واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت/ عبدالله گنجی
دو خط موازی روحانی و تجدید نظرطلبان
بین روحانی و اصلاح طلبان همسویی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی وجود دارد اما روحانی با تجدیدنظر طلبان مشکل ماهوی دارد.
عبدالله گنجی طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: «دو خط موازی روحانی و تجدید نظر طلبان»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر عبدالله گنجی است که در آن می خوانید؛ بعد از ورود دکتر روحانی به قدرت و نگاه اعتراضی وی به عملکرد احمدی نژاد، تلاش های زیادی صورت گرفت تا وی را با انگاره های ذهنی- سیاسی شکل گرفته در ایران امروز انطباق نمایند. بشیرها و نذیر ها و شاهد و مشهود های فراوانی از سوی طیف های سیاسی آورده شد که وی به این اردوگاه یا به آن اردوگاه تعلق دارد. در این میان، اصلاح طلبان تلاش نمودند تا اعتراضات روحانی به احمدی نژاد را اعتراضی به اصول گرایان معرفی و وی را در اردوگاه خود تعریف نمایند. روحانی برای حفظ استقلال خود از جریانات موجود (درعین حال عدم تمایل به تنش با آنان) تلاش نمود نماد هایی از همسویی و بی توجهی به دو جریان موجود را در معرض افکار عمومی قرار دهد. مثل رفتاری روحانی با اصلاح طلبان مثل فیلم اخراجی های 3 و انطباق آن با کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 است. بدین معنی که ده ها کد آورده می شد که حاجی گرینف فلان کاندیداست و چند کد هم آورده می شد که با آن انطباق نداشت. اما در بین دو جریان عمده کشور اصلاح طلبان تلاش بیشتری نمودند تا روحانی را در جغرافیای خود تعریف نمایند. این مهم دلایل متعددی داشت. از اعتراض روحانی به وضع موجود تا نقش محلل وی جهت سر پل گیری مجدد آنان در حکومت و قدرت از جمله علل این تلاش و تعریف است. در ماه های اخیر روحانی طوری مشی کرد که اصلاح طلبان هم وی را تحسین کردند و هم به وی تاختند. هنر روحانی آن است که این جماعت را به صورت الاکلنگی بین خوف و رجا و بیم و امید نگه داشته است. در جریان مقابل این امید نسبت به روحانی نبود، چرا که نه مشی روحانی را می پسندند و نه فراموش می کنند که وی رقیب کاندیدای نجیب آنان بوده است. به صورت طبیعی مسئله های کشور برای روحانی، تجدید نظر طلبان و اصول گرایان در برخی از حوزه ها مشترک است اما نسخه درمان هر یک برای آن متفاوت است. نسخه پیچی روحانی در عرصه فرهنگی و سیاست خارجی برای تجدید نظر طلبان مطلوب تر از حوزه های دیگر است. به همین دلیل محمد رضا خاتمی اقدامات فرهنگی روحانی را فرا تر از باور می داند اما نقطه افتراق و تفکیکی بین وی و تجدید نظر طلبان وجود دارد که هرگز آنان را در زیر یک چتر جمع نمی نماید. جالب این است که هم روحانی و هم تجدید نظر طلبان از این نقطه افتراق به خوبی آگاهند، اما روحانی ترجیح می دهد مواضعی که علیه بزرگان مذهبی اصولگرا می گیرد علیه آن جماعت نگیرد. اما می گوید سکوت در مقابل چیزی به معنی قبول کردن آن نیست. نقطه افتراق یا همان دو خط موازی روحانی و تجدیدنظر طلبان کجاست؟ قبل از معرفی نقطه یاد شده لازم است بین دو سطح اصلاح طلبان، یعنی بین اصلاح طلبان و تجدیدنظر طلبان تفاوت قائل شویم. اصلاح طلبان جماعتی هستند که از نظر تجدیدنظر طلبان، اصلاح طلبان بدلی هستند. این اصلاح طلبان به روحانی نزدیک هستند اما تجدیدنظر طلبان یا اصلاح طلبان ناب کسانی هستند که نقطه عزیمت اصلاح طلبی شان دگردیسی معرفتی در نگاه به رابطه مردم و حاکمیت در نظام جمهوری اسلامی است. اصلاح طلبی روحانی و اصلاح طلبان از نوع روشی، تاکتیکی، تفسیری و تکنیکی است. بنابراین بین روحانی و اصلاح طلبان همسویی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی وجود دارد. اما روحانی با تجدیدنظر طلبان مشکل ماهوی دارد. تجدیدنظر طلبان با «ماهیت نظام» مشکل دارند. مطالبه آنان «دموکراسی» با شاخص های غربی است. برای هر دو رضایت غرب موضوعیت دارد. اما آنها می خواهند به غرب بگویند ما می توانیم با به کارگیری رهیافت های شما، عین شما باشیم. ولی روحانی می خواهد به غرب بگوید ما می توانیم با تکیه بر اسلامی که به روزرسانی شده است مانند شما شویم. مشی تجدیدنظر طلبان بعد از فتنه 1388 با نظام، مانند مشی نهضت آزادی با نظام بعد از زمستان 1366 است. بدون تردید امروز خاتمی نقش مرحوم بازرگان بعد از زمستان 1366 را بازی می کند و حجاریان با استعفا از حزب مشارکت نقش مرحوم عزت الله سحابی را بازی می کند. یکی بر سیاست اخلاقی تأکید می کند و نظام را فاقد آن می داند و دیگری روش مسالمت آمیز را برای کنشگری مدنی ناهمسو تجویز می نماید. «دموکراسی خواهی» نقطه افتراق و خط موازی روحانی با تجدید نظر طلبان است. حجاریان چند روز پیش با صراحت بر متفاوت بودن اصلاح طلبان و روحانی تأکید کرد و نقطه افتراق را دموکراسی نامید. مجدداً اعلام کرد «اعتدال شعار اصلاح طلبی نبود اما اصلاح طلبان از آن استفاده کردند» و گفت: «اصلاح طلبی ادامه مشروطه خواهی است». مشروطه خواهی تجدیدنظر طلبان مبتنی بر قرائت سلطنتی از ولایت فقیه است. تجدیدنظر طلبان در صدد هستند تا به خیال خود با «مشروطه کردن قدرت» ولایت فقیه را به امری تشریفاتی همانند ملکه انگلستان تبدیل نمایند. بنابراین افتراق معرفتی روحانی و تجدیدنظر طلبان هرگز به اشتراک تبدیل نخواهد شد. روحانی با ماهیت حقیقی نظام مشکل ندارد بلکه در صدد اصلاح روش ها و تاکتیک و تفسیرها مبتنی بر فهم خویش است. اما تجدیدنظر طلبان به دنبال «طرحی نو» برای انطباق سیاست و حکومت با شاخص های حکومت های غربی هستند و از مثال آوری و تبیین نظرات غربی و دعوت از هابرماس و تأکید بر ماکس و بر و پوپر و هایدگر و ... ابایی ندارند. روحانی به دنبال تقویت مردم سالاری دینی است اما تجدیدنظرطلبان به دنبال اثبات ناهمسویی دین و دموکراسی هستند. ساحت اندیشه محل منازعه تجدیدنظر طلبان و روحانی است اما هر دو طرف عقلانیت محافظه کارانه را در حال حاضر مفیدتر از تنش های معرفتی می دانند. بنابراین اندیشه ورزان اصولگرا باید بدانند که سکوت روحانی در مقابل دگردیسان معرفتی به معنی پذیرش آنان نیست اما این گلایه را باید از روحانی بنمایند که حملات محاوره ای وی به آنانی که (از نظر خودش) قرائت تنگ نظرانه از اسلام و انقلاب دارند مستمر و کوبنده است اما در قبال کسانی که قرائت واگرایانه دارند سکوت و محافظه کاری است. این سکوت و محافظه کاری باعث گردیده است که مدعای مدیون بودن روحانی به اصلاح طلبان و تجدیدنظرطلبان به باور بخشی از جامعه تبدیل شود و آنان را نیز در شعاع اکثریتی که به وی رأی داده اند لحاظ نمایند. اگر چه روحانی حدود دو دهم از یاران خود را از نیروهای معتقد به استمرار انقلاب اسلامی انتخاب کرده است اما همچنان رگه هایی از علقه های ارزشی را در خود دارد. سخن روحانی درباره 9 دی نیز به سان نیشگونی بود که جماعت تجدیدنظر طلب بدانند باج روحانی به آنان به معنی تأیید راه و رسم آنان نیست. با این اوصاف، روحانی در زمین گیر کردن (نه جذب) تجدیدنظر طلبان تا حدودی موفق بوده است. اما در جذب نیروهای انقلاب خصوصاً در حوزه جوانان نه تنها موفق نبوده، بلکه در تحریک آنان علیه خود گام های بلندی را برداشته است که این تحریک نه در حوزه عملکرد مدیریتی بلکه در محاوره ها و خطابه های وی صورت گرفته است. امید است اشتراکات روحانی با نیروهای انقلاب اسلامی به نزدیکی عاطفی با آنان نیز منجر شود. تجدیدنظر طلبان راهبرد دموکراسی خواهی، جمهوری خواهی و مشروطه خواهی را در حوزه اجتماعی متمرکز کرده اند و معتقد به جامعه مدنی، پویش اجتماعی و شبکه سازی هستند، بنابراین در حوزه قدرت وارد زمین روحانی نخواهند شد. اما از دولت روحانی به عنوان کاتالیزور استفاده خواهند کرد، بنابر این آنچه در این دوران انجام می دهند از نظر تاریخی در عملکرد روحانی ثبت خواهد شد، همانگونه که عملکرد کارگزاران در زمین هاشمی و عملکرد مشارکتی ها در پرونده خاتمی ثبت است. مطلب فوق مربوط به سایر رسانه ها می باشد وخبر گزاری فارس صرفا آن را باز نشر کرده است بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی انتهای پیام/
93/04/07 - 09:28
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 36]