واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
امام هادی (ع) + ادعای یک زن
روايت شده است كه در عهد متوكل، زنى ادعا مى كرد كه مادر من فاطمه (عليها السلام ) دختر رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) است .
به این مطلب امتیاز دهید
امام علی علیه السلام: سرکه، خوب خورشتی است. زرداب را می شکند، صفرا را فرو می نشاند و قلب را زنده می کند. به گزارش سرویس خانواده جام نیوز، متوكل به آن زن گفت : تو جوانى و از زمان حضرت رسالت نزديك به چهارصد سال مى گذرد. چگونه تو در اين مدت پير نشده اى ؟ زينب گفت : حضرت رسالت در حق من دعا كرد و دست مبارك بر سر من كشيد و از حقتعالى خواست كه بعد از هر چهل سال من مجددا جوان شوم و من تا به حال اين حكايت را براى كسى نگفته بودم و اكنون به علت اكتساب بعضى ضروريات لازم دانستم كه پرده از اين راز بردارم و ماجراى خود را براى خليفه زمان بيان نمايم . متوكل مشايخ آل ابى طالب و اولاد عباس و پيران قريش را احضار نمود و خصوصيات حال زينب فاطمه (عليها السلام ) را از ايشان سؤ ال نمود. آنها كه اطلاع داشتند، گفتند كه زينب دختر فاطمه (عليها السلام )، در فلان سال وفات نمود و براى ما اين گونه ذكر كرده اند حقيقت زمان وفات او نزد مورخان محقق و مسطور است . آن زن چون اين حكايت را از آن جماعت شنيد و فهميد كه نزديك است رسوا شود گفت : اين روايت افترا و دروغ است و احوال من تا اين زمان بر همه كس از زندگان و مردگان مخفى و پوشيده بوده است . پس متوكل به آن جماعت گفت كه شما هيچ دليلى غير از اين روايت بر فوت زينب بنت فاطمه (عليها السلام ) نداريد؟ گفتند: جز اين روايت حجت ديگرى نداريم . متوكل گفت : درست نيست كه بدون حجت و دليل سخن كسى را رد كنيم و بى دليل بر شخصى اعتراض نمائيم . آن گاه اهل مجلس گفتند: كسى كه بر اين روايت حجتى دارد و مى تواند اين اشتباه را رفع نمايد، ابوالحسن على النقى عليه السلام است . خليفه اين سخن را تحسين نمود و آن حضرت را احضار نمود و او را از ادعاى آن زن مطلع ساخت . حضرت فرمود: اين ادعا كذب و دروغ است . وفات زينب دختر فاطمه (عليها السلام ) در فلان روز از فلان ماه از فلان سال بود. متوكل گفت : اين جماعت نيز همين گونه خبر دادند، و من آوردن حجت و دليل را لازم مى دانم ، چون زينب اين روايت را قبول ندارد. پس اگر بر دروغ او دليلى بياورى بسيار نيكو است .
حضرت فرمود كه گوشت اولاد فاطمه را حقتعالى بر درندگان حرام گردانيده است . اگر اين زن بر ادعاى خود صادق است ، به پيش شيران خليفه رود و برگردد تا حقيقت و صداقت گفتار او ظاهر گردد. متوكل به آن زن گفت : چه مى گويى ؟ گفت : من هرگز پيش شيرها نمى روم . امام على النقى عليه السلام قصد قتل مرا دارد كه اين سخن را مى گويد. از اولاد فاطمه جمع زيادى از بنى حسن و بنى حسين در اين مجلس حاضرند. به يكى از آنها بگو تا پيش اين شيرها برود. بعضى از اهل مجلس كه نسبت به آن حضرت دشمنى داشتند، گفتند: يا اميرالمؤ منين ! چرا خود ابوالحسن عليه السلام به نزد شيرها نمى رود؟ متوكل از اين سخن خوشحال شده و گفت : اى ابوالحسن عليه السلام ! چرا تو به ميان شيران نروى تا صدق سخنان تو بر اين جماعت آشكار گردد و ببينند كه به بنى فاطمه از درندگان آسيبى نمى رسد. حضرت فرمود: اكنون اختيار در دست توست ، به هر كس بگويى مى رود. متوكل گفت : مى خواهم كه تو بروى . حضرت فرمود: اين كار را مى كنم انشاء الله تعالى و حرفى ندارم . سپس فرمود تا نردبانى حاضر كردند و به آن مكان كه شيران درنده بودند گذاشتند و طوق از گردن شش عدد شير درنده مهيب بر داشتند پس آن حضرت پايين رفته و در ميان آنها ايستاد. شيرها يك يك پيش حضرت بر زمين افتادند و صورت بر خاك عجز ماليدند و سرهايشان را بر روى دستهاى خود گذاشتند و نزديك آن حضرت خوابيدند. حضرت دست شفقت بر سر هر يك از آنها كشيده و هر كدام از شيرها بر خاسته و به طرفى رفتند. حضار مجلس از مشاهده اين حال بسيار متعجب و حيران شدند. وزير متوكل گفت : اين كار براى تمشيت مملكت مخل است ، زيرا كه مردم مثل اين معجزه كه از ابوالحسن عليه السلام مشاهده نمودند، به جانب او مايل مى شوند. مصلحت آن است كه قبل از آن كه اين خبر منتشر شود، او را پيش شيران بيرون بياورى . پس متوكل گفت : اى ابوالحسن ! عليه السلام حقتعالى تو را از آفتها محفوظ مى دارد، اكنون بيرون بيا. چون آن حضرت به طرف نردبان آمد، شيرى كه از همه شيرها بزرگتر بود، قصد بيرون آمدن كرد. حضرت به او اشاره كرد كه برگردد. آن شير از پشت سر آن حضرت برگشت و در جاى خود قرار گرفت . هنگامى كه حضرت بيرون آمد، فرمود: هر كس كه ادعاى فرزندى فاطمه (عليها السلام ) مى نمايد، در ميان اين شيران خود را بيازمايد. پس متوكل به آن زن گفت كه به ميان اين شيران برو. زن گفت : هيهات ، هيهات من دروغ گفتم و ادعاى باطل كردم . من دختر فلانى ام و نهايت احتياج باعث شد تا من اين سخن دروغ را بگويم و اين مادر من است و اشاره به زنى كرد كه در مجلس ايستاده بود. متوكل بعد از شنيدن اين سخنان حكم كرد كه او را به ميان را به ميان شيران بيندازند. مادر آن زن خيلى التماس نمود و اهل مجلس نيز شفاعت او را كردند و متوكل او را به مادرش بخشيد. غدیر / 2020
۱۶/۰۷/۱۳۹۳ - ۲۱:۴۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]