واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
مردی که عقل حیران از درک اوست
مناقب و صفات امام صادق (ع) بیش از حد شمار است و عقل و فهم شخص آگاه و بصير درباره انواع مناقبش حيران است .
به این مطلب امتیاز دهید
به گزارش سرویس دینی جام نیوزبه نقل از مهر ، به مناسبت سالروز شهادت امام صادق(ع) مطلبی از آیت الله جاودان در پی می آید:
ابن طلحه مى گويد: (1) امام جعفر صادق(ع) از بزرگان و سادات اهل بيت(ع) است. صاحب علوم كثير، عبادت فراوان، اوراد دائم، زهد آشكار و تلاوت بسيار، معانى قرآن كريم را بi دقت بررسى و از اقيانوس قرآن گوهرهاى ارزنده را استخراج مى كرد و نتايج شگفتى به دست مى آورد و اوقاتش را به انجام طاعات گوناگون تقسيم مى كرد به گونه اى كه از خود در آن باره حساب مى كشيد. ديدنش انسان را به ياد آخرت مى انداخت و شنيدن سخنش باعث پارسايى در دنيا مى شد. نتيجه پيروى از رهنمودهايش بهشت بود، نور جمالش گواهى مى داد كه او از سلاله نبوت است و پاكيزگى اعمالش روشن مى ساخت كه او از دودمان رسالت است. گروهى از بزرگان مذاهب و دانشمندان برجسته آنها مانند يحيى بن سعيد انصارى، ابن جريح، مالك بن انس، ثورى، ابن عيينه، ابوحنيفه، شعبه، ايوب سجستانى و ديگران از او حديث نقل كرده اند و از دانشش بهره جسته اند. مى گويد: او چندين لقب دارد كه مشهورتر از همه صادق است و از جمله آنها صابر، فاضل و طاهر مى باشد.
اما مناقب و صفات آن حضرت بيش از حد شمار است و عقل و فهم شخص آگاه و بصير درباره انواع مناقبش حيران است تا آن جا كه علوم سرشارى كه به خاطر تقواى زياد بر قلبش جارى بود، همه احكامى را كه علل آنها براى كسى قابل درك نيست و علومى را كه عقول از احاطه به حكم آنها قاصر است به او نسبت داده و از وى روايت كرده اند.گويند كتاب جفرى كه در مغرب به پسران عبدالمؤمن به ارث رسيده، از جمله سخنان اوست. براستى كه اين خود منقبتى والا و در مقام فضايل، مرتبه بلندى است.
1. ابن ابى حازم گويد: من در خدمت جعفر بن محمّد(ع) بودم ناگاه دربانش آمد و گفت سفيان ثورى پشت در است، فرمود: بگو بيايد. سفيان وارد شد، جعفر بن محمّد(ع) فرمود: اى سفيان تو كسى هستى كه پادشاه در جستجوى تو است و من از پادشاه بر حذرم، بلند شو و از منزل محترمانه بيرون برو. سفيان عرض كرد: يك حديث بفرماييد تا بشنوم و برخيزم. جعفر بن محمّد(ع) فرمود: ((پدرم از قول جدم براى من نقل كرد كه رسول خدا (ص) فرمود: كسى كه خداوند به او نعمتى داده، بايد خدا را حمد و سپاس گويد و هر كه ديرتر روزى اش را رساند، بايد از خداوند طلب آمرزشى كند و هر كه به او اندوهى رسيد، بايد بگويد: (( لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم )). همين كه سفيان بلند شد، جعفر بن محمّد فرمود: سفيان اين سه را فراگير كه بسيار مهم است.
2. سفيان مى گويد: بر جعفر بن محمد(ع) وارد شدم در حالى كه جامه اى از خز سياه بر تن و عبايى از خز بر دوش داشت. با تعجب به آن حضرت نگاه مى كردم ! فرمود: «اى ثورى ! چه شده است كه به ما نگاه مى كنى شايد تو از لباس ما در شگفتى؟ عرض كردم : يابن رسول الله اين لباس شما و پدرانتان نيست، فرمود: اى ثورى ! آنها در زمان تنگدستى و نيازمندى بودند، به مقدار تنگدستى و نيازمنديشان عمل مى كردند و امروز هنگام فراوانى نعمت است. آنگاه آستين جامه را پس زد، زير آن جامه پشمينه سفيدى نمودار شد كه دامن و آستينش از دامن و آستين لباس رويى كوتاهتر بود، فرمود: اى ثورى! اين لباس زير را براى خداى تعالى و اين لباس رويى را براى شما پوشيده ايم. آنچه براى خداست پنهان داشته ايم و آنچه براى شماست آشكار كرده ايم.»
3. هياج بن بسطام مى گويد: جعفر بن محمد(ع) بقدرى ديگران را اطعام مى كرد كه براى خانواده خويش چيزى نمى ماند و همواره مى فرمود: «كار نيك به كمال نمى رسد مگر به سه چيز: تأخير نينداختن ، كوچك شمردن و پنهان داشتن.»(2)
4. از عمرو بن ابى مقدام نقل شده كه مى گويد: من هر وقت به سيماى جعفر بن محمد(ع) مى نگريستم، مى فهميدم كه او از دودمان نبوت است.
5. برذون بن شبيب نهدى كه اسم اصلى اش جعفر بود مى گويد: از جعفر بن محمّد(ع) شنيدم كه مى فرمود: «درباره ما همان حقى را رعايت كنيد كه عبد صالح - حضرت خضر - درباره يتيمان رعايت كرد كه پدر و مادرشان صالح بودند.»
6. از صالح بن اسود نقل شده كه مى گويد: از جعفر بن محمد(ع) شنيدم كه مى گفت: «از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نياييد زيرا هيچ كس بعد از من براى شما چون من حديث نخواهد گفت .»
7. ميان جعفر بن محمد(ع) و عبدالله بن حسن در اول روز سخنى رد و بدل شد و عبدالله بن حسن با امام به درشتى سخن گفت. بعد كه جدا شدند و راهى مسجد گشتند، جلو مسجد به هم رسيدند. ابوعبداللّه جعفر بن محمد(ع) رو به عبداللّه بن حسن كرد و فرمود: امروز را چگونه گذراندى اى ابا محمد؟ وى مثل يك آدم عصبانى جواب داد: خوب . فرمود: اى ابا محمّد! آيا مى دانى كه صله رحم حساب را سبك مى كند؟ عبداللّه گفت : تو همواره چيزى مى گويى كه من نمى فهمم ! فرمود: بنابراين براى تو قرآن مى خوانم، گفت : آن را بگو! فرمود: بسيار خوب، گفت: پس بگو! اين آيه را تلاوت كرد: « والذين يصلون مآ امر اللّه به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب» عبداللّه پس از اين سخنان عرض كرد: پس از اين مرا نخواهى ديد كه قطع رحم كرده باشم .(3)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 31]