تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):چیزی با چیزی نیامیخته است که بهتر از حلم با علم باشد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820295837




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شعر خوانی در محضر رهبر انقلاب ایران


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



شعر خوانی در محضر رهبر انقلاب ایران
محفل شعرخوانی جمعی از شاعران کشور در حضور رهبر معظم انقلاب به مانند سال‌های گذشته برگزار شد.



به این مطلب امتیاز دهید

  به گزارش سرویس خانواده جام نیوز، امروز و در این صفحه گزیده‌ای از شعرهایی را که  در این شب شعر خوانده شد با هم مرور می کنیم.
چکامه هوای صبح ز رگبار دوش، غوغا بود در آن تپیدن نبض درخت، پیدا بود هنوز گاه فرو می‌‌چکید آب از برگ وز اشک شوق بسی بیشتر مصفا بود دل من از سر هر برگ می‌چکید مگر؟ که لب ز گفتن یک آه، ناتوانا بود اگر نبود دل من که می‌چکید ز برگ درون سینه چرا بی‌شکیب و شیدا بود سپیده می‌زد و دامان سرخ‌فام فلق ز پشت پیرهن صبحدم، هویدا بود سرود روشن و خاموش بامداد پگاه میان باغ‌ ـ‌ شگفتا ـ چه مایه گویا بود خمیده بود لب جوی پونه و با آب چه عاشقانه و پرشور گرم نجوا بود فشانده بود سر دوش باد، گیسو بید چنار پیش وی استاده، در تماشا بود *** بزرگوار عزیزا! سترگ استادا! که بندی سخنت پیر بود و برنا بود مرا به چامه‌‌ ناسَخته، ای عزیز ببخش که این بضاعت مزجات، نقد کالا بود من آن‌چه داشته‌ام پیش روی آوردم نمی‌هراسم اگر آن جناب، بالا بود به پیش نقد کلام تو، هر سخن چون رفت خَزَف‌نمای شد ار چند دُرّ یکتا بود مرا چه باک پس ای گنج شایگانِ سخن اگر به پیش توام در چکامه ایطا بود همین چکامه هم از خاک پاک گرمارود عصای موسوی و معجز مسیحا بود علی موسوی گرمارودی
به مسلمانان میانمار سخن، چاک کفن بر «نوگل سرخ دل‌افگار» است سخن طفلی ست خاکستر که تابوتش میانمار است مگر از نسل شیرین او روزگان است این کودک چرا چاقو به چشمان و چرا آماج رگبار است سخن از گیسوان مادر پیری است، بر ساحل که موج گیسوان پرشرارش موج اخبار است چقدر این ابر‌ها از جنس باران‌های بهسودند چقدر این شعله‌ها از جنس دامن‌های افشار است افق‌ها سر به سر خنجر، سر آویزان ز خنجر‌ها صدای هق‌هق ناز عروسک‌ها در آوار است دگر شکی ندارم،‌‌ها! هم پیغمبری بوده و انسان در سرش وحشی‌اش هند جگرخوار است شده کارش تفنگ و چیدن بال کبوتر‌ها و تاریخش سیاه از قامت ماهی که بر دار است ستمگر چون رطب از نسل‌ها مشغول سرچینی مسلمان شادمان از روزه و سرگرم افطار است قنبرعلی تابش (افغانستان)
بیداری اسلامی زندگی جاری است، در سرود رودها شوق طلب زنده است گل فراوان است، رنگ در رنگ این بهار پر طرب زنده است خاک، حاصلخیز، باغ‌های روشن زیتون بهارانگیز دشت‌ها شاداب، در شکوه نخل‌ها ذوق رطب زنده است چون شب معراج، قبله‌گاه دوردست ما گل‌افشان است وادی توحید در وفور چشمه‌های فیض رب زنده است آفتاب فتح، بر فراز خانه‌ی پیغمبران پیداست صبح نزدیک است، صبح در تصنیف‌های نیمه‌شب زنده است لحظه‌ها سرشار، جلوه‌های عشق در آیینه‌ها زیباست عاشقان هستند، شعرهای عاشقانه لب به لب زنده است خیمه در خیمه، لاله‌ داغ شهیدان روشن است اما گریه‌ها خندان، شادمانی‌ها در این رنج و تعب زنده است مادران خاک، جانماز خویش را گسترده تا آفاق دست‌های شوق، در قنوت گریه‌های مستحب زنده است شرق بیدار است، در جهان از همصدایی‌ها خبرهایی است نام این صحرا، روی رنگ و بوی گل‌های ادب زنده است فصل طوفان است، سنگ‌ها در دست‌ها آواز می‌خوانند قدس تنها نیست، در سراپای جهان این تاب و تب زنده است باد می‌آید، بوی گل‌های حماسی می‌وزد در دشت زندگی زیباست، عشق در جان جوانان عرب زنده است زکریا اخلاقی
اردیبهشتی می‌رسد از راه زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه روایت کرده‌اند اردیبهشتی می‌رسد از راه بهاری می‌رسد از راه و می‌گویند می‌روید گل داوودی از هر سنگ، حسن یوسف از هر چاه بگو چله‌نشینان زمستان را که برخیزند به استقبال می‌آییمت ای عید از همین دی ماه به استقبال می‌آییمت آری دشت پشت دشت چه باک از راه ناهموار و از یاران ناهمراه به استهلال می‌آییمت ای عید از محرم‌ها به روی بام‌ها هر شام با آیینه و با آه... سر بسمل شدن دارند این مرغان سرگردان گلویی تر کنید ای تیغ‌های تشنه، بسم‌الله! محمدمهدی سیار
برای حضرت ام‌البنین علیهاالسلام رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی معمای ادب را با همین ابیات حل کردی رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو میان اهل عالم در وفا ضرب‌المثل کردی فرستادی به قربانگاه اسماعیل‌هایت را همان کاری که‌هاجر وعده کرد و تو عمل کردی کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چند تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی خودش را در کنار مادرش حس کرد بغضش ناگهان وا شد خدا را شکر بودی زینب خود را بغل کردی چه شیری داده‌ای شیران خود را که شهادت را درون کامشان شیرین‌تر از شهد و عسل کردی *** رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد به تیغ اشک خود، اعرابشان را بی‌محل کردی محسن رضوانی   جام جم آنلاین/ 2014




۱۹/۰۶/۱۳۹۳ - ۲۱:۵۵




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 95]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن