تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 5 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند! زبان را عذابى دهد كه هيچ يك از اعضاى ديگر را چنان عذابى ندهد. زبان گويد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1844545453




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

وقتی که زن ها به صورتم چنگ انداختند! +تصاویر


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



وقتی که زن ها به صورتم چنگ انداختند! +تصاویر
به طرفم حمله ور شدند . به سر و صورتم چنگ می انداختند. نگهبان بیچاره هم حریف آنها نمی شد. بدنم مجروح و پر بخیه بود و نمی توانستم تکان بخورم...



به این مطلب امتیاز دهید

  به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، سید احمد حدادی از رزمندگان واحد تخریب تیپ ۱۷ علی ابن ابیطالب(علیه السلام) از نحوه ی اسارتش در شناسایی های منطقه عملیاتی محرم چنین گفت :   شب۶۱/۷/۲۷ در ادامه شناسایی های قبلی به شناسایی رفته بودیم . صدایی شنیدم به دوستان و همرزمان گفتم : من صدایی شنیدم ! آنها گفتند : شاید تو خیالاتی شدی . در برگشت از شناسایی در یک گودی در محاصره قرار گرفتیم. دوستان یک به یک به سمت منطقه ی خودی فرار کردند . دشمن آتش بسیاری می ریخت، چون برای شناسایی رفته بودیم نباید به سادگی اسیر دشمن می شدیم .   سه گلوله دشمن به شکم من اثابت کرد. افتادم وبلند شدم، حرکت کردم . به دنبال بچه ها می دویدم ، قسمت راست باسنم هم تیر خورد. منوری بالای سرم روشن شد. در حلقه ی محاصره قرار گرفتم ، افتادم ، بلند شدم ، با تیر زانویم را زدند . قطب نمایی همراهم بود، آن را خاک کردم . حلقه ی محاصره تنگ وتنگ تر شد.   انفجارات زیادی در اطرافم بود. حالت گیجی به من دست داده بود. اسلحه ی کلاشم خشابی ۹۰ تایی داشت، با آن به طرفشان شلیک کردم. دشمن قصد نداشت مرا از بین ببرد و بکشد، آنها می خواستند مرا زنده دستگیر کنند، چون اطلاعات من برایشان مهم بود. جلوتر آمدند، منوری دیگر منطقه را مانند روز روشن کرد.   نزدیک من شدند، از جایم برخواستم و با فریاد بلند الله اکبر نعره ای کشیدم، آنها عقب رفتند و ازمن دورتر شدند، باز به طرف من شلیک کردند. دوباره به طرف من آمدند باز با فریاد بلندی گفتم: الله اکبر، آنها عقب رفتند، دیگر تاب وتوانی نداشتم، افتادم. بابیحالی دستم را روی خاک ها می کشیدم، دنبال اسلحه ام می گشتم که از پشت سر مرا گرفتند و پا روی کمرم گذاشتند و مرا به زمین چسباندند. شلوار سبز پلنگی وصله داری تنم بود. آنها نزدیک ۲ کیلومتر مرا روی زمین کشیدند. مرا کشان کشان پیش فرمانده شان بردند.   وصله شلوارم را به او نشان می دادند! بی حال بودم. دستور داده شد، سرمی به من وصل کردند و با ماشینی راهی بیمارستان العماره کردند. دوساعتی در راه بودیم تا رسیدیم به بیمارستان. در مسیر، ایست و بازرسی های زیادی بود وقتی به ایست بازرسی ها و دژبانی ها می رسیدیم، درب ماشین که باز می شد، می پرسیدند این کیست؟ می گفتند : حرس الخمینی( پاسدار خمینی ) تا کلمه ی حرس الخمینی را می شنیدند،آب دهان به صورتم می انداختند . صورت من در این مسیر، تا بیمارستان العماره پر از آب دهان شده بود ! صورتم دیگه قابل رؤیت نبود وقیافه ی ناهنجاری پیدا کرده بودم.  

  ..................................................................................   سید احمد حدادی از رزمندگان واحد تخریب تیپ ۱۷ علی ابن ابیطالب (علیه السلام) در شناسایی عملیات محرم از بازجویی های پس از اسارت خودمی گوید: از روز سوم اسارت درحالی که اصلاً حال خوبی نداشتم. بازجویی ها شروع شد.   مترجمی که در کنار افسر عراقی بود، سؤال کرد بچه کدام شهری ؟ گفتم : قم. چند وقته در جبهه هستی ؟ گفتم : دو ، سه روزیست آمده ام. گفت : دو ، سه روزه چرا اینقدر جلو آمدی ؟! گفتم : خاک خودمونه ، نیروهای شما مرا در خاک خودمون اسیر گرفته اند. مترجم پرسید: چقدر نیرو در منطقه دارید ؟ گفتم : من مدت کمی است ،آمده ام و چیزی نمی دانم. شلوار سبز پلنگی وصله داری به تن داشتم. گفت : تو از فرمانده هان سپاه هستی . گفتم : من بسیجی هستم، به خاطر دفاع از دین و کشورم آمده ام. نه درجه دارم ونه از نیروهای سپاه .   چیزهایی که در بازجویی اول گفته بودم را مدام با خودم تکرار می کردم که در بازجویی های بعدی هم همان ها را بگویم. مترجم دیگری آمد که خیلی خوب فارسی صحبت می کرد وشروع کرد به بازجویی ومن همان مطالبی را که در بازجویی اول گفته بودم بدون تغییر، تکرار کردم . او گفت : من بچه تهران هستم، تو هرچی تا حالا گفتی، دروغ گفته ای قطعاً یکی از فرمانده هان گردان هستی ! باید بگی ! از زیر زبانت می کشم ! به او گفتم : تو منافقی ! او گفت : من مجاهدم وافتخار می کنم که مجاهدم . گفتم : ما به شما می گوییم منافق تو به وطن وکشورت خیانت کردی!   او تهدیدم کرد که با درفش از تو حرف خواهم کشید. گفتم : درفش که سهل است با کلنگ هم نمی تونی از من حرف بکشی! تو دین و وطنت رافروختی وبه ملت خودت پشت کردی، ازمن حرفی نمی تونی بکشی، ما آماده ایم برای شهادت ! ۴۵ بخیه عمودی روی شکمم، ۲۵ بخیه به عرض پهلویم خورده بود، باسن و کمرم مجروح وترکش خورده بود.   با این حال روزی دومرتبه مرا بازجویی می کردند . آن افسر عراقی گفت : چه می گوید: گفتم : من این مترجم را قبول ندارم، مترجم دیگری بیاورید، مترجم دیگری که اهل کربلا وفارسی بلد بود را آوردند، به او گفتم : برای افسر عراقی ترجمه کند وبگوید که مترجم قبلی منافق است و وطن فروش، هرچیزی که من می گویم درست ترجمه نمی کند . افسرعراقی پس از شنیدن مطالب من درخصوص مترجم سری تکان داد که نشانه ی تأیید صحبت های من بود .   شب یازدهم بود که در بیمارستان العماره بودم. پرستار کربلایی که باهم قدری دوست شده بودیم، پیش من آمد و آهسته گفت : ایران عملیات بزرگی کرده ، مرا سوار ویلچر کرد وبرد به طرف سالن، دیدم مجروحین زیادی در آن سالن بودند. فریاد یوما یوما و أخیه أخیه آنها بلند بود و پدرو مادرشان را از درد صدا می کردند . دیدم لایه ای از خون کف سالن را پوشانده! صبح روز بعد پرستار کربلایی مرا با ویلچر به طرف حیاط بزرگ بیمارستان العماره که دور تا دورش را نرده های آهنی کشیده بودند، آورد ودر کنار اتوبوسی که تخت هایی برای حمل مجروحین داشت نگه داشت و در همین حال دو زن از نرده های حیاط بیمارستان العماره بالا آمدند وداخل حیاط شدند.   پرستار کربلایی به نگهبان اتوبوس گفت : مواظب این مجروح باش، او اسیر ایرانی است! تا من پرونده اش را بگیرم و بیاورم برای انتقال به بغداد. این زن ها وقتی متوجه شدند من اسیر ایرانی هستم به طرفم حمله ور شدند . به سرو صورت من چنگ می انداختند . نگهبان بیچاره هم حریف آنها نمی شد. بدنم مجروح و پر بخیه بود و نمی توانستم تکان بخورم. بالاخره به زور اسلحه آن دو زن را از من دور کردند . با دیگر مجروحین عراقی مرا به بیمارستان الرشید بغداد انتقال دادند . این بیمارستان سلول هایی داشت که مرا در یکی از آنها زندانی کردند.   درکنار سلول من سلول های دیگری هم بود که مجاهدین و مبارزین عراقی را در آنها نگهداری می کردند. نیمه های شب متوجه شدم صدای شلاق می آید! از روزنه درنگاه کردم دیدم فردی از مجاهدین عراقی را به علت اعتصاب غذا شلاق می زنند. آنها متوجه شدند که من اسیر ایرانی هستم از کنار سلولم که رد می شدند می گفتند: اگر روزی برگشتی به ایران به امام سلام برسان وبگو فرزندانش را در عراق فراموش نکند، ما هر روز روزگارمان همین است ، خیلی اذیت می شویم.   گم شدن عینک در شناسایی سید احمد حدادی ، از رزمندگان واحد تخریب در بیان خاطره ای از شناسایی های منطقه عملیاتی محرم گفت: یک شب که در حال شناسایی و گشت زنی در منطقه ی عملیاتی محرم بودیم، عراقی ها از حضور ما در منطقه مطلع شدند.چون مکان استقرار ما برای آنها مشخص نبود، بدون هدف شروع به تیر اندازی کردند، ما در حال فرار بودیم.  

  عینک ته استکانی یکی از بچه های اطلاعات به نام حسن پور از چشمش افتاد. نشست، با دستان خود مانند افرادی که اصلا جایی را نمی بینند دنبال عینکش می گشت که آن را پیدا کند، من برگشتم گفتم: چه کار می کنی حسن پور؟! گفت: دنبال عینکم می گردم، پیدا نمی کنم. با یکی از بچه ها دستش را گرفتیم و گفتم بیا بریم. او گفت: آخه من جایی رو نمی بینم، دو تایی اونو دستاشو گرفتیم و می دویدم که در مسیر چندین بار زمین خورد و بلند شدتا رسیدیم به مقر خودمان حسن پور آدم دقیق و مسئول قدم شماری و ثبت گزارش ها بود.   .......................................................   نفوذ تا عمق مواضع دشمن- ( عملیات محرم) سید احمد حدادی از رزمندگان واحد تخریب از شناسایی های عملیات محرم چنین گفت: یک شب که برای شناسایی رفته بودیم، به عمق مواضع عراقی ها نفوذ کردیم، آنقدر جلو رفتیم که رسیدیم به خاکریزی که در کنار سنگر اجتماعی دشمن بود و عراقی ها مشغول رقاصی و بزن و بکوب بودند، تیرباری را دیدم که نگهبانش آن را رها کرده وسنگرش را ترک کرده ورفته بود، تااز قافله رقاصی و ساز و آواز و خوش گذرانی عقب نیفتد. یکی از بچه های اطلاعاتبه من گفت: سید می تونید چند مین جلو سنگر اینها بگذارید؟! هنوز من جواب نداده بودم، یکی از بچه های اطلاعات گفت:نه نباید اینکار رو کرد! نباید دشمن متوجه شود که ما تا اینجا آمده ایم.   ............................................................   کابوس در اسارت در شناسایی های عملیات محرم اسیر شدم، بعد از عملیاتی که نامش محرم بود و عملیات انجام شد. در زندان رضوانیه عراق بودیم، اسرایی از نیروهای ایرانی را آوردند، که اکثرا بچه های اصفهان بودند و می گفتند بر اثر بارش باران و طغیان رودخانه سیلی آمد و ما را برد. هر کدام از مابه درخت یا صخره ای چسبیده بودیم که به اسارت دشمن درآمدیم.اسیری نوجوان هم در بین آنها بودکه با لهجه ی اصفهانی فریاد می زد، حسینُ آب برد! تقیُ آب برد! همه رو آب برد. هر شب کابوس سیل را می دید و فریاد می کرد.   .................................................................   خاطره دیدار در اسارت سید احمد حدادی می گفت: در زندان رضوانیه یکی از بچه های قم که در عملیات محرم اسیر شده بود مرا دید و شناخت، گفت: آقا مهدی زین الدین قبل از عملیات برایمان صحبت کرد، و با نگرانی میگفت:خدا کنه سید چیزی به دشمن نگفته باشه. که الحمدلله من هم اطلاعاتی به دشمن نداده بودم و عملیات محرم، عملیاتی موفقی شد.   حماسه 17    




۳۰/۰۵/۱۳۹۳ - ۰۷:۵۵




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن