تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش، نابود كننده نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1850042241




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شاخه گلی از طرف یک بسیجی خجالتی!


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



شاخه گلی از طرف یک بسیجی خجالتی!
راستش من با این حرکت مجید به قدری علاقه ام به او زیاد شد که وقتی یک سال بعد پیشنهاد داد که...



به این مطلب امتیاز دهید

  به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، آن چه خواهید خواند، خاطره ای است از سید عزیزالله پژوهیده از رزمندگان لشکر 7 ولی عصر(عج) : سال ۶۲ بود، هواخیلی گرم بود، نیروهای لشکر، پشت پادگان کرخه ،در چادر ها مستقر بودند. زمزمه های بین بچه ها حکایت از آن داشت که عملیاتی آینده، آبی - خاکی است و نیروها باید شنا یاد بگیرند. دست بر قضا من هم مثل خیلی های دیگر، شنا کردن بلد نبودم اتفاقا چون عضوي اطلاعات عملیات لشکر و طبیعتا نوک حمله بودم، باید شنا یاد می گرفتم.   آمادگی شنا کردن و آموزش، در رودخانه ای انجام می شد که از پشت پادگان می گذشت . رفیق و همسنگرم «سید عبدالمجید طیب طاهر» می دانست که من شنا بلد نیستم و گیر داده بود که باید شنا یاد بگیری اما من زیر بار نمی رفتم. خوب می دانستم که ناچارم به این کار تن بدهم اما بین من و برادرم نوع خاصی از ارتباط وجود داشت که حرف های هم را «یک کلام» قبول نمی کردیم. مجید گفت هر شرطی بکند قبول می کنم که تو قول مردانه بدهی شنا یاد بگیری.
این اصرار و انکار چند روزی ادامه پیدا کرد. یک روز که از آبتنی در همان رودخانه برمی گشتیم ، مجید دوباره سوزنش به شنا یاد گرفتن من گیر کرد. کلافه شدم و گفتم: چرا این قدر اصرار می کنی. شنا یاد گرفتن من چی کار به تو داره؟ مجید گفت: چند تا علت دارد، اول این که ما  نیروهای اطلاعات هستیم و جلودار گردانیم، دوم این که اگر شنا یاد نگیری و یک وقت از قایق  داخل آب بیافتی کارت تمام است و برادرت داغدار می شود، سوم این که اگر یکی از بچه ها در آب افتاد نمی توانی  نجاتش بدهی و چهارم که از همه هم مهم تر است این که، اگر شنا بلد نبودن شما در جریان عملیات مشکلی درست بکند، شرعا مدیون هستید. حرف حساب می زد.
آن روز گذشت و فردایش اعلام کردند فرمانده ی لشکر، برادر رئوفی قرار است سخنرانی کند و همه باید به خط شوند. فرمانده ی گردان ما «شهید عبدالحمید صالح نژاد» رفت. به فرمان ایشان رفتیم به طرف محل مراسم.
همه ی گردان ها در محل سخنرانی به خط شدند و همه منظم و مرتب منتظر ورود فرمانده لشکر بودند. در جایگاه، جلوی صفوف گردان ها ، یک تریبون بود که روی آن یک گلدان پر ازشاخه های گل محمدی گذاشته بودند.من و مجید در آخر گردان ایستاده  و منتظر بودیم.   در همین حین مجید باز رفت روضه ی آموزش شنای من شروع کرد. من هم برای این که دست از سرم بردارد، گفتم خیلی دوست داری شنا یاد بگیرم؟ خدابیامرز با اشتیاق گفت آره. گفتم هرچه بگویم انجام می دهی؟ گفت آره. گفتم آن گلدان روی تریبون را می بینی؟ گفت بله. گفتم برو یک شاخه گل محمدی از داخل آن گلدان برایم بیاور.مجید بچه ی فوق العاده کم رو و محجوبی بود. خیلی خجالتی بود.   دقیقا به همین دلیل چنین حرفی زدم. مطمئن بودم با این شرط من، حداقل آن جا دیگر قید قضیه را خواهد زد. اتفاقا دیگر چیزی هم نگفت، من هم با بغل دستی ام مشغول حرف زدن شدم.  یک لحظه به خودم آمدم و متوجه شدم مجید نیست. اطراف را برانداز کردم که یک هو دیدمش. داشت به طرف تریبون میرفت.از شرط خودم پشیمان شدم. هر چه صداش زدم، یا نشنید، یا خوش را به نشنیدن زد. 
مجید رفیقم بود  و به هم محبت داشتیم اما تا آن تا آن لحظه نمی دانستم چقدر مرا دوست دارد. در برابر چشمان گرد شده ی من، مجید بود با خونسردی تمام رفت پشت تریبون و از داخل گلدان یک شاخه گل محمدی برداشت. نیروها همه میخ شده بودند و نگاهش می کردند. مجید زیر نگاه چند گردان آدم، راه افتاد و خودش را دوباره رساند به  آخر گردان خودمان.   چندقدم نرسیده به من لبخند ملیحی زد و گفت: «سید بفرما. این هم یک شاخه گل محمدی .حالا قول بده شنا یاد بگیری» راستش من با این حرکت مجید به قدری علاقه ام به او زیاد شد که وقتی یک سال بعد پیشنهاد داد که با من صیغه ی برادری بخواند، یک لحظه تردید نکردم.
«سید عبد المجید طیب طاهر»، یک روز بیستم بهمن ماه سال 1364 ، در سن بیست سالگی شربت شهادت نوشید.   تا شهدا  




۱۲/۰۷/۱۳۹۳ - ۰۷:۲۰




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن