تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فتوا دهندگان بزرگانِ دانشمندان‏اند و فقيهان پيشوايانى كه از آنان بر اداى پيمان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1825962920




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

فارس گزارش می‌دهد از دار قالی تا دار فانی/ اتهام درنگی برای انهدام زندگی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فارس گزارش می‌دهد
از دار قالی تا دار فانی/ اتهام درنگی برای انهدام زندگی
اینجا زندان است، جایی که تار و پود زندگی با حسرت و پشیمانی بافته می‌شود، اینجا همه چیز بوی دلتنگی می‌دهد، اینجا همه چیز هست اما آزادی نیست، اینجا ... اینجا زندان است با دیوارهای بلند.

خبرگزاری فارس: از دار قالی تا دار فانی/ اتهام درنگی برای انهدام زندگی



به گزارش خبرگزاری فارس از زنجان، قرار شد، برای چندمین بار به بازدید از زندان بروم، فرصتی که به مناسبت فرا رسیدن قوه قضائیه برایم فراهم شده است. *پرده اول دلهره حضور در زندان، موجب شده از صبح زود بیدار شوم، سریع وسایل مورد نیاز برای گرفتن گزارش از زندان را سریع آماده کرده و راهی می‌شوم، مادرم مثل هر روز با دعای خیر همراهی‌ام می‌کند، وارد حیاط خانه می‌شوم، بوی گل‌های محمدی حیاط را پرکرده است، وقتی آنها را می‌بینی نور امید زندگی دوباره در دلت روشن می‌شود، چه قدر زیبا هستند. بنابر هماهنگی‌های قبلی، قرار است، حرکت به سوی زندان از مقابل دادگستری استان انجام شود، ساعت 7 صبح است و خیابان‌ها تا حدودی خلوت، گوشی همراه در دستم به سمت دادگستری حرکت می‌کنم، مردم را می‌بینم که کم‌کم و با توکل بر خدا آماده رفتن به دنبال روزی خود می‌شوند، آرامش خاصی در خیابان‌ها حاکم است. سوار تاکسی می‌شوم، جلوی دادگستری استان می‌رسم، تنها در حالی که عابران و خودروهای عبوری با حالتی سوال برانگیز نگاهم می‌کنند، هر چند هدف از حضور در این محل برای من تهیه گزارش است ولی حتی لحظه‌ای نمی‌توانم خود را جای شاکی و یا جای فردی که برای احقاق حقوق خود به دادگاه مراجعه می‌کند بگذارم چه برسد به اینکه به عنوان یک متهم یا مجرم یا زندانی و یا ... باشم چرا که در زنجان حضور در دادگاه یا دادگستری به ویژه برای یک خانم از قبح خاصی برخوردار است به طوری که یکی از دعاهای خیر زنجانی‌ها در حق یکدیگر این است که هیچ گاه گذرشان به دادگاه یا دادگستری نیافتد، خلاصه با همه این اوصاف خودروی ویژه خبرنگاران جهت عزیمت به زندان حرکت می‌کند و روایت بازدید ما از زندان آغاز می‌شود. از خیابان‌های خلوت منتهی به زندان می‌گذریم، تا به دیوارهای بلندی که روی آن با سیم‌های خاردار پوشیده، دیواری که جداکننده آزادی و ...می‌رسیم.  

*پرده دوم با هماهنگی‌های قبلی وارد زندان می‌شویم، با دادن مشخصات در دژبانی، به محوطه ملاقات زندانیان می‌رسیم، برنامه ملاقات هفتگی زندانیان روی تابلوی اعلانات نصب شده از اینجا که بگذری وارد حیاط بزرگی می‌شوی، در بدو ورود گوشی‌هایمان را باید تحویل دهیم اینجا داشتن گوشی ممنوع است، خبرنگار، عکاس، مسئول، و یا زندانی نمی‌شناسد، این قانون حاکم بر زندان است. پس از عبور از راهروهای تنگ زندان وارد محلی شدیم که برای بازدیدکنندگان صبحانه تدارک دیده شده است، با اینکه صبحانه نخورده بودم ولی صرف صبحانه در کنار سفره چیده شده توسط مادرم کجا؟ و صبحانه زندان کجا؟ اشتهایم کور شد. در ابتدا رئیس کل دادگستری استان و مدیر کل زندان‌ها در نمازخانه زندان سخنرانی کردند و سپس از بند مردان بازدید کردیم. یک لحظه خودم را جای زندانی‌ها می‌گذارم، از لحظه ورودم به زندان خیلی از چیزها را از دست داده‌ام، مادرم، آزادی‌ام، گوشی همراهم، و ... . در راه اندرزگاه نسوان محوطه‌ای وجود دارد که مثل یک پارک کوچک است، گل‌های زیبا، سرسره و تاب برای بازی کودکان نیز هست، اما تفاوت آن با دنیای بیرون آن است که دور آن حصار کشیده‌اند، انگار اینجا گل‌ها هم زندانی هستند. پس از گذشتن از حیاط به اندرزگاه نسوان می‌رسیم، اینجا ندامتگاه زندانیان زن است، با راهنمایی مسئولان زندان مثل همیشه وارد کارگاه می‌شویم، همه چیز مرتب به نظر می‌رسد، رایانه‌هایی که برای آموزش مددجویان قرار داده شده است، چرخ‌های خیاطی که زندانیان با آن دوزندگی می‌کنند و ... در ظاهر اینجا با دنیای بیرون تفاوتی ندارد، اما اینجا همه چیز در بند است، همه چیز در یک اتاق کوچک خلاصه شده است.  

به کارگاه دیگری که محل انجام کارهای دستی زندانیان است، وارد می‌شویم، چند دار قالی، یک میز که روی آن صنایع دستی زندانیان قرار دارد،، گلیم‌های کوچک با نقوش لوزی مانند، زندگی در زندان جریان دارد، اما انگار همه اینها فرش‌ها و صنایع دستی با حسرت و پشیمانی ساخته و بافته شده‌اند، این قالی همانند قالی‌هایی نیست که با عشق و علاقه و از روی ذوق و علاقه بافته می‌شود، نقوش در هم این قالی نشان دهنده این است که قالی بی‌هیچ علاقه‌ای و فقط برای گذران اوقات بافته شده است، حسرت و پشیمانی زندانیان را می‌شود، در نقوش قالی‌ها مشاهده کرد. چند زندانی زن را می‌بینم که با چادرهای رنگی در کنار دار قالی ایستاده‌اند، اینجا هر کس داستانی دارد و به ادعای خودشان، همه آنها بیگناه هستند، یکی فریب خورده، دیگری قربانی غفلت پدر و مادر خود شده و .. بالاخره پس از هماهنگی با مسئولان زندان پای صحبت چند زندانی می‌نشینم.  

*در زندان ازدواج کرده است نخستین نفر از آنها خانمی است که قبلا نیز او را در زندان دیده بودم، قبلا معتاد بوده است و به جرم حمل مواد مخدر در زندان به سر می‌برد، چندین سال قبل در یک مهمانی زنانه به جرم حمل مواد مخدر دستگیر شده است، نسبت به دفعه قبل که او را دیدم چاق‌تر ولی شکسته‌تر شده است، از حال و روزش می‌پرسم، در این مدت پسرش ازدواج کرده است، می‌گوید: گاهی اوقات به صورت مرخصی برای دیدن خانواده‌اش به منزل می‌رود. ادعا می‌کند: در این مدت لب به مواد نزده است و از گذشته خود پشیمان است و فقط در انتظار به پایان رسیدن دوران محکومیتش است. این زندانی زن چند سال پیش برای بار دوم با همسر قبلی خود در زندان ازدواج کرده است. *به اتهام قتل همسرش در زندان به سر می‌برد یکی از زندانیان مسن است، ولی از زمان حضور او در زندان، مدت زیادی نمی‌گذرد، سال گذشته دستگیر شده است، به گفته خودش هنوز جرمش ثابت نشده، به اتهام قتل همسرش در زندان است. وی مدعی است: قاتل همسرش نیست و زمانی که او در خواب بوده، دو نفر به منزل آنها آمده‌اند و همسرش را در خواب خفه کرده‌اند. اکنون در انتظار آزادی و رفع اتهام است، به گفته خودش تا کنون به مرخصی نرفته است، ولی در طول مدتی که در زندان به سر می‌برد، چندین بار فرزندان او برای ملاقات آمده‌اند. *اسیر عشق در 32 سالگی سرحال‌تر از دیگران به نظر می‌رسد، 36 ساله و دارای یک پسر 14 ساله است، در 32 سالگی پس از طلاق از همسر اولش، اسیر عشق مرد دیگری شده و برای اثبات این عشق، جرم حمل مواد مخدر معشوقه‌ را به گردن گرفته، (بماند که معشوقه این زندانی زن، پس از گرفتاری‌، او را رها کرده و هیچ سراغی از وی نگرفته است). در پایان این بازدید به داخل بند‌ها می‌روم، تجربه چندین بار بازدید از زندان، موجب شناختن برخی از زندانیان شده، برخی از زندانیان آزاد شده‌اند، خانمی که فرزندش متولد زندان بود یا دختر جوانی که در زندان ادامه تحصیل داده بود، اما برخی هنوز هم هستند، خانمی که به جرم قتل همسرش حکم حبس ابد به او خورده یا زندانی دیگری که با داشتن یک دختر چهار ساله به جرم حمل مواد مخدر در زندان است. غرق در افکار خودم، از بند خارج می‌شوم، سوال‌‌های متعددی در ذهنم شکل گرفته است، چرا این زنان که می‌توانستند در بیرون از زندان و در کنار خانواده خود، همسر، مادر یا دختر نمونه‌ای باشند، اینک در زندان در انتظار مرگ یا به پایان رسیدن دوران محکومیت خود هستند، آیا فضای زندان امن‌تر از جامعه است؟ چرا و به چه دلیل یک زن باید زندگی در زندان را به زندگی سالم در بیرون از آن ترجیح دهد؟ این زنان در چه شرایطی قرار گرفته‌اند، که منجر شده جرم‌هایی چون قتل و سرقت و حمل مواد مخدر را انجام دهند؟ آیا قبح انجام جرم در بین زنان محو شده و از بین رفته است؟ به همه این سوالات فکر می‌کنم  و اینکه فضای زندان با فضای بیرون دنیا دنیا تفاوت دارد، همه چیز دارد، اما انگار هیچ چیز ندارد، اینجا هیچ چیز زیبا نیست و همه چیز بوی دلتنگی و ندامت می‌دهد، اما فقط یک چیز مشترک در زندان و دنیای بیرون است و آن خداست، خدایی که برای همه خدایی می‌کند، چه زندانی و چه غیر زندانی و هیچ کس از دیدگاه او تفاوتی ندارند. انتهای پیام/73005/ق40

93/04/08 - 08:50





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 62]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن