محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1842728076
با سپید مویِ مشکیپوش فوتبال ایران
واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: جمعه ۲ آبان ۱۳۹۳ - ۰۱:۳۹
فوتبالیستی که در تمام دوران فوتبالیاش "مشکی" پوشید، تنها یکبار در تمامی این سالها رنگ پیراهنش را تغییر داد، آنهم به دلیل شکست مقابل شاهین و گوش سپردن به ندای خرافه... فرامرز ظلی که آن سالها دروازهبان تیم ملی فوتبال ایران بود همواره مشکی برتن میکرد، تا اینکه در دیدار مقابل شاهین دو گل دریافت میکند، او که علت گل خوردنها را به رنگ لباسش نسبت دهد، میگوید" فکر کردم به خاطر رنگ لباسم دو گل دریافت کردم و تصمیم گرفتم در بازی بعد مشکی نپوشم". در بازی بعدی تیمش لباسی زرد رنگ بر تن میکند، اما ظلی که غرق در علاقه به "یاشین" است طاقت نمیآورد و باز هم "مشکی" میپوشد تا در 15 سال دوران فوتبالیاش تنها یکبار لباسی غیر مشکی رنگ را بر تن کرده باشد. ساعاتی را در کنار فرامرز ظلی دروازهبان اسبق تیم ملی فوتبال ایران بودیم، او که این روزها 72 سالگیاش را میگذراند همچنان زیبا شعر میخواند، ادبیات را به خوبی میفهمید و آرام و شمرده سخن میگفت، وجه اشتراکی که همچون الماسی کمیاب تنها در میان پیشکسوتان فوتبال ایران یافت میشود. جوانی 17 ساله که امروز پدر بزرگی ریش سپید است در کنار ما وصیت کرد، از اتفاق شوم و بی دلیلی که برای تیم ملی در سفر به شوروی افتاد سخن گفت و از اینکه قافله فوتبال ایران تا به "هشت" لنگ است... * با سلام و احترام فراوان به شما، نه تنها به عنوان یک پیشکسوت عرصه فوتبال بلکه در کسوت یک معلم. اگر صحبت اولیهای دارید بیان کنید و درباره شروع دوران فوتبالیتان برایمان بگویید؟ سلام به وفا، محبت و عشق. سلام به شما ایرانیان پاک سرشت، صمیمی و مهربان و سلام به زندگی. انسانها سه مرحله را در زندگی خود طی میکنند، تولد، زندگی و لاجرم مرگ. اتصال تولد و مرگ همان گذر است، جایی است که ما در آن به دنیا آمدهایم و تا به عنوان یک انسان که خداوند او را آفریده ادامه حیات دهیم. این زندگی معانی خاصی دارد و انسانها بدون تردید در تمامی زمینهها استعدادهای مختلف دارند، حال اینکه من هم در این گذر دهر من استعدادی داشتم که نامش فوتبال بود. خیلی جوان بودم، در واقع نوجوان بودم. از زمینهای خاکی آن زمان که مسکن و ماوای ساختار فوتبال دوره ما بود کارم را شروع کردم. ابتدا والیبال و بعد هم یک روز که محلهمان را عوض کردیم و از باغ شاه سابق به خیابان شکوفه آمدیم به فوتبال روی آوردم. تا 10 سالگی در مدرسه والیبال بازی میکردم، یک روز پس از اینکه محلهمان جا به جا شد در یکی از زمینهای خاکی پشت خانهمان چند تا بچه در حال فوتبال بازی کردن بودند. البته در آن زمان توپ به معنای امروزی وجود نداشت، توپکی بود که بچهها با آن بازی میکردند، از آنها پرسیدم که بچهها چه کار میکنید؟ گفتند که داریم فوتبال بازی میکنیم. من هم گفتم میخواهم با شما بازی کنم. پرسیدند که بلدی؟ گفتم بله بلدم، در صورتی که هیچ چیز از فوتبال نمیدانستم. بچه ها دو سنگ را در یک طرف زمین قرار داده بودند. از آنها پرسیدم که این دو سنگ چیست؟ گفتند این دروازه است. هر کس بین این دو سنگ میایستد نباید اجازه دهد که توپ از آن رد شود. من هم گفتم که من اینجا میایستم. ایستادم و هنوز هم گاهی در سن 70 سالگی میایستم.
فرامرز ظلی
این را به شما بگویم که فوتبال یک عشق خاص است. یک احساس، من نتوانستم برای آن واژهای پیدا کنم. فوتبال ما فوتبال پاک بود، فوتبالی بود که هیچ اگر و امایی در آن وجود نداشت، این واژه "حاشیه" که امروز در فوتبال ما وجود دارد در آن زمان نبود. حاشیه فوتبال ما این بود که اطاعت کنیم و چیزی نخواهیم. من با همین سبک و سیاق رشد کردم و به دبیرستان آمدم. پس از آن در زمانی که تنها 17 سال داشتم یکی از دوستانم مرا به تیم فوتبال شرق برد. دسته یک باشگاههای تهران. این فراموش کردم بگویم؛ زمانی که از مدرسه ناصرخسرو میآمدیم باید از وسط ورزشگاه شماره سه شهباز که آن زمان خاکی بود عبور میکردیم تا هر از گاهی توپ بزرگانی را که به بیرون از ورزشگاه افتاده بود بازگردانیم. بزرگانی همچون حاج نصرالله نوریان، جدیکار، ناصر سلطانی و... زندگی طریقت عجیبی دارد، من اولین سفر ملیام را با همان بزرگانی که توپهایشان را جمع میکردم. در سال 1342 برای بازیهای ماقبل المپیک 1964 توکیو به پاکستان رفتیم، مرحوم دهداری هم بودند. عزت و احترام این عزیزان همواره بر ما واجب بود. اجازه دهید این وصیتم را بگویم. اینها دیگر صحبتهای پایانی من است. این یک رویا نیست بلکه حقیقت و واقعیت است. اگر سن و سالت ازدیگری کمتر بود باید در آخر صف قرار میگرفتی و ناخودآگاه این صفِ اصالت و شرافت تشکیل میشد. درون زمین مسابقه میدادیم ولی احترام خاصی را برای یکدیگر قائل بودیم. هیچ وقت نگاههمان به یکدیگر تلخ نبود و زبانهایمان خدای ناکرده به ناسزا باز نمیشد. با یکدیگر مهربان بودیم. اصلا فوتبال دوست داشتنی و مهربان بود. من نمیخواهم انتقاد کنم اما زمانه و فوتبال امروز همه چیز را میگوید. بگذریم... * از کدام تیم باشگاهی کار خود را آغاز کردید؟ جرقه ورود شما به فوتبال چگونه زده شد؟ از تیم شرق به تیم کیان رفتم. آن زمان حتی تیمها پولی نداشتند که برای لباس هزینه کنند. مثل امروز شرایط حرفهای نبود و پول به این میزان در فوتبال وجود نداشت. حتی برای وسایل کمکهای اولیه هم پولی نداشتند. من از تیم شرق به تیم کیان و به خدمت زندهیاد منصور امیرآصفی رفتم، او بزرگمرد، شریف، والا و به معنی واقعی کلمه یک استاد بود. منصورخان هم فوتبال را به تو یاد میداد هم زندگی را. زمانی که در تیم کیان بودم یک روز منصورخان به من گفت که جمعه ساکت را به امجدیه بیاور؛ تو برای تیم ملی ایران انتخاب شدهای. بچهای 18 – 19 ساله بودم که به امیرخان گفتم کجا بیایم؟ گفتم همان امجدیه که در آن بازی میکنید دیگر؟ گفتم برای تیم ملی؟ استاد فرمودند بله. من هم اطاعت کردم. زمانی که به امجدیه رفتم تا لباسم را عوض کنم با وجود بزرگانی همچون مرحوم دهداری، جدیکار، جمالی، جاسمیان، بهزادی و... به خودم اجازه ندادم که در حضور آنها لباسم را عوض کنم، بنابراین به پشت شمشادهای امجدیه رفتم و لباسم را عوض کردم. * چه شد که به تیم ملی ایران دعوت شدید؟ یک دروازهبان چگونه در این سن پایین به اردوی تیم ملی دعوت میشود؟ معمولا دروازهبانها در سن بالا و با تجربه کافی به اردو دعوت میشوند. چگونگی انتخاب من در تیم ملی این گونه بود که حسین فکری به آقای امیرآصفی گفته بودند که من سر تمرین تیم ملی حاضر شوم. (میخندد) آن زمان که هنوز ما را داخل آدم حساب نمیکردند که به خودمان بگویند به همین دلیل به منصورخان گفته بودند که پیام را به من برسانند. امیرخان کاپیتان تیم ملی ایران بود، در تیم کیان هم بزرگی همچون پرویز قلیچخانی حضور داشت، امیر حاجرضایی هم بود، بازیکنان دیگری نیز داشتیم که خیلی خوب بودند و تیم قدرتمندی داشتیم اما هیچ چیزی نداشتیم؛ تنها 4 توپ برای تمرین در تیم کیان وجود داشت و در زمین شماره 8 در میدان خراسان تمرین میکردیم. هر کدام از ما 3 نفر(من، امیرآصفی، قلیچخانی) که به تیم ملی دعوت شد حدود 7 تا 8 سال در تیم ملی حضور داشت. من برای اولین بار پشت سر محمد بیاتی (دروازهبان اول تیم ملی) در مقابل تیم باواریای آلمان قرار گرفتم. اولا زمانی که به من گفتم که لخت شو و لباست را عوض کن. من به خودم این اجازه را ندادم که در مقابل این بزرگان لباسم را از تن دربیاورم. رفتم پشت شمشادهای امجدیه و آنجا لباسم را عوض کردم. ببخشید این صحبتها تعریف نیست بلکه تکلیف است. این کار را باید انجام میدادیم و این موضوع را به ما آموخته بودند که در مقابل بزرگترهایمان احترام بگذاریم. من برای اولین بار لباس گرم کنم را در آنجا پوشیدم، لباس نداشتم، یک دست گرمکن سبز به من دادند و من پشت سر آقای بیاتی به درون زمین رفتم ولی بازی نکردم. زمان ورود به ورزشگاه دور سرم میچرخید، به خودم میگفتم که من کجا و اینجا کجا؟ دو هفته پس از این تیم شوروی به ایران آمد. باز هم لطف کردند و مرا به تیم ملی دعوت کردند. در نیمه اول دو گل به تیم ملی زدند. خدا رحمت کند آقایان حسین مبشر، فکری و مهندس خبیری را (میخندد). رفته بودم گوشه رختکن و قایم شده بودم که به من نگویند به درون دروازه بروم. در آن زمان گلر اول تیم ملی آقای اصلی بود. یک مرتبه دیدم که من را صدا میزنند. گفتم واویلا، خدا رحمت کند پرویز خان دهداری را. دستش را به سرم کشید و فریاد زد پسر تو میتوانی، بیا. این تلقین عاطفه، القای روح پاک و یک کلام صادقانه میتواند شرایط را تغییر دهد. من اهل معنویت نیستم اما به هر حال باید بگویم دنیای فوتبال یک دنیای معنوی خاص است. تنها توپ و بازی با توپ نیست بلکه بازی زندگی نیز در آن وجود دارد. وقتی وارد امجدیه شدم جمعیت در حدود 35 – 40 هزار نفر بودند، خدا رحمت کند باقر زرافشان عکاس کیهان ورزشی را، کنار دروازه جنوبی ورزشگاه ایستاده بود، به من گفت که تو همان دروازهبان کیان هستی؟ گفتم بله. (میخندد) بازیکنان شوروی، آن گردن کلفتها، جالب این بود که از استرس به خود میلرزیدم. نگاهی به آسمان کردم و گفتم خدایا کمکم کن. آنهایی که باید نظر میدادند نظر دادند و گفتند که خوب بازی کردم. بازی هم با همان نتیجه 2 بر صفر تمام شد و من گلی را دریافت نکردم. بلافاصله پس از این، بازیهای ماقبل المپیک توکیو شروع شد و باز هم من به اردوی تیم ملی دعوت شدم.
فرامرز ظلی
* خاطرهای از بازیهای ماقبل المپیک توکیو دارید؟ به اولین سفر برای بازیهای مقدماتی ماقبل المپیک توکیو رفتیم و اولین لباس تیم ملی را با آن آرم مخصوص با خود داشتیم. من به آقای امیرآصفی گفتم که من فرودگاه مهرآباد را بلدم اما سوار طیاره نشدهام، ایشان به من گفت که شب به خانهاش بروم تا صبح با هم به فرودگاه برویم. شب که در منزل امیرآصفی بودم کت و شلوار تیم ملی را روی فرش قرار دادم و با خنده گفتم که امیر خان من باید این لباس را بپوشم؟ ببینید ما زیادهخواه نبودیم. * ماجرای عدم حضور شش بازیکن بزرگ شاهین در سفر تیم ملی به شوروی چه بود؟ از زیباییها و خوبیهای فوتبال گفتیم اما یادمان باشد که گاهی اوقات بخل یا حسادتها در کمین زندگی هستند. میخواستیم به شوروی برویم، آن زمان تیم ملی به کشورهای بلوک شرق میرفت و از هواپیمای مبله هم خبری نبود بلکه از ایستگاه راه آهن با قطار به جلفای ایران میرفتیم و پس از آن به جلفای روسیه. برای اردوی شوروی 12 نفر آمدیم و شش نفر از بازیکنان تیم فوتبال شاهین نیامدند. قطار حرکت کرد و تیم 12 نفره آماده رفتن به شوروی شد. بازیکنانی که از شاهین دعوت شده بودند، شش نفر از بازیکنان بزرگ آن زمان بودند؛ جاسمیان، بهزادی، شیرزادگان، وطنخواه و برمکی بودند که در نهایت بدون آنها به شوروی رفتیم. * علت عدم حضور بازیکنان شاهین چه بود؟ علت اینکه شش بازیکن دعوت شده از شاهین به همراه تیم ملی به شوروی نیامدند این بود که آقای محب رییس باشگاه دارایی نیز با تیم ملی به شوروی آمد. ببینید قرار بود این اتفاق شوم و بیدلیل رخ دهد. آنها نسبت به اینکه محب به عنوان رییس باشگاه دارایی با تیم ملی به شوروی میآمد معترض بودند. شاهینیها نسبت به این موضوع حساسیت داشتند چرا که بین شاهین، دارایی و تاج رقابت شدیدی وجود داشت. * درباره اردوی شوروی بیشتر توضیح دهید؟ نسل ما جوانان را آقای مبشر به تیم ملی آورده بود. عرب، قلیچ، بهزادی، شیرزادگان، جلیلی، رنجر و من. تیم متحول شده بود. شاهینیها در نهایت شش بازیکن را فرستادند که در میان آنها رضا عادلخانی با 17 سال سن حضور داشت، به جز او، حسن علم، شهرستانی، داویدخانیان و چند نفر دیگر نیز بودند، حتی رضا عادلخانی به دلیل سن پایین با اجازه پدرش به این اردو آمد. تیم ملی سه بازی انجام داد و بازگشت. باشگاه شاهین بسته شد و آن شش نفر یک سال محروم شدند. تیم ملی به اردو رفت، تیم در آن زمان به اصطلاح دست تاجیها افتاده بود، وقتی که میگویند حادثه همین است. 9 نفر از تیم اصلی خط خوردند، به جز آن شش بازیکن شاهین، اکبر افتخاری، من و رنجبر هم که کاپیتان تیم ملی بود خط خوردیم. این اتفاق حادثه بسیار بدی بود.
فرامرز ظلی
من نمیدانم این یک بُخل بود یا تقدیر که در آن زمان گریبانگیر فوتبال ایران شد. تیم به المپیک رفت و هیچ موفقیتی هم کسب نکرد. اگر تیم با شرایط عادی جمع میشد نتایج بسیار خوبی را در المپیک کسب میکردیم چرا که بازیکنان بسیار خوبی داشتیم. این بازیکنان در شرایطی رشد کرده بودند که فوتبال در کنار خود هیچ چیزی نداشت. به یاد دارم آقای مبشر 10 روز یک بار ما را به رستورانی در چهار راه کالج به نام رستوران نیویورک میبرد، این رستوران استیکهای خوبی داشت، ما را به آنجا میبرد تا استیک بخوریم. صداقتی که آن زمان در فوتبال ما وجود داشت بینظیر بود، من در تمام عمرم یک جفت کفش یا لباس فوتبال چه از تیم باشگاهی و چه از تیم ملی نگرفتهام. این یعنی شرافت، قناعت و بزرگواری. فوتبال ما این گونه جریان داشت. من که کمتر از همه بودم و قهرمانی آسیا، ارتشهای جهان و دهها تورنمنت دیگر منطقهای و کشوری را در کارنامه دارم از این فوتبال چه خواستهام؟ هم اکنون چه دارم؟ اما یک چیز داریم به نام شرافت که هنوز بعد از 70 سال سرمان بالاست. * به زندگی شخصی خود هم اشاره میکنید؟ در چه سالی ازدواج کردید؟ ازدواج خوبی داشتم، زنم خیلی زن مدیر و با کیاستی است و در تربیت فرزندانم نقش بهسزایی داشت. خیلی سخت بود که بخواهی فرزندانت را درست تربیت کرده و تحویل جامعه دهی. در سال 44 ازدواج کردم و حاصل آن دو دختر شد که یکی از آنها مهندس معماری است و دیگری فوقلیسانس زبان انگلیسی – فرانسه است که در شرکت هواپیمایی کار میکند. یک نوه به نام امیرعلی دارم که بیست و یک سال سن دارد. خیلی دوست داشتم دروازهبان خوبی شود اما ترسو بود و هر کاری کردم که نترسد اما به هر حال قسمتش نبود. * دوست نداشتید که فرزند پسر داشته باشید؟ اصلا. ما همیشه باید به تقدیر معتقد باشیم. نمیگویم دوست داشتنها هوای نفس است اما دلخواه نفس است. انسان باید به آنچه خداوند به او عنایت کرده راضی باشد. * چه اتفاقی افتاد که به تاج رفتید؟ گویا شما را به عنوان یک رقیب برای حجازی به استقلال بردند تا او بهتر از قبل تمرین کند! من از باشگاه پاس اجازه گرفتم و به تیم تاج سابق پیوستم و دو سال عضو این تیم بودم. آن زمان رایکف مرا به استقلال برد. بعد از بازی با کرهایها دیدم که رایکف جلوی در هتل ایستاده تا بچهها بیرون نروند. به او گفتم آقای رایکف چرا مرا به تیم تاج آوردی؟ با همان زبان خودش گفت "من شما گرفت که این حجازی خوب بکنه تمرین" یعنی من به آنجا رفته بودم تا حجازی بتواند خوب تمرین کند و من را به عنوان فردی که بازیکن تیم ملی بوده است ببیند و پیشرفت کند. رایکف خیلی به فوتبال ایران کمک کرد. نه تنها به حجازی ، بلکه به خیلی از بازیکنان کمک کرد. خدا مظلومی را هر چه زودتر شفا دهد. رایکف مظلومی، روشن و خیلی از بازیکنان را به فوتبال آورد. تاج به مدت چهار سال نباخت. * از این ناراحت نشدید که به عنوان بازیکنی برای عامل پیشرفت ناصر حجازی به استقلال رفتهاید؟ نخیر، نه. من که آن زمان نمی دانستم که جریان چیست؟ من از همان ابتدا تاج را دوست داشتم، از زمانی که خردسالان بودم، من آن زمان تاج را دوست داشتم و الان هم آن را دوست دارم. * حجازی این موضوع را فهمیده بود؟ ما به رقابت قهرمانی کشور رفته بودیم و پای من در آن زمان خراب بود. در اولین بازی رایکف من را در درون دروازه قرار داد. به هر حال ما در آن مسابقات اول شدیم. خداوند مرحوم حجازی را بیامرزد، پس از آن به جام باشگاههای آسیا در تایلند رفتیم. بازی اول با کره رایکف من را در درون دروازه قرار داد. حجازی یک جوان رعنا بود که تازه آمده بود. ببینید در این فوتبال هر زمانی که پشت سرت را نگاه کنی می بینی که چند جوان پشت تو صف کشیدهاند. تا تو را کنار نگذاشتهاند خودت باید کنار بروی. تا به تو نگفتند برو خودت باید با احترام خداحافظی کنی. * از بازی با تیم شاهین چه خاطره شاخصی دارید که برایمان تعریف کنید؟ ببینید تاج و شاهین با هم بازی میکردند و جمعیت بسیار زیادی برای تماشای بازی حضور مییافت. پس از آن تیم پاس هم اضافه شد. در میدان تعصب، غیرت و همیت وجود داشت و وقتی هم از زمین بیرون میآمدیم دستمان بر گردن یکدیگر بود، درست به یاد دارم که حسین کلانی در دیدار پرسپولیس و پاس دو گل به من زد. ما بازی را باختیم اما بازی وقتی تمام شد حسین به طرف من آمد . مرا بوسید و دست به گردن من انداخت و عذرخواهی کرد. من هم گفتم "حسین جان این فوتبال است" و با مهربانی بیرون آمدیم. دو هفته بعد دو مرتبه ما در تیم پاس با تیم شاهین در جام باشگاههای ایران بازی داشتیم. در حالی که بازی قبلیمان مربوط به جام باشگاههای تهران بود. در این بازی یک گل زدیم که آن را مهدی مناجاتی با سر به ثمر رساند و در دقیقه 91 هم سعید صدری که خدا رحمتش کند، توپ را شوت کرد و در حالی که توپ به پای حلوایی برخورد کرد، داور پنالتی گرفت و ما گفتیم چه پنالتی؟ (میخندد) داور گفت 40 هزار نفر نشستهاند و منتظرند اما پاس فقط 9 نفر تماشاچی دارد، گفتیم آقا یعنی چی؟ داور گفت این همه تماشاچی منتظرند و تو میخواهی همین طوری به خانهات بروی؟
فرامرز ظلی
ایرج سلیمانی پنالتی را زد و من هم آن را گرفتم و خوشحال شدم، ولی این گونه نبود که به یکدیگر مشت گره کنیم و روی بر هم ترش کنیم. اصلا این گونه نبود. این واژهها وجود نداشت. من از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم/ نمیدانم چه میخواهم برای تو/ برای رفع غمهایت، برای قلب زیبایت، برای آرزوهایت/ به درگاهش دعا کردم و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد/ یقین دارم دعاهایم اثر دارد... زندگی را به ما این گونه آموختند، با آن لطافت و شرافت و مناعتش. بازی با توپ خیلی لذت و زیبایی ها دارد، ولی توپ زندگی چیز دیگری است. باید مرگ را باور کنیم. نام نیکو گر بماند ز آدمی/ به که از او ماند سرای زرنگار... این موضوع وجود دارد، باید اگر روزی نام آدم را آوردند خدا بیامرز را برایت از ته دل بگویند و این خیلی زیبا و قشنگ است تا این که تنها برایت سری تکان دهند. من همواره از خدا خواستهام که اگر سری برایم تکان میدهند دلی نیز برایم تکان بخورد. * چرا شما آنقدر زود از فوتبال خداحافظی کردید؟ معمولاً دروازهبانها تا 37 سالگی در درون دروازه میایستند اما شما در 30 سالگی از دنیا فوتبال خداحافظی کردید؟ تحرک زندگی من خیلی زیاد بود. زمانی که دو دختر داشته باشی شرایط فرق میکند. من میتوانستم ادامه دهم ولی فشار زندگی بسیار زیاد بود. فوتبال ما به خاطر این که هیچی نداشت، دچار پیری زودرس شد. بگذارید علت این را به شما بگویم. فوتبالیست به دلیل مسائل مالی باید کار میکرد و با همان کار، زندگیاش، تحصیلات، فرزندان و خانواده را مدیریت میکرد. من از تیم پاس ماهیانه 100 تومان( صد تا تک تومانی) میگرفتم. همان زمان تیم عقاب به من 50 هزار تومان به عنوان پیش قرارداد با ماهی 600 تومان پیشنهاد کرد اما قبول نکردم. به خاطر علاقه ای که به پاس داشتم نرفتم. دو سال پایانی فوتبالم را نیز به دلیل تعصب به باشگاه تاج به این تیم پیوستم، برای اولین بار قراردادی با 240 تومان امضا کردم. ببینید پیری زودرس وجود داشت و رفتن زودرس بود. به خاطر این که فشار زندگی زیاد بود و فرزندانمان بزرگ میشدند، ما باید کارهای اداری هم انجام می دادیم و فوتبال هم بازی میکردیم و در کنار اینها نیز باید شرافت و آبرویمان را حفظ می کردیم، بسیار سخت بود. این موضوع را جوانهای امروزی باید بدانند، این پولی که میگیرند حقشان است اما این قدرها هم که میگویند نه. پول بگیرید نوش جانتان، ولی در مقابل این گرفته ها چه چیزی میدهید؟ این ملتی که امروز با ذوق و شوق می آیند در استادیوم ها، اینها شما را به عنوان یک مرشد نگاه میکنند. آیا مرشد این است که خالکوبی شده و با موهای اینجوری و آنجوری زندگی کنید؟ حرکات ناصواب کنید؟ آیا مرشد این است؟ نه این نیست! توزیع ناعادلانه پول عامل این موضوع بوده و این برای فوتبال ایران به یک مصیبت تبدیل شده است. به هر حال ما عاشق بودیم و این عشق را تاریخ گواهی میدهد. عاشق این باغ رنگینم و چه زرد / در بهار و خزان شور و نوای من یکی است / هر بیابانی که خاکش میدهد بوی جنون / بادش با دل سر در هوای من یکی است / درد خود را گر دوا از عشق جویم دور نیست/ دردمند عشقم و درد و دوای من یکی است... ما هنوز هم عاشقیم و تا لحظهای هم که ما را در گور بگذراند باز هم با این عشق زندگی میکنیم. زندگی برای فوتبالیست دو برگه دارد. یک برگه مربوط به کار فنی اوست و یک برگه مربوط به زندگی معنوی اوست، فوتبالیست باید ببیند چه کار کرده و چه چیزی برای آیندگان به جای گذاشته است. ببینید امروزه هر زمان که اسم منصور امیر آصفی میآید، هر زمان که اسم آقایان مبشر و اسداللهی میآید، هر زمان که اسم رایکف میآید در حالی که او یک غریبه در فوتبال ما بود، هر وقت نام این افراد میآید من با احترام از آنها یاد میکنم اینها متفکران فوتبال ما بودند. یادش بخیر. پیوسته در کویر خاطرم، یادت بخیر باد / چه آسان گریختی، دیگر ترانه گرم نگاه تو، شعرِ لطیفِ بارانِ مهرِ تو گرمم نمیکند / مستم نمیکند، ای دیرینه یادگار / ای جاودانه دوست پیوسته در کویر خاطرم یادت بخیر باد، چه آسان گریختی ... * شما که از خاندان قاجاری بودید؟ (میخندد) ما جزو قاجاریهای بیپول بودیم، جدی میگویم این را. درست است که به ما ظلی میگویند ولی ما جزو بیپولهایش بودیم. ببینید مسئولیت موضوعی است که نمیتوان بیتوجه از کنار آن رد شد، بچهها تحت تربیت خانواده هستند و پدر مدیر خانواده است. این روزها ساعت سه نیمه شب پسر به خانه میآید و پدر جرأت ندارد از او بپرسد تو کجا بودی. * خانواده پدریتان چند نفره بود؟ ما سه فرزند بودیم. یک برادر کوچکتر از خودم که هم اکنون کاناداست و خواهرم نیز در مشهد زندگی میکند. پدرم نظامی و افسر ارشد بود، ایشان در سال 41 فوت کردند و ما را با زندگی تنها گذاشتند. * مادرتان چطور؟ یکی از چیزهایی که میخواهم برایتان بگویم همین است. من حدود چهار سال داشتم که مادرم را از دست دادم و این خلأ هنوز هم با من است. به هر طریقی مینویسم و میخوانم و به کلمه مقدس مادر میرسم یکباره به یاد مادرم میافتم و به مشهد میروم، جایی که او در آنجا دفن شده است. باور کنید من نمیدانم چه نیرویی مرا نزد او میبرد و باعث میشود با او حرف بزنم و زندگی میکنم. * همواره روال زندگی اینگونه است که به آینده به عنوان آرمان شهر نگاه میکنند، اما در فوتبال ما عکس این قضیه رخ داده است، گذشته فوتبال ما تبدیل به آرمان شهر شده ، اوج فوتبال ما گذشته آن است و هر چه جلوتر می رویم چه از نظر اخلاقی و چه از نظر حرفهای شرایطمان بدتر میشود. چرا؟ ببینید امروز با توجه به این که علم خیلی سریع جای خودش را باز کرده شرایط کاملا متمایز است، یک زمانی شاید اگر از نظر علمی تمرینات را معنا کنیم فوتبال ما به روز نبود اما باید بگویم که فوتبال کار خود را با عشق پیش میبرد. ما واقعیت هنر، علم و معنویت را که به عنوان ساختار در زندگی انسانها مطرح است کم رنگ میبینیم، اما چرا؟ به این دلیل که روال صحیحی را دنبال نمیکنیم. امروز شرافت پیراهن معنا ندارد و یک هیاهو برای هیچ گوشها را کر میکند. آن زمان لباس ها در تنمان گریه میکرد از بس که عرق میریختیم. اما امروز همه در فوتبال ما میگویند که مدیریم. پس اگر این گونه است چرا فوتبال ما چنین شرایطی دارد؟ باشگاههای پرسپولیس و استقلال تاکنون چند مدیرعامل عوض کردهاند؟ چه خبر است؟ آقایان شما هنوز یک زمین چمن برای این باشگاههایی که ادعای مدیریت آنها را دارید ایجاد نکرده اید؟ شما یک زمین فوتبال ندارید؟ شاید یک روز به هر دلیلی قسمتی از ورزشگاه آزادی فرو نشیند و نتوانیم در این ورزشگاه بازی کنیم، چه ورزشگاه دیگری در ایران وجود دارد که بازی را در آن برگزار کنیم؟
فرامرز ظلی
سرعت در حرکت موضوعی است که باید به آن توجه شود. اگر امروز یک گام عقب بمانیم رقیبهایمان 10 گام به جلو بر میدارند، چرا که دیگران به سرعت حرکت میکنند؟ کره و ژاپن را ببینید! ما به راحتی این تیمها را می بردیم اما امروزه آنها راحت به جام جهانی و المپیک میروند، اینها جز واقعیت هیچ چیز نیست و نمیتوانیم انکار کنیم. باید یک مقدار حقیقت و راستگویی را ملاک قرار دهیم و "کلاه خود را قاضی کنیم". ما در گذشته در زمینهای خاکی بازی کردیم و بزرگ شدیم اما امروزه تا یک نوجوان و جوان میخواهد فوتبال کند می پرسند که پدرت چه کاره است؟ چقدر پول داری؟ به ماشین پدرش نگاه میکنند! این موضوع درجه بندی دارد. اگر بخواهند او را جزو 25 نفر قرار دهند یک رقم می گیرند، جز 18 نفر یک رقم و اگر بخواهند در ترکیب ثابت بازی کنند رقم دیگری را مطالبه میکنند. "این قافله تا به هشت" لنگ است. من نمیخواهم از فدراسیون فوتبال دفاع کنم اما فوتبال را باشگاهها میسازند، برداشت بازیکنان در تیم ملی انجام میشود در حالی که رشد و پرورش بازیکنان وظیفه باشگاهها است. فدراسیون که تیم ندارد اما متاسفانه تا صحبتی میشود تمامی جهت گیریها به سمت فدراسیون فوتبال میرود در حالی که سازندگی در باشگاهها است. تا زمانی که باشگاه را به معنی واقعی کلمه معنا نکنیم فوتبال ما همین گونه کج دار و مریض به شرایط خود ادامه میدهد. شاید اگر یک روز تیم ملی فوتبال ایران در آسیا دوم میشد برای جایگاه ایران افسوس میخوردند اما امروز می بینیم به راحتی در مقابل تیمی مثل ویتنام می بازیم و هیچ اتفاقی نمیافتد! چه کسی این بازیکنان را به فوتبال ایران راه داده است؟ این بازیکنان از همین باشگاهها آمدهاند، من نمیخواهم تقصیرات را بر گردن کسی بیاندازم. به هر حال یک نفر کم کاری کرده است که تیمهای پایه به این حال و روز افتادهاند. از بازیکنان گرفته تا مدیرانی که باشگاهها را در اختیار دارند، مربیانی که این بازیکنان را تحویل دادهاند و همین کادر فنی تیم ملی فوتبال امید. مطمئن باشید بار کج به منزل نمیرسد، با من بمیرم و تو بمیری هم کار درست نمیشود، روال کار باید علمی شود. * شما بزرگترین مشکل فوتبال در ایران را در چه بخشی میدانید؟ توزیع ناعادلانه پول، شهرت و محبت در فوتبال ایران وجود دارد. من سوال میپرسم، آقایان بزرگ فوتبال این مملکت آیا از پیشکسوتان خود خبر دارید؟ من چند روز قبل عمل جراحی انجام دادهام، ما از کسی توقعی نداریم و نگاهمان به در نیست، بلکه نگاهمان به دلهاست. ما نمیخواهیم به بیمارستان بیایند و با ما ملاقات کنند، بلکه دل هایی را میخواهیم که ما را بخواهند. مگر نمی گوییم که زندگی یک تجربه است و از این تجربهها باید برای آینده استفاده کنیم. مگر نمی گویم علم، پس کی؟ ما هنوز باشگاههایمان کاسه چه کنم چه کنم گرفتهاند. 100 میلیارد بدهی . این پولها به کجا رفته است؟ * شما همواره در تمام بازیهایی که به میدان میرفتید لباس مشکی به تن میکردید، این موضوع دلیل خاصی داشت؟ دلیلش یاشین دروازهبان تیم ملی شوروی بود، او همیشه لباس مشکی میپوشید، من هم به دلیل علاقهام به او لباس مشکی به تن میکردم. من یاشین را خیلی دوست داشتم. شور و حال جوانی بود که باعث میشد این کار را انجام دهم وگرنه من کجا و یاشین کجا؟ * اگر تیم حریفتان لباس مشکی میپوشید شما چه رنگی را برای لباس خود انتخاب میکردید؟ در همان بازی که دو گل از پرسپولیس دریافت کردیم من به خودم گفتم که نکند لباس مشکیام باعث این اتفاق شده، به همین دلیل یک لباس زرد داشتم که برای اولین بار آن را پوشیدم و هر چند بازی بعد را با آن بردیم اما به دلم ننشست و همواره دنبال همان لباس سیاهام بودم. * لقب خاصی به شما داده بودند؟ به خاطر همین لباس مشکی که در درون دروازه میپوشیدم به من گربهسیاه میگفتند. * بحث را عوض کنیم، از دیدارتان با چکسلواکی به عنوان نایب قهرمان جهان در آن سالها بگویید؟ جان پوب لوهار و ژوزف ماساپوست از بازیکنان بزرگ تیم ملی چکسلواکی در آن زمان بودند. ماساپوست بهترین بازیکن اروپا شده بود. آن دیدار یک بر صفر شد. (میخندد) تنها گل چکسلواکی را نیز ما با گل به خودی برای آنها به ثمر رساندیم. حشمت مهاجرانی گل را درون دروازه خودمان جا داد. ببینید آمدن آن تیم به ایران یک اتفاق بزرگ بود. در آن زمان هر 15 روز یک تیم خوب به ایران میآمد. تیمهایی مثل بنفیکا، منچستریونایتد، هامبورگ، تیم های بسیار قدرتمندی که امروز رویای بازی با آنها را داریم. مگر ما میرفتیم و با ویتنام بازی میکردیم و چهار گل میخوردیم؟ یا با قرقیزستان بازی میکردیم و به تساوی میرسیدیم؟ توپ را بازیکنان چکسلواکی سانتر کردند، حشمت داشت میآمد که توپ به او برخورد کرد و به زاویه رفت، هرچه شیرجه زدم به توپ نرسیدم. (میخندد) مرحوم رنجبر به من گفت که تو چه زمانی میخواهی خودت را نشان دهی؟ گفتم رییس من حشمت مهاجرانی را بگیرم یا پوب لوهار و ماساپوست را؟ رنجبر هم گفت بلند شوید و جواب ابراز احساسات مردم را بدهید؟ ببینید چه کردهاید و چه گلی زدهاید؟ * به مرحوم رنجبر "رییس" میگفتید؟ بله، آن زمان همه چیز قشنگ بود، القاب هم زیبا بود. مثلاً محراب شاهرخی، به او لقب بمب سیاه خوزستان را داده بودند. محراب یک مرد بود و خیلیهای دیگر هم همینطور. در کنار این فوتبال باید مراقب اسم و رسم ات هم میبودی چرا که دیگر انگشتنما میشوی و مردم تو را نشان میدهند. یک خاطره برایتان بگویم، در عراق به مصاف تیم فرانسه رفتیم و آنها را بردیم و به رقابتهای ارتشهای جهان برای اولین بار صعود کردیم. من با وجود سنگکلیه در مقابل فرانسه بازی کردم. همه گفتند ظلی با یک کلیه باعث پیروزی تیم شد. در صورتی که من دو تا کلیه داشتم. پیروزی مقابل فرانسه راحت نبود، شما فرانسه را ببری؟ نیمه اول که ما دو گل به آنها زده بودیم فرانسویها شوکه شده بودند که این بازیکنان ایران از کجا آمدهاند؟ به شما بگویم که زمانی به مقام سوم رقابتهای ارتشهای جهان رسیدیم تنها یک تشویقنامه به ما دادند. یکی از بچهها گفت که آقا در این حکم چیزی برای ما نگذاشتهاید؟ جواب دادند آقا صحبت نکن! خیر آسان نبود. تیم فوتبال ما آن زمان خیلی مقام به دست آورد.
فرامرز ظلی
* حس خودتان را نسبت به دروازهبانی برای ما توصیف میکنید؟ ببینید این چارچوب و آن آدم نقطه عطف همه زیباییها، فعل و انفعالات، خوبیها و بدیها و شور و هیجانها است. اصطلاحی وجود دارد که میگویند همه راه ها به رم ختم میشود، این عبارت در فوتبال هم وجود دارد. همه راهها به دروازه ختم میشود و آن شخصی که در چارچوب دروازه سرنوشت بازی را تغییر میدهد. همه حق اشتباه دارند جز کسی که در درون دروازه قرار میگیرد، دروازهبانی دنیای خاصی دارد و هوش عجیبی میخواهد. من این را به شما بگویم که یک زاویه پنج درجه میتواند شما را در مسیر توپ قرار دهد و اجازه ندهد توپ گل شود. صدم ثانیه بر روی حرکت دروازهبان تأثیرگذار است. جا دارد همین جا از احمدرضا عابدزاده یاد کنم. حرکاتی که او در مقدماتی 98 فرانسه انجام داد و تیم به جام جهانی صعود کرد بینظیر بود. حرکات او مقابل تیم ملی استرالیا در ملبورن تکرارناشدنی است. * شما بهترین دروازهبان تاریخ فوتبال ایران را چه کسی میدانید؟ (عصبانی میشود) ببینید من این جریانی که بهتر بود را قبول ندارم. هر کسی در دوران خودش بهترین بوده است. شرایط زمان ما که ببخشید یک دست لباس هم نداشتیم با الان فرق میکند. خیلی عذر میخواهم این صحبتها گفتن ندارد اما اگر ما یک روز وضع مالیمان خوب میشد و چهارشاهی در جیبمان بود، شب میرفتیم آقا رضا با حشمت و رنجبر یک ماهیچه یا یک چلوکباب میخوردیم و به قول معروف جان میگرفتیم، شرایط زمان ما این گونه بود. میان ما من تا ماه گردون / تفاوت از زمین تا آسمان است... حجازی از بهترین دروازهبانهای ایران بود. عابدزاده یکی دیگر از بهترین دروازهبانهای تاریخ فوتبال ایران بود. آقای بیاتی دروازهبان بسیار خوبی بود. قیاس نمیتوان کرد. شرایط زمانی فرق میکند. * شما چرا یاشین را دوست داشتید؟ یاشین یک الگو بود. کاراواچال دروازهبان مکزیک از بهترینهای دنیا بود، حتی رکوردش از یاشین هم بهتر بود. اما یاشین هوش عجیبی داشت و نام او بر سر زبان همه بود. هوش، تصمیمگیری و جاگیریهایی که او انجام میداد بسیار عجیب بود. پنالتیهایی که او میگرفت فوقالعاده بود. میدانید که پنالتی گرفتن یک شم میخواهد، اگر شما درست تشخیص دهید دروازه برای شما نصف میشود و مهار توپ 50 درصد آسان میشود. * از شیطنتهای خود در اردوهای تیم ملی و باشگاهها بگویید؟ شیطنتهای جوانی به هر حال وجود داشت ولی همواره باید مراقب میبودیم که این شیطنتها آسمان ریسمان نشود. بله ما هم شیطنت میکردیم. برای بعضی از بازیکنان در اردو نامه مینوشتیم که مثلاً من دختری هستم که شما را دوست دارم و فلان روز و ساعت میخواهم در یک مکان شما را ببینم. میآمدیم بر روی نامه تمبر میزدیم و به تدارکات تیم میدادیم تا به بازیکن مورد نظر بدهد. ناگهان میدیدیم سر تمرین بازیکن خودش را به کمردرد میزد و برای اینکه سر قرار برود به تمرین تیم نمیآمد. هم در تیم ملی و هم در باشگاه از این کارها میکردیم. (میخندد) * نمیگویید این بلا را سر چه کسی آوردید؟ نه دیگر، بگذریم. خدا رحمتش کند.
فرامرز ظلی
* بهترین خاطره دوران فوتبالیتان مربوط به چه زمانی بود؟ روزی که به من گفتند برای تیم ملی انتخاب شدهام. یک بچه در خیابان شکوفه، پشت ورزشگاه شماره سه شهباز.پسری که حتی پدرش مخالف فوتبال بازی کردن او بود و میگفت تو میروی و لات میشوی. اولین سفری که از پاکستان به کشور بازگشتم از دیگر خاطرات خوش من است. نگاه همسایهها و بچه محلهایم برای من بینظیر بود. هممحلیهایم برایم در سر کوچه طاق درست کرده بودند و همه میگفتند پسر ظلی به فرنگستان رفته. میخواستند ببینند من که به خارج رفته و برگشتهام چه شکلی شدهام. * تلخترین خاطره فوتبالیتان چه زمانی بود؟ تلخترین لحظه زمانی است که فوتبال را کنار میگذاری و زمین را میبوسی. باز هم میگویم تا تو را کنار نگذاشتهاند باید بروی، قبل از اینکه یک روز به تو بگویند ساک نیار، یک روز دیگر به تو بگویند سر تمرین نیا، قبل از همه این اتفاقها باید رفت. فوتبال بیرحم است. یک زمان در اوج قرار داری و یک روز باید بروی، قبل از اینکه تو را کنار بگذارند خودت باید خداحافظی کنی. * گویا ورود دستکش دروازهبانی به فوتبال ایران در زمان شما اتفاق افتاده است. توضیح میدهید که چگونه دستکش به فوتبال ایران وارد شد؟ دستکش دروازهبانی را ما از روسیه به ایران آوردیم. آن زمان دستکش نبود. در سفر سال 1343 که به شوروی رفتیم در بازگشت دستکش دروازهبانی را به ایران آوردیم. تازه این کار را هم با پارتیبازی انجام دادیم. به فروشندگان آدامس، خودکار و تیشرت دادیم تا برایمان 20 جفت دستکش آوردند. 10 جفت از دستکشها را به فروشگاه نزدیک ورزشگاه امجدیه بردیم، خدا رحمت کند عباسآقا را، همه آنها بلافاصله به فروش رفت، ریختند و آنها را بردند. * از سفر 40 روزهتان به شوروی، رومانی و مجارستان بگویید؟ سفری که با قطار انجام شد و 40 روز خانوادههایتان را ندیدید! تیم ملی به شوروی، رومانی و مجارستان رفت تا هفت بازی انجام دهد. با قطار از تهران راه افتادیم و به شوروی رفتیم. در شوروی سه بازی انجام دادیم. یک بازی را باختیم، یک بازی مساوی شد و در دیدار سوم هم به پیروزی رسیدیم. پس از آن با قطار به رومانی رفتیم و دو بازی انجام دادیم. یک بازی را مساوی کردیم و یک بازی را بردیم. در سفر آخر به مجارستان رسیدیم که یک بازی را سه بر صفر بردیم و بازی دوم را چهار بر سه باختیم آن هم با ناداواریهای بسیار. حدود 40 روز این سفر طول کشید. میخواهم از این موضوع یک نتیجهگیری کنم. تیم ملی به یک سفر طولانی رفته بود و نتایج خوبی را کسب کرده بود ولی هیچ تقدیری از بازیکنان صورت نگرفت خدا شاهد است، این موضوع را از بچههایی که بودند بپرسید. به مسکو بازگشتیم و باید یک هفته میماندیم تا قطار به سمت ایران حرکت کند. تیم پول نداشت. از سفارت ایران در مجارستان زنگ زده بودند به سفارت ایران در مسکو و گفتند تیم ملی درحال بازگشت است و جا ندارد. آقای اکبر از سفارت ایران به راهآهن آمد و ما را به هتل برد و یک وعده ناهار و شام به ما دادند و رهایمان کردند. در نهایت هم گفتند بازیکنان باید نفری 50 روبل بدهند تا بازگردند، گفتند پول نداریم که شما را بازگردانیم. بله ما اینگونه فوتبال بازی کردیم. چند روز پیش بود که یک آقایی گفت ما میخواستیم با هواپیما به اصفهان برویم ولی نشد و با اتوبوس رفتیم و خیلی خسته شدیم. این آقا از بازیکنان پرسپولیس بود. گفت که ما آنالیز حرکتیمان به هم ریخته بود. خواستم به او بگویم برایت بمیرم پسرم ما 40 روز خارج از کشور با قطار سفر کردیم و حتی زن و بچهمان نمیدانستند که ما کجاییم. شوروی، رومانی و مجارستان با قطار؟ میخواستیم آب بخوریم ولی آب نبود! کجای کار هستید؟ یک هفته از رومانی تا مجارستان در قطار بودیم. یک هفته، لق لق، لق لق! حالا میگوید من آناتومیام به هم خورده است و روحیهام فلان شده است. ما 40 روز رفته بودیم و در زمان بازگشت به ما گفتند که باید کرایهات را هم خودت بدهی تا باز گردیم، هنوز از فدراسیون فوتبال نفری 50 روبل طلبکاریم. (میخندد). من مقصودم توجه به معنویات کار است، این که بدانیم چه رفتاری داریم.
فرامرز ظلی
* درباره کمیته پیشکسوتان و روابط این کمیته هم با پیشکسوتان فوتبال ایران توضیح دهید؟ ما با هیچ چیز فوتبال میکردیم. لباس و کفشات را خودت بخری و کرایهات را هم خودت بپردازی و افتخار هم کنی و هیچکس هم از تو خبر نداشته باشد. خیلی حرف است! کمیته پیشکسوتان در زمان دکتر دادگان تشکیل شد. من از ایشان قدردانی میکنم. آقایان جاسمیان، بهزادی و بنده در این کمیته حضور داریم. من مسئول دپارتمان هستم، همایون طفلک مریض است و گوشه خانه افتاده، جاسمیان هم که حضور دارد. آنچه را که ما میتوانیم ایجاد کنیم صندوق حمایت از قهرمانان و پیشکسوتان است که آن هم یک خرده پایش میلنگد. تنها کاری که ما میتوانیم انجام دهیم معرفی افراد به این صندوق است تا خود و خانوادهشان بیمه شوند ولی این کار هم همانند کارهای دیگرمان است و بسیار سخت امکانپذیر است. * فوتبالیست 20 ساله در کشور ما قرارداد یک میلیاردی امضا میکند در حالی که ما به هیچوجه پیشکسوتان برایمان اهمیتی ندارند و تنها شعار آن را سر میدهیم، داوران لیگ در فوتبالمان دو سالی است که حقوق نگرفتهاند، این همه پول در فوتبال کشور جابهجا میشود اما این اتفاق به درستی و از کانال صحیح توزیع نمیشود. ما به سازمان لیگ نامه زدیم و گفتیم یک درصد از کل قراردادهای رومیزی فوتبال را به صورت سالانه به پیشکسوتان اختصاص دهد و در یک صندوق زیر نظر خودشان قرار دهند. ما نگاهمان به در بیمارستانها نیست بلکه به دلهاست. من وزیر ورزش را آدمی دیدهام که میخواهد بساط ملوکالطوایفی را در فوتبال جمع کند، البته اگر بتواند. هرکس در فوتبال این مملکت برای خودش دستور میدهد. بله پول بیتالمال به صورت ناعادلانه تقسیم میشود و ما چه کار میخواهیم بکنیم؟ چگونه زورمان میخواهد به اینها برسد؟ به شرافت امیرالمؤمنین که پنج بار زنجیرش را گرفتهام من الان خانه ندارم، باور نمیکنید، نه؟ ولی هنوز راضیام. سینه فرامرز ظلی جلو است. بدانید که عدالت در فوتبال ما نیست و این بیعدالتی باعث میشود به دنبال این فوتبال "آه" باشد. سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت / سر ها در گریبان است / به زحمت آورد دست از بغل بیرون / سر ما سخت سوزان است... سرمای فوتبال ما خیلی سخت و سوزان است، ولی برای یک عده خیلی گرما دارد، اما برای اهل دلش و برای آنهایی که حقشان است خیر. * چند سؤال کوتاه از شما میپرسیم. به هرکدام بر اساس احساس و سلیقه تان پاسخ دهید. بهترین تیم ملی تاریخ ایران؟ تیم ملی که به المپیک توکیو رفت و تیمی که به جام جهانی 98 فرانسه صعود کرد. * بهترین فوتبالیست تاریخ ایران؟ پرویز قلیچخانی. بعد از او علی دایی یک اسطوره است. عابدزاده هم بینظیر بود. علی دایی از بزرگترین بازیکنان تاریخ ایران است، ولی من اخلاقش را قبول ندارم. چند روز پیش عکسی را در روزنامه انداخته بود که از او بعید به نظر میرسید. علی دایی باید برود و کنار پلاتینی بنشیند. آیا غیر از این است؟ برو و به دنبال AFC باش نه به دنبال پرسپولیس. اگر حرف من اشتباه است بگویید؟ من از دایی توقع دارم که به دنبال مدیریت در AFC باشد، او سوادش را دارد و میتواند. چرا داییها باید در فوتبال آسیا کنار بنشینند؟ این ارثیه نبودنها از زمان ما وجود داشته و تا الان هم ادامه دارد. * بهترین فوتبالیست دنیا؟ آلفردو دی استفانو * فوتبال؟ عشقی که هرگز تمام نمیشود. * باشگاه کیان؟
فرامرز ظلی
هنوز برایش اشک میریزم. * حسین مبشر؟ مردی که دوست داشتن و معنای زندگی را به من آموخت. * باشگاه تاج؟ علاقه از نوجوانی. * پاس؟ زندگی ورزش من در پاس تکامل یافت. * دروازه؟ از بیرون خیلی کوچک است ولی زمانی درونش قرار میگیری خیلی بزرگ است و خودت را کوچک میبینی و از خودت میپرسی که چگونه میتوانی در درون دروازه قرار بگیری. * تیم ملی؟ امید و آمال هر فوتبالیست. * ایران؟ عاشقانه دوستش دارم و یک وجب خاکش را با دنیا عوض نمیکنم. * سکوها؟ سراسر خاطره. هم مشتهایش زیباست، هم نگاههایش. * منصور آمیرآصفی؟ دستم بگرفت و پا به پا برد / تا شیوه راه رفتن آموخت... من هنوز به او مدیونم. * قهرمانی؟ زودگذر، اما اگر بتوانی آن را به درستی حفظ کنی خیلی خوب است. حفظ قهرمانی از به دست آوردنش خیلی سختتر است. * و آخرین واژه، فرامرز ظلی؟ یک خدمتگذار کوچک که امیدوارم خداوند عاقبتش را به خیر کند. * هر آنچه دوست دارید به عنوان موضوع پایانی بگویید؟ آنکه از روز ازل گفت که عشق مال خداست / تو هم از اینکه کنی معنی آن را به درست عشق من باز بیا ز آن که دلم منتظر است / این همه شور در عالم همه از هستی توست برف پیری بر سرم افتاد و هشیارم نکرد / صبح آمد بر سر بالین و بیدارم نکرد از گذشت عمر من آوای پایی بر نخاست / کاروان بیجرس رفت و خبر دارم نکرد شرمسار �
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]
صفحات پیشنهادی
تیم فوتبال هفت نفره ایران مقابل ژاپن پیروز شد
ورزشی سایر حوزه ها گزارش خبرنگار مهر از اینچئون تیم فوتبال هفت نفره ایران مقابل ژاپن پیروز شد تیم فوتبال هفت نفره ایران دومین دوره بازیهای پاراآسیایی را با پیروزی آغاز کرد به گزارش خبرنگار اعزامی مهر به اینچئون در این دیدار که امروز یکشنبه در ورزشگاه "نامدونگ" برگزنتیجه متفاوت ۳ رقیب فوتبال ایران
نتیجه متفاوت ۳ رقیب فوتبال ایران در روزی که تیم ملی فوتبال ایران با یک گل برابر بنفیکا پرتغال پیروز شد هر سه همگروه ایران در جام ملتهای آسیا هم بازی تدارکاتی داشتند تسنیم سه حریف تیم ملی کشورمان در جام ملتها دیدارهای تدارکاتی خود را با نتایج متفاوتی به پایان رساندند در روزیبهترینهایفوتبالساحلی2014جهانمعرفیمیشوند |اخبار ایران و جهان
بهترینهایفوتبالساحلی2014جهانمعرفیمیشوند کد خبر ۴۴۲۴۰۵ تاریخ انتشار ۲۴ مهر ۱۳۹۳ - ۱۰ ۵۴ - 16 October 2014 سازمان جهانی فوتبال ساحلی قصد دارد برای نخستین بار طی مراسمی بهترین های این رشته در سال 2014 را انتخاب کند به گزارش ایرنا از سایت رسمی فدراسیون فوتبال در اینتیم ملی جوانان هم حذف شد / هت تریک ناکامی فوتبال ایران در رده های پایه
تیم ملی جوانان هم حذف شد هت تریک ناکامی فوتبال ایران در رده های پایه ورزش > فوتبال ملی - تیم ملی فوتبال جوانان ایران با نتیجه یک بر صفر به یمن باخت به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین تیم ملی فوتبال جوانان ایران ناکامی های فوتبال پایه ایران را تکمیل کرد و با شکست مقابل یقضاوت ناخواسته یک تماشاگر در زمین فوتبال! |اخبار ایران و جهان
قضاوت ناخواسته یک تماشاگر در زمین فوتبال کد خبر ۴۴۱۶۱۷ تاریخ انتشار ۲۰ مهر ۱۳۹۳ - ۱۳ ۲۳ - 12 October 2014 یک تماشاگر در لیگ برتر شمال انگلیس ناخواسته به عنوان داور کناری مورد استفاده قرار گرفت به گزارش ایسنا در دیدار نانتویچ و اف سی یونایتد در لیگ برتر شمال انگلیس به مصاف همفوتبال هفتنفره ایران با پیروزی آغاز کرد
یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳ - ۱۰ ۴۵ تیم ملی فوتبال هفت نفره ایران اولین دیدار خود در بازی های پارا آسیایی را با پیروزی پشت سر گذاشت به گزارش ایسنا در این دیدار که در ورزشگاه نامدونگ شهر اینچئون برگزار شد ملیپوشان ایران با نتیجه 3 بر صفر اولین حریف خود را مغلوب کردند گل های ایران را فاز حضور در کشور قدرتمند ایران خوشحالم مویسیلوویچ: ملوان را در لیگ برتر نگه میدارم/از فوتبال ایران شناخت زیاد
از حضور در کشور قدرتمند ایران خوشحالممویسیلوویچ ملوان را در لیگ برتر نگه میدارم از فوتبال ایران شناخت زیادی ندارمسرمربی جدید تیم فوتبال ملوان بندرانزلی گفت ملوان را در لیگ برتر نگه میدارم و این کمترین خواسته مدیران این باشگاه است استوان مویسیلوویچ در گفتوگو با خبرنگار وررئیس فدراسیون فوتبال ایتالیا شش ماه محروم شد |اخبار ایران و جهان
رئیس فدراسیون فوتبال ایتالیا شش ماه محروم شد کد خبر ۴۴۰۳۷۵ تاریخ انتشار ۱۶ مهر ۱۳۹۳ - ۰۹ ۱۱ - 08 October 2014 کارلو تاوهچیو به دلیل اظهارات نژادپرستانه در زمان کمپین انتخاباتیاش برای ریاست فدراسیون فوتبال ایتالیا به مدت شش ماه از سوی یوفا محروم شده است به گزارش مهر رئیس ف3 فوتبالیست ایرانی در میان 10 بازیکن برتر تاریخ آسیا؛ دایی در صدر
3 فوتبالیست ایرانی در میان 10 بازیکن برتر تاریخ آسیا دایی در صدر کارشناسان و نخبگان فوتبال 10 بازیکن برتر تاریخ آسیا را انتخاب کردند به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز در زیر لیستی را مشاهده می کنید که بر اساس معیارهای فنی و درصد تاثیرگذاری بازیکنان آسیایی تسرمربی تیم ملی فوتبال دانشآموزی: کفاشیان راه را اشتباه میرود / تعامل با آموزش و پرورش زمینهساز پیشرفت فوتبا
سرمربی تیم ملی فوتبال دانشآموزی کفاشیان راه را اشتباه میرود تعامل با آموزش و پرورش زمینهساز پیشرفت فوتبال ایرانسرمربی تیم ملی فوتبال دانشآموزی گفت اگر تعامل برقرار شود و فدراسیون آموزش و پرورش را یکی از متولیان فوتبال پایه بداند بسیاری از مشکلات فوتبال ما حل میشود به گزقول میدهم مقابل فولاد پیروز شویم/ بهترین فوتبال ایران را بازی میکنیم
استانها جنوب اصفهان اکبر ایمانی در گفتگو با مهر قول میدهم مقابل فولاد پیروز شویم بهترین فوتبال ایران را بازی میکنیم اصفهان – خبرگزاری مهر هافبک تیم ذوبآهن اصفهان گفت قول میدهم مقابل فولاد پیروز شویم و با کسب سه امتیاز این مسابقه جایگاه خود را در جدول ردهبندی بهبود بملی پوشان فوتبال ساحلی ایران به برزیل رفتند
ملی پوشان فوتبال ساحلی ایران به برزیل رفتند تهران - ایرنا - تیم ملی فوتبال ساحلی ایران به منظور برگزاری اردوی تدارکاتی و چند دیدار دوستانه چهارشنبه شب راهی برزیل شد به گزارش ایرنا از سایت رسمی فدراسیون فوتبال تیم ملی فوتبال ساحلی که خود را برای حضور در مسابقات جام بین قاره ایدر گفتوگو با فارس مطرح شد تکنیکیترین فوتبالیست تاریخ ایران و وضعیت استقلال از دیدگاه نامجومطلق
در گفتوگو با فارس مطرح شدتکنیکیترین فوتبالیست تاریخ ایران و وضعیت استقلال از دیدگاه نامجومطلقپیشکسوت استقلال تهران در گفتوگو با فارس از تکنیکیترین فوتبالیست تاریخ ایران و وضعیت کنونی این تیم سخن گفت مجید نامجومطلق امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در گچساران در پاسخ به سوالدرها را ببندید، تیم ملی فوتبال اینجاست! |اخبار ایران و جهان
درها را ببندید تیم ملی فوتبال اینجاست کد خبر ۴۴۱۱۸۶ تاریخ انتشار ۱۹ مهر ۱۳۹۳ - ۱۰ ۵۴ - 11 October 2014 تیم ملی فوتبال ایران در اردوی پرتغال به تمریناتش ادامه میدهد اما حاشیههای بیحاصل مسیر پیش روی فوتبال ملی ایران را تهدید میکند به گزارش تسنیم وضعیت این روزهای فوتبفوتبالیست ایرانی در آستانه پیوستن به کایزرسلاترن
فوتبالیست ایرانی در آستانه پیوستن به کایزرسلاترن بازیکن تیم فوتبال راهآهن تهران در آستانه پیوستن به یک تیم آلمانی است به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز بهنام برزای بازیکن تیم فوتبال راهآهن که 21 سال سن دارد و جزو بازیکنان آیندهدار فوتبال کشورماشروع ضعیف ایران در مسابقات قهرمانی آسیا/ تیم ملی فوتبال جوانان به تایلند باخت
شروع ضعیف ایران در مسابقات قهرمانی آسیا تیم ملی فوتبال جوانان به تایلند باخت ورزش > فوتبال ملی - تیم فوتبال جوانان ایران در اولین دیدار خود در مسابقات قهرمانی زیر ۱۹ سال آسیا مقابل تایلند شکست خورد به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین و به نقل از سایت رسمی فدراسیون اايرانصادق زیباکلام اینگونه شیفته آیتالله هاشمی شد/ دوست دارم تیم فوتبال ایران ببازد /دست رییس زندان را ماچ می کنم
صادق زیباکلام اینگونه شیفته آیتالله هاشمی شد دوست دارم تیم فوتبال ایران ببازد دست رییس زندان را ماچ می کنم اگر صادق زیباکلام در کیهان مقاله نوشت که چرا گفتیم بعد از شاه نوبت آمریکاست یک بار یواشکی به آقای سروش گفتم می دانید چقدر آدم را اخراج کرده اند گفت چاره ای نیست آقای-
گوناگون
پربازدیدترینها