تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834626877
فرماندهان/3 تصاویر/ اگر محمود میگفت بمیر، میمردم
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فرماندهان/3
تصاویر/ اگر محمود میگفت بمیر، میمردم
یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه. کم مانده بود سکته کنم؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد.
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، «شهید محمود کاوه»، در سالهای دفاع مقدس، فرماندهی لشگر 155 ویژه شهدا را بر عهده داشت و از شاگردان شهید «محمد بروجردی» به شمار میرفت. «محمود کاوه»، پس از سال ها جهاد و حماسه آفرینی در جبهههای غرب کشور، در سال 65، در منطقه حاج عمران، شربت شهادت نوشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای مشهد به خاک سپرده شد.
به روایت یکی از همرزمان: فرمانده گردان گفت: بچه های سپاه سقز هر کجا که باشند الان میرسند. تنگ غروب، یک دفعه آتش ریختن ضد انقلاب قطع شد و طوری که بقیه را خبر کنند، داد می زدند: چریکهای کاوه! چریکهای کاوه! فرار ضد انقلاب باعث شده بود جان بگیریم و قد راست کنیم. نگاه کردم، دیدم یک گروه پانزده _ بیست نفره روی ارتفاعات هستند؛ یک ماشین هم همراهشان بود که یک دوشیکا روی آن بسته بودند. مسئول گروه به بزرگ روستا گفت: آنها آمدند توی روستای شما، اسرا را هم آوردند همین جا، برو بهشان بگو اگر گروگانها را همین امشب آزاد نشن، کاوه خودش می یاد و آن وقت هر چه دیدند از چشم خودشان دیدند، مامور روستا به دست و پا افتاد و گفت: ما خودمان می ریم با آنها صحبت می کنیم، فقط شما یک ساعت مهلت بدین. ساعت هفت، هشت شب بود که ریش سفیدهای روستا، اسرا و آنهایی را که تسلیم شده بودند، آوردند و تحویلمان دادند.
به روایت حمید خلخالی: دست کرد توی جیبش و نامه ای بیرون آورد. حکم فرماندهی سپاه سقز بود. فکر کردم مال خودش است، با خودم گفتم: حتماً می خواد قول بگیره که پشتش باشم و باهاش کار کنم. حکم را داد دستم، دیدم اسم من توی آن نامه نوشته شده. نگاهش کردم، پرسیدم: این حکم چیه؟ گفت: حکم فرماندهی سپاه سقز، برای تو گرفتمش، گفتم: خودت چی؟ گفت: از این به بعد من هم مسئول عملیاتم، اینم حکم. بی اختیار زدم زیر خنده، گفتم: آقا محمود تو هم چه کارهایی می کنی ها! اینجا همه می دونن که از تو شایسته تر و بهتر برای فرماندهی سپاه کس دیگه ای نیست. تنها چیزی که نمی توانستم قبول کنم همین یک مورد بود که او بشود مسئول عملیات و من بشوم فرمانده. آنقدر اصرار کردم تا مجبور شد حکم ها را عوض کند.
به روایت شهید ناصر ظریف: جمعیت را کنار زدم و خودم را رساندم کنار جنازه، لباسهای کردی اش غرق خون بود. تا نزدیکش رفتم، بی اختیار گفتم: کاک فتاح! از پیش مرگهای سپاه سقز بود. یکی گفت: فتاح توی مغازه بود، دو نفر آمدند صدایش کردند؛ تا آمد دم در، به رگبار بستنش و فرار کردند. محمود آن موقع فرمانده سپاه بود و خیلی ها او را می شناختند. برای بعضی ها عجیب بود که او تا آخر مجلس ختم کاک فتاح نشست. محمود حال و هوای یک عزادار را داشت. قبلا قرآن خواندنش را دیده بودم، ولی آن روز خیلی محزون می خواند. انصافاً از کاک فتاح تجلیل خوبی کرد. چند روز از شهادت کاک فتاح گذشت، جلوی سپاه بودم که دیدم دو سه تا کرد آمدند، یکی شان گفت: با آقای کاوه کار داریم. گفتم: شما کی هستین؟ همانطور که به من خیره شده بودند، گفتند: ما برادرهای فتاح هستیم، آمدیم از کاوه اسلحه بگیریم تا با ضد انقلاب بجنگیم.
به روایت حمید خلخالی: گروهبان جعفری از تکاورهای ارتشی بود، محمود او را فرمانده ی یک پایگاه گذاشته بود، پایگاه دکل بنفشه. این پایگاه مشرف به سقز بود و خیلی اهمیت داشت. یک روز نزدیک صبح بی سیم زد و گفت: به پایگاه حمله کردند. نیروی کمکی می خواست. می دانستیم او و بقیه بچه ها مقاومت می کنند. با یک گروه سریع خودمان را رساندیم پایگاه دکل. دم، دمای طلوع خورشید، وارد پایگاه شدیم. کسی زنده نبود. گروهبان جعفری وسط پایگاه افتاده بود، غرق خون بود. یاد حرفش افتادم، حرفی که مدتها قبل گفته بود. (اونقدر با کاوه می مونم تا شهید بشم) به روایت سید مجید ایافت: رفتیم غذاخوری پرشنگ. با بچه ها گرم صحبت بودیم و انتظار می کشیدیم هر چه زودتر غذا را بیاورند، احساس کردم محمود خودش با ما هست ولی حواسش جای دیگری است. زیر چشمی به چند نفر تازه وارد نگاه کردم، از طرز نگاه محمود فهمیدم که وضعیت غیر عادی است. در همین حال محمود و یکی از بچه ها بلند شدند و دویدند طرف میز آنها، تا آمدم به خودم بجنبم، دیدم درگیر شدند، ما هم رفتیم کمکشان؛ همه را گرفتیم و دستبند زدیم، لباس هایشان را دقیق گشتیم، چند تا کلت و نارنجک داشتند، آن روز از خیر غذا خوردن گذشتیم، سریع آنها را به مرکز سپاه آوردیم و سپردیمشان دست حفاظت اطلاعات. خاطرم هست در بازجوئی ها، اعتراف کردند که می خواستند کاوه را ترور کنند.
به روایت رضا ریحانی: باید تا قبل از رفتن نیروهای تامین جاده، به دیوان دره می رسیدیم که نرسیدیم، تصمیم گرفتیم شبانه به دشمن بزنیم. چراغ خاموش راه افتادیم سمت دیوان دره، با خودم می گفتم: اگه بمیرم باید این تریلی مهمات رو امشب برسونم به نیروها. پیچ هر جاده ای را که رد می کردم، تمام دعاهایی را که حفظ بودم می خواندم. تو مقر به قول معروف هنوز عرق تنم خشک نشده بود که یکی آمد و گفت: آقای ریحانی تلفن کارت داره! حدس زدم که باید از سقز باشد، خودم را آماده یک توپ و تشر درست و حسابی از طرف کاوه کردم، محمود گفت: رضا گل کاشتی، غرور ضد انقلاب رو شکستی! گفتم: برای چی؟ گفت: با مهمات و اسلحه، دوازده شب آمدی توی جاده، آن هم جاده ی دیوان دره! پدرشان را در آوردی. چنان روحیه ای به من داد که اگر لازم می شد، همان شب باز راه می افتادم و مهمات را تا خود سقز می بردم.
به روایت علی اکبر آذرنوش: گفت: اکبر این کاوه ای که این همه ازش تعریف می کنن دیدی؟ گفتم: نه. گفت: بیا ببینش که واقعاً دیدنیه! ناصر کسی را نشانم داد و گفت: همونه، اینقدر جوان بود که باورم نمی شد کاوه باشد. داشت برای بچه ها صحبت می کرد. رفتیم نزدیک، می گفت: ضد انقلاب کار چریکی می کنه، میاد ضربه می زنه و بعد فرار می کنه، حالا ما چرا این کار را نکنیم، ما چرا ضد چریک نباشیم و دنبالش نرویم، بعد با شور و حال خاصی می گفت: از حالا به بعد باید همیشه صددرصد آماده باشین تا لحظه ای که قرار شد بریم عملیات و یا ضد انقلاب رو تعقیب کنیم، بدون معطلی راه بیفتیم صحبت های کاوه آنقدر روحیه بخش بود که از خدا می خواستم الان از ضد انقلاب خبری برسد، تا برویم سر وقتش و دمار از روزگارش در آوریم. به روایت طاهره کاوه: یک زن و مرد آمریکائی با سگشان آمدند داخل مغازه تا سیگار بخرند. سر و وضع ناجوری داشتند. محمود نگاه پر تنفرش را دوخت به چهره کریه آن مرد؛ شکسته بسته حالیش کرد ما سیگار نداریم، بعد هم با عصبانیت آن ها را از مغازه بیرون کرد. زن و مرد آمریکایی نگاهی به همدیگر کردند و حیرت زده از مغازه بیرون رفتند، آخر آن روزها کسی جرأت نداشت به آن ها بگوید بالای چشمشان ابروست. محمود روکرد به من و گفت: برو شلنگ بیار، باید این جا رو آب بکشیم. گفتم: برای چی؟ گفت: چون اینا مثل سگشون نجس اند.
به روایت حسن علی دروکی: برای اینکه بفهمد اسرا را از کجا برده اند همان شب رفتیم شناسائی. رسیدیم به پایگاهی که میانه راه بوکان بود. صدای ناله ای را شنیدیم، دقت که کردیم، دیدیم صدای آشناست، ناله یکی از اسیرها بود. وقتی به خودم آمدم دیدم کاوه گریه می کند، با سوز و بلند. گفتم: یواش تر آقا محمود. الان نگهبان می فهمه. داشت راست می آمد طرف ما، تا جائی که جا داشت خودم را به زمین رساندم، هر چه دعا به خاطر داشتم خواندم. کاوه همین طور نشسته بود و بی پروا گریه می کرد، تا صدای نفس نگهبان را شنیدم، دستم را بردم روی ماشه که بچکانم، که دیدم برگشت؛ ما هم برگشتیم سقز. چند روز بعد مبادله ای بین ما و ضد انقلاب شد و اسرایمان آزاد شدند. شناسایی خوب و دقیقی که آن شب داشتیم، مقوله عملیات بزرگی بود که منجر به آزادی بوکان، از لوث وجود ضد انقلاب شد. به روایت طاهره کاوه: یک روز دختر بی حجابی آمد توی مغازه، خانواده اش از آن شاه دوست های درجه یک بودند. محمود گفت: ما با شما معامله نمی کنیم، پرسید: چرا؟ گفت: چون پول شما خیر و برکت نداره. دختر با عصبانیت گفت: حسابت رو می رسم ها! محمود هم خیلی محکم گفت: هر غلطی می خواهی بکنی، بکن. تمام آن روز نگران بودیم که نکند مامورهای کلانتری بیایند محمود را ببرند؛ آخر شب دیدیم در می زنند. همان دختر بود، منتهی با پدرش. محمود گفت: ما اختیار مالمان را داریم، نمی خواهیم بفروشیم. حرفش تمام نشده بود که دختر با یک سیلی زد توی گوش محمود. خواست جواب گستاخی او را بدهد که پدرم نگذاشت؛ آخر اگر پای مامورین به آن جا باز می شد، برایمان خیلی گران تمام می شد؛ توی خانه نوار، اعلامیه و رساله امام داشتیم. بعد از این موضوع محمود هیچ وقت به آن ها جنس نفروخت.
به روایت حسن معدنی: فهمیدیم عده ای تو مجلس عروسیشان، علاوه بر انجام کارهای ناشایست، برای مردم هم ایجاد مزاحمت کرده اند. محمود سریع یک گروه از بچه های سپاه را فرستاد آن جا؛ که چند نفری را که مست بودند، گرفتند و آوردند. مدتی گذشت تا آقای معصوم زاده برای هر کدامشان یک حکم صادر کرد. یکی از مجرمان، مردی بود که فروشگاه لوازم یدکی داشت و ما مشتری دائم اش بودیم؛ مدام می گفت: من بهتون خدمت می کنم، لوازم براتون می خرم، ببخشید. همه می دانستند محمود این جور وقت ها ملاحظه غریبه ها را نمی کند. برای همین گفت: بخوابانید، شلاقش را بزنید. یکی دیگر از آن ها رئیس بانک بود. می گفت: به همه ی شما ها وام می دهم، فقط این بار رو ندیده بگیرین. محمود گفت: کسی این جا محتاج وام و پول شما نیست، حکمی را که برات صادر شده اجرا می کنیم، نه کمتر نه بیشتر.
به روایت حسن سیستانی: نرسیده به روستای سرا، محمود ایستاد. آهسته گفت: کمین! طولی نکشید که از سه طرف به ما تیراندازی کردند. اولین باری بود که کمین می خوردیم. محمود گروه را آرایش نظامی داد. با اسلحه تخم مرغی اش هر چند گاهی تیراندازی می کرد، تا ضد انقلاب جرأت نکند جلو بیاید. باید تا آمدن نیروی کمکی مقاومت می کردیم. در آن اوضاع و احوال محمود تغییر موضع داد و آمد وسط بچه ها. گفت: این جا جایی است که اگه چیزی از خدا بخواین اجابت می شه، خدا به شما نظر داره. صحبتش تاثیر عجیبی روی بچه ها گذاشت؛ طوری که احساس کردیم بدون نیروی کمکی می توانیم از پس دشمن بر بیاییم. با هدایت محمود، پخش شدیم تو منطقه تا دورشان بزنیم. در همین گیر و دار، نیروی کمکی هم رسید. از همه طرف روی سر دشمن آتش می ریختیم. آن ها که این چشمه اش را نخوانده بودند، پا به فرار گذاشتند.
به روایت ابراهیم پور خسروانی: یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه. کم مانده بود سکته کنم؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد. با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند. چون خودم را بی تقصیر می دانستم، آماده شدم که اگر حرفی، چیزی گفت، جوابش را بدهم. او یک دستمال از تو جیبش در آورد، گذاشت رو زخم سرشو بعد از سالن رفت بیرون. این برخورد از صد تا توگوشی برایم سخت تر بود. در حالی که دلم می سوخت، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن، همانطور که می خندید گفت: مگه چی شده؟ گفتم: من زدم سرت رو شکستم، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده همان طور که خون ها را پاک می کرد، گفت: این جا کردستانه، از این خون ها باید ریخته بشه، این که چیزی نیست. چنان مرا شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت: بمیر، می مردم. پاسداشت سی و چهارمین سالگرد هفته دفاع مقدس/13 انتهای پیام/ب
93/07/01 - 03:56
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 116]
صفحات پیشنهادی
اما و اگرهاي بازگشت محمود احمدي نژاد به ميدان سياست |اخبار ایران و جهان
اما و اگرهاي بازگشت محمود احمدي نژاد به ميدان سياست رئیس دولتهای نهم و دهم که هر روز با اتهامات مربوط به فساد مهمان صفحه اول چند روزنامه است امروز از زاویه احتمال بازگشت به قدرت مورد توجه قرار گرفته است همزمان نوع رابطه خاتمی و دولت روحانی مورد توجه روزنامههای اصولگرا قرار گراگر میتوانید باتری این موبایل را تمام کنید! + تصاویر
ZTE ZMAX اگر میتوانید باتری این موبایل را تمام کنید تصاویر شرکت زیتیای یک تلفنهمراه با باتری قدرتمند 3400 میلیآمپری معرفی کرد به گزارش اورژانس IT باشگاه خبرنگاران شاید برای بسیاری از علاقهمندان به تلفنهای همراه غول پیکر یا همان فبلتها خرید یک گلکسی نوت یا آیفون شش پمحمودي: اگر صعود نميکرديم، ظلم بود
۲۴ شهريور ۱۳۹۳ ۱۴ ۱۴ب ظ واليبال قهرماني جهان ۲۰۱۴ - لهستان محمودي اگر صعود نميکرديم ظلم بود پشت خط زن تيم ملي واليبال گفت اگر تيم ما به مرحله بعد صعود نميکرد به اين رشته ورزشيِ ايران ظلم مي شد به گزارش خبرگزاري موج و به نقل از روابط عمومي فدراسيون واليبال شهرام محمودي داگر شما به عیادت رهبر انقلاب میرفتید چه میگفتید؟
اگر شما به عیادت رهبر انقلاب میرفتید چه میگفتید از ساعات اولیهی انتشار خبر جراحی مقام معظم رهبری محدودیتهایی مانع از ملاقات مردم با ایشان شده است شما اگر مایلید میتوانید با مراجعه به سایت khamenei ir پیامها و دلنوشتههای خود را برای رهبری عزیز ارسال کنید به گزارش گروهشاگردان کواچ ست نخست را از آن خود کردند + تصاویر
مسابقات والیبال قهرمانی مردان جهان ایران - استرالیا شاگردان کواچ ست نخست را از آن خود کردند تصاویر بلند قامتان والیبالیست کشورمان در نخستین دیدار از مرحله دوم مسابقات قهرمانی مردان جهان به مصاف تیم ملی استرالیا رفته اند به گزارش خبرنگار ورزشی باشگاه خبرنگاران تیم ملی والیباخوش شانسترین تماشاگر فوتبال ایران برنده MVM + تصاویر
خوش شانسترین تماشاگر فوتبال ایران برنده MVM تصاویر هوادار تراکتورسازی برنده خوش شانس یک دستگاه خودروی MVM در دیدار پرسپولیس و تراکتورسازی شد برنده جایزه یک دستگاه خودروی MVM مدل 315 از تماشاگران بازی پرسپولیس - تراکتورسازی تبریز که با خرید بلیت الکترونیکی از این مسابقه دیدناگر به عیادت رهبر انقلاب میرفتید چه میگفتید؟
فرهنگ و ادب فرهنگ عمومی عیادت مجازی از رهبر انقلاب اگر به عیادت رهبر انقلاب میرفتید چه میگفتید پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی KHAMENEI IR برای پاسخگویی به خیل درخواستهای مردمی اقدام به راهاندازی صفحه عیادت مجازی کاربران از آیتاللهالعظمپیکه و شکیرا تماشاگر ویژه بسکتبال جام جهانی + تصاویر
پیکه و شکیرا تماشاگر ویژه بسکتبال جام جهانی تصاویرجرارد پیکه تا همین سال گذشته جزء سه مدافع برتر دنیا بود اما پسرفت تدریجی باعث شد تا اکنون حتی به تیم ملی اسپانیا هم دعوت نشود تیم ملی فوتبال اسپانیا در غیاب جرارد پیکه که به تیم ملی اسپانیا دعوت نشده بود مقدونیه را با چهار گلفرماندهان/1 تصاویر/ یک نوشابه تگری برای فرمانده
فرماندهان 1تصاویر یک نوشابه تگری برای فرماندهالان که من و شما توی این قایق نشستهایم و عرق میریزیم فرمانده لشکر چه میکند من مطمئنم او با یک زیرپوش راحت داخل دفترش جلوی کولر نشسته و مشغول نوشیدن یک نوشابه تگری است به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس شهید حسین خرازیمحمودي: اگر صعود نميکرديم ظلم به ايران بود
محمودي اگر صعود نميکرديم ظلم به ايران بود پشت خط زن تيم ملي واليبال گفت اگر در مسابقات قهرماني جهان صعود نميکرديم ظلم به اين رشته ورزشي ايران بود به گزارش ورزش سه و به نقل از سایت فدراسیون والیبال شهرام محمودی که با صعود ایران به جمع 6 تیم برتر مسابقات قهرمانی جهان ذوق زدهعکسی که در اینستاگرام محمود احمدینژاد در مورد عیادت از رهبری منتشر شد
عکسی که در اینستاگرام محمود احمدینژاد در مورد عیادت از رهبری منتشر شد تاریخ انتشار ۲۰ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۹ ۲۴فراخوان تعاملی KHAMENEI.IR اگر شما به عیادت رهبر انقلاب میرفتید چه میگفتید؟
فراخوان تعاملی KHAMENEI IRاگر شما به عیادت رهبر انقلاب میرفتید چه میگفتید ملاقات حضوری به دلیل محدودیتهای گوناگون امکانپذیر نیست اما اینجا میتواند صفحهای باشد برای عیادت شما از طریق فضای مجازی اگر شما به عیادت میرفتید چه میگفتید ------------------------------- به گزارش خپرواز پرغرور شاگردان کواچ در کراکوف + تصاویر
پرواز پرغرور شاگردان کواچ در کراکوف تصاویر تیم ملی والیبال ایران در چهارمین بازی خود در مسابقات قهرمانی جهان بلژیک را شکست داد تیم ملی والیبال ایران در چهارمین بازی خود در مسابقات قهرمانی جهان با نتیجه 3 بر یک بلژیک را شکست داد و برای اولین بار در تاریخ جواز صعود به مرحله دوموالیبال قهرمانی جهان - لهستان محمودی: اگر صعود نمیکردیم ظلم به والیبال ایران بود
والیبال قهرمانی جهان - لهستانمحمودی اگر صعود نمیکردیم ظلم به والیبال ایران بودپشت خط زن تیم ملی والیبال گفت اگر در مسابقات قهرمانی جهان صعود نمیکردیم ظلم به این رشته ورزشی ایران بود به گزارش خبرگزاری فارس و به نقل از سایت فدراسیون والیبال شهرام محمودی که با صعود ایران به جافشاگری رحیمی در 90: وزیر ورزش میگفت دایی برکنار شود/ عزل او بوی انتقام میدهد
سهشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۱ ۲۴ علیرضا رحیمی گفت که وزیر ورزش و جوانان پیش از شروع فصل درخواست برکناری دایی را داشته است به گزارش ایسنا مدیرعامل برکنار شده باشگاه پرسپولیس که در برنامه 90 حاضر شده بود درباره حاشیههای اخیر این باشگاه گفت اجازه میخواهم یک عذرخواهی از بساز و بفتصاویری از عیادت جمعی از علمای جهان اسلام از رهبر انقلاب
تصاویری از عیادت جمعی از علمای جهان اسلام از رهبر انقلاب تعدادی از شخصیتهای شرکت کننده در همایش علمای اسلام در حمایت از مقاومت فلسطین از رهبر معظم انقلاب عیادت کردند تعدادی از شخصیتهای شرکت کننده در همایش علمای اسلام در حمایت از مقاومت فلسطین از رهبر معظم انقلاب عیادت کرداگر به محصولات داخلی روی آوریم مشکل رونق اقتصادی و تحریم حل خواهد شد
پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۲ ۳۷ رئیس سازمان بسیج مستضعفین گفت ظرفیت عظیمی در نوجوانان ما است به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه لرستان سردار محمدرضا نقدی در حاشیه بازدید از حلقه صالحین پایگاه مقاومت بلال حبشی بروجرد در جمع خبرنگاران افزود جوانان حلقه صالحی-
گوناگون
پربازدیدترینها