و سازنده داشته که شهادت بیش از ۳۶ هزار دانش آموز در دوران دفاع مقدس و خاطره فراموش نشدنی شهیدانی همچون حسین فهمیده و یا حسینعلی عالی شهید فهمیده سیستان و بلوچستان گواه این ادعا است. به گزارش خبرنگار مهر، حسینعلی عالی شهید فهمیده سیستان و بلوچستان که به عنوان شهید شاخص ملی و شهید شاخص بسیج دانش آموزی کشور نیز لقب گرفته است علاوه برسنگر علم و مقابله با جهل زمانه درسنگر جنگ نیز در برابر تجاوز دشمن با قامت کوچک خود قد علم کرد و موجب ثبت خاطراتی جاودانه در دفتر تاریخ جنگ و رشادت های جوانان این مرز و بوم شد.سرداری که فکر و جانش را معبر رزمندگان قرار دادشهید حسینعلی عالی سال ۱۳۴۶ در روستاي جهانيگر در منطقه سیستان چشم به جهان گشود.حسينعلي ضمن تحصيل در مدرسه به ورزش کشتي ميپرداخت هنوز کودکي بيش نبود که انقلاب به پيروزي رسيد و جنگ آغاز شد.وی در سن ۱۴ سالگي به جبهههاي حق عليه باطل رفت و در عملياتهاي والفجر۸، کربلاي یک و کربلاي ۵ شرکت کرد.قابلیت های وی و دقت عمل «عالي» فرماندهان را واداشت تا مسئوليت واحد اطلاعات عمليات لشکر ۴۱ ثارالله را به او بسپارند و با آغاز عمليات کربلاي ۵ وی مسئوليت فرماندهي اطلاعات لشکر ۴۱ ثارالله و مسئوليت محور را بر عهده گرفت.در شب عملیات کربلای ۵ در حالی که وقت تنگ بود و نيروهای رزمنده بايد از ميادين مين ميگذشتند حسينعلي آخرين نماز را با عشق شهادت قامت بست و پس از سلام به آسمانيان بر روي سيمهاي خاردار خوابيد تا معبر نيروهاي اسلام باز شود که در همين حال تيري به پهلوي سردار ۱۹ ساله لشکر ۴۱ ثارالله اصابت کرد و از همین رو سرلشکرقاسم سلیمانی از وی در این عملیات به عنوان نوجوان شجاع زابلی یاد که راه را برای پیروزی رزمندگان با قامتش باز کرد.بالاترین افتخاربرادر شهید عالی که که از حسینعلی به عنوان رزمنده ای تمام عیار و عاشق شهادت یاد می کند در خاطرات خود آورده است:عمليات والفجر۸ بود که بر اثر بمباران شيميايي دشمن تعدادي از رزمندهها زير آوار ماندند اما حسینعلی بدون توجه به گازهاي شيميايي سريع به طرف بچهها رفت.وی افزود: من نيز به دنبالش رفتم به سختي بسيجيها را بيرون آورديم و به هیمن دلیل وقتي از محوطه خارج شديم حالت تهوع و سرگيجه شديدی به ما دست داد و چون تمام صورت حسينعلي سوخته بود برای همین ما را به بيمارستان بوعلي تهران فرستادند.مصدوميت حسين از ناحيه چشم بيشتر از ديگر اعضاي بدنش بود اما باز ميخنديد و در حاليکه نگرانش بودم و به استقامت او در برابر آزمايشهاي الهي غبطه ميخوردم او با مشاهده ناراحتي من مرا به صبوري دعوت می کرد و می گفت: «اينها نعمتهاي الهي هستند، از اين نعمتها استفاده کنيد، اين بالاترين افتخار است و اگر خداوند شهادت را نصيب ما نکرد همين که جراحتي از جنگ داشته باشيم بالاترين افتخار براي ما است» پزشک معالج برايش شش ماه استراحت تجويز کرد ولي حسينعلي که توان ماندن در شهر را نداشت يک ماه بعد عازم جبهه شد.خسینعلی به تمام اعضاي خانواده گفته بود که در جبهه کفشهاي رزمندگان را واکس ميزند و آنها که اين مطلب را باور کرده بودند از اينهمه عجله او براي بازگشت و انجام اين کار تعجب ميکردند.
مبارزه در دو جبهه حسين از کودکي دوست داشت پزشک شود برای همین يک روز به او گفتم: «جبهه بس است، تو که ميگفتي ميخواهي پزشک يا دندانپزشک شوي، پس درست را بخوان، ميداني مردم ميگويند شما براي فرار از درس به جبهه ميرويد».حسینعلی نگاهش را به زمين دوخت و پاسخ داد: «جبهه به ما نياز دارد، دين و شرف ما در هجوم دشمن قرار گرفته وقت آن نيست که من فقط درس بخوانم انشاالله جنگ که تمام شد با خيال راحت درس ميخوانم براي من اصلاً مهم نيست بگذار هرچه ميخواهند بگويند، وقتي امام ميگويد رفتن به جبهه وظيفه است نبايد انسان کلاه شرعي درست کند و به بهانه تحصيل جان خود را حفظ کند»وقتي حسينعلي در سال چهارم رشته علوم تجربي ثبت نام کرد خيلي خوشحال شدیم چون فکر کردیم ديگر به جبهه نميرود اما دوباره به جبهه رفت و چندماه بعد درست در نيمه فروردين ماه به خانه بازگشت و پس از امتحانات نهايي خرداد و آزمون سراسري دانشگاه آماده نبرد شد.وقتي کارنامه سازمان سنجش حسینعلی به دستمان رسيد مشاهده کردیم که تمام نمرات حسينعلي بدون استثناء رضايتبخش است و او با اين کار نشان داد که يک رزمنده ميتواند در دو جبهه مبارزه کند.ندائي آسماني
در عمليات والفجر۸ حسینعلی به سختي مجروح شد و از همین رو دکتر با مشاهده مصدوميت شيميايي وی گفت: «اگر با اين وضع به جبهه بازگردي مرگت حتمي است» اما حسين که تمام وجودش عشق به خدا بود پاسخ داد: «من در اين عمليات شهيد نمي شوم من در عمليات ديگري به شهادت مي رسم.»گوئي الهام دروني شهادتش را به وی اطمينان داده بود زیرا درست دو هفته قبل از شهادتش در عالم رؤيا «حجهبنالحسن (عج)» را ديد که آقا به او فرمود: «بيا، به طرف ما بيا»از همان روز حسينعلي احساس کرد زمان وصال فرا رسيده است و بدون تـأمل از همه حلاليت خواست و رهسپار ميدان نبرد شد.روز پانزدهم دي ماه تماس گرفت پرسيدم: «کي ميآيي؟» آرام گفت: «اگر خدا بخواهد.» يک لحظه به فکر فرو رفتم، هميشه ميگفت:اگر خدا بخواهد ميآيم، اضطراب عجيبي سراپاي وجودم را فرا گرفت. حسين بدون اينکه ديگر چيزي بگويد تماس را قطع کرد و دو روز بعد روز هفدهم ديماه خبر شهادت او دلم را لرزاند، تمام صحبتها و نامههاي آخر حسينعلي گوياي خبر شهادتش بود اما ما آنچنان غرق در دنياي ساختگي خود شديم که رفتن عاشقانه او به سوي خدا را نديديم.
پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۳ - ۱۰:۴۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]