تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 27 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):حق بزرگ‏تر خداوند اين است كه او را بپرستى و چيزى را با او شريك نسازى، كه اگر خال...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830429003




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

این مرد محمدرضا پهلوی را کفن و دفن کرده


واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
این مرد محمدرضا پهلوی را کفن و دفن کرده

این مرد محمدرضا پهلوی را کفن و دفن کرده
محمدرضا پهلوی روز ۵ مرداد ۱۳۵۹ در سن ۶۱ سالگی در بیمارستان معادی قاهره بر اثر بیماری سرطان خون درگذشت‌. دو روز بعد پیکر وی در مسجد الرفاعی قاهره، پس از تشییع به خاک سپرده شد. آنکه بر جنازه شاه نماز خواند، سید طالب الرفاعی روحانی شیعه عراقی بود.
به گزارش نامه نیوز، الرفاعی، زاده ۱۹۳۱ در روستای الرفاعی در جنوب شهر ناصریه عراق، از تحصیلکردگان حوزه علمیه نجف اشرف و از نزدیکان آیت‌الله شهید سید محمدباقر صدر است. او در روند فعالیت‌های سیاسی روحانیون شیعه‌ در نجف اشرف و تأسیس حزب الدعوه حضوری فعال و تأثیرگذار داشت. در ۱۹۶۹ به نمایندگی از مرحوم آیت‌الله سیدمحسن حکیم مرجع وقت شیعیان، به قاهره رفت و سال‌ها در آن شهر رهبری شیعیان را بر عهده داشت. وی هم‌ اکنون در ایالات متحده زندگی می‌کند. او در کتاب «امالی السید طالب الرفاعی» خاطرات خود درباره فعالیت‌های سیاسی و روابطش با برخی بزرگان حوزه‌های علمیه نجف اشرف و قم را برای «رشید الخیون» نویسنده و روزنامه‌نگار مشهور عراقی، بازگو کرده که بخشی از آن که درباره اقامه نماز بر جنازه شاه ایران بود را نقل کرده است: از سید الرفاعی خواستم که درباره جزئیات نماز خواندنش بر جنازه شاه توضیح دهد؛ اینکه چگونه از او خواسته شد که بر آن جنازه غیرعادی نماز بخواند؟ گفت: وقتی شاه در قاهره فوت کرد، مهمان محمد انور سادات، رئیس‌جمهور مصر بود. ماه رمضان بود، نیمه ماه، شاید چهاردهم، سال ۱۹۸۰ (۱۳۵۹). آن روز مرا به دیدار وزیر اوقاف مصر زکریا البری فراخواندند که به من گفت با هواپیمای رئیس‌جمهور آمده‌ام اینجا تا بگویم فردا نماز میت را شما می‌خوانید. برای اینکه از مسئولیت فرار کنم پرسیدم این‌ را رئیس‌جمهور خواسته؟ گفت بله، او مرا سراغ شما فرستاده و وقتی جوابت را بگیرم با هواپیمای او برخواهم گشت. ببینید چه می‌کنید. گفتم: آقای شیخ زکریا، چه لزومی دارد طالب الرفاعی نماز را بخواند؟ شیخ الازهر و مفتی مصر هم هستند و می‌توانند بخوانند. چرا باید بین شیعه و سنی تفرقه بیندازیم؟ رو به من کرد و به عادت مصری‌ها که ما را شیخ می‌خوانند، گفت: یا شیخ! من یک پیغام از رئیس‌جمهور آورده‌ام و جوابش بله یا نه است. با من وارد بحث نشو. اینکه گفتی هیچ ربطی به پیغام من ندارد! گفتم: به آقای رئیس‌جمهور بگو سید طالب الرفاعی نماز را می‌خواند. چون دیدم جایی برای رد کردن درخواست رئیس‌جمهور نیست. او همچنین از من خواست که برایشان توضیح دهم که در مذهب شیعیان چه چیزهایی برای دفن میت لازم است. به خانه رفتم و تا سحر بیدار ماندم. گفتم که ماه رمضان بود. سحری‌ام را خوردم و خواستم برای نماز صبح آماده شوم که دیدم ماشین‌ها جلوی خانه‌ام جمع شدند. خانمم صدا زد که آماده شو، آمدند. گروهی از کارمندان و افسران نظامی با لباس نظامی‌شان وارد خانه شدند. گفتم: خوش آمدید. نماز را بخوانیم و برویم. گفتند: نه، نماز را جای دیگر می‌خوانیم. آماده شو برویم. خلاصه بی‌آنکه خوابیده باشم، مستقیم به بیمارستان معادی رفتیم، وضو داشتم، داشت آفتاب طلوع می‌کرد و نمازم را در باغچه بیمارستان خواندم. بعد رفتم داخل و جنازه شاه را گذاشتند روبه‌رویم. از عکس‌ها می‌شناختمش. جنازه کاملا سالم بود و انگار خواب بود. بعد کلی پارچه آوردند، گفتم این همه لازم نیست و اندازه کفن را برایشان توضیح دادم و همان جا ناظر بودم تا درست و بر اساس موازین شرعی کفنش کنند. همه مراسم غسل و تکفین زیر نظر من انجام شد و او را در تابوت گذاشتند. آن وقت گفتم: مأموریت من تمام شد. کار دیگری هم دارید؟ گفتند: بله. سوار شو. با ماشین ما را بردند به کاخ زین‌العابدین که کاخ رئیس‌جمهور بود و قبل‌تر ملک فاروق در آن سکونت داشت. آفتاب داشت می‌زد بالا و احساس کردم دستور دارند مرا نگه دارند و سادات به خانواده شاه وعده داده که نماز بر اساس فقه شیعه بر شاه خوانده شود. این درخواست خود خانواده او بود و فرح، همسر شاه، تأکید داشت که نماز بر اساس مذهب شیعه خوانده شود. به شدت خوابم می‌آمد. شب را نخوابیده بودم و صبح زود رفته بودیم بیمارستان. آنجا شیخ اوس الانصاری را دیدم. او از تحصیلکرده‌های الازهر بود، اما آن روز لباس شخصی تنش بود. از قبل با هم آشنا بودیم. پرسید: اینجا چه می‌کنی؟ گفتم قصه از این قرار است. محمد تیمور، پسر تیمور پاشا، یکی از نویسندگان و ادبای مهم مصر، او را همراهی می‌کرد و از مسئولان برگزاری مراسم بود. گفتم به محمد تیمور بگو که مرا ببرد به جایی که قرار است نماز خوانده شود. از من خواسته شده که نماز بخوانم، نه اینکه تشییع کنم. این را برای آن گفتم که از زیر بار تشییع در بروم، چون هم خسته بودم هم نمی‌خواستم همه دوربین‌های شبکه‌هایی که مراسم را مستقیم پخش می‌کردند روی عمامه‌ام زوم شود! او درخواستم را پذیرفت و دستور داد یک جیپ نظامی آماده کردند و مرا بردند به مسجد الرفاعی. مقبره سلطنتی آنجاست. قرار بود نماز میت آنجا خوانده و همان جا دفن شود. وقتی رسیدم نشستم روی یک مبل که با بقیه فرق داشت و از همه شیک‌تر بود. محمد تیمور که رئیس تشریفات بود، یکی را فرستاد و گفت که روی یک مبل دیگر بنشین، این جای رئیس‌جمهور است. گفتم هر وقت رئیس‌جمهور آمد بلند می‌شوم. دهانشان بسته شد و ولم کردند. چند ساعتی گذشت و مدام خبرنگاران می‌آمدند و چیزهایی می‌پرسیدند و به هیچ کدامشان جواب نمی‌دادم. انگار لال شده باشم. ظهر بود که مارش تشییع نظامی را شنیدم. جنازه را آورده بودند و در رأس تشییع‌کنندگان شخص رئیس‌جمهور، انور سادات، بود. فوری از جایش بلند شدم. آمد و مرا بغل کرد. گفتم: من روزه‌ام و خیلی خسته شدم، می‌شود ۱۰ دقیقه استراحت کنم تا مراسم تشییع تمام شود؟ صدا زد: آقا را ببرید داخل مسجد. فوری آمدند و دورم را گرفتند و انگار روی دستشان بردند داخل مسجد. هیات رسمی تشییع‌کنندگان وارد شبستان مسجد شد. انور سادات بود، نیکسون رئیس‌جمهور اسبق ایالات متحده بود، پادشاه سابق یونان بود. من یک گوشه به دیوار تکیه داده بودم و از جایم بلند نشدم. تعداد زیادی از مسئولان ایرانی زمان شاه هم بودند. دیدم انور سادات از اطرافیانش پرسید: نماز را چه کسی می‌خواند؟ مرا نشانش دادند. نگاهی به من انداخت و گفت: آقا بفرمایید برای نماز. چند کلمه فارسی بلد بودم. رسم است که از خانواده متوفا برای نماز خواندن اجازه می‌گیرند. من از پسر بزرگ‌ترش اجازه گرفتم اما انور سادات که کنار او ایستاده بود به خود گرفت و با چند کلمه فارسی که بلد بود، گفت: بفرمایید آقا. به پسر شاه تسلیت گفتم. گفتم: پسر فلان و بهمان و از‌ همان حرف‌هایی که در تسلیت معمول است. ایستادم برای نماز. می‌دانید که نماز میت شیعیان پنج تکبیر دارد، تکبیر اول: شهادتین؛ تکبیر دوم: صلوات بر محمد و آل محمد؛ تکبیر سوم: دعا برای مؤمنان؛ تکبیر چهارم: دعا برای خود میت است، ماندم چه بگویم! بعد از کمی کلنجار رفتن با خودم این‌طور گفتم: خداوندا، اینکه در برابر توست بنده تو و پسر بنده تو و پسر کنیز توست. او از ملک و سلطنت خویش بیرون شد و اکنون نیازمند و اسیر توست. اگر با او چنان‌ کنی که شایسته اوست، وی شایسته آن است و گر چنان کنی که شایسته توست تو اهل بخشایش و مغفرتی. الله اکبر و تکبیر پنجم هم که ساده است: یک فاتحه. بعد وارد سرداب شدم تا بر روند دفن کردنش نظارت داشته باشم. دوربین به دست‌ها هم خواستند پایین بیایند اما انور سادات به من لطف کرد و گفت که به احترام میت ورود خبرنگاران به داخل سرداب قبر ممنوع است. آنجا به شاه طبق فقه شیعه تلقین خواندم. بسیاری از عمامه به سرهای سنی هم در مراسم نماز حضور داشتند. کار دفن تمام شد و آمدم بیرون. برخی از ایرانی‌ها آمدند و با من سلام و علیک کردند، هر چند احساس کردم بعضی‌شان از دعایی که در نماز خوانده‌ام خوششان نیامده است و چپ چپ نگاهم می‌کردند. شنیدم یکی‌شان گفت: «این را خمینی فرستاده است!» به گزارش تاریخ ایرانی، پسر بزرگ‌تر شاه که در زمان سلطنت پدرش ولیعهد بود، هم آمد و به من سلام کرد، بعد هم زاهدی، پسر ژنرال زاهدی که داماد شاه بود، آمد. بعد از آن، خبر همه جا پخش شد و به خصوص واکنش شیعیان علیه من شدید بود؛ به‌ویژه آنهایی که هوادار انقلاب بودند مواضعی علیه من گرفتند اما اعتنایی به آنها نکردم چون به وظیفه شرعی‌ام عمل کرده بودم.


1393/5/6





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سیاسی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن