تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 22 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم(ص):هیچکس حقیقت ایمان را کامل نمی کند مگر اینکه جدال لفظی را رها کند، هر چند حق با او باش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815048317




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دختر40روزه از دست مادرش افتاد و جان داد؛ مادر،قصه جنایی بافت


واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: دختر40روزه از دست مادرش افتاد و جان داد؛ مادر،قصه جنایی بافت
ساعت ۵ بامداد روز گذشته، ماموران کلانتري کاظم آباد مشهد در تماس با قاضي علي موحدي راد از مرگ نوزاد ۴۰ روزه اي خبر دادند که توسط خودروي اورژانس به بيمارستان طالقاني منتقل شده بود. پزشک قانوني نيز پس از معاينه جسد و در تماس تلفني به قاضي ويژه قتل عمد اعلام کرد: «نوزاد دختر بر اثر شکستگي جمجمه جان باخته است.»
آفتاب: روزنامه خراسان نوشت: ساعت ۵ بامداد روز گذشته، ماموران کلانتري کاظم آباد مشهد در تماس با قاضي علي موحدي راد از مرگ نوزاد ۴۰ روزه اي خبر دادند که توسط خودروي اورژانس به بيمارستان طالقاني منتقل شده بود. پزشک قانوني نيز پس از معاينه جسد و در تماس تلفني به قاضي ويژه قتل عمد اعلام کرد: «نوزاد دختر بر اثر شکستگي جمجمه جان باخته است.»

قاضي شعبه ۸۰۵ مجتمع قضايي شهيد قدوسي  از زني به نام «آ» خواست ماجراي نزاع را توضيح دهد. آن زن گفت: به همراه چند زن ديگر داخل کوچه نشسته بوديم که اين مرد (خطاب به جوان ۲۴ ساله) با خودرو از کنار ما عبور کرد به او گفتم يواش الان فرزندم را زير کرده بودي! او حدود ۱۰ قدم آن طرف تر از خودرو پياده شد و گفت: مواظب فرزندت باش اگر زير کردم خودم جواب مي دهم! بعد از رفتن او خواهرش آمد و گفت: ديه اش را با بيمه ماشين مي دهيم. بعد از اين ماجرا شوهرم که از بيرون آمد موضوع را به او گفتم و همسرم به خانه آن ها رفت ودرگيري شروع شد. اين در حالي است که آن ها با ضربه اي که به خواهرم زده اند الان در بيمارستان بستري است.

«ر» متهم ديگر نيز گفت: وقتي ما با «ح» (جوان راننده) درگير شديم داماد آن ها از پشت سر با تبر به ما حمله کرد که من از پشت سر مجروح شدم. باجناق «ر» نيز که سعي مي کرد حقيقت ماجرا را عنوان کند گفت: من نديدم چه کسي در اين درگيري مرا چوب زد ولي من شکايتي نکردم تا اين که وقتي فهميدم آن ها از من شکايت کرده اند من هم شاکي شدم. در ادامه رسيدگي به اين پرونده نزاع، جوان راننده نيزمدعي شد: وقتي با خودرو از کوچه عبور کردم آن ها يک طرف کوچه نشسته بودند و طرف ديگر هم خودرو پارک بود ولي من فقط به او گفتم شما بايد مواظب فرزندتان باشيد که مدتي بعد همسرش با لگد در خانه ما را کوبيد در حالي که ناسزا مي گفت با من درگير شد در اين هنگام همسايگان ما را از هم جدا کردند ولي ديشب (شب شنبه) که من براي مسافرکشي رفته بودم ۲ مرد ناشناس از طرف آن ها و از روي در حياط وارد خانه ام شدند و دختر ۴۰ روزه ام را به زمين کوبيدند و به قتل رساندند.

همسر جوان ۲۴ ساله نيز گريه کنان گفت: شب بود مادرشوهر و خواهرشوهرم در حال تماشاي تلويزيون بودند و من هم غذا درست مي کردم که ناگهان ۲ مرد ناشناس وارد خانه ام شدند من جيغ کشيدم اما آن ها نوزادم را از آغوش من گرفتند و به زمين کوبيدند که دخترم سياه شد. در اين هنگام آن ها فرار کردند و من فريادکنان از همسايگان کمک خواستم و با اورژانس دخترم را به بيمارستان برديم اما او ديگر علايم حياتي نداشت. اظهارات زن جوان را دختر ۱۳ ساله و مادرشوهرش نيز تاييد کردند و گفتند مردان ناشناس چهره خود را نپوشانده بودند ولي نام آن ها را نمي دانيم اگر ببينيم چهره آن ها را مي شناسيم. آن ها همچنين اظهار داشتند ما خيلي ترسيده بوديم چون آن ها از روي در حياط وارد شدند و نوزاد را از آغوش مادرش جدا کردند! جلسه رسيدگي به پرونده قتل به اين جا که رسيد، قاضي موحدي راد به اظهارات زن جوان ظن برد. او طرفين پرونده را از اتاق بازپرسي بيرون کرد و از مادر نوزاد متوفي خواست تا به دقت به سوال هايش پاسخ دهد. طرح چند سوال فني و تخصصي از سوي قاضي موجب شد تا زن جوان درباره چگونگي ورود مردان ناشناس و همچنين درگيري بين آن ها دچار تناقض گويي شود.

  قاضي موحدي راد خطاب به زن جوان گفت: ديگر چاره اي نداري جز آن که حقيقت ماجرا را بازگو کني! زن نگران و مضطرب اشک هايش را پاک کرد و گفت: دخترم از دستم افتاد و مردان ناشناس او را نکشتند.

با اين جمله قاضي موحدي راد پرسيد اصلا کسي وارد خانه شما نشده است اين هم يک ماجراي ساختگي است؟ زن جوان ادامه داد: من دروغ گفتم شب روي اپن آشپزخانه نشسته بودم و نوزادم را در آغوش گرفته بودم که دختر ديگرم گفت مادر مرا هم بالاي اپن ببر! وقتي خم شدم دست او را بگيرم نوزادم به زمين افتاد اما قاضي باز هم سخن او را باور نکرد و گفت: تو و نوزادت با هم افتاده ايد؟ او گفت: بله وقتي خم شدم هر دو با هم سقوط کرديم که من روي فرزندم افتادم و او جان سپرد.آن شب هم هيچ کس وارد منزل ما نشد اما من از مادرشوهر و خواهرشوهرم که بعد از اين ماجرا به منزل ما آمده بودند خواستم اين داستان را بازگو کنند چرا که بعد از ماجراي نزاع با همسايگان همه اين اظهارات را قبول مي کردند. راننده جوان هم وقتي در جريان ماجراي سقوط فرزندش قرار گرفت در حالي که اشک مي ريخت فقط به چهره همسرش نگاهي انداخت و منتظر نظر قاضي شد. در نهايت نيز طرفين با شرايطي از يکديگر گذشت کردند.




تاریخ انتشار: ۰۸ تير ۱۳۹۳ - ۱۰:۰۶





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن