تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835786309
رمزگشایی از ساختمانی خاص در قلب تهران
واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: سهشنبه ۱ مهر ۱۳۹۳ - ۰۷:۱۳
«آقای ایران واشکودا سلام! نمیدانم چرا اما اکنون، گره کار من در دستان شماست! من خبرنگارم. دبیر تحریریهمان معتقد است من دل به کار نمیدهم و بهانه میگیرم چون با سوژههایی که پیشنهاد میدهد موافق نیستم. من فکر میکنم باید دنبال سوژههایی بروم که لااقل دردی از مردم دوا کند و فکر نمیکنم نوشتن از شما و کلکسیون ماشینهای قدیمی که دارید، چنین باشد. حالا هم او با علم به اینکه پیدا کردن شما چقدر دشوار است و قبلا چند خبرنگار دیگر برای پیدا کردن شما آمدهاند و راه به جایی نبردهاند، برای اینکه حرفش را اثبات کند، به من گفته که باید شما را پیدا کنم و مصاحبه بگیرم وگرنه...» این، بخشی از نامهای بود که پایش امضا زدم و از درز لای در چند قفله ساختمانی در خیابان طالقانی که 40 ماشین قدیمی از بنز و فورد و فیات و جگوار و ... در آن پارک شده، عبور دادم و با چسب نواریای که از دکه مقابل ساختمان «ایران و اشکودا» - که به «ایران واشکودا» شهرت دارد - گرفته بودم، از داخل، روی دستگیره در چسباندم، تا دست صاحبش برسد. البته بگویم، ماجرایی که در نامه نوشته بودم هم عین واقعیت است با کمی پیاز داغ بیشتر. صاحب آن دکه روزنامهفروشی میگفت هر روز حوالی بعد از ظهر چند نفری وارد ساختمان - که طبقه پائینیاش یک نمایشگاه خودروی قدیمی بود - میشوند. کسی را هم داخل راه نمیدهند. راست میگفت. کاغذی روی شیشه نمایشگاه چسبانده بودند که رویش نوشته بود «ورود ممنوع!».
آن روز گذشت. فردای همان روز دوباره به ساختمان «ایران واشکودا» سر زدم، خبری از نامه نبود، خیالم راحت شد که خب لااقل، نامه را برداشتهاند و کمی امیدوار شدم به اینکه شاید به شماره ام که پای آن نوشته بودم، زنگ بزنند. برگشتم و منتظر ماندم اما دریغ... این را هم بگویم که از شش تا زنگی که ساختمان داشت دکمه یکی که کلا نبود، دکمه دیگر زنگ ها هم بود و نبودشان فرقی نداشت، در هر حال اصلا متوجه اینکه زنگ می خورند یا نه، نمی شدی! اگر هم میشدی باز فرقی نداشت چون کسی نبود که جواب بدهد یا بود و جواب نمی داد. خلاصه روز بعدش، با این فکر که مقابل در «ایران واشکودا» بنشینم و تا بیرون آمدن یا تو رفتن کسی منتظر بمانم، دوباره راهی خیابان طالقانی شدم. جلو در قدم می زدم و گاه حوصله ام که سر میرفت، پنج یا شش تا ماشینی که آنجا بود و بارها نگاهشان کرده بودم را دوباره از پشت شیشه های ساختمان ورانداز میکردم. ماشین ها به حالت مورّب پارک شده بودند، جوری که زیباترین و جذاب ترین قسمت ماشین به چشم بیاید.همین طور وقت میگذراندم که دو جوانک روی موتور، از پیاده رو که رد میشدند یک لحظه مقابل در ایستادند. زحمت پیاده شدن هم به خودشان ندادند و همانجا از روی موتور،نظاره گر ماشین ها شدند و زیر لب هم به صاحب ماشینها فحش نثار میکردند. البته فحش هایشان بیشتر جنبه تحسین داشت که مثلا «.... عجب حرکتی زده است!!!». این جوانکها ایستاده بودند و همینطور نقل و نبات از زبانشان جاری بود که مرد جوانی مو بور با ته ریش و پیراهن آبی رنگی که روی شلوار طوسی رنگش اندخته بود، از راه رسید. مشخص بود که آدم ماشینبازی است. اسم ماشینها را و مدلهایشان را که خوب بلد بود هیچ، راجع به هریک جزئیاتی میگفت که من خیلی سر در نمیآوردم. او هم حرف صاحب دکهای را که چسب شیشهای از او خریده بودم، میزد. صاحب دکه مرد لاغر میان سال سیاه سوختهای بود که با لهجه ترکی حرف میزد، میگفت که صاحب ساختمان، یعنی همین آقای ایران واشکودای خودمان، «اینجا نیست، آمریکاست.» میگفت: «هر از چندگاهی ماشینها را بیرون میآورند و چرخی میزنند یا مثلا تمیزشان میکنند». اصلا بخاطر حرف او بود که من تصمیم گرفتم یک چند ساعتی را جلوی در منتظر بمانم که شاید یکی را ببینم. جزئیات بیشتر که پرسیدم یک لحظه بهم ریخت و با همان لهجه ترکی گفت: «من هیچ نمیدانم وایسا همین جا خودشان 5 - 6 بعد از ظهر پیدایشان میشود. به ما میگویند شما زاغ سیاه ما را چوب میزنید...» پرسیدم: «تُرک هستید؟» گفت: «بله...» به زبان خودش که حرف زدم کمی آرامتر شد و دوباره شروع کرد حرف زدن البته چیز دیگری جز همان حرفهای قبلیاش نداشت.
برگردم سر حرف قبلیام. خلاصه آن مرد جوان مو بور همینطور داشت راجع به ماشینها توضیح میداد، درست یا غلط پای خودش، من هم با توضیحات بیشتر او با دقت بیشتری ماشینها را نگاه میکردم که یک آن چشمم به پلاک ماشینها افتاد. از ذهنم برقی جهید و حالت مکاشفهای دست داد چنان عارفان. تصمیم گرفتم از روی پلاک ماشینها رد مالک «ایران واشکودا» را پیدا کنم. از سه تا ماشینی که پلاکشان معلوم بود، یکی پلاک قدیم بود شماره مشهد، دو تای دیگر پلاکشان جدید. پلاکها را برداشتم و از طریق یکی از دوستان که بعد فهمیدم به دردسر هم افتاده، استعلام و نام صاحبان ماشین را پیدا کردم. اسمها، اسمهای خاصی نبود، اما، یا شانس یا اقبال رفتم سراغ اینترنت شروع کردم به جستجو کردن. از قضا یکی از اسمها نتیجه داشت. فردی بود صاحب کارخانه و شرکت. آدرس شرکت را از همان صفحه یادداشت کردم و دنبالش راه افتادم که شاید این شخص خبری از آقای «ایران واشکودا» داشته باشد. وارد دفتر که شدم خانم محترم مسنی پشت میز نشسته بود. خواستم با صاحب شرکت صحبت کنم که گفت نیست. گفتم که خبرنگارم اما با حالتی که انگار تا بحال خبرنگار ندیده باشد با تعجب و مکث حرف میزد. شمارهام را گرفت و گفت تماس میگیریم. برگشتم و فردای همان روز حدود ساعت 11 در تحریریه نشسته بودم پشت لپتاپ که از شرکت تماس گرفتند. همان خانم دیروزی بود، گفت گوشی...! و وصل کرد. آقای محترمی پشت خط بود که خیلی مؤدب و شمرده حرف میزد. به صدایش میخورد که 60 - 65 سالی سن داشته باشد با موهای سفید و صورت تراشیده و کمی لاغر با پیراهن آستین کوتاه سفید که پشت میز نشسته است و دارد چای میخورد و ساعت 2 بعد از ظهر هم جلسه دارد! از تحریریه بیرون آمدم و در همان حال شروع کردم به صحبت کردن و توضیح دادن و از سیر تا پیاز همه کارهایی که کرده بودم و نکرده بودم را برایش گفتم، دست آخر هم گفتم که «شما را از روی پلاک ماشین پیداتان کردم و فکر کردم شاید شما نشانی از صاحب ایران واشکودا داشته باشید برای همین مزاحمتان شدم...» خلاصه یک ربع - نیم ساعتی من حرف زدم که بعد از کلی توضیحات و توجیهات و اضافات و الحاقات، آقای محترم پشت خط آب پاکی را روی سرمان ریخت، گفت: «صاحب آنجا خودمم!» مرا میگویی!؟ چون تیر رها شده از چله کمان و به سان نیوتون که انگار جاذبه را کشف کرده باشم به سمت تحریریه دوان دوان رفتم و گفتم: یافتم یافتم! «بنده خدا» قبول کرد به شرطی که اسمی ازشان نباشد مصاحبه کند و از کار فروبسته ما «گره» گشا»یی کند. برای شنبه هفته بعد قرار گذاشتیم اما گفت که قبل آن باز تماس بگیریم چون سرش شلوغ است و دوست ندارد بدقول شود. شنبه نشد و یکی دو روز بعدش هماهنگ شد و رفتم سر قرار، دفتری در خیابان مطهری. با تصویری که در ذهنم بود کمی فرق داشت. برخوردش همانطور پشت تلفن مودبانه بود وگرم. مرد 55 - 60 سالهای با قدی کوتاه و سر و صورت تراشیده، پیراهن آستین کوتاه سفیدی به تن داشت. آدم پر انرژی به نظر میرسید. دفتر کارش شیک و مرتب بود. دور تا دور اتاقش پر بود از ماکتهای کوچک موتور، ماشین و هواپیما، چند لوح هم بود با عکس قاب شده دو پسر دوقلویش. موقع صحبت گاه چشم چپش را به حالت دقت میبست. کمی هم شوخطبعی داشت. در جبهه هم بوده و اولین تانک را با همرزمانش در سوسنگرد از عراقیها گرفته بودند. لپتاپش را روشن کرد و فیلمی از دوران جبهه و جنگ نشان داد که روی تانک ایستاده در حال مصاحبه پس از گرفتن تانک از عراقیها بود. برخلاف الان، که یک تار مو هم در سرش نیست آن موقع سر پرمویی داشت، موهای فرفری پرپشت، شبیه آن نقاش خارجی که شبکه چهار همیشه در برنامه آموزش نقاشی، پخش میکرد. سرش خیلی شلوغ بود و در طول مصاحبه مدام گوشی همراهش زنگ میخورد برای همین عجله داشت و مصاحبه را خودش شروع کرد و گفت: خب چه میخواهی بدانی؟ گفتم درباره شما...
چه چیزی؟ - اینکه متولد کی و کجایید؟ درباره زندگیتان... من 56 سال دارم متولد تهرانم. - شغل شما چیست؟ تولیدی دارم. - ماشینها را از کجا آوردهاید؟ ماشینهای گرانقیمتی هستند. ماشینهای که میبینید ماشینهای گرانقیمتی در زمان خود نبود ولی یکباره گران شد. علتش هم اینکه این ماشینها به مرور زمان فرسوده و تبدیل به زباله شده بود. کاری که ما کردیم این بود که اینها را جمع کردیم که مردم قدر این ها را بدانند و این فرهنگ را ایجاد کنیم که ماشین های قدیمی را نگه دارند. - شما کلکسیون جمع کردهاید؟ کلکسیون جمع نکرده ام. قبلا کلکسیونر هایی بودند، اما کسی دنبال ماشین های درجه سه نمی رفت. الان پیکان مدل 48، 60 میلیون شده. حالا دارم دنبال یکی دیگر هم میروم آن هم کامیون است. خدا کند یکی پیدا شود آنها را جمع کند، مارا از این ماموریت خلاص کند. کلکسیون جمع نکردهام که یک روز پولدار شوم. - چرا اجازه نمیدهید کسی این ماشینها را ببیند. من چندباری که جلوی در آن ساختمان ایستاده بودم که بتوانم شما را پیدا کنم خیلیها میآمدند و کنجکاوی میکردند... اتفاقا خیلی دوست دارم جایی باشد که مردم بتوانند بیایند این ماشینها را ببینند اما متأسفانه شهرداری نگاه مادی دارد، من هم از این نگاه خوشم نمیآید وگرنه شهرداری میتوانست جایی را در اختیار کسانی که ماشین قدیمی دارند، قرار دهد که نمایشگاهی باشد و مردم بیایند ببنیند. - راجع به اشکودا توضیح میدهید. اشکودا سال 1313 تأسیس شده است. برای جمهوری چک بود. سالهای سال تجارت خوبی با ایران داشت. از زمان رضا شاه با ایران تجارت داشت. تانک و نفربر و تفنگ برنو و هم تولید میکردند. آخرین قراردادش هم اتوبوسهای برقی امام حسین(ع) و تهرانپارس و شهداست که برای ماست یعنی سال 71 ما به شرکت واحد دادیم.
- من از اهالی محل درباره شما که پرسیدم، میگفتند آدم خیلی پولداری است، الان هم آمریکاست و خوشی زده زیر دلش ماشینها را جمع کرده اینجا نه آقا 1 خوشی زیر دلم نزده من کارخانه دارم 2734 تا کارگر دارم، صبح تا شب هم میدوم. مرض قند هم دارم. پولدار هم نیستم. خدا نکند پولدار باشم. این ماشین ها را هم 5 ، 6 میلیون تومن خریدم، حالا گران شده. گران ترین ماشینی که خریده ام 45 میلیون پول دادم. الان گران شده، 500 میلیون شده. کل مبلغی که به این ماشین ها داده ام به اندازه قیمت یک آپارتمان نمی رسید. مردم شلوغ میکنند، همیشه، همه چیز را شلوغ میکنند. یا چهلستونیم یا بیستون. اینها غلو است. ما ایرانیها متأسفانه... این فرهنگ ماست برای الان هم نیست؛ از قدیم همینطور بوده. - بچه پولدار بودید؟ نه.من با یک قران، دو قران جمع کردم و از زیر پله هم شروع کردم.یک مغازه زیرپله داشتم در گمرک لوازم موتور میفروختم. ارثیه پدر هم نداشتیم. پدرم کارگر شرکت نفت بود. از 19 سالگی دویدم. 12 سال هم در سیبری دویدم. - در سیبری چه کار میکردید؟ در سیبری قطعات موتورهای روسی میخریدم و میفروختم. - بچه چندم؟ بچه اول بودم - چند تا خواهر برادر؟ اگر دوست دارید بفرمایید. 5 تا برادریم و دو تا خواهر که یکی عمرش را داد به شما. استاد دانشگاه بود و 6 ماهه حامله بود که فوت کرد. ما زحمت کشیدیم. بیا ببین... این فیلم جبهه است. سال 59 در جبهه بودم. این دقیقا برای 3 مهر 1359در سوسنگرد است. اولین تانک را از عراقیها گرفته بودیم. من خودم تا پارسال این را ندیده بودم. این تانک الان در بهشت زهرا است. این را نگه داشتم فردا بچه هامون نگن بابامون خالی بنده. زلفهایم را ببین. ما اینطور بودیم. بله من جبهه هم بودم اما ایرانیها کلا همینطورند یا چهلستونند یا بیستون. من خواستم فرهنگسازی کنم برای همین این ماشینها را جمع کردم. من از بچگی اینطور بودم. مدرسه که میرفتیم یا برمیگشتیم همه از یک راه میرفتند من از راه دیگری میرفتم. هر روز راهم را عوض میکردم. - تحصیلات شما؟
لیسانس هستم. - لیسانس؟ در روسیه کارگردانی سینما خوندهام... مستندسازم. - تا بحال فیلمی مستندی ساختهاید؟ 25 سال است که فارغالتحصیل شدهام و هی میگویم سال بعد کار درست میکنم اما وقت نکردهام. یادتان هست بچه که بودیم میگفتیم از شنبه شروع میکنم به درس خواندن و هیچوقت این شنبه نمیرسید. کسی که میگوید از شنبه شروع می کنم بدانید هیچوقت شروع نمیکند اما اگر کسی گفت از یکشنبه شروع میکنم از او قبول کنید اما گفت از شنبه ، قبول نکن. - عکس بچههایتان است؟ بله... دو تا بچه دارم دوقلو هستند. از امسال مدرسه میروند. - کی ازدواج کردهاید؟ من 45 سالگی ازدواج کردم. - همسرتان هم شاغلند؟ نه قبلا با من کار میکرد اما الان آنقدر سرش با بچهها گرم است که دیگر وقت ندارد و خانه مینشیند. البته الحمدالله وقت ندارد(میخندد) - چرا الحمدلله؟ الحمدالله خیلی مهم است. از کسانی نیستم که مخالف کار زنها باشم اما الحمدلله وقت ندارد. تربیت دختر خیلی حساس است دختر باید خوب تربیت شده باشد که مادر خوب باشد. - این لوحهایی که اینجا گذاشتهاید را از کجا دریافت کردهاید؟ خیلی دوست ندارم راجع به اینها حرف بزنم. من مدرسهسازم. یک کارهایی برای خودم میکنم. شاید دلیلی نداشته باشد بگویم. هرکاری بتوانم انجام میدهم اما دوست ندارم شلوغ کنم. من با L90 در خیابانها میچرخم. اینطور راحتم. خیلی در چشم نیستم. با همین هم خیلیها میآیند فحشمان میدهند (خنده). امروز همین خیابان عباسآباد را داشتم میآمدم، دو تا موتوری داشتند خلاف میآمدند، خیلی دقت کردم، فحش دادند به من. از لاین دوم هم میآمدم. من کار خودم را میکنم.
- شما چه کارخانهای دارید؟ کامیون، موتور سیکلت، هواپیما و... تولید میکنم. - در ایران؟ بله در ایران. جای دیگه چیزی ندارم. آمریکا هم نرفتم، بروم برای جراحی قلبم میروم. خارج از کشور هم سرمایهای ندارم. وصیت هم کردم روبروی دماوند دفنم کنند. جایش هم مهم نیست فقط هرقدر نمکدار باشد، بهتر. کمتر مور و ملخ سراغ آدم میآید.(خنده) - در این مدتی که ایران تحریم شد، اوضاع چطور بود؟ خیلی وحشتناک بود. آسیب دیدیم... قبلا ما فئودالیسم داشتیم اما فئودالیسم زمینهای کشاورزی بود. الان فئودالیسم ملکی داریم. خیلیها از این راه پولدار شدند. متأسفانه در 45 سال گذشته ملک معیار بود و رشد عجیبی داشت و باز متاسفانه 30 تا 40 درصد از این پولها را آمریکا و کانادا خوردند. چه جوری؟ اکثر کسانی که ملکهایشان را فروختند، رفتند آنجا... چند نفر به من زمین فروختند و رفتتند آمریکا یکی از آنها مرد و 75 درصد از ارثش را دولت آمریکا برداشت. - تحریم روی کار شما چطور اثر گذاشت؟ ما خودمان بیشتر از دیگران خودمان را تحریم کردیم... چطوری؟ یک عده از این تحریمها سود میکنند. من 4 تا هواپیما خریدهام، 4 سال است مجوز نمیدهند. - کجا؟ کی؟ حالا یک نفر... این در حالی است که قبلاً من 14 تا هواپیما آوردم. این نامه را ببین به سازمان شرکت هواپیمایی نوشتهام... یارو چقدر هم ریش گذاشته اما همه غلطی میکند... هواپیماها را از آمریکا خریدم کسی چیزی بهم نگفت و جلویم را نگرفت. همین الان، همین الان کاروان خریدم، الان بندرعباس بار شده دارد می آید. فورد 2014 از آمریکا آوردم که قویترین وانت دنیاست. صدی یازده لیتر میسوزاند. قطار 150 تنی را بهش وصل کردهاند خیلی راحت میکشید... ولی الان چون تحریم هستیم، کار انجام نمیدهیم تا ببینیم تحریمها چه میشود... - با بابک زنجانی نسبتی ندارید؟ بابک زنجانی؟!!... این ویروس ابولا را شنیدید، نبود یکباره پیدایش شد، ببخشید اما این آقایان هم همینطور پیدا شدند. نه نسبتی با این آقا ندارم. بگذار بگویم من نه یک ریال از دولت وام گرفتهام، نه زمینی... عرضه دارم پول در می آورم و اندازه پولم هم خرج میکنم. کارگاههایم هم کار میکنند. یک نفر از کارگرهایم را هم تا به حال بیرون نکردهام. سه سال هم از جیبم خرج کردم... نه آقا جان ما زالو صفت نیستیم. زمان شاه میگفتند که کارخانهدارها زالو صفتند و آدمهای شکمگندهاند که یک مشت کارگر بدبخت را اسیر میکنند و ازشان کار میکشند. آرزویم این است که اشتغال ایجاد کنم. من پز نمیدهم چه ماشینی دارم. گفتم که 2734 کارگر دارم به این پز میدهم. دوست دارم 56 هزار کاگر داشته باشم آنوقت واقعا پز میدهم نه اینکه من چی دارم، چی ندارم، اینها مهم نیست. بابک زنجانی هم برایم مهم نیست. اینها اپیدمی است. روابط ایران و تاجیکستان را زیر سوال برده، چرا؟ چون دو میلیارد دلار خوردهاند. بابک زنجانیها پیدایشان میشود که چه کار کنند؟ کشور ما بیحساب و کتاب است. از این موارد خیلی است. حق حسابها با هم است مجوز میدهند و باز میفروشند... برخی گدایی پدرشان را ندیدهاند ادعای شاهی میکنند.
من در «جامعه تعلیمات اسلامی» بین چهارراه شاپور و مولوی درس خواندهام. مدرسه خودم بود. آن را خریدم که بسازم. 200 میلیون خریدم اما هنوز نساخته ام. مدرسه ای که خودم ساختهام جایی است که چند شب پیش هم درآن درگیری شده بود. جایی نزدیک سراوان است 120 کیلومتر از سراوان فاصله دارد، 10 کیلومتری مرز پاکستان. مدرسه را به نام خواهرم که به رحمت خدا رفته زدم. - چرا آنجا؟ یک منطقه محروم است. مدرسه دخترانه زدم با خوابگاه. آنجا روستاهای کوچک است با کپرهایی که ساختهاند. آنجا دخترها را نمیگذاشتند بروند مدرسه. من خوابگاه درست کردم که دخترها بتوانند بروند و آنجا بمانند. شنبه به مدرسه بروند و چهارشنبه شب برگردند پیش خانوادهشان. تازگیها مینیبوس هم خریدم که وسیله ایاب و ذهاب هم داشته باشند. هرچه روی دخترها سرمایهگذاری کنیم خوب است. ما مردها آنجور که باید به تربیت نیاز نداریم اما دخترها باید مادر شوند و مادران خوب بچههای خوب تربیت میکنند. 20 برابر پول ماشینهای قدیمی که دیدید، برای این مدرسه خرج کردهام. یتیمخانه هم درست کردهام. در جاهای محروم هم چند مدرسه ساختهام. فکر میکردید یک آدم مرموز است و در تخت طلا میخوابد و از این حرفها؟...(خنده) نه! کلینیکس روی میزم هم از آن ارزانهاست ببین... برای چه اسراف کنم؟ شلوغ هم نمیکنم. دیگر چه سوالی داری؟ -هیچی... یک نصیحت میکنم این را از من داشته باش، در ایران گمنام باش، چراغ خاموش زندگی کن... قول دادی اسمی از من در گزارشت نباشد. ایسنا- محمد نوروزی انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 137]
صفحات پیشنهادی
توقف 1400 پروژه ساختمانی در تهران بخاطر گودبرداری غیراصولی
توقف 1400 پروژه ساختمانی در تهران بخاطر گودبرداری غیراصولی مشهد - ایرنا - رییس سازمان نظام مهندسی ساختمان استان تهران گفت ادامه اجرای هزار و 400 پروژه ساختمانی در تهران به علت گودبرداری غیراصولی متوقف شده است سعید غفرانی عصر چهارشنبه که در حاشیه نشست شورای مرکزی سازمان نظام مبخش جراحی قلب بیمارستان مدرس تهران تعطیل شد
بخش جراحی قلب بیمارستان مدرس تهران تعطیل شدتاریخ انتشار شنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۴ ۰۶ عفونت بیمارستانی این بار در اتاق عمل قلب بیمارستان مدرس تهران خبر ساز شد بخش جراحی قلب تعطیل شد و اکنون حداقل ۶ بیمار در بخش پست CCU نه به خاطر جراحی قلب بلکه به خاطر عفونت بیمارستانی درد میماجدی: بعد از بازی با فولاد اتفاق خاصی در رختکن رخ نداد/ کرار و داسیلوا امشب در تهران
ماجدی بعد از بازی با فولاد اتفاق خاصی در رختکن رخ نداد کرار و داسیلوا امشب در تهرانسرپرست تیم فوتبال استقلال گفت بعد از بازی با فولاد اتفاق خاصی در رختکن رخ نداد و قلعهنویی صحبتی انجام نداد میرشاد ماجدی در گفتوگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس در مورد اینکه کرار جاسم به کجاشهرستان قدس محل تخلیه نخاله های ساختمانی تهران شده است
معاون فرماندار شهرستان قدس شهرستان قدس محل تخلیه نخاله های ساختمانی تهران شده است شهرقدس-ایرنا-معاون مالی اداری فرماندار شهرستان قدس گفت تخلیه نخاله های ساختمانی شهر تهران به عنوان یکی از مهمترین مسائل پیش روی مسوولان شهرستان مطرح است به گزارش ایرنا فریدون غیاثوند روز چهارشنبه2عکس از یک لیموزین خاص در تهران!!
2عکس از یک لیموزین خاص در تهران عکس از یک لیموزین خاص در تهران رویت یک لیموزین خاص و متفاوت در تهرانیک لیموزین خاص در تهران +عکس
یک لیموزین خاص در تهران عکس یک لیموزین خاص در تهران یک لیموزین خاص در تهرانصبحانه آنلاینمطالب مرتبط عکس موتور لیموزینلیموزین چینی عکسلیموزین شخصی پوتین عکسلیموزینی که 50 سال پیش پاپ را به بیتالمقدس برد عکسطولانی ترین لیموزین جهان با استخر و جکوزی عکس دوشسخنگوی سازمان آتشنشانی شهر تهران در گفتوگو با فارس: انفجار در کارگاه ساختمانی جان کارگر را گرفت
سخنگوی سازمان آتشنشانی شهر تهران در گفتوگو با فارس انفجار در کارگاه ساختمانی جان کارگر را گرفتسخنگوی سازمان آتشنشانی شهر تهران گفت در یک پروژه ساختمانی یک بشکه دارای مواد شیمیایی به علت بیاحتیاطی کارگر منفجر و جان این کارگر تبعه افغان را گرفت سید جلال ملکی در گفتوگو با خبسارق مصالح ساختمانی تهران دستگیر شد
اجتماعی انتظامی و حوادث سارق مصالح ساختمانی تهران دستگیر شد سرکلانتر دوم پليس پايتخت سرهنگ جوانمرد صبح امروز از دستگيري يک سارق اماکن خصوصي و عمومي در محدوده شهرک راه آهن خبر داد و گفت اين متهم با سوء استفاده از غفلت نگهبان يک مجتمع مسکوني در حال ساخت اقدام به سرقت تجهيزات واخبار ویژه روزنامه خراسان کشف مخاطب خاص ممنوعیت واردات برخی خودروها/ هشدار پارکینگی دولت به شهرداری تهران
اخبار ویژه روزنامه خراسانکشف مخاطب خاص ممنوعیت واردات برخی خودروها هشدار پارکینگی دولت به شهرداری تهرانبر اساس گزارش یک نهاد نظارتی مشخص شده تعدادی از مجوزهای واردات خودروهای بالاتر از حجم 2500 سی سی به ورزشکارانی تعلق داشته که بر اساس مجوز دولت قبل اقدام به ثبت سفارش واردات این۱۴۰۰ پروژه ساختمانی در تهران متوقف شد
۱۴۰۰ پروژه ساختمانی در تهران متوقف شدتاریخ انتشار پنجشنبه ۲۰ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۶ ۱۲ رییس سازمان نظام مهندسی ساختمان استان تهران گفت ادامه اجرای هزار و ۴۰۰ پروژه ساختمانی در تهران به علت گودبرداری غیراصولی متوقف شده است سعید غفرانی عصر چهارشنبه که در حاشیه نشست شورای مرکزی سابخش جراحی قلب بیمارستان مدرس تهران تعطیل شد/ علت: شیوع عفونت بیمارستانی
بخش جراحی قلب بیمارستان مدرس تهران تعطیل شد علت شیوع عفونت بیمارستانی جامعه > سلامت - فارس نوشت عفونت بیمارستانی این بار در اتاق عمل قلب بیمارستان مدرس تهران خبر ساز شد بخش جراحی قلب تعطیل شد و اکنون حداقل 6 بیمار در بخش پست CCU نه به خاطر جراحی قلب بلکه به خاطرمدرسه فرخ منش در قلب تهران با خاک یکسان شد
مدرسه فرخ منش در قلب تهران با خاک یکسان شد جامعه > میراث فرهنگی و گردشگری - با آغاز ماه مهر مدرسه فرخ منش با بیش از پنج دهه سابقه آموزش با خاک یکسان شد کارشناسان میراث فرهنگی میگویند که با تخریب این مدرسه یکی از بناهای منحصر به فرد با معماری و نمای ایرانی- اسلامی دبرگزاری کنگره تازههای قلب و عروق با حضور سخنرانان خارجی در تهران
اجتماعی بهداشت و سلامت برگزاری کنگره تازههای قلب و عروق با حضور سخنرانان خارجی در تهران شانزدهمین کنگره سراسری تازههای قلب و عروق از فردا سه شنبه 25 شهریور ماه جاری با حضور 10 سخنران خارجی در سالن بینالمللی همایشهای رازی به همت انجمن آترواسکلروز ایران برگزار میشود به گزارشاهکار تنبور ایرانی در قلب تهران
جام جم نوا شب چهارم فستیوال موسیقی تهران در حالی با هنرنمایی کیخسرو پورناظری و شاگردانش برگزار شد که بار دیگر ثابت شد تنبور جای خود را در میان مخاطبان موسیقی اصیل ایرانی به خوبی باز کرده است با روشن شدن محوطه عمارت مشخص شد باز هم یک بازیگر سینما و تلویزیون به منظور خوشآمدگوییشرع سال تحصیلی در تهران
شرع سال تحصیلی در تهران خبرگزاری پانا فریبرز حمیدی معاون آموزش ابتدایی شهر تهران برنامه عملیاتی بازگشایی مدارس ابتدایی و راهنمای جشن شکوفهها را برای معاونین آموزش ابتدایی مناطق تهران تشریح کرد ۱۳۹۳ جمعه ۲۱ شهريور ساعت 10 46 به گزارش خبرنگار پانا فریبرز حمیدی معاون آموزش ابتداییامضای تفاهم نامه فیمابین آموزش و پرورش شهر تهران و شركت صنایع آموزشی
امضای تفاهم نامه فیمابین آموزش و پرورش شهر تهران و شركت صنایع آموزشی خبرگزاری پانا این تفاهم نامه به منظور ایجاد و گسترش زمینه های همكاری آموزشی پژوهشی بین اداره كل آموزش و پرورش شهر تهران و شركت صنایع آموزشی در جهت طراحی تولید و تامین تجهیزات آزمایشگاهی آموزشی كمك آموزشیسفر هیات انجمن دوستی قطر و ایران به تهران
جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۱ ۲۰ رییس انجمن دوستی قطر و ایران فردا شنبه در راس هیاتی به کشورمان سفر میکند سیدباقر سخایی رییس انجمن دوستی ایران و قطر در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا با اعلام این خبر اظهار کرد آقای سعود عبدالله حمد ال حنزاب رییس شورای شهر قط-
گوناگون
پربازدیدترینها