واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا:
برآمدن داعش، آغازی بر پایان حامیان آن -سعید آقاعلیخانی اگرچه داعش و خلیفه خودخوانده آن می کوشند به شیوه «نصر بالرعب» پایه های حکومت -به زعم خود- آسمانی اش را بر تلی از کشته شدگان زمین بنا کنند اما آنچه در ورای این جاه طلبی، خودنمایی می کند، اصرار حامیان این جریان تروریستی بر وجود فضایی دوقطبی است که یک سوی آن جهان سنی مذهب و روی دیگر آن جهان تشیع قرار گرفته است و لاجرم دن کیشوت این توهم نیزکسی جز ابوبکر بغدادی نیست.
این نگاه غلط که از زمان اشغال عراق (2003) به این سو تشدید شده است، البته حامیان و مشوقانی در برخی کشورهای عرب منطقه دارد.
کشورهایی که اگر هم اکنون به رسانه های وابسته به آنان رجوع کنید خواهید دید که بر تحولات کنونی عراق، نام «انقلاب مردمی اهل سنت» گذاشته اند و نه تنها چیزی به اسم داعش و ماشین مدرن شده کشتار و تکفیر آن را نمی بینند بلکه چنان مفتون ترکتازی این گروه تروریستی شده اند که از یاد برده اند، در نقشه ترسیم شده داعش برای «خلافئ الراشده»، قلمرو این خلافت، علاوه بر خراسان، عراق و شام تا حجاز (عمان، قطر، امارات، عربستان و یمن)، ارض الکنانه (مصر و سودان)، مغرب و آندلس نیز امتداد یافته است.
آنچه اکنون به غلط و از سوی برخی کشورهای عرب منطقه به عنوان انتقامجویی اهل سنت از شیعیان و مانعی بر سر راه تشکیل به اصطلاح هلال شیعی به رهبری ایران تبلیغ می شود از سوی برخی تحلیلگران، در راستای آن رقابت دیرینه ای تعریف می شود که میان دو قدرت منطقه ای ایران و عربستان وجود دارد.
این موضوع تا بدان پایه حائز اهمیت است که نگرش بدبینانه ای میان تحلیلگران منطقه ای نضج گرفته است که براساس آن، انتظار هرگونه تفاهم و توافقی میان دو کشور، اجتماع نقیضین است حال آن که عمده ترین عامل واگرایی ایران و عربستان، ایجاد اتمسفری است که به هر دلیل، فضای منطقه ای را در چارچوب شیعه و سنی می بیند.
این مفروض آنگاه ناراستی خود را نشان می دهد که از یاد نبریم که امنیت ملی عربستان دست کم سه بار، شاهد تهدید های جدی و براندازانه بوده است که هرسه آن نیز ماهیتی عربی-سنی (و نه شیعی) داشته است.
رویداد نخست، فراگیری گفتمان ایدئولوژیک قومی-جغرافیایی ناصر بود که در دهه 60 تا مرز تهدید نظامی عربستان پیش رفت.
رویداد دوم حملات موشکی صدام حسین به مراکز مهم نفتی عربستان و جریان سوم نیز ظهور گروه های سلفی- جهادی چون القاعده، داعش و نظایر آن است که به صراحت سرنگونی حاکمان کنونی عربستان را جزو برنامه های اصلی خود تلقی می کنند.
با این توضیح این پرسش اساسی مطرح می شود که چرا برخی کشورهای عرب منطقه می کوشند تا با بزرگنمایی اختلاف شیعه و سنی به آینده گروه های تروریستی چون داعش دل ببندند؟
40 سال پس از کتاب مشهور «فردهالیدی» با عنوان «عرب های بدون سلاطین» Arabia without Sultans شاید کتاب: «پس از شیخ، فروپاشی قریب الوقوع حکومت های سلطنتی» (After the Sheikhs: The Coming Collapse of the Gulf Monarchies) پاسخی به این پرسش ما باشد.
کریستوفر دیویدسون به عنوان یک تحلیلگر برجسته مسائل خاورمیانه که پیش بینی دقیق وی، دوسال پیش از رکود اخیر - رکود اقتصادی امیرنشین دوبی- اعتباری خاص به تحلیل های وی بخشیده است در کتاب جدید خود که پس از خیزش های اخیر جهان عرب نگاشته شده، معتقد است که کشورهای عربی منطقه خلیج فارس(بحرین، کویت، امارات، قطر و عربستان) همزمان با امواج سهمگین دموکراسی خواهی در منطقه، به دلیل بقا بر مونارشی غیر قابل انعطاف خود، اقتصاد رانتی مبتنی بر فروش نفت، افزایش سطح مطالبات و عدم توسعه متناسب برای پاسخگویی به آن، بزودی شاهد تعمیق شکاف میان مردم و رهبران خود خواهند بود؛ شکافی که به دلیل نبود وجود اندیشکده های مستقل و ارائه راهکار مؤثر از سوی آنان، رهبران اقتدارگرای عرب را وادار به اعطای مشوق های مادی زودگذر در سطح داخلی و تقویت جریان های تکفیری خارجی خواهد ساخت.
پیش بینی دیویدسون اما فروپاشی قریب الوقوع و محتوم این ساختارها به دلیل هزینه سنگین سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این رفتار تناقض آمیز است.
مشوق های مورد اشاره دیویدسون البته همان چیزی است که بعد از خیزش های عربی در تونس و مصر بلافاصله در دستور کار قرارگرفت. تقویت و حمایت از گروه های تکفیری نیز وجه دیگر این رویکرد است که اکنون سوریه و عراق، شاهدان مبتلای آنند.
حمایت از جریان های تکفیری و دامن زدن به بحران های منطقه ای و پررنگ کردن اختلافات طایفه ای در واقع پاسخ طبیعی ساختارهای اقتدارگرایی است که در پی هراس از غرق شدن در امواج بلند دموکراسی خواهی، بالاخص پس از خیزش تونس و مصر، غرب را مقصر اصلی این روند می دانند و می کوشند با تقویت جریان های تکفیری و به چالش گرفتن دموکراسی، ساختار الیگارشی خود را حفظ کنند تا از مسیر تحولات شتابان و ناگزیر آینده برکنار بمانند.
طبیعی است چنین برآورد کوته بینانه ای، برای موجه نشان دادن خود، ناگزیر به مستمسک قرار دادن موضوعاتی چون اختلاف شیعه و سنی است تا هراس خود از فروپاشی ساختار مونارشیک و تفوق امواج دموکراسی خواهی را رنگ و لعابی فرقه ای دهد.
مراکز آینده پژوهی امریکا بویژه در حوزه اقتصاد از هم اکنون به تحقق دکترین نفتی نیکسون و پایان وابستگی نفتی امریکا به خاورمیانه در سال 2035 خوشبین اند. تحلیلگران امور خاورمیانه نیز دستیابی امریکا به منبع انرژی شیل و فناوری فراکینگ و نشانه های زودرس این تحول در اقتصاد امریکا از یک سو و توجه ویژه این کشور بر آسیای جنوب غربی را نشانه های خوبی برای کشورهای عربی وابسته نمی دانند.
در چنین شرایطی و با توجه به ارتقای سطح مطالبات دموکراسی خواهانه در خاورمیانه، حفظ ساختارهای بسته و پوسیده برای ایالات متحده بشدت هزینه زاست و درک همین مسأله این کشورها را واداشته است تا با پیش دستی و از هراس، همپیمانی های جدید غرب در منطقه، تن به ائتلاف با جریان های تکفیری دهند.
در این فرآیند، جلب نظر جریان های تکفیری البته برای متحدان قدیمی غرب غیر ممکن به نظر می رسد در نتیجه پررنگ کردن مسأله شیعه - سنی برای استتار، مقصود اصلی این دولت ها و جذب جریان های تکفیری، موضوعیت می یابد.
این اتحاد ناهمگون اگرچه برآمده از ذهنی تک منشأیی از جنس همان اقتصاد تک محصولی و مبتنی بر رانت است اما دستاوردهای موقتی آن ممکن است به تحریک بیشتر حامیان منطقه ای داعش و تقویت مادی آن بینجامد و پیروزی هایی را نیز نصیب آن کند.
این دستاوردها اما خیلی زود در مواجهه با گسست های عمیق و هزینه زای داخلی این کشورها و نیز تناقض های رفتاری خارجی و از همه مهمتر ساختار هنجارشکن گروه های تکفیری، رنگ می بازد و نتیجه محتوم آن نیز چندان از پیش بینی کریستوفر دیویدسون، مبنی بر آغاز فروپاشی قریب الوقع ساختارهای مونارشی منطقه، دور نخواهد بود.
* یادداشت اول دفتر روزنامه ایران
اول**1104
انتهای پیام /*
: ارتباط با سردبير
[email protected]
11/04/1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]