محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830236463
هر وقت ميرفت حس ميكردم دستم را قطع كردهاند!
واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: هر وقت ميرفت حس ميكردم دستم را قطع كردهاند!
نویسنده : علي احمدي فراهاني
حضور مقطعي شهيد سيدعلي اندرزگو در محله چيذر تهران و انس او با جناب با حجتالاسلام سيدعلياصغر هاشمي چيذري مؤسس محترم حوزه علميه چيذر، از جمله سرفصلهاي شاخص در زندگي مبارزاتي اوست. استاد چيذري اينك و پس از سپري شدن سالها، از روزهاي حضور سيد در مدرسه ميگويد و نيز تدبير پيگيرياش در امر مبارزه و جهاد. اميد آنكه مقبول افتد. اولين بار چگونه با شهيد اندرزگو آشنا شديد و اين آشنايي درچه شرايطي صورت پذيرفت؟ بسماللهالرحمنالرحيم. قبل از اينكه توضيح بدهم اولين آشنايي من با شهيد اندرزگو به چه شكل بود، بهتر است اشارهاي به اوضاع جامعه در آن دوره داشته باشم تا شناخت بهتري از ايشان به دست بياوريد. جوانهاي آن دوره به شكل خاصي لباس ميپوشيدند. مثلاً پاچه شلوارشان گشاد بود يا زير بار پوشيدن كت بلند يا پالتو نميرفتند! حتي طلبههاي خود ما هم، هر چه سعي ميكرديم متقاعدشان كنيم كه كت و شلوار به رسم معمول نپوشند و كت بلند بپوشند، نميپوشيدند. بار اولي كه يكي از اقوام ما كه بسيار اهل عبادت و ذكر و از مريدان شهيد نواب صفوي و حضرت امام بود، ايشان را در مسجد چيذر آورد، ديدم پالتو پوشيده و شب كلاه گذاشته است و محاسن دارد! قيافه ظاهرياش با بقيه فرق داشت و البته خيلي هم دلچسب بود. يادم هست حوالي ظهر بود كه به مسجد آمدند. نماز را خوانديم و با هم به منزل ما رفتيم. آقاي بغدادي توضيح داد كه اين آقا گرفتاري پيدا كرده و چهل شب هم به جمكران رفته و خلاصه كارش راه نيفتاده است! تا ديشب كه من شما را در خواب ديدم كه دو دست خود را باز كرده بوديد و ميگفتيد: به طرف من بيا! راستش اصلاً به فكر شما و مسجدتان نبودم، تا وقتي كه صبح شد و اين آقا پيش من آمد و مشكلش را به من گفت و من به او گفتم: مشكلت حل شده است و او را آوردم كه اينجا پيش شما بماند و درس بخواند. مشكل شهيد اندرزگو چه بود؟ اين سخن واقعي بود يا متناسب با زندگي چريكي شهيد، از سر تقيه گفته ميشد؟ آقاي بغدادي حرفي درباره مشكل او نزد و فقط گفت بيايد پيش شما. آن روزها ما هم چند اتاق قديمي در مدرسه داشتيم كه يكي را به او داديم. آن روزها طلبهها نميتوانستند در مسجد بمانند و درس كه ميگرفتند به خانههايشان ميرفتند، ولي ايشان ماند و شغل دفترداري مدرسه را هم به او داديم. درسش چطور بود؟ چقدر درطول مدت حضور در مدرسه پيشرفت كرد؟ طلبهها معمولاً سيوطي را در عرض دو سال ميخوانند، ولي شهيد اندرزگو اين درس را يازده ماهه خواند! خيلي ساعي و بااستعداد بود. استادشان چه كسي بود؟ يكي از دوستانش، آقاي اميري كه الان قاضي است. چگونه متوجه فعاليتهاي سياسي او شديد، با وجود تمام مخفيكاريهايي كه در كارش داشت؟ بعد از شش ماه كه كاملاً با اخلاق و ويژگيهاي بنده آشنا شد، پس از مشورت با آقاي بغدادي و بعضي از دوستانش، يك روز به من گفت برايم استخاره كن. استخاره كردم و خوب آمد. آن وقت برايم تعريف كرد كه در عراق بوده و با سازمان استخبارات آنجا درگيري پيدا كرده و مأمور آنها را زده و فرار كرده و اگر او را ميگرفتند اعدامش ميكردند. درآن دوره ازدواج كرده بود؟ بله، زن و شوهر خيلي هم به همديگر علاقه داشتند. من گفتم: در شهريار باغي هست، برو آنجا و به خانمت سر بزن، ولي مراقب باش كسي متوجه نشود. گفت كه دايي زنش ساواكي است و بالاخره او را گير مياندازد! براي همين ناچار شد همسرش را طلاق بدهد و مدتي هم مجرد بود. در جريان ازدواج دوم ايشان بوديد؟ بله، پدر مرحوم آقاي موسوي كه اينجا درس ميخواند، مسجد داشت. مرحوم موسوي مطلب را به او گفت. ايشان هم موردي را پيدا كرده بود و به ما خبر داد. ما هم به سيد گفتيم و قبول كرد و برايشان در خانهاي در همين چيذر، عروسي گرفتيم. كل خرج را هم من دادم. بعد هم خانهاي برايشان تهيه كرديم و رفتند سر خانه و زندگيشان. او در مدرسه درس ميخواند و به فعاليتهاي انقلابي خودش هم ادامه ميداد. ظاهراً خود شما هم از طرف ساواك تحت تعقيب بوديد. ماجرا از چه قرار بود؟ همين طور است. در سال 46 كه اينجا را افتتاح كرديم، پانزده روز بعدش ساواك مرا خواست و پرسيد: «نكند خيال داري قم را به اينجا بياوري؟» گفتم: «خير، بنده طلبه هستم و دروس ديني تدريس ميكنم، فرزندانتان را بفرستيد درسشان بدهم!» از اين بيم نداشتيد كه بين آنها جاسوس هم باشد؟ اتفاقاً بود، چون هر حرفي كه در مدرسه زده ميشد، ساواك مرا ميخواست. در خيابان خليلي يك زيرزمين بود كه مدام مرا به آنجا ميخواستند و هر بار، يك روز تمام سين جيم ميشديم و سؤالات بيربطي را از ما ميپرسيدند. چرا اين كار را ميكردند؟ فقط ميخواستند به من تفهيم كنند تمام اعمال و حركاتم را زير نظر گرفتهاند! من هم نهايت سعي خودم را ميكردم تا بهانهاي به دست ساواك ندهم، به همين دليل بعضي از طلبههاي به اصطلاح انقلابي، القابي هم به ما داده بودند كه تحمل ميكردم. حتي چند نفر از آنها از مدرسه ما به قم رفتند. متأسفانه حتي عدهاي از اساتيد هم با اين طيف همراهي ميكردند، من هم نميتوانستم حرفي به آنها بزنم. بعضي از طلبهها كه بعدها يكيشان فرقاني از كار درآمد، به مراجع توهين ميكردند و من به دليل وجود سيد كه نميخواستم باز پاي مأموران ساواك به مدرسه باز شود، نه ميتوانستم جواب بدهم و نه تحمل سكوت كردن داشتم. تصميم داشتم به هر نحو ممكن مدرسه را باز نگه دارم و گزك به دست ساواك ندهم. شهيد اندرزگو دليل اين رفتار شما را ميدانست؟ بله، كاملاً درك ميكرد و گاهي با كلمه يا جملهاي به من ميفهماند حواسش به همه چيز است. هر وقت هم لازم ميشد خيلي كوتاه اطلاعات دقيقي را به من ميرساند. مثلاً تيمسار طاهري را كه در قيطريه ترور كردند، آمد و به من كه در صف نانوايي ايستاده بودم، خبرش را داد، اما نگفت چه كسي او را زده است. من هم گفتم: هر كسي كه زده است دستش درد نكند! اندرزگو حقاً يك انقلابي اصيل بود. ارتباطش با شما چگونه بود؟ كمكتان ميكرد؟ خيلي به هم علاقه داشتيم. هر وقت ميرفت حس ميكردم دستم را قطع كردهاند! خيلي حواس جمعي داشت و مراقب همه چيز بود. بهمحض اينكه بين بچهها دعوايي پيش ميآمد، ميرفت و آشتيشان ميداد. به همه توصيه كرده بود از دعواها چيزي به من نگويند تا حواسم به كارم باشد و آنها بتوانند از كلاس درسم استفاده كنند. همه جا مددكارم بود. همه بچهها هم خيلي دوستش داشتند و آقاي تهراني صدايش ميزدند. خيلي باهوش بود. يادم ميآيد با لهجههاي مختلفي حرف ميزد و امكان نداشت كسي تشخيص بدهد كه اهل شهري كه با لهجه آن حرف ميزند، نيست. خيلي هم خوب درس ميخواند. مقدمات سيوطي و اين چيزها را درس هم ميداد. يك بار هم از ما براي مسجد رستمآباد بالا پيشنماز خواستند كه او را فرستاديم. با اين همه، شبها كه تفسير البيان ميگفتم هر جور بود خودش را ميرساند كه در درس تفسير من شركت كند. يادم هست هميشه چهارشنبهها ميرفت و شنبه صبح برميگشت. كجا ميرفت؟ هيچوقت نپرسيدم. گاهي ميگفت رفتم اهواز، گاهي ميگفت رفتم مشهد! ميدانستم راست ميگويد، ولي نميپرسيدم براي چه كاري رفته است. شهيد اندرزگو مهارت عجيبي در نقل و انتقال اسلحه داشت. شما متوجه نشديد كه چطور اين كار را ميكرد؟ كارهاي عجيب و غريبي ميكرد. يادم هست يك بار يك خروس جنگي را داخل قفسي انداخته و از مشهد به تهران آورده بود. بعدها فهميدم كف قفس اسلحه جاسازي كرده بود. يا چمدانهايي را پر از كتاب و اسلحهها را داخل چمدان جاسازي ميكرد. تا كي پيش شما بود؟ مدتي بود و بعد يكمرتبه غيبش زد. از خانوادهاش كه پرسيدم چه شده؟ گفتند تصادف كرده است! يك روز جواني به دفترم آمد و گفت من از بستگان كاشاني او هستم. مدتي است از او خبر نداريم. نميدانيد كجاست؟ ميدانستم او قوم و خويش كاشاني ندارد. خودم را نباختم و گفتم: تصادف كرده است، چند وقتي است او را نديدهام! مأمور ساواك بود؟ بله، شنيدم كه دم در به بقيه مأمورها گفته بود اين بابا پاك از مرحله پرت است و از هيچ چيز خبر ندارد. بعد از اين ماجرا چند باري هم مرا به ساواك بردند و سين جيم كردند. رئيس ساواك شميران به من اعتراض كرد كه: چرا نگفتي او كيست؟ گفتم بايد از كجا ميدانستم؟ مأموران شما كه هميشه در مدرسه ما هستند، آنها چرا متوجه نشدند و نگفتند؟ دوباره كي او را ديديد؟ يا با شما ارتباطي برقرار كرد؟ بعد از سه ماه به من تلفن زد، چون به من بدهكار بود. گاهي به بعضي از دوستانش پول ميدادم تا برايش ببرند. شنيدم مدتي در افغانستان و پاكستان بوده و بعدهم به مشهد آمده بود كه رفتيم و او را ديديم. شهيد اندرزگو مهارت عجيبي در تغيير قيافه و اسم داشت. از اين جنبه چه خاطراتي داريد؟ همينطور است. يك وقت لباس روحاني ميپوشيد و عمامه سفيد ميگذاشت و به او ميگفتند: شيخ عباس تهراني! يك بار هم به من زنگ زد و با لهجه غليظ كاشي گفت: من دكتر حسيني هستم. دعوتش كردم به خانه ما بيايد. بساط پذيرايي را فراهم كرديم، اما نيامد. شب به مسجد رفتم و به من گفتند يك نفر با شما كار دارد. رفتم جلوي مسجد و ديدم يك ماشين آخرين سيستم آنجا ايستاده است. همين كه در را باز كردم، كسي داخل خانه ما پريد و مرا بغل كردم و زد زير گريه! مادرم خيلي حساس بود كه يك وقت نيايند و مرا نگيرند. دهه 50 و اوضاع بسيار آشفته بود. او را به حياط منزل بردم و طوري نشاندم كه مادرم از داخل اتاق صورتش را نبيند. بعد گفتم: مرد حسابي! نميبيني همه جا تحت كنترل است؟ خيلي گريه كرد كه از پيشم رفته است و گفت قدري بدهي دارد و خواهش كرد برايش پرداخت كنم. طلبكارش را خواستم و پول را به او دادم، ولي طرف قبول نكرد و طلبش را بخشيد. بعد كه سيدعلي اندرزگو رفت، باز از او خبر نداشتم و فقط گاهي از شيخي به اسم عماري ميشنيدم در مشهد است. در مدرسه در زمينه مبارزه كسي را هم دعوت به همكاري كرد؟ به عبارت ديگر آيا از طلاب هم يارگيري ميكرد؟ مطلقاً. اوايل حتي به خود من هم حرفي نزد. كسي تصورش را هم نميكرد او كار سياسي ميكند. خيلي خوب روضه و دعاي ندبه را ميخواند و حرف زدنش گرم و مؤثر بود. خيلي هم خوب درس ميخواند. در نقش يك طلبه و مبلغ موفق ظاهر شده بود و كارش را هم خوب انجام ميداد. مشهور است شهيد اندرزگو با اينكه هميشه ميليونها تومان پول براي خريد اسلحه و انجام مبارزات در دست داشت، اما با كمترين مبلغ زندگي ميكرد. در اين مورد چيزي يادتان هست؟ بله، آن روزها ما حدود صد طلبه داشتيم و من به متأهلها شهريه بيشتري ميدادم. يك روز عدهاي از ساواك آمدند تا دفاتر ما را بازرسي كنند و ببينند آيا از امام پول ميگيريم يا نه؟ اسم او را كه در فهرست ديدند، يكيشان به ديگري گفت فلان فلان شده از بازاريها ميليون ميليون ميگيرد، آن وقت اينجا از اين شندرغاز شهريه هم نميگذرد! دليل اين مسئله، البته براي من روشن بود. او نميتوانست پولهايي را كه بايد صرف مبارزه كند، صرف زندگي شخصياش كند. از ويژگيهاي اخلاقي شهيد اندرزگو برايمان بگوييد. در رفتار با او، بيشتر چه چيزي نمايان بود؟ خيلي خوشسفر بود. مسجد يك فولكس داشت كه گاهي با هم به وسيله آن به مشهد و شمال ميرفتيم و دوري ميزديم. من هم كه در مورد بعضي چيزها وسواس دارم و در هر ظرف و ليواني نميتوانم چيز بخورم و بنده خدا دائماً ظرف و قاشق مرا ميشست و نميگذاشت كسي در اين كارها دخالت كند. با نوجوانها و جوانهاي محل رابطه خيلي خوبي داشت و با آنها رفيق شده بود و همه دوستش داشتند. خيلي مقيد به خواندن زيارتنامه، دعا و روضه بود. خيلي به من علاقه داشت و از من مراقبت ميكرد. من هم خيلي دوستش داشتم. گمان نميكنم در بين دوستانش كسي باشد كه بيشتر از من به او خدمت كرده باشد. خيلي اهل توسل، دعا و مناجات بود. هر وقت ميخواستيم جدا شويم مثل ابر بهار گريه ميكرد، البته جدايي از او براي من هم مشكل بود. در بين مراجع با چه كساني ارتباط بيشتري داشت؟ عاشق امام بود. خيلي راحت به عراق ميرفت و برميگشت. امام هم خيلي به او علاقه داشتند و به او براي ادامه مبارزاتش پول ميدادند، البته ظاهراً ميگفت: مقلد آيتالله گلپايگاني است و زياد هم به منزل ايشان ميرفت. ظاهراً با ايشان و بيتشان هم رابطه خوبي داشت. آخرين بار، كي ايشان را ديديد؟ در آن ديدار چه نكات و مطالبي رد و بدل شد؟ شش ماه قبل از شهادتش، به مشهد رفته بودم. ساعت 12 شب در حالي كه بچههايش را روي موتور قراضهاي گذاشته بود، به ديدنم آمد و به من گفت: بهزودي شهيد خواهد شد! و بچههايش را به من سپرد. بعد از شهادتش خيلي تلاش كردم به بچههايش رسيدگي كنم، ولي برادرش پيغام داد كه ضرورتي به اين كار نيست. انسان بينظير و فوقالعاده مخلصي بود. حضور او در حوزه هميشه مايه دلگرميام بود. او هم مرا حامي ميديد و خيلي به من محبت داشت. حيف شد كه چند ماه مانده به انقلاب شهيد شد. وجودش ميتوانست براي انقلاب بسيار مفيد باشد، البته اين اواخر ديگر خيلي احتياط نميكرد. شايد خيالش راحت شده بود كه كار رژيم شاه تمام است و رژيم رفتني است. اين خيلي جالب بود كه به بنده و برخي ديگر از دوستانش ميگفت كه شهادتش نزديك است. اين هم به حالات عرفانياش برميگشت و هم به هوش فوقالعادهاش! بعد از اين همه سال و شهرت و آوازهاي كه آن بزرگوار در طول اين سالها پيدا كرده، او را چگونه توصيف ميكنيد؟ ما بعد از شهادت ايشان وقايع مختلفي ديدهايم، مثلاً دفاع مقدس را ديدهايم. جوانهاي فوقالعاده را در جنگ ديدهايم و الان وقتي داريم چنين چيزهايي را ميگوييم، براي همه باورپذير است. يك وقت اگر اين جوانها را نديده بوديم و اين حرفها را ميگفتيم، شايد ميشد از ما انتقاد كرد ولي ما آنها را ديدهايم و داريم اين حرف را ميزنيم. اگر نگويم شهيد اندرزگو بينظير، ولي قطعاً كمنظير است، سراپا خلوص بود. يك وقتي اگر كسي ميرفت زندان، خرجش را هم ميدادند و همه هم به عنوان انقلابي معرفياش ميكردند، اما در آن مقطع اگر كسي ميخواست چيزي بگويد يا چنين كاري بكند، چوب ميخورد! او چوب خورد و حرف نزد! سياست را همراه با خلوص داشت. خيلي فداكار بود. كمنظير بود. اگر بعد از انقلاب ميماند، كمتر از چهرههايي مثل شهيد دكتر چمران نبود. در ميان آن همه فشارهايي كه براي بستن اين حوزه وجود داشت، طوري كه حتي گاهي 10، 20 طلبه شورش ميكردند و ميرفتند قم و بعضي از آقايان به آنها شهريه ميدادند، خدا گواه است كه فقط با توسل به حضرت صاحبالامر(عج) توانستم ادامه بدهم و جلوي تعطيل شدن اينجا را بگيرم. در آن شرايط، وجود شهيد اندرزگو مايه دلگرمي من بود. او هم مرا حامي و پشتيبان خود ميديد و بيش از پدر و برادرش به من اظهار محبت ميكرد. الحمدلله كه سعادتمند شد و مقامي رفيع يافت، خدا رحمتش كند.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۳ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۶:۴۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]
صفحات پیشنهادی
حزبالله لبنان: به نفع غزه بود که ما دخالت نکنیم/ رابطه ما با حماس هیچ وقت قطع نشد
حزبالله لبنان به نفع غزه بود که ما دخالت نکنیم رابطه ما با حماس هیچ وقت قطع نشد معاون دبیرکل حزبالله لبنان در سخنانی با بیان اینکه مقاومت در غزه پیروز شد تاکید کرد ما به این نتیجه رسیدیم که به نفع غزه است که ما در درگیریهای اسرائیل علیه غزه مداخله نکنیم به گزارش نامه نیوزوقتي يك نابينا و قطع نخاعي فوتبال بازي ميكند
وقتي يك نابينا و قطع نخاعي فوتبال بازي ميكند جنجال كارتهاي پايان خدمت غير قانوني خبر داغ اين روزهاي فوتبال ايران است جنجال كارتهاي پايان خدمت غير قانوني خبر داغ اين روزهاي فوتبال ايران است جنجالي كه ستاد كل نيروهاي مسلح قول برخورد قاطع با متخلفان را داده است و مسئولان آن اعهفته پنجم لیگ برتر فوتبال تساوی نفت مسجد سلیمان و گسترش فولاد/ برق قطع شد داور 11 دقیقه وقت اضافه گرفت
هفته پنجم لیگ برتر فوتبالتساوی نفت مسجد سلیمان و گسترش فولاد برق قطع شد داور 11 دقیقه وقت اضافه گرفتدیدار تیمهای نفت مسجد سلیمان و گسترش فولاد با تساوی یک بر یک به پایان رسید به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس دیدار تیمهای فوتبال نفت مسجد سلیمان و گسترش فولاد تبریز در چارچآب بیشتر نقاط شهر دوگنبدان به طور موقت قطع می شود
آب بیشتر نقاط شهر دوگنبدان به طور موقت قطع می شود گچساران - ایرنا - رییس اداره آبفای شهری دوگنبدان گفت آب بیشتر نقاط این شهر از ساعت 22 امشب چهارشنبه شب به مدت 12 ساعت قطع می شود عنایت الله ویسی روز چهارشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود آب مناطق مسکونی کوی کارکنان شمالمعاون وزیر آموزش و پرورش خبر داد پوشش تحصیلی 76 درصدی مقطع متوسطه در کشور
معاون وزیر آموزش و پرورش خبر دادپوشش تحصیلی 76 درصدی مقطع متوسطه در کشورمعاون متوسطه وزارت آموزش و پرورش از پوشش تحصیلی 76 درصدی مقطع متوسطه در کشور خبر داد به گزارش خبرگزاری فارس از یاسوج به نقل از روابط عمومی آموزش و پرورش استان کهگیلویه و بویراحمد علی زرافشان ظهر امروز در نشوقتی عمو سبزیفروش سرود ملی ایران شد
چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۶ ۲۹ ایران در طول تاریخ معاصر خود پنج سرود ملی داشته که نخستین سرود مربوط به دوره ناصرالدین شاه است در دوره پهلوی دو سرود داشتهایم که محمدرضا شاه پس از عزل پدرش از حکومت سرود ملی را به سرود شاهنشاهی تغییر داد پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم دو سرود م24 درصد دانش آموزان کشور موفق به تحصیل در مقطع متوسطه نمی شوند
24 درصد دانش آموزان کشور موفق به تحصیل در مقطع متوسطه نمی شوند یاسوج - ایرنا - معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش با بیان اینکه پوشش تحصیلی مقطع متوسطه در کشور 76 درصد است گفت 24 درصد دانش آموزان به دلایل گوناگون موفق به تحصیل در مقطع متوسطه نمی شوند به گزارش خبرنگار ایرنارهبر معظم انقلاب: تا وقتی دشمنی آمریکاییها با ایران ادامه دارد تعامل با آنها هیچ وجهی ندارد
رهبر معظم انقلاب تا وقتی دشمنی آمریکاییها با ایران ادامه دارد تعامل با آنها هیچ وجهی ندارد حضرت آیت الله خامنه ای رویدادهای چندین سال اخیر در منطقه را نشان دهنده واقعیت یاد شده خواندند و خاطرنشان کردند قدرتهایی تلاش کردند با زور و اسلحه منافع خود را تأمین کنند که ناکام ماندندبه کارگیری170 نیروی بازنشسته در مقطع ابتدایی/ 95 هزار ساعت کمبود نیروی انسانی در دورهی متوسطه
چهاربند در جمع خبرنگاران خبر داد به کارگیری170 نیروی بازنشسته در مقطع ابتدایی 95 هزار ساعت کمبود نیروی انسانی در دورهی متوسطه مدیرکل آموزش و پرورش شهر تهران گفت در دوره متوسطه 95 هزار ساعت کمبود نیروی انسانی داریم که عمدتا در مدارس پسرانه هستند به گزارش خبرنگار اجتماعینرفتن سوریان به بازیهای آسیایی قطعی شد
نرفتن سوریان به بازیهای آسیایی قطعی شد کد خبر ۴۲۵۲۹۴ تاریخ انتشار ۲۲ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۵ ۵۸ - 13 August 2014 حمید سوریان به طور قطع در بازیهای آسیایی اینچئون شرکت نمیکند به گزارش ایسنا حمید سوریان دارنده 6 مدال کشتی فرنگی جهان و المپیک امسال در رقابتهای جهانی ازبکستان برای کسبپروفسور مریم وقتی که کوچک بود
پروفسور مریم وقتی که کوچک بود پروفسور میرزاخانی که به دلیل تحقیقات برجستهاش در حوزه هذلولیها کاملا شناخته شده است به همراه سه ریاضیدان دیگر مدال فیلدز ۲۰۱۴ را امروز در کنگره بینالمللی ریاضیات که در سئول کره جنوبی برگزار شد دریافت کرد به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر بنالبخند دوباره پليس جوان به زندگی با اهداء عضو/ پيکر مامور فداکار تهران در قطعه نام آوران آرام گرفت
لبخند دوباره پليس جوان به زندگی با اهداء عضو پيکر مامور فداکار تهران در قطعه نام آوران آرام گرفت اعضای زنده یاد غنیآبادی از کارکنان یگان ویژه تهران بزرگ که در روز 16 مرداد بر اثر سانحه تصادف و سپس مشکلات تنفسی درگذشت با توجه به رضایت قبلی نامبرده اهدا شد به گزارش خبرنگار حوادثحکم قطعي سوارز فردا اعلام ميشود
حکم قطعي سوارز فردا اعلام ميشود حکم دادگاه عالي ورزش در مورد محروميت لوئيز سوارز فردا اعلام مي شود به گزارش "ورزش سه" لوئيز سوارز در مورد محروميت چهار ماهه خود پس از گاز گرفتن کيه ليني در دادگاه عالي ورزش درخواست فرجام خواهي داده است و اميدوار است که اين محروميت کاهامام جمعه موقت قم: توجه به مسایل فرهنگی ضروری است
امام جمعه موقت قم توجه به مسایل فرهنگی ضروری است بوشهر- ایرنا- امام جمعه موقت قم گفت با توجه به نقشه های شوم دشمن برای ضربه زدن به جوانان توجه به مسایل فرهنگی درجامعه ضروری است به گزارش ایرنا آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری روز چهارشنبه در نشست شورای اداری استان بوشهر افزود احکم توقیف بهار قطعی شد
حکم توقیف بهار قطعی شد شعبه 32 دیوان عالی کشور حکم شعبه 76 دادگاه کیفری استان تهران در پرونده روزنامه بهار را تایید کرد کد خبر ۴۲۵۳۴۵ تاریخ انتشار ۲۲ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۸ ۱۹ - 13 August 2014 شعبه 32 دیوان عالی کشور حکم شعبه 76 دادگاه کیفری استان تهران در پرونده روزنامه بهار را تاحکم توقیف روزنامه بهار قطعی شد
چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۸ ۰۷ وکیل مدافع روزنامه بهار از قطعی شدن حکم توقیف این روزنامه خبر داد جمال خندان در گفتوگو با خبرنگار حقوقی خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا اظهار کرد روزنامه بهار از سوی شعبه 76 دادگاه کیفری استان تهران به شش ماه توقیف و سعید پور عزیزی مدیر مسئول آشيرازي: سرپرست موقت هيئت فوتبال هستم
شيرازي سرپرست موقت هيئت فوتبال هستم با وجود اينکه نژادفلاح گفته بود که از اين به بعد ميرزاآقابيگ به عنوان رئيس هيات فوتبال استان تهران فعاليت ميکند همچنان شيرازي به عنوان سرپرست موقت به هيات فوتبال مي رود شيرازي در اين باره به "ورزش سه" گفت من با حرف هايي که زده ش-
گوناگون
پربازدیدترینها