تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):منافق، نيرنگباز، زيانبار و شكّاك است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833922974




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نامه دانشجوی بسیجی به رییس دانشگاه شاهد


واضح آرشیو وب فارسی:الف: نامه دانشجوی بسیجی به رییس دانشگاه شاهد
بخش تعاملی الف - محمد ایرانی


اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.


تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۰۶:۱۸
عادت ندارم آنقدر رسمی نامه بنویسم که نه شما بفهمید منظورم چه بود و نه من بتوانم منظورم را برسانم. از «کلمه بازی» هم خوشم نمی آید. پس این نوع نوشتن را حمل بر بی ادبی نکنید. من از بچگی یاد گرفتم بدون «شیله پیله» بازی کنم. حتی وقتی که من «گرگ» می شدم و چشم هایم را می بستم تا بقیه «قایم» شوند، زیرچشمی نگاه نمی کردم. به نظرم اخلاقی نیست زیرچشمی نگاه کردن. خصوصا وقتی قول داده ایم بازی جوانمردانه کنیم. خصوصا وقتی که زیرچشمی نگاه کردن من باعث شود، عدالت زیر سوال برود. برای همین بچه محل هایم می گفتند فلانی «گرگ خوبی» است. می دانی! گرگ ها هم خوب و بد دارند. اولین باری که من را دیدید درباره «قلم زدنم» حرف زدید. گفتید فلانی هم خوب می نویسد، هم قلم خوبی دارد. برای همین است جرات کرده ام برایتان نامه بنویسم. اصلا خودتان گفتید ما آمده ایم که شما دانشجوها رشد کنید. فراموش نکرده اید وقتی که شخصا به من یادآوری کردید، دانشگاه محل آزمون و خطاست. اما حالا جای ما باهم عوض شده است. من هنوز از دانشگاهی که شما مسئولش هستید دفاع می کنم. اما دانشگاهی که شما مسئولش هستید از من دفاع نکرد. زیر قولتان زدید. حتی حاضر نشدید باهم خداحافظی کنیم. من در این مدت تغییر نکردم اما شما تغییر کردید. یادتان رفت که دانشگاه محل آزمون و خطاست. البته من صدای شما را ضبط نکردم برای اینطور روزی. گفتم که بدون شیله پیله بازی می کنم. خیلی از نقدهای ما را پشت گوش انداختید. تند صحبت کردید. گاهی متهم شدیم به ناآگاهی و سوءقصد داشتن! من اما ناراحت می شدم. گاهی تا صبح نمی توانستم بخوابم. بعد از هرجلسه با شما کلی قدم میزدم. با خودم کلنجار می رفتم. ناخن می جویدم. شما بعد از جلسه به استخر می رفتید. من هیچوقت به استخر نرفتم. بعضی شب های زمستان می ایستادم کنار آخرین ایستگاه مترو که مبادا اتفاقی بیفتد برای خانم های ساکن خوابگاه که دیر می رسند و سرویس ها رفته اند. بیابان خیلی خطرناک است. اما وقتی از شما پرسیدم اگر دختر خودتان هم بود... حرف مرا قطع کردید و گفتید دختر من اجازه ندارد این ساعت شب به خانه برگردد! حتی آن آژانسی را که قول دادید، هیچوقت راه نیفتاد. یکی از خانم های خوابگاه وقتی دیر رسید بغضش ترکید. گریه کرد. به هق هق افتاد. حتی وقت نمی کرد اشک هایش را پاک کند. از گرگ ها می ترسید. بعدا گزارشی نوشتم که در نشریه چاپ شود. ترسیدیم چاپ کنیم. ترسیدیم متهم شویم به ارتباط با فلان فرقه و فلان حزب سیاسی. من اینجا با صدای بلند می گویم آقای رییس من از شما ترسیدم. خدا را فراموش کردم. ترس از شما برای من بزرگتر شد از خدا ترسی. ترسیدم که برایم پرونده بسازد حراست محترم جنابعالی. پس نشریه را نرم زدیم. قلم نقد را پایین آوردیم. من کوتاه آمدم از گزارش «خوابگاه دختران». اما حالا پشیمانم. از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشم/ آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش ما در دانشگاهی که شما مسئولش هستی حتی نمی توانستیم شکایت کنیم. مسئول محترم نهاد می گفت: اگر شما تایید کنید، تایید می کند. یعنی همه ی راه ها به شما ختم می شد. ما هیچکس را نداشتیم جز شما. شما هم بی مهری می کردید. مجوزها را لغو می کردید و ما را می گذاشتید لای منگنه. بیشتر وقت ها سکوت می کردیم. همان چندباری هم که حرفی می زدیم صدای مرا ضبط کردند. حتما به گوش شما هم رسیده. راستی صدایم مثل قلمم خوب است؟! می خواهید از این به بعد برایتان پیام صوتی بفرستم؟! البته زحمت آوردنش به دوش دوستانی است که همه چیز را ثبت می کنند. بیشتر از فرشته هایی که روی دوش هایمان هستند! من حتی به بستنی های برنامه های فرهنگی آقای فلانی نمی توانستم نقد کنم. فلانی از ما اژدها ساخت. انواع و اقسام تهمت ها را خوردیم و هیچ نگفتیم. اما این نامه خودمانی است دیگر. می شود حرف بزنیم. می شود بگوییم با ۴۰هزارتومان تبلیغات کردیم و فلانی میلیون ها تومان از پول دانشگاه را صرف زدن بنر کرد. خب بگیرید جلویش را. اما جلوی او را نگرفتید. در عوض دستور دادید من را از خوابگاه بیرون کنند. حتی نگهبان ها تهدید شده بودند که اگر من را بیرون نکنند از حقوقشان کم می شود. من رفتم. از حقوق این بنده خداها کم نکنید. خواهش می کنم کسی را به خاطر من توبیخ نکنید. لطفا فراموش نکنید این یکی را... مسئول روابط عمومی شما به بنده تهمت زد. معاون فرهنگی شما مرا متهم کرد. خب بگیرید جلویشان را. اما شما با آنها کاری ندارید در عوض دستور دادید من وارد دانشگاهتان نشوم. ممنوع الورود شدم. حتی نگذاشتند بروم پیش استادم. کار درسی هم مجوز ورود می خواهد. راستی عکس مرا که در حراست زده‌اید، زیاد قشنگ نیست. اگر وقت کردید عوضش کنید. البته از فردا ماموران‌تان با دست‌پاچگی عکس را منهدم می‌کنند که اگر آدم کنجکاوی خواست تصویر مرا ببیند، نتواند. من حاضرم یک عکس بهتر برایتان بفرستم. البته اگر اجازه بدهید تا محدوده‌ی دانشگاه بیایم. راستی آن بزرگ‌مردی که می گویید شما را «به اسم» صدا می زند، اگر به بیت ایشان برسد که «دانشجوهای بسیجی» را ممنوع الورود کرده اید، دوباره اسم شما را می آورد؟!








این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سیاسی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن