واضح آرشیو وب فارسی:الف: زنی در آستانه سقوط
بخش فرهنگی الف، 2 مرداد 93
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۴:۴۱
سامارنویسنده: الهام فلاحنشر ققنوس، چاپ اول زمستان ۱۳۹۲شمارگان ۱۱۰۰ نسخه۱۷۶ صفحه، ۷۵۰۰ تومانفروشگاه اینترنتی شهر کتاب، این کتاب را تا یک هفته پس از معرفی، با ۱۰% تخفیف ویژه عرضه میکند، در صورت تمایل اینجا کلیک کنید.*****«سامار» سومین اثر داستانی نویسندهایست که پیش از این یک مجموعه داستان به نام «کشور چهاردهم» توسط نشر نگاه و یک رمان با عنوان «زمستان با طعم آلبالو» توسط نشر ققنوس به قلم او منتشر شده است. الهام فلاح که در آثار پیشین خود زندگی زنان و مسائل و مشکلات خانوادگی و اجتماعی آنها را دستمایه قرار داده بود؛ در رمان تازه خود نیز به سراغ زنان رفته تا داستانی درباره بخشدیگری از مسائل مبتلابه آنها ارائه کند. اولین چیزی که در مورد این رمان توجه مخاطب را به خود جلب میکند نام آن است. «سامار» به معنای میوه درخت زبانگنجشک است (نوعی میوه خشک و محتوی یکدانه)؛ نامی که لابد به دلیل نوعی ارتباط درونی با مضمون رمان انتخابشده تا در کنار شیوه روایت آن، غلظت مایههای آشنای رمان را برای مخاطب کم کند.رمان «سامار» حکایت زنی ست به نام شیدا که اگرچه قدرت باردارشدن دارد، اما توانایی پشت سرگذاشتن کامل دوره بارداری را ندارد. داستان زمانی آغاز میشود که او چهار بارداری ناموفق را پشت سر گذاشته است و سرخورده و نومید، باوجود تمایل زیادی که به داشتن فرزند دارد، به این نتیجه رسیده که بهتر است شوهرش مهران را پاسوز خود نکند.مهران از زندگی همسرش خارج شده، و شیدا پس از مدتها با فرهاد روبهرو میشود، استاد سابقش که واسطه آشنایی شیدا و مهران بوده. این دیدار و زنده شدن خاطرات گذشته، زندگی شیدا را با دگرگونی همراه میکند، او که درگذشته به فرهاد علاقه داشته، ارتباطی عاطفی با دختر کوچک او برقرار میکند. اما بااینحال روند زندگی او روبهجلو نیست. چراکه لحظه آغاز این رمان هنگامی ست که شیدا ایستاده بر بلندای یک ساختمان، درحالیکه شهر را در زیر پای خود دارد، قصد خودکشی دارد.رمان به شیوه اول شخص و از نگاه شیدا روایت میشود و درواقع کل آن در قالب فلاشبکهایی ست در این زمان از ذهن شیدا میگذرد. به نظر میرسد در سامار یکی از دغدغهی اصلی الهام فلاح این بوده که از ضمن آشنای کتاب پرداختی متفاوت ارائه کند. این مسئله نه فقط در شگردهای روایی که در ساختار مبتنی بر غافلگیری داستان نیز دیده میشود. تمهیدی که با غافلگیرکردن مخاطب در انتهای رمان انتظارات بهوجود آمده برای او را به هم می ریزد.مضمون رمان لایههای دیگری نیز دارد، برای نمونه در کنار محور اصلی داستان، یک خط داستانی دیگر نیز بهطور موازی پیش میرود که در تلاش است نشاندهندهی همین مشکل در جامعه سنتی ایرانی صد و پنجاه سال پیش باشد.بخشی از رمان سامار میخوانیم:«… امشب میروم و درست در همان لحظهای که لال و منگ به نور منعکس شده از پارچ استیل به سقف اتاق خیره مانده و صدای خس خس سینهاش گچ دیوار را میخراشد و باز همان یک قسمت بیارزش مغزش دارد کار میکند آنهم مثل موتور ساعت دقیق و منظم، بالش را روی صورتش میگذارم. فقط برای چند ثانیه. نه دست و پایی برای زدن دارد و نه جانی برای کندن. میکشمش. هم خودم و هم چمان بانو را. بمیرد برایش بهتر است. برای همه بهتر است.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]