واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: به بهانه کرسی نظریه پردازی «آینده تفاوت های انسانی» تجدد و افسانه تحول بزرگ تاریخی تهران - ایرنا - سال ها است که نگاهی غالب، علاوه بر فضای عام مردم، اندیشه اندیشمندان جهان مدرن را در میان گرفته است و آن اینکه زمانه ما عصری خاص و تکرار نشده در تمام اعصار تاریخ بشر است و در نتیجه، ویژگی های انسانی، اجتماعی و فرهنگی منحصر به فردی دارد.
ویژگی هایی همچون انسان محوری، توسعه، شتاب، عقلانیت، آگاهی، رفاه و دیگر ارزش ها و ضدارزش های روزگار نوشدگی. موضع بسیاری از بحث های نظری و فلسفی متجددان بر همین موضع برترپندارانه قرار دارد. ما تمایزها و شباهت هایی برای انسان های امروز قایل ایم که در جوامع پیشانوین و بدوی قابل حصول نبوده است. انسان آینده ای متفاوت خواهد داشت چرا که از «امروز» به بعد تحولاتی گسترده و پرشتاب تمام شئون او را در برگرفته است. اما به نظر می رسد متفکران مدرنیته نیز همچون بسیاری از دوره های تاریخ، دچار توهم برتری نسبت به «دیگری» هستند؛ برتری زبان، برتری نژاد، برتری سرزمین و در ما برتری زمانه.
به یاد بیاوریم که یونانیان باستان دیگران را بربر به معنی گنگ و زبان بسته می نامیدند. این «دیگرناپذیری» در واژه خنثی «انیران» در ایران باستان نیز وجود دارد. هر چند این واژه در ذات خود تحقیری به دنبال ندارد و به سادگی به معنای «غیرایرانی» است، اما آن نیز در سیر خود به جلوه های مختلف درآمده است: «از دشمنان ایران گرفته تا افراد غیرزرتشتی؛ به طوری که حتی در یشت ها این نوید داده می شود که سرزمین های انیران به فر کیانی از میان خواهند رفت. این نگاه برترپندارانه را در طول تاریخ می توان در اقوام مختلف رصد کرد و بازیافت.»
اما چرا متجددان باید بپندارند که تمدنی پیشرفته تر از غرب وجود نداشته است. از چه منظری می توان اثبات کرد که درک غرب از جهان بهتر و عمیق تر از دیگران است؟ آیا تنها سیری خطی در تاریخ قابل فرض است؟
ممکن است برخی از پیروان این برتری تاریخی با نگاهی پوزیتیویستی ادعا کنند که هیچ شاهدی از پیشرفت تا سرحدی که ما در آن ایستاده ایم در کاوش های باستان شناسانه ما به دست نیامده است و هیچ اثر مکتوبی از چنین دوره هایی به دست ما نرسیده است. اجازه بدهید اشاره به لطیفه ای کنیم که اریش فون دنیکن در <ارابه خدایان> می گوید. او می نویسد اگر سالیان سال بعد انسان ها مجسمه آزادی را در اکتشافات باستان شناسانه خود بیابند شاید به این نتیجه برسند که او تندیسی از یکی از ایزدبانوان ما بوده است و ما با چرخیدن به دور او به آن احترام می گذاشته ایم. به عبارت دیگر ما حتی نمی توانیم بگوییم به تحلیل لزوماً درستی از کاوش های باستانی خود دست یافته ایم. چرا که در این تحلیل ها نیز بدویت «دیگران» تاریخی را به عنوان پیش فرض قبول کرده ایم. از این رو است که در تحلیل ساخت سازه های شگفت آور باستانیان همواره به روش های ساخت خلاقانه اما بدوی فکر کرده ایم و هرگز نمی خواهیم تصور کنیم فناوری های پیشرفته در دوران پیشین نیز می تواند وجود داشته باشد. ساختارهای سیاسی و پیوندهای اجتماعی درگذشتگان تاریخ نیز از همین گونه بدوی فهمیده می شود و بدتر از آن گستره عظیمی از مردم و زمان با یک رویداد ساده و غیرقطعی سیاسی تحلیل می شوند. مثلاً می گوییم دوره ساسانیان و بعد با توجه به چند واقعه سیاسی، هنر و فرهنگ و جامعه و دین و انسان ساسانی را با یک الگوی ساده و البته بدوی تصویر می کنیم و بدان قطعیتی همه شمول می دهیم؛ انگار نه انگار که از دوره ای چندصد ساله و از اقوامی گوناگون و متکثر سخن می رود.
تجدد همواره برتری خود بر همه اعصار را در تمام تحلیل ها قطعی پنداشته است اما خود این گزاره در هیچ کجا اثبات نشده است و بیش از یک توهم کودکانه که «پدر خود را قوی ترین مرد جهان می پندارد» نمی تواند باشد. هیچ دلیل عقلی بر تفوق و برتری تمدن امروزی بر همه اعصار بشر وجود ندارد. هیچ دلیلی وجود ندارد که تمدن جدید بر «دیگری» برتر باشد. همچنان که ما امروز دیدگاه بربرپندارانه یونانی را نقد می کنیم، دیدار مدرن پنداری امروز نیز که خود را بر تارک تمدن انسان می پندارد قابل نکوهش است.
اگر ما امروز تکثرگرایی را یکی از ویژگی های مثبت عصر خود تلقی می کنیم، پس چرا این تکثر را در نگاه تاریخی نمی پذیریم؟ چرا حتی یک دیگری همکف و همسطح را در تاریخ، نمی توانیم تصور کنیم؟ اگر هرمنوتیک و زندآگاهی از محصولات جهان ماست چرا با همین دید به دیگران در تاریخ نگاه نمی کنیم؟ غرب چگونه و با چه منطقی پرونده دوران چندصدساله چندین ملت را به سادگی در ذهن خود می بندد؟
به یاد بیاوریم که روزگاری در همین عصر مدرن دانشمندان از پایان علم سخن می گفتند، نظرگاهی که خیلی زود علم بنیاد آن را بلعید. همچنان که از پایان تاریخ سخن گفته می شد؛ سخنی که ما دیگر آن را چندان درست نمی پنداریم. حال گمان می کنم وقت آن رسیده که غرب نظریه «تحول بزرگ تاریخ» را نیز کنار بگذارد و به درکی نو از «دیگری» در حوزه تاریخ دست بزند. شاید غرب در این گوشه از تاریخ تنها نباشد و از این رو آموخته ها و اندوخته هایی ارزنده در میان دیگران وجود داشته باشد که با آن بتوان آینده را ساده تر و درست تر
*سیدامین موسوی زاده
*روزنامه ایران
*اول
27/07/1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]