واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت
به چه گناهی بال پرواز 65 کودک ایرانی در آسمان خونین شد
شلیک دو موشک از یک شناور جنگی به سمت هواپیمای مسافربری با 290 مسافر، واقعهای است که بیگمان هیچگاه از ذهن بشریت پاک نخواهد شد.
به گزارش خبرگزاری فارس از بندرعباس، روز 12 تیر ماه امروزه برای هر ایرانی نماد و یادآور تلخترین روز تاریخ معاصر این مملکت است، چرا که در ساعت 10:15 دقیقه آن روز هواپیمای مسافربری ایران (بندرعباس -دبی) تنها پس از هشت دقیقه پرواز در ارتفاع 12 هزار پایی مورد اثابت دو فروند موشک از ناو وینسنس قرار گرفت و درست پس از 80 ثانیه از آن پرواز با شکوه و مسافران بیگناهش، تنها تکه تکههایی در قعر خلیجفارس مشاهده میشد. آن سالها شاید من کودکی بودم چند ساله، ولی سالهاست که آن سؤالات کودکانهام را در مورد این عمل سیاهدلان آمریکایی با خود به ویژه در این ایام دوباره مرور میکنم و چه کنم که به جواب هیچ کدامش نمیرسم!!! ای کاش حال آن کودک شیرخواره بندرعباسی که پستانک به دهان داشت و هر از چندگاهی پلک میزد و به زیر سقف سالن انتظار فرودگاه بندرعباس نگاهی عمیق میکرد را در آن دقایق میدانستم. ای کاش حال آن پیرزن جنوبی با دستهای پینه بسته که از فرسنگها دورتر خود را به فرودگاه رسانده بود و ماهها وعده دیدار فرزند خود را به خود داده بود را نیز در آن لحظات قبل از پرواز میدانستم. ای کاش حال اعضای آن خانواده مسافر که میخواستند دسته جمعی و به شوق دیدار پدر دقایقی دیگر به روی باند فرودگاه بروند را در آن لحظات میدانستم. ای کاش حال محسن رضائیان خلبان پرواز 655 را که دختر او در سال 67 تنها چند ماه از عمرش گذشته بود را نیز میدانستم (هر چند که امروز حال دختر او را که هر سال، در پی گذراندن لحظهای با یاد پدر فاصله چند صد کیلومتری تهران تا بندرعباس را میپیماید و در نزدیکی جزیره هرمز به محل فرود تکهتکههای پیکر پدرش گل میریزد را شاید اندکی بدانم!) راستی حال کارکنان برج مراقبت در آن لحظه که هواپیمای ایرباس از مدار گم شد، چه بود. ای کاش حال 65 کودک ایرانی را که زمانی در خواب ناز و در ارتفاع 12 هزار پایی همانند پریان سبکبال آرمیده بودند و ناگاه به یک باره بالهایشان در آتش نامهربانی دو موشک سوخت را میدانستم. راستی! آیا اصلا آنها در آن لحظه بیدار شدند؟!!! راستی آیا فرمانده ناو آمریکایی وینسنس از خود پرسید که گناه این 65 کودک چیست؟ سال 67 سال مظلومیت کشور من بود، سالها بعد شاید حال فرمانده ناو وینسنس را پس از تکه تکه کردن کودکان و زنان بیگناه ایرانم را فهمیدم! ولی چه فایده! من دوست داشتم حال آن کودکان ایرانی را بدانم، هرچند شاید این آروزیی محال باشد، ولی از آنجا که خدا زبان کودکان را میداند حتما او حال این فرشتگان معصوم را در آن زمان و هر زمانی دیگری میدانسته و میداند. ای کاش من هم میدانستم و به مدعیان به اصطلاح حقوق بشر میگفتم که آنها و پدران و مادرانشان چه دلها که به خندههای معصومانه آنها نبسته بودند. ای کاش... راستی آن مادری که حتی پس از سقوط به عمق خلیجفارس هنوز کودک چند ماهه خود را محکم در آغوش داشت، چه آرزوهایی برای کودکش داشت که اینچنین او را محکم گرفته بود؟ راستی به نظر شما ماهیان و مرغان دریایی که در آن لحظه شاهد فرود تکهتکههای 290 مسافر به دریا بودند با خود چه اندیشیدند؟ 12 تیر ماه سال 67 مقطعی است که برای دقایقی زمان در ساعت 10:25 گرمای خلیجفارس، خشکش زد و در جا ایستاد و هنوز که هنوز است، زمان از این عمل انسانها در شوک به سر میبرد. مگر میشود که 290 مسافر بیگناه را در ارتفاع 12 هزار پایی با موشک و آتش به قعر دریا فرستاد؟ جریان هرچه بوده است و دلیل کار هر چه بوده، اما این همه شقاوت نه تنها در ذهن ایرانیان بلکه حتی میتوان به جرأت گفت در ذهن بسیاری از دولتمردان آمریکا و جنایتکارترین انسانها نیز نمیگنجد. حال باید جواب ایرانیان را تاریخ بدهد که چرا در آن روز 65 کودک بیگناه توسط انسانهایی سنگدل به فجیعترین شکل ممکن از ارتفاع چند هزار پایی به قعر دریا افتادند و امروز در تاریخ این سرزمین کهن به عنوان مظلومترین و بیدفاعترین شهدا نام گرفتند. -------------------------- یادداشت از: امیر توانگر -------------------------- انتهای پیام/88001/ب
93/04/12 - 16:55
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]