واضح آرشیو وب فارسی:فارس: چرا آیت الله مهدوی کنی، انسان ویژه ای بود؟
کادرسازی؛ میراث ماندگار آیت الله
مباحثه های آیت الله پیش از انقلاب با افرادی هم چون شهید مطهری و آیت الله طالقانی، او را به این نتیجه رساند که می بایست دانشگاهی با نگرش اسلامی و به دور از التقاط های «سکولار مآبانه» تأسیس کرد. دانشگاهی که البته با پیروزی انقلاب، وظیفه «کادرسازی» برای آینده انقلاب را به نیز به عهده گرفت.
متولدین دهه شصت و هفتاد، احتمالا تا پیش از انتخابات مجلس نهم، آشنایی چندانی با آیت الله محمدرضا مهدوی کنی نداشتند. شاید نسل اول انقلاب نیز که چند ماهی، وی را در قامت نخست وزیر و وزیر کشور دیده بودند، در خلال سکوت بیست و چند ساله وی، او را به فراموشی سپرده بودند. برگزاری باشکوه مراسم به خاک سپاری وی به همراه حضور نمایندگان تمامی جناح ها اما، این نکته را یادآوری کرد که او اگرچه در بیشتر این سال ها «سرشناس» نبود، اما کارهایی انجام می داد که او را «ماندگار» می کرد. مباحثه های آیت الله پیش از انقلاب با افرادی هم چون شهید مطهری و آیت الله طالقانی، او را به این نتیجه رساند که می بایست دانشگاهی با نگرش اسلامی و به دور از التقاط های «سکولار مآبانه» تأسیس کرد؛ دانشگاهی که البته با پیروزی انقلاب، وظیفه «کادرسازی» برای آینده انقلاب را به نیز به عهده گرفت. آیت الله در این سال ها، به غیر از دوره کوتاهی که نخست وزیری و وزارت کشور را تجربه کرد، عطای کار اجرائی را به لقایش بخشید و با تمرکز بر «دانشگاه امام صادق»، به تربیت نیروهایی زبده و انقلابی برای دولت های آینده انقلاب پرداخت؛ افرادی که به خاطر فراجناحی بودن خودِ آیت الله، الزاما به گرایش خاصی نیز تعلق نداشتند. در میان دانش آموختگان این دانشگاه، هم عبدالله رمضان زاده و مصطفی کواکبیان اصلاح طلب را می توان یافت، هم حسام الدین آشنا تکنوکرات و اعتدالی و هم سعید جلیلی اصولگرا. همین که فارغ التحصیلان این دانشگاه به جناح های متفاوتی در کشور تعلق خاطر دارند، مشی فراجناحی او را مشخص می کند. مسیری که شاگرد آیت الله بروجردی و امام خمینی (قدس سرهما) برای «ماندگاری» طی کرد، البته مسیر دشواری بود. باید مدتی مسند وزارت و صدارت را تجربه کرده باشید تا بدانید چه قدر سخت است اینکه با اختیار خودتان – و نه تنها زمانی که پیشنهادی برای کار ندارید! – عطای ریاست و صدارت را به لقایش ببخشید و با تمرکز بر کار علمی، به تربیت نیروهای آینده انقلاب بپردازید؛ کاری به غایت دشوار که به فرموده امام صادق (علیه السلام): «آخرین محبتی که از دل مؤمن بیرون می ورد، حب ریاست است». آیت الله اما حب ریاست را به کناری نهاد و جز در برهه ای کوتاه که ریاست مجلس خبرگان را پذیرفت، به دانشگاه رفت و به کار «ماندگار» خود پرداخت. آیت الله البته بی اشتباه نبود، لکن کارهای بزرگ و اساسی او را هیچ کس فراموش نمی کند. حتی هیچ گاه به گونه ای نیز رفتار نکرد تا اطرافیان وی، برایش مقامی بیش از آن که بود، قائل شوند. او مدافع انقلاب و رهبری بود، بی آن که مخالفان ولایت فقیه را مشرک بداند. دبیرکل حزبی اصولگرا بود، اما هیچ گاه آرزوی اعدام مخالفانش را در سر نمی پروراند. در میدان سیاست آن قدر آبدیده شده بود و آن قدر بصیرت داشت تا بداند رهبری و ولایت، بیش از دست بوس و پابوس، به یار و مدافع «عاقل» نیازمندند. زاده روستای کوچک کن، برای «ماندگار» شدن میراث خود، به مرحمتی های این دولت و آن دولت چشم ندوخت، بلکه به جای آن، درآمد چندین موقوفه را تأمین کننده هزینه های دانشگاه قرار داد تا برای گرفتن بودجه سالانه، نیازمند مجیزگوئی این دولت و آن مجلس نباشد. دانشگاه او هر کسی را نمی پذیرفت، گزینش داشت و ورود به آن آسان نبود، اما فارغ التحصیلانی متخصص را به جامعه هدیه می داد که می شد از تخصص و البته تعهدشان برای پیشرفت کشور استفاده کرد. آیت الله محمدرضا مهدوی کنی انسانی بود که بیش از «احساس وظیفه»های زودگذر، به فکر میراثی ماندگار بود. آیت الله راه را درست شناخته بود. منبع: رصد انتهای متن/
93/08/07 - 04:01
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]