تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):فريب نماز و روزه مردم را نخوريد، زيرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى كند كه ا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831389654




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

منشی پرروی سفارت انگلیس


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:


عبدالله بهرامی که از کارمندان وزارت معارف در عصر قاجار بود، در کتاب «تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران» خاطره‌ای از موزه‌ ملی ایران در زمان وزارت مرتضی خان ممتازالملک، شانزدهمین وزیر علوم و معارف (از یکشنبه سی‌ام ربیع‌الثانی 1334 تا دوازدهم شوال همان سال) نقل می‌کند که بسیار خواندنی است و نشان می دهد که مأموران انگلیسی چگونه از احساس حقارت مقامات ایرانی استفاده کرده و با چه سهولتی اشیای عتیقه و گرانبهای متعلق به ملت ایران را صاحب می‌شدند. این داستان بدین‌گونه است:
«... در آن زمان اغلب دلالها و اشخاصی که معاملات کُتب و اشیای قدیمی می‌کردند، خودشان را به یک سفارتخانه وابسته نموده و در تحت حمایت یکی از اعضای بانفوذ آن، خویش را از دست مأموران ایرانی نجات می‌دادند... خوب به خاطر دارم که عده‌ای کلیمی بدون اجازه در یک قسمتی از دهات ورامین شروع به حفاری نموده و ظروف قدیمیِ قبل از دورة اسلامی را پیدا کرده بودند. پس از اینکه مقداری از اشیاء را از زیر خاک بیرون آورده و توسط سفارتخانه‌ها به خارج فرستادند، ژاندامری محل ملتفت شده، جلوی عملیات آنها را گرفته و قسمتی از اشیای موجود را به ادارة نظمیه آوردند. من هم یکی از عتیقه‌شناس‌های بازار را احضار کرده، آن اشیاء را به او ارائه دادم و او نیز مقداری از این اشیاء را باهم جور نموده و یک دوری بزرگ که تمام اطراف و حاشیة آن با قلم طلا نقاشی شده بود و تصاویر اسب و سوار و حیوانات مختلف داشت و همچنین یک کاسة بزرگ را که به همین تصاویر آراسته شده بود، از آن شکسته‌ها درست کرد و عقیدة او این بود که این اشیاء متعلق به دوره‌های قبل از اسلام بوده و از کشفیات قیمتی است که نظایر آن کمتر دیده شده است... کلیمیها که بدون اجازه مرتکب حفریات شده بودند، خود را تحت حمایت مستر چرچیل، منشی و مترجم شرقیِ سفارت انگلیس قرار داده و ظاهراً قسمت عمدة کشفیات خود را قبلاً به خارج حمل کرده بودند. مستر چرچیل که از این قضیه استحضار به هم رسانید به مسیو وستداهل سوئدی رئیس نظمیه مراجعه کرد و مطالبه می‌کرد که این بشقاب و کاسه را مستقیماً برای او بفرستند... و من مخالف این کار بودم. بالاخره پس از مذاکرات زیاد قرار براین شد که چون امور و نظارت حفریات مربوط به وزارت معارف است، ما این اشیاء را با یک گزارش مبسوط، به آن وزارتخانه احاله دهیم. بنابراین آن کاسه و بشقاب با راپرت مفصل به وزارت معارف ارسال شد. مسترچرچیل از مطالبة آنها صرف‌نظر ننمود و مستقیماً با وزیر معارف که آن وقت مرحوم ممتازالملک بود، وارد مذاکره شد و مدعی بود که این اشیاء متعلق به او بوده و ادارة نظمیه اشتباهاً آنها را به وزارت معارف فرستاده است. چند روز بعد، از طرف دفتر وزارتی مراسله ای رسید و مرا از طرف وزیر مالیه برای ادای توضیحات به وزارت معارف احضار کردند. همان ساعتی که من در اتاق وزیر نشسته بودم و صحبت می‌کردم، پیشخدمت درِ اتاق را باز کرد و اظهار داشت که مستر چرچیل تشریف آوردند. معلوم شد که وزیر قبلاً وقت تعیین کرده و ضمناً مرا هم احضار نموده است که در آنجا حضور داشته باشم. آقای ممتازالملک که وزیر معارف بودند، با عجله از صندلی برخاسته، با آقای چرچیل دست داده و تعارف کرد. چرچیل مرا خوب می‌شناخت و در نظمیه با من آشنایی پیدا کرده بود؛ اما چون مرا مانند سایرین مطیع خود نمی‌شناخت و به علت معلمی مدرسة آلمانی به من سوءظن داشت، همیشه با برودت با من ملاقات می‌کرد... خیلی دوستانه آقای ممتازالملک راجع به مسایل مختلف صحبت کرد... وزیر معارف اظهار داشت که مستر چرچیل آمده‌اند موزة وزارت معارف را تماشا نمایند. در آن زمان آقای ممتازالملک یک اتاق به اسم موزه تعیین کرده و اشیای مختصری از قبیل جلدهای چرمی معروف به سوخته و یا دو سه عدد قلمدان و دو یا سه پارچه اشیای عتیقة زیرخاکی در آنجا نهاده بودند. ما هر سه از جا برخاسته به طرف اتاق موزة جدیدالتأسیس روان شدیم. توی جعبه، من اشیای زیر خاکی را که از نظمیه فرستاده و تنها شیئ قیمتیِِ آنجا بود، مشاهده کردم. چرچیل یک نظر سطحی به آن اشیاء افکنده و یکسر متوجه جعبه آینه شد و به ممتازالملک گفت که این دو قطعة شکسته (مقصودش کاسه و بشقاب ارسالی بود) مال من است که نظمیه آنها را توقیف کرده و اشتباهاً اینجا فرستاده است. ممتاز‌الملک گفت: اهمیت ندارد، باز متعلق به خود شماست و ما آنها را ردّ می‌نماییم.
چرچیل از این حرف خیلی خوشحال شد... و خواهش نمود که امر فرمایند این اشیاء را در همان ساعت، در همان محل به او بدهند. وزیر معارف فوراً بدون گرفتن رسید امر نمود که کاسه و بشقاب را در یک جعبة چوبیِ متعلق به دولت که آن هم به نوبة خود بی‌قیمت نبود، گذاشته و به آقای مترجم سفارت تسلیم نمایند. من با کمال تعجب به این وضعیت نگاه می‌کردم؛ ولی در مقابل یک وزیر مهم دولت نمی‌توانستم حرفی بزنم... چرچیل فوری رفت. من نیز اجازة مرخصی طلبیدم. وزیر فرمودند: شما بمانید یک چای دیگر میل کنید... بعد رو به من کرد و گفت: می‌فهمم برای چه اوقات شما این‌طور تلخ شده... فکر می‌کنید که من چرا بدون جهت این کاسه و بشقاب قیمتی را به این مرد اجنبی دادم و می‌دانم که این اشیای قیمتی زیر خاکی متعلق به دولت است و چرچیل هیچ‌گونه سِمتی در این قضیه ندارد و مداخلة او هم مربوط به سفارت نیست؛ اما چه باید کرد؟...»
منبع: هزار و یک حکایت تاریخی، محمود حکیمی، انتشارات قلم، 1375، به نقل از: ماهنامة آموزش و پرورش، اسفند ماه 1349، ص 28.


25 مهر 1393 ساعت 16:57





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 65]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن