تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع): فضاى هر ظرفى در اثر محتواى خود تنگ‏تر مى‏شود مگر ظرف دانش كه با تحصيل علوم، فضاى آن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816336475




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پایا: تلاش برای تولید علوم انسانی اسلامی راه به جایی نمی برد/ سوزنچی: زیربنای ابطال گرایی به عنوان تکیه گاه فکری علی پایا دارای مغالطه است


واضح آرشیو وب فارسی:مهر:


دین و اندیشه مناظره مکتوب علی پایا و حسین سوزنچی درباره علم دینی؛
پایا: تلاش برای تولید علوم انسانی اسلامی راه به جایی نمی برد/ سوزنچی: زیربنای ابطال گرایی به عنوان تکیه گاه فکری علی پایا دارای مغالطه است
حسین سوزنچی در مناظره مکتوب با علی پایا نوشته است: یکی از مغالطات شایع در مباحث علمی این است که مطلبی بدون «سور» «قید» به کار می‌رود که به نحو موجبه‌‌ی‌ جزییه صحیح است؛ اما بعدا نتیجه‌ای از آن گرفته می‌شود که این نتیجه تنها در صورتی که آن گزاره سور و قید خاصی داشته باشد، صحیح است، اما ذهن به این نکته ظریف توجه نمی‌کند و نتیجه را واقع برگرفته از مقدمه مذکور می‌داند و این مغالطه‌ای است که زیربنای جریان ابطال‌گرایی که تکیه‌گاه معرفتی دکتر پایا است، می‌باشد.



به گزارش خبرگزاری مهر، دکتر علی ‌پایا، فیلسوف ایرانی و از روشنفکران دینی معاصر در سال ۱۳۳۲ در تهران دیده به جهان گشود. ایشان دانشیار مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و استاد مدعو دانشگاه وست مینستر انگلستان و محقق ارشد دانشکده  علوم‌ سیاسی و روابط بین‌الملل، در مدرسه علوم اجتماعی ـ  انسانی و زبان‌های این دانشگاه است. آثار او عمدتاً در حوزه‌ی فلسفه‌ی‌ تحلیلی نشر یافته است. وی از پایه‌گذاران آینده‌پژوهی در ایران به شمار می‌آید و کتاب‌ها و مقالات آکادمیک متعددی را (بیش از پنجاه عنوان) به زبان‌های فارسی و انگلیسی در ایران و در سطح بین‌المللی انتشار داده است. حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسین سوزنچی دکترای فلسفه و حکمت اسلامی از دانشگاه تربیت مدرس گرفته است و هم اکنون عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) می باشد. ایشان مقالات و کتب متعددی درحوزه‌های مختلفی از جمله علم دینی، مباحث فلسفی، چیستی علوم انسانی اسلامی به رشته تحریر در آورده‌اند. در این مناظره مکتوب، حجه الاسلام سوزنچی به عنوان مدافع علوم انسانی اسلامی به نقد دیدگاه های دکتر پایا در باب عدم امکان علوم انسانی اسلامی می‌پردازد. در این گفت وگو ما با ایشان در زمینه ی علم‌دینی و وجود آن صحبت نمودیم. ایشان قائل به تفکیک علم به اسلامی و غیراسلامی نمی‌باشند و فقط از نظر کاربردی بودن بین این دو تفاوت قائل می‌شود و اصولا هر نوع تفکیک بین علم‌اسلامی و علم‌غیراسلامی را رد می‌نمایند. این نوشتار شامل سه دفتر می‌باشد که در دفتر نخست ما نظرات دکتر پایا را در زمینه ی علم‌دینی دریافت و سپس آن را برای یکی از محققان برجسته ی یعنی دکتر سوزنچی که از مدافعان علم‌دینی می‌باشد ارسال نمودیم، در دفتر دوم این گفت وگو شامل نقد دکتر سوزنچی به نظرات دکتر پایا می‌باشد. در دفتر سوم دکتر پایا به نقد های دکتر سوزنچی پاسخ داده و نقدهای ایشان را نقد هم کرده اند. آیا علوم ‌انسانی موجود را که محصول تمدن‌ غرب با اقتضائات فرهنگی و مبنایی خاص خود است پاسخ‌گوی نیاز‌های انسان معاصر و حداقل انسان مسلمانی که قائل به سکولاریسم نیست، می‌دانید؟  در بحث از علوم‌ انسانی، داشتن درک دقیق از معنا و مفهوم علم به ‌طور کلی و علوم ‌انسانی به نحو خاص ضروری است. بسیاری از بحث‌هایی که از دهه‌ی 1960 تاکنون در شماری از کشور‌های اسلامی و هم اکنون در ایران در میان گروه‌های مختلف از اندیشه وران مسلمان جریان داشته است و دارد، به واسطه‌ی بی‌توجهی به این جنبه اساسی، در مسیر‌های به‌کلی نادرست و غیرزایا و احیاناً خطر خیز از حیث تبعات اجتماعی آنها سیر کرده است. صاحب این قلم در مقالات متعدد در این زمینه توضیح داده است و نقایص رویکرد‌های برخی از نویسندگان صاحب نام در این زمینه را به نحو نقادانه ارزیابی کرده است و کوشیده تا در حد امکان راه‌هایی برای قرار گرفتن بحث در مجرای صحیح و مثمر ثمر پیشنهاد کند. مطالعه ی آن مقالات به درک بهتر توضیحاتی که در پی می‌آید کمک می‌کند. تذکر این نکته نیز ضروری است که همه ی آن بحث‌ها، و نیز آنچه که از این پس و در پاسخ به پرسش‌ها شما خواهد آمد، با تکیه به مفروضات یک رویکرد فلسفی و نظری موسوم به عقلانیت نقاد، تدقیق و تکمیل شده است1. پرسشی که مطرح ساخته‌اید نمونه ی خوبی از همان بدفهمی معنایی و مفهومی است که مورد اشاره قرار گرفت. علوم انسانی ـ ‌اجتماعی، که برخی از آن دو با عنوان «علوم‌فرهنگی» یاد می‌کنند تا میان آن دو و علوم طبیعی و زیستی، که احیاناً در مواردی با عنوان «علوم‌تجربی» از آنها یاد می‌شود تفاوت قائل شوند، برخلاف علوم طبیعی و زیستی، از وجهی علم به شمار می‌آیند و از وجهی دیگر تکنولوژی. توجه به این نکته اساسی در بحث از دستاورد‌های علوم‌انسانی در مغرب زمین و یا در کشور‌های دیگر حائز اهمیت اساسی است. علوم انسانی‌- اجتماعی از آن حیث که علم به شمار می‌آیند، یک هدف بیشتر ندارند: شناخت واقعیت چنان‌که هست، نه چنان‌که ایدئولوژی‌های ما یا گرایش‌های ذهنی و عاطفی ما، یا آموزه‌های قومی، فرهنگی و طبقاتی و ... آن‌را می‌نمایند. واقعیت مورد توجه علوم انسانی- اجتماعی، چنان‌که از نام این علوم بر می‌آید، با واقعیت مورد توجه علوم طبیعی و زیستی تفاوت دارد. در حالی که علوم أخیر به جنبه‌های طبیعی و زیستی واقعیت نظر دارند، علوم انسانی ـ ‌اجتماعی به واقعیت از آن حیث که به انسان ارتباط دارد، توجه می کنند. واقعیت از آن حیث که به انسان ارتباط پیدا می‌کند، تا حد زیادی برساخته ی آدمی است. آدمیان در زیست‌بوم‌های فرهنگی که خود برساخته‌اند و بخشی از زیست‌بوم بزرگ تر طبیعی را تشکیل می‌دهد، زیست می‌کنند. واقعیت برساخته اجتماعی که محصول حیث‌های التفاتی جمعی است، در سپهری که عقل‌گرایان نقاد از آن با عنوان «جهان‌سوم» یاد می‌کنند، تجلی پیدا می‌کند. جهان‌سوم، جایگاهی است که در آن همه محصولات خرد و اندیشه بشری، اعم از نظریه‌های علمی و فلسفی، رمان‌ها، اسطوره‌ها، موسیقی‌ها، نقشه و طرح تکنولوژی‌ها و دستگاه‌ها، اندیشه‌هایی که در پس آثار هنری جای دارد، آداب و رسوم و سنن، شعائر، عبادات و آئین‌ها، و ... جای دارد. جهان‌ سوم با دو جهان دیگر یعنی «جهان‌دوم» که جهان اندیشه‌ها و عواطف شخصی و ظرفیت‌های ادراکی و عاطفی ویژه ی او است، و «جهان‌اول» که جهان طبیعت است ارتباط نزدیک دارد و با آنها‌(از طریق جهان‌دوم) در تعامل است و بر آنها اثر می‌گذارد و از آنها تأثیر می‌پذیرد. علوم انسانی‌ ـ ‌اجتماعی در وجه علمی خود کوشش می‌کنند به شناخت واقعیت مرتبط با عالم انسانی، یعنی واقعیتی که از تعامل آدمیان با محیط پیرامون خود (متشکل از دیگر آدمیان و دیگر موجودات، اعم از ارگانیزم‌های زنده یا هستار‌های طبیعی، و نیز جهان‌سوم) شکل می‌گیرد، نایل شوند. کوشش علوم انسانی ـ ‌اجتماعی این است که به شناختی عینی از این واقعیت دست یابند. اهمیت عینی بودن شناخت در آن است که فاعلان شناسایی را به خود واقعیت، و نه به تصویر‌های تحریف شده از آن، رهنمون می‌شود2. شناخت عینی، چنان‌که از عنوان آن بر می‌آید، مستقل از اشخاص و ذهنیات آنان و یا تأثیرات محیطی و فرهنگی است. به میزانی که «شناخت» به این قبیل عوامل «آلوده» باشد، از «عینیت» آن کاسته می‌شود. نکته ی ارجمندی که عقل‌گرایان نقاد در خصوص دستیابی به شناخت توضیح می‌دهند آن است که برای کسب معرفت درباره ی  واقعیت، خواه واقعیت طبیعی و خواه واقعیت برساخته اجتماعی) راهی جز تولید حدس‌ها و گمانه‌هایی که نظیر توری برای شکار واقعیت بدان فرا فکنده می‌شوند وجود ندارد. این حدس‌ها و گمانه‌ها البته به وسیله‌ی آدمیان برساخته شده‌اند. آدمیان همواره از محیط و سنت، فرهنگ، تاریخ و اجتماع خود متاثر می‌شوند. محدودیت‌های زبانی، ادراکی و تربیتی، تأثرات روحی و انفعالات روانی، آموزه‌های دینی و ایدئولوژیک و خاطره‌های قومی و نظایر آن در شکل دادن به حدس‌ها و گمانه‌هایی که درباره‌ی واقعیت بر می‌سازند نقش ایفا می‌کند. اما علی‌رغم همه ی این محدودیت‌ها، همچنان راه برای دستیابی به «معرفت‌عینی»، یعنی معرفتی که تا حد بسیار زیادی از تأثیر عوامل پیرامونی در شکل دادن به تصویر از واقعیت پیراسته شده است، باز است.3 در حوزه‌ی علوم انسانی ـ اجتماعی، می‌باید میان معرفت‌فلسفی و دیگر انحاء معرفت، اعم از معرفت تاریخی، اجتماعی و انسان‌شناسانه، اقتصادی و روان شناسانه و ... تفاوت بگذاریم. معرفت‌فلسفی نه تنها به قلمرو تعاملات انسانی (خواه با جهان‌اول و جهان‌سوم، و خواه دیگر انسان‌ها و هستار‌ها) توجه دارد که به حیطه‌ی فراخ‌تر واقعیت (یعنی بخشی که مورد توجه علوم زیستی و طبیعی است و بخشی که از دسترس آنها نیز به‌دور است) نیز نظر دارد و در آن به کاوش می‌پردازد. این معرفت در عین حال، تنها معرفتی است که از منظری مرتبه‌ی دوم یا بالاتر به دستاورد‌های معرفتی توجه ‌می‌کند.4 اما صرف‌نظر از این تفاوت، همه ی انواع معرفت، تنها در صورتی به این صفت متصف می‌‌شوند که «عینی» باشند. آنچه که «ذهنی» است احیاناً ممکن است برای دارنده ی آن «معرفت» به شمار آید. اما از آنجا که دیگران به جهان ذهنی او دسترسی ندارند، برای آنان، معرفت محسوب نمی‌شود. معرفت‌عینی، به توضیحی که داده شد، اسلامی و غیراسلامی، غربی و شرقی، و... ندارد. معرفت‌عینی، معرفت نسبت به واقعیت است. ملاک سنجش صحت چنین معرفتی نیز صرفاً خود واقعیت است، و نه معیار‌های دیگر نظیر توافق و اجماع افراد، تبلیغات و فضا‌سازی، اعمال قدرت و نفوذ، و... نظایر آن. دانش و معرفت‌عینی در معنای دقیق کلمه از تولید کنندگان آن، ظرف و زمینه و خاستگاه تولید مستقل است. این دانش، نشان‌دهنده ی گرایش ذهنی و ایدئولوژیک مولد آن یا تأثیرات محیطی و فرهنگی که بر مولد آن مؤثر بوده است، نیست. بلکه تا حد زیادی (به میزانی که عینی است) نشان‌دهنده و بازتابنده ی خود واقعیت است.5 با توجه به آنچه تا بدین‌جا توضیح داده شد روشن می‌شود که پرسشی که در بالا مطرح شده است مبتنی بر یک فرض نادرست است. علوم‌انسانی موجود، هرچند که عمدتاً در مغرب زمین تولید شده است، اگر عینی باشد، پاسخگوی نیاز‌های انسان معاصر (خواه مسلمان غیرمسلمان، خواه سکولار و غیرسکولار، خواه ‌غربی و غیرغربی) تواند بود. به این دلیل ساده که این علوم، به شرط عینی‌بودن، بازتابنده و گزارش کننده از واقعیتند. و شناخت منطبق با واقع، از ارزش فی‌نفسه برخوردار است و به این اعتبار برای همه فاعلان شناسایی واجد ارزش است. اما علوم اجتماعی-انسانی، چنان‌که اشاره شد، دو وجهی‌اند: از وجهی علم به شمار می‌آیند و از وجهی تکنولوژی. این جنبه از نهایت اهمیت برخوردار است. تکنولوژی، چنان‌که در مقالات دیگری توضیح داده‌ام، علی‌رغم ارتباط بسیار تنگاتنگ با علم، با آن این‌همانی ندارد. تفاوت علم و تکنولوژی، به‌خصوص زمانی که بحث به علوم انسانی‌-‌اجتماعی کشیده می‌شود از اهمیت برخوردار می‌گردد. هدف تکنولوژی‌ها، از هر سنخ که باشند، دستیابی به شناخت حقیقی از واقعیت نیست. این هدف، صرفاً به وسیله‌ی علم یا معرفت دنبال می‌شود. تکنولوژی‌ها دو هدف را دنبال می‌کنند. از یک‌سو به اهداف غیرمعرفتی آدمی‌(یا دیگر موجودات ابزار‌ساز) پاسخ می‌دهند. از سوی دیگر به منزله‌ی ابزار و وسیله، به علم در پاسخ دادن به نیاز معرفتی آدمی کمک می‌کنند. برخی از تکنولوژی‌ها احیاناً هر دو جنبه ی یاد شده را توامان واجدند. کفش، لباس، خانه، غذا و وسایل طبخ و تجهیزات ورزشی نمونه‌هایی از تکنولوژی نوع اول هستند. تلسکوپ و میکروسکوپ و ماشین‌های محاسبه و شتاب دهنده‌های ذرات هسته‌ای نمونه‌هایی از تکنولوژی‌های نوع دوم می‌باشند. و کتاب، عینک و قلم نمونه‌هایی از تکنولوژی‌ها که واجد هر دو جنبه‌اند محسوب می‌گردند. در حالی که معیار موفقیت در علم، نزدیک شدن به واقعیت و دستیابی به حقیقت است، معیار موفقیت در تکنولوژی‌ها، کارآمدی است. کارآمدی، معیاری پراگماتیکی است و بنابراین با خوشامد و ملاحظات ارزشی و شخصی کاربران آن ارتباط وثیق دارد. کفشی که شخص به پا می‌کند، اتومبیلی که می‌راند، عینکی که به چشم می‌زند، شهری که در آن زندگی می‌کند، غذایی که می‌خورد، رایانه‌ای که مورد استفاده قرار می‌دهد، همگی باید رضایت شخص او و معیار‌های کارآمدیی که او بدان‌ها توجه دارد احراز کنند. برخی از معیار‌های کارآمدی البته «عینی» توانند بود و چنین نیز هستند. کارآمدی یک شتاب دهنده ی ذرات هسته‌ای، مستقل از خوشامد افراد است، هرچند که ویژگی‌های محیطی و جنبه‌های فرهنگی خاص به توضیحی که می‌آید، خواه‌ناخواه در آن منعکس می‌شود. تکنولوژی‌ها برخلاف علم و معرفت، به ظرف و زمینه‌هایی که در ابداع و یا به‌کارگیری آنها نقش دارد حساسند. از آنجا که هر تکنولوژی در ظرف و زمینه‌ای خاص و برای هدفی خاص به کار گرفته می‌شود الزامات محیطی، فرهنگی و ارزش‌های ابداع کنندگان و کاربران، هم در طراحی و هم در به‌کارگیری آن آشکار می‌شوند. لباسی که قرار است از شخص در برابر سرمای قطب محافظت کند می‌باید با الزامات محیط قطب انطباق داشته باشد. لباس فضانوردانی که می‌خواهند در ماه قدم بزنند باید با شرایط کره ی ماه تناسب داشته باشد. تفاوت‌های فرهنگی نیز رد پای خود را در تکنولوژی‌ها برجای می‌گذارند. نقش و نگاری که بر گلیم‌های ایرانی ظاهر می‌شود با آنچه در گلیم‌های بافته شده در مکزیک به چشم می‌خورد به‌کلی تفاوت دارد. غذ‌اهای چینی و هندی شبیه یکدیگر نیستند. مدل‌های اتومبیل‌هایی که به‌خصوص در گذشته به وسیله‌ی کشور‌های صنعتی و در رقابت با یکدیگر طراحی می‌شد، تفاوت‌های چشمگیری داشت. موشک‌های فضا‌پیمای شوروی‌ها و آمریکایی‌ها که فضانوردان را با خود به فضا می‌بردند و کپسول‌های حامل این فضانوردان، در بسیاری از جزئیات متفاوت بودند. به‌عنوان مثال، کپسول‌های روسی کوچک‌تر بودند و می‌توانستند با چتر نجات روی زمین فرود آیند. در حالی که کپسول‌های آمریکایی بزرگتر بودند و امکان فرود آرام آنها روی زمین وجود نداشت و به همین جهت همواره محل فرود این کپسول‌ها در اقیانوس بود. تکنولوژی‌ها با توجه به کارکرد‌هایشان تعریف و مشخص می‌شوند. آنچه اتومبیل را از ماشین لباسشویی و هر دو را از رستوران یا بانک متمایز می‌کند تفاوت در کارکرد‌ آنها است. جهانی‌شدن و گسترده شدن ارتباطات، موجب شده است تا استاندارد‌سازی کارکرد‌ها، محصولاتی را که در نقاط مختلف ساخته می‌شوند، تا حدی به یکدیگر شبیه سازد. زمانی شهر‌های اروپایی، هویت‌های ویژه ی خود را داشتند. اما اکنون حضور ده‌ها و صد‌ها فروشگاه و نهاد زنجیره‌ای مشابه در خیابان‌های این شهر‌ها موجب شده است تفاوت‌های پیشین تا حد زیادی کم رنگ شود. تکنولوژی‌ها، برای کارکرد بهینه، در نهایت به علم و شناخت حقیقی از واقعیت، اتکا دارند. عدم توجه به واقعیت موجب ناکامی در بهره‌گیری از تکنولوژی می‌شود. قرن‌های متمادی کسانی سودای تولید ماشین‌های با حرکت دائم در سر می‌پروراندند و عمر و هزینه ی گزافی بر سر این کار گذاردند. کیمیاگران نیز قرن‌ها در آرزوی تبدیل فلزات دانی به فلزات عالی بودند. اما از آنجا که این تلاش‌ها بدون در نظر گرفتن الزامات واقعیت به انجام می‌رسید، با توفیق همراه نبود. خطای مهندسان در طراحی پل هزاره در لندن موجب شد این پل تنها چند ساعت پس از افتتاح بر روی عابران بسته شود: حرکت عابران بر روی پل موجب می‌شد پل حول‌نوسان طبیعی خود دچار تشدید شود و عابران را به درون رودخانه پرتاب کند. اشتباه محاسبه در تخریب ساختمان‌های بلندمرتبه، در برخی موارد موجب شده است تا خروار‌ها آوار به عوض آ‌نکه در جا و در یک محدوده ی کوچک فروریزد به صورت مورب بر سر ساختمان‌ها و افراد در بخش‌های مجاور خراب شود. قرص تالیدومید که برای کمک به خانم‌های حامله جهت جلوگیری از تهوع و کم خوابی تولید شده بود به ناقص الخلقه شدن جنینی که در رحم داشتند کمک کرد. کشتی‌های هوایی موسوم به زپلین6 که قادر بودند فاصله ی اروپا و آمریکا را با هزینه ی کم طی کنند و شمار قابل توجهی مسافر را با خود به همراه بردارند، تا پیش از فاجعه‌ای که در سال 1937 برای زیپلین هیندنبورگ در فرودگاه نیویورک رخ داد، در زمره ی محبوب‌ترین وسایط حمل و نقل به شمار می‌آمدند. اما پر کردن مخزن گاز این کشتی‌ها از گاز هیدروژن، برای کاستن از وزن کشتی، آنها را به بمب‌های متحرک تبدیل کرده بود. علوم انسانی‌-‌اجتماعی، زمانی که در وجه تکنولوژیک به‌کار می‌روند، و در این حال باید از آنها با عنوان تکنولوژی‌‌های انسانی و اجتماعی نام برد، به دنبال کشف حقیقت و دستیابی به تصویری حقیقی از واقعیت نیستند. بلکه در مقام تکنولوژی، آنها وظایفی را که ابداع کنندگان یا کاربران در نظر دارند، برآورده می‌سازند. این وظایف در قلمرو تعاملات انسانی، یعنی حوزه ی کاربرد تکنولوژی‌های انسانی و اجتماعی، عمدتاً عبارت است از کنترل و هدایت رفتار افراد و گروه‌‌ها. به‌‌عنوان مثال، شرکت‌های تولید کننده ی کالا‌های مصرفی و نیز فروشگاه‌های محصولات خانگی و یا مواد مصرفی و غذایی، با استفاده از امکاناتی که رایانه‌ها و نرم‌افزار‌ها و نیزموتور‌های جستجوگری نظیر گوگل در اختیارشان گذارده‌اند، و همچنین با بهره‌گیری از ابزار‌هایی مانند پرسشنامه و مصاحبه و امثالهم، می‌کوشند تا رفتار مصرف‌کنندگان را شناسایی کنند. این نوع فعالیت، بخشی از فعالیت علمی در حوزه ی علوم انسانی‌ـ ‌اجتماعی است. در این جا غرض شناخت حقیقی و دقیق نحوه ی رفتار مصرف‌کنندگان و خواست‌ها و تمایلات آنان است. اما به دنبال کسب این شناخت، جنبه ی تکنولوژیک علوم انسانی ـ اجتماعی وارد عمل می‌شود. صاحبان شرکت‌ها و فروشگا‌ه‌ها، به منظور کنترل رفتار مصرف کنندگان و جلب آنان به الگو‌های رفتاری مورد نظر خود به انواع شیوه‌های تبلیغ و القای اندیشه و تحریک به عمل متوسل می‌شوند. در انتقاد از کاستی‌های علوم ‌انسانی‌-اجتماعی که در مغرب زمین تولید شده است می‌باید میان دو جنبه علمی و تکنولوژیک آنها تمایز قائل شد. از جنبه علمی، باید به این نکته توجه داشت که همه ی علوم، خواه علوم طبیعی و زیستی و خواه علوم انسانی‌-‌‌اجتماعی، آن‌گونه که عقل‌گرایان نقاد توضیح می‌دهند، در هر مقطع صرفاٌ عبارتند از مجموعه ی آن دسته از حدس‌ها و گمانه‌ها در مورد بخش‌های مورد پژوهش واقع شده از واقعیت، که علی‌رغم آن‌که در معرض سخت‌ترین نقادی‌ها‌(خواه به نحو نظری، تحلیلی و خواه به نحو تجربی) قرار گرفته‌اند، ابطال نشده‌اند بلکه مورد تقویت7 قرار گرفته‌اند. اما حدس‌ها و گزاره‌هایی برساخته شده به وسیله‌ی آدمیان که از ظرفیت‌های ادراکی محدود برخوردارند، نمی‌تواند همه ی جنبه‌های نامتناهی واقعیت را پوشش دهد و ازاین‌رو در مواجهه با واقعیت، دیر یا زود، ضعف و کاستی‌های آن، ظاهر می شود. دعاوی علمی علوم‌ انسانی ـ ‌اجتماعی را (در هر‌جا که تولید شده باشند) می‌توان با توجه به واقعیت (که داور نهایی دعاوی راجع به واقعیت است) مورد ارزیابی نقادانه قرار داد. اما جنبه‌های تکنولوژیک این علوم را، که اکنون به واسطه‌ی فراگیر شدن امکانات اطلاع‌رسانی، عرصه‌ای جهانی یافته است، می‌باید عمدتاً با نظر به نظام‌های ارزشی و اهداف به کار برندگان تکنولوژی‌ها مورد نقادی قرار داد. به‌عنوان مثال، بانک‌ها، تکنولوژی‌هایی بودند که برای کمک به تسهیل مبادلات مالی بر پا شدند. اما در پرتو رویکرد ایدئولوژیک نئو‌لیبرال‌ها و سرمایه‌داری لجام گسیخته در این خصوص که پول بالاترین ارزش است و بنابراین باید به هر شیوه ی ممکن کسب مقادیر هرچه بیشتر از آن را امکان‌پذیر کرد، تکنولوژی بانک در مسیری مورد استفاده قرار گرفت که اکنون جان و مال و حیثیت شماری زیادی از افراد را در سطح جامعه ی جهانی مورد تهدید جدی قرار داد‌ه است. سینمای هالیوود عمدتاً ارزش‌هایی را تبلیغ و ترویج می‌کند که با ارزش‌های مورد قبول در فرهنگ‌های دیگر، حتی فرهنگ‌های اروپایی، در تعارض است. در اعتراض به این کاربرد نامناسب از تکنولوژی سینما، سینماگران کشو‌رهای دیگر از فرانسه گرفته تا هند، ایران و آمریکای لاتین کوشیده‌اند، فیلم‌هایی متفاوت را در معرض دید بینندگان قرار دهند.  البته در مواردی نیز احیاناً می‌توان با توجه واقعیت و یافته‌های علمی این رویکرد‌های تکنولوژیک‌(و ایدئولوژیک ـ به یاد داشته باشیم که ایدئولوژی نیز نوعی تکنولوژی است) را نقد کرد. اما در این قبیل موارد، نقد صورت گرفته ناظر خواهد بود به نقص و کاستی جنبه ی علمی‌ای که پشتوانه ی تکنولوژی مورد اشاره است. به‌عنوان مثال، مصرف مشروبات الکلی برای قرن‌ها در مغرب زمین مورد ترویج و تشویق بوده است. نوشیدن الکل به صورت یکی از ارزش‌های اجتماعی عمده در کشور‌های غربی در آمده است تا آنجا که تا یکی دو دهه‌ی پیش و تا قبل از رواج امواج چند فرهنگی بودن و کثرت‌گرایی، اگر فردی در مجامع عمومی از نوشیدن مشروب خودداری می‌کرد، به‌عنوان ناآشنا با فرهنگ و تمدن مدرن هزار و یک برچسب ناخوشایند را باید پذیرا می‌شد. اما اکنون در پرتو تحقیقات متعدد علمی آشکار شده است مصرف الکل انواع خطرات را متوجه سلامت شخص و اجتماع می‌کند. در یکی از تازه‌ترین تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفته است محققان نشان داده‌اند مصرف حتی مقادیر کم نوشابه‌های الکلی سبب آسیب دیدن مولکول «دی‌ان‌آ» در بدن شخص می‌شود. عامل این آسیب مولکول «اسیدتالدی‌هاید8» است که از تجزیه ی الکل در بدن تولید می‌شود. هرچند بدن مکانیزم‌هایی برای ترمیم این آسیب‌ها در اختیار دارد، اما توانایی این مکانیزم‌ها نامحدود نیست. بروز آسیب در مولکول «دی‌ان‌آ»، منجر به تولید سرطان دهان و یا مری و نای و حنجره، یا کبد و یا سینه‌(در زنان) می‌گردد9. ظرفیت‌ها و آسیب‌های علوم‌انسانی موجود (حاکم بر تحولات دنیا) چیست؟ آیا قبول دارید که تحولات دنیای معاصر نشأت گرفته از علوم‌انسانی برآمده از تمدن‌غرب است و  روزبه‌روز ناکارآمدی این علوم رخ نمایی بیشتری می‌کند و پاسخگویی نیازهای پیش‌روی انسان معاصر خصوصاً انسان مسلمان نیست؟ با توضیحاتی که در پرسش پیشین درباره‌ی علوم انسانی-‌اجتماعی داده شد، و نیز با عنایت به نکاتی که در مقالات معرفی شده در پانوشت‌های آن پاسخ توضیح داده شده است، می‌توان به شیوه‌ای مستقیم‌تر به پرسش شما پاسخ داد. اما پیش از پرداختن به محتوای پرسش أخیر، توجه شما را به این نکته جلب می‌کنم که علی‌القاعده همه ی اصحاب رسانه‌ها باید با آن آشنا باشند و آن عبارت است از پرهیز از صورت بندی پرسش‌ها به گونه‌ای که پاسخ در آن مضمر باشد! درواقع هر گفت‌و‌گوی جدی معرفتی (که امیدوارم این گفت‌و‌گو از همان سنخ باشد) در تکاپوی دستیابی به پرسش‌هایی است که امید می‌رود نور تازه و روشن‌گری به موضوع و مسأله ی مورد نظر بتاباند. اما پرسش‌هایی که از پیش پاسخ به همراه آن است راه را بر تکاپو‌های معرفتی اصیل سد می‌کند. این نکته یکی از آسیب‌های جدی در حوزه ی علوم انسانی‌ ـ ‌اجتماعی است که هم در مغرب زمین رواج دارد و هم با توجه به نمونه ی کنونی در نقاط دیگر! در بحث از آسیب‌ها و ظرفیت‌های علوم انسانی ‌ـ ‌اجتماعی می‌باید به تمایز میان دو وجه علمی و تکنولوژیک این علوم توجه کرد. آسیب‌ها و ظرفیت‌های این دو وجه یکسان نیستند. در وجه علمی، علوم انسانی‌ ـ ‌اجتماعی از همان محدودیت‌هایی که گریبان‌گیر علوم زیستی و طبیعی است برخوردارند.10 در اینجا نیز فقر تئوریک، محدودیت در آزمودن نظریه‌ها، ضعف مبانی متدولوژیک و معرفت‌شناسانه، توجه و تأکید به جنبه‌های تکنولوژیک و کاربردی به عوض جنبه‌‌های نظری، و ... با این علوم همراه بوده است. فراموش نکنیم که آدمی از رهگذر خطاهایش می‌آموزد و به میزانی که به این جنبه عنایت بیشتری داشته باشد و به نحو نظام‌مند‌تری در این عرصه به فعالییت بپردازد، بر دانش و معرفتش افزوده می‌شود. اما این جنبه هیچ‌گاه به نحو ایده‌آل مورد توجه قرار نمی‌گیرد. این امر البته تا اندازه‌ای ناشی از آن است که ما همگی انسانیم و فرشته نیستیم. این دعوی که تحولات دنیای جدید نشأت گرفته از علوم‌انسانی برآمده از غرب است، دعوی گزافی است که شواهد زیادی می‌توان در جهت ابطال آن ارائه کرد. به‌عنوان مثال، در خود مغرب زمین، عللی نظیر رقابت‌های دینی، جنگ‌های سرزمینی، شرایط اقلیمی، و ... سهمی بزرگ در بروز تحولاتی داشته‌اند که تاریخ مغرب زمین و عالم را به گونه‌ای که شاهد بوده‌ایم رقم زده‌اند. علوم‌انسانی و دانش ناشی از آن و تکنولوژی‌های منبعث از آن، یکی از علل و عواملی بوده‌اند که در این عرصه ایفای نقش کرده‌اند. اگر توجه کنیم که علوم انسانی-‌اجتماعی از اواخر قرن‌هجدهم به‌تدریج شروع به رشد کردند در حالی که علوم طبیعی و زیستی، تکنولوژی‌های مرتبط با آنها لااقل دو قرن زودتر ظهور یافتند و با شتاب به مراتب بیشتری از علوم انسانی‌-‌اجتماعی تحول یافتند و در ابعاد بیشتری بر تحولات جامعه، از جمله ظهور و رشد علوم انسانی ـ اجتماعی، تأثیر گذاردند، و اگر این نکته را نیز مدنظر قرار دهیم که در زمانی که غرب در حال تحول بود، دیگر کشور‌ها نیز از تحول برکنار نبودند، آن گاه لازم می‌آید در این گزاره که «علوم انسانی نشات گرفته از غرب عامل تحولات دنیای معاصر است» تجدید نظر جدی به عمل آوریم. دعوی مربوط به ناکارآمدی این علوم نیز مدعایی است که می‌باید برایش استدلال ارائه داد. با توجه به کامیابی‌های این علوم، که نظیر کامیابی‌های علوم دیگر می‌باید آنها را به نحو نسبی ارزیابی کرد، به نظر می‌رسد شواهد نقض کننده ی مدعای مطروحه، کار استدلال برای دفاع از مدعا را دشوار می‌کند. نکته ی مربوط به نیاز انسان معاصر و انسان مسلمان نیز دقیق نیست. عقل‌گرایان نقاد توضیح می‌دهند که آدمیان در گوهر انسانیت که با اوصافی معین توصیف می‌شود مشترکند و همین جنبه، فارق آنان از دیگر موجودات است. به‌عنوان مثال، توجه به ارزش‌های اخلاقی، تدوین قانون و قرارداد، توجه به معرفت‌های مرتبه ی دوم و بالاتر، مرگ آگاهی و تاریخ آگاهی و توجه به آینده، از ویژگی‌هایی است که در برجسته‌ترین صورت آن تنها در آدمی ظاهر شده است. این جنبه‌ها همگی به همان گوهر مشترک تعلق دارند. به اعتبار این گوهر مشترک نیاز‌های مشترکی میان همه انسان‌ها به‌ماهو انسان وجود دارد. همین گوهر مشترک در عین حال مبنای امری است که اکنون از آن با عنوان حقوق انسان یا حقوق بشر یافت یاد می‌شود، یعنی حقوقی که برای انسان به‌ماهو انسان مستقل از نژاد، جنسیت، آئین و ... وجود دارد. نیاز‌های غیرمشترک، نیاز‌هایی هستند که در ظرف و زمینه‌های مختلف «بروز و ظهور» می‌کنند. اما نکته ی مهمی که در این میان می‌باید مورد توجه قرار داده و عقل‌گرایان نقاد در خصوص آن به تفصیل توضیح داده‌اند آن است که همه ی دستورالعمل‌ها و آموزه‌‌ها همواره از «درون» ارگانیزم‌های زنده نشأت می‌گیرد11. محیط بیرون به هیچ‌روی نمی‌تواند چیزی را به ارگانیزم بیاموزد و یا امری را در او ایجاد کند. محیط بیرون دو وظیفه به انجام می‌رساند. در ارتباط با آموزه‌های معرفتی که ارگانیزم تولید می‌کند، محیط بیرون وظیفه ی آزمودن و ارزیابی نقادانه را انجام می‌دهد. این همان جنبه‌ی داوری معرفتی به وسیله‌ی‌ واقعیت است. از حیث نیاز‌ها، محیط بیرون به ظهور ظرفیت‌هایی که به نحو بالقوه در ارگانیزم موجود است مدد می‌رساند. اما اگر ظرفیتی در ارگانیزم از پیش مندرج نباشد، فشار محیط بیرون نمی‌تواند خلق از عدم انجام دهد. به‌عنوان مثال، سرمای محیط بیرون، نیاز به ایجاد محیط گرم به منظور بقا را در ارگانیزم، تشدید می‌کند. تصاویر و پیام‌های تبلیغاتی احیاناً ظرفیت‌ها و نیاز‌های خفته‌ای را در مخاطبان فعال و بیدار می‌کند. فشار‌های محیطی البته می‌توانند رنگ و هیأت و جهت خاصی به نیاز‌هایی که به صورت بالقوه در ارگانیزم‌ها مندرج اند اعطا کنند. یکی از مهم‌ترین عواملی که به ظهور نیاز‌ها کمک می‌کند، مسائلی است که افراد با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. اگر علوم‌انسانی‌غربی بنا به گفته ی شما به نیاز‌های انسان معاصر یا مسلمان پاسخ نمی‌دهد، در آن صورت با فرض صحت این مدعا، یک علت این پدیدار می‌تواند آن باشد که این علوم در پی‌پاسخ گفتن به مسائلی هستند که برای انسان‌غربی مطرح است. اگر همان مسائلی که برای مسلمانان مساله محسوب می‌شود، برای محققان غربی نیز به‌عنوان مساله جلوه کند، آنگاه پژوهش‌های آنان در مسیر یافتن راه‌حل برای آن مسائل متمرکز می‌شود. نمونه‌های متعددی برای این نوع گسترش علم از راه توجه به مسائل جدی می‌توان ذکر کرد. به‌عنوان مثال، تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، برای تحلیل‌گران سیاسی در مغرب زمین، شناخت نیرو‌های چپ و کمونیست، مسأله بود. اما از سال 1357 به این‌سو، شناخت اسلام در دستور کار این تحلیل‌گران قرار گرفته است. نگاهی به انبوه کتاب‌‌ها و مقالاتی که زمینه ی شناخت اسلام و از جانب تحلیل‌گران عربی تولید شده، که بسیاری از آنها مورد استفاده محققان مسلمان نیز واقع شده است، بیانگر همان نکته‌ای است که در بالا مورد تأکید قرار گرفت و آن اینکه وجه علمی علوم‌انسانی عام و فراگیر است و غربی، شرقی، اسلامی و غیراسلامی ندارد. اما البته وجه تکنولوژیک این علوم، نظیر همه ی تکنولوژی‌های دیگر، کاملاً به ظرف و زمینه و اهداف و ارزش‌های کاربران یا ابداع کنندگان تکنولوژی‌ها، حساس است. آیا در دین(خصوصاً اسلام) کار ویژه‌ای برای تولید علم تعریف شده است به عبارت دیگر آیا دین ظرفیت دارد تا علم، از تعالیم آن استخراج شود؟ توجه کنید که برای تولید علم به هیچ روی نمی‌توان دستورالعمل و آلگوریتم تجویز گرفت. در پاسخ به پرسش‌های پیشین به اجمال به این نکته اشاره شد که علم، که محصول حدس و گمانه‌هایی است که برای شناخت جنبه‌های مختلف واقعیت، که برای ما به عنوان «مسأله» جلوه‌گر می‌شوند بر می‌سازیم. این گمانه‌ها محصول تکاپوی خلاق ذهن‌ است و در طی فرایندی که احیاناً بی‌شباهت به فرایند دریافت وحی نیست (با توصیفاتی که از این فرایند شده است، و با فرض اینکه این توصیفات صحیح باشد) به دنبال تعامل شخص با «مسأله» مورد نظر و تکاپو برای یافتن راه‌حل، در مواردی، اگر تکاپوی شخص در مسیر مناسب صورت گرفته باشد و اگر بخت با او یار باشد‌(که البته همه ی این قبیل موارد را تنها به صورت پسینی می‌توان تشخیص داد)، «راه حلی» برای مسأله به گونه‌ای ناگهانی به او الهام می‌شود و یا همچون برق بصیرتی در ذهنش می‌درخشد و یا در یک تجربه ی شهودی برایش ظهور پیدا می‌کند. از توضیحی که داده شد روشن می‌شود که این پرسش که «آیا دین ظرفیت دارد تا علم از آن استخراج شود؟» نادرست و غیردقیق است. زیرا بر این فرض مبتنی است که می‌توان با شیوه‌هایی معین علم را «استخراج» کرد. علم، به معنای حدس‌ها و گمانه‌هایی برای شناخت واقعیت، که در مسیر اصابت به‌واقع قرار دارند و به همین اعتبار از محک آزمایش، خواه آزمون نقادانه‌ ی نظری و خواه آزمون نقادانه ی‌تجربی، موفق بیرون می‌آیند (البته تا زمانی معین و محدود ـ که به نحو پسینی مشخص می‌شود ـ و تا پیش از آنکه جای خود را به حدس‌ها و گمانه‌هایی فراگیر‌تر بدهند که به اعماق ژرف‌تری از واقعیت نظر دارد) در پاسخ به «مسائلی» که شخص با آنها مواجه می‌شود، امکان ظهور می‌یابند. مسائل در ارتباط با نیاز‌های شخص و در تعامل او با واقعیت برایش رخ می‌نمایند. همه ی عرصه واقعیت، خواه واقعیت طبیعی و خواه واقعیت برساخته ی اجتماعی، قابلیت و توان آن را دارد که انواع «مسائل» را برای شخص مطرح سازد. «مسائل» به دو دسته مسائل اصیل و مسائل غیراصیل یا شبه مسائل تقسیم می‌شوند. مسائل غیراصیل مسائلی‌اند که نور معرفت شناسانه‌ای به واقعیت نمی‌تابانند بلکه با دغدغه‌های ذهنی شخص یا گروهی از اشخاص سروکار دارند. مسائل اصیل مسائلی هستند که همواره و به گونه‌ای لایتخلف راه را برای توجه به مسائلی عمیق‌تر و اساسی‌تر در خصوص واقعیت هموار می‌کنند. مسائل غیراصیل و شبه مسائل، به عکس، عموماً به کوچه‌هایی بن‌بست منتهی می‌شوند. به‌عنوان مثال، این مساله که «بر نوک یک سوزن چند فرشته جای می‌گیرند»، راه‌گشا به سوی مسائل اساسی دیگر نیست. آیا با طرح بحث تولید علوم‌انسانی اسلامی موافقید ؟ در صورت موافقت یا مخالفت چه آسیب‌هایی برای این‌گونه تحولات را پیش‌بینی می‌کنید؟ در صورت مخالفت که از ظاهر مقاله حضرت‌عالی بر‌می‌آید، راهکار بدیل خود را شرح دهید؟ دین اسلام در این راهکار، بنا است کدام خلاء را پر کند؟از توضیحاتی که در مورد پرسش‌های پیشین داده شد روشن می‌شود که علوم انسانی ـ ‌اجتماعی از وجه علم بودن‌، به اسلامی و غیراسلامی تقسیم نمی‌شوند. اما از وجه «تکنولوژی» می‌توانند اسلامی و بومی باشند. در مقاله ی دیگری که بخشی از یک تحقیق مفصل درباره تکنولوژی دینی است، در این خصوص به تفصیل توضیح داده‌ام12. اصرار بر تولید «علوم ‌انسانی‌اسلامی» ناشی از بی‌توجهی به تفاوتی است که میان علم و تکنولوژی برقرار است. این تلاش راه به جایی نمی‌برد. به این دلیل ساده که اگر یافته‌ای به وصف «علمی» بودن متصف باشد، در آن صورت راجع‌به واقعیت است. واقعیت، ولو، واقعیت‌های برساخته اجتماع، به توضیحی که عقل‌گرایان نقاد می‌دهند، از افراد، اراده و خواست تک‌تک آنان مستقل‌اند، و به این اعتبار، آنچه که درباره آنها یافت می‌شود، می‌تواند به نحو عینی مورد ارزیابی دیگر ناظران واقع شود و در صورت احراز صحت مورد استفاده آنان قرار گیرد. در این حال، خواه یک مسلمان به کشف این جنبه خاص در مورد واقعیت‌(خواه طبیعی و خواه برساخته اجتماعی) نائل شده باشد و خواه یک غیرمسلمان، نتیجه تکاپوی معرفتی او، امری عینی است که از خواست، میل، گرایش و نظام ارزشی افراد جدا است. تکنولوژی اما به اعتبار آنکه با خواست، میل، اراده، گرایش و نظام ارزشی افراد ارتباط دارد، می‌تواند از سوی مسلمانان و در پاسخ به نیاز‌های خاص آنان تولید شود. اما همچنان که در تحقیقی که اشاره کردم، توضیح داده‌ام، این امکان در مورد همه ی تکنولوژی‌ها وجود دارد که با اندکی تغییر و دستکاری در آنها، در ظرف و زمینه‌های دیگری که از حیث طبیعی و فرهنگی متفاوت با ظرف و زمینه‌ی محل ابداع تکنولوژی هستند، قابل استفاده باشد. سرّ مطلب در همان نکته‌ای است که پیشتر بدان اشاره شد: تکنولوژی‌ها پاسخگوی نیاز انسان‌ها هستند (در اینجا به تکنولوژی‌هایی که حیوانات ابداع می‌کنند، نظیر لانه‌سازی یا استفاده ازابزار، کار نداریم). این نیاز‌ها، یا نیاز‌هایی است که مشترک میان همه ی آدمیان می‌باشد، یا نیاز‌های دیگری‌اند که بر بستر نیاز‌های نخستین و با توجه به ظرفیت‌هایی که باز هم در همه ی آدمیان مشترک است، اما تحت فشار‌های محیطی متفاوت ظهور کرده‌اند. از آنجا که زمینه و ظرفیت همه ی نیاز‌ها در همه ی افراد موجود است، اگر افرادی که در یک زیست‌بوم متفاوت از زیست‌بوم محل ابداع یک تکنولوژی خاص زندگی می‌کنند، شرایط زیست‌بوم خود را کم‌و‌بیش به زیست‌بوم نخست شبیه سازند، در آن صورت تکنولوژی به کار گرفته شده در زیست‌بوم نخست در زیست‌بوم دوم نیز کاربرد پیدا می‌کند. از این گذشته، همچنان که در کتاب‌ها و مقالات دیگر توضیح داده‌ام، افراد همواره می‌توانند در تکنولوژی‌ها ظرفیت‌هایی تازه ایجاد یا کشف کنند. این امر موجب می‌شود که یک تکنولوژی که در یک زیست‌بوم ابداع شده است بتواند در زیست‌بومی دیگر با ارائه ی کارکردی تازه یا اندکی متفاوت از کارکرد‌های اولیه خود مورد استفاده قرار گیرد. به‌‌عنوان مثال، یک غیر‌مسلمان ممکن است از یک قالیچه ی نماز به‌عنوان بستری برای استراحت استفاده کند و یا یک قبله‌نما را به‌عنوان وسیله برای یافتن جهت قطب جغرافیایی مورد استفاده قرار دهد. دعاهایی که یک مسلمان قرائت می‌کند ممکن است به وسیله ی یک غیرمسلمان به‌عنوان یک متن ادبی مورد بهره‌برداری واقع شود. نمایش تعزیه را یک غیرمسلمان می‌تواند برای القای یک پیام انقلابی اما با محتوای غیر‌دینی به کار گیرد و قس ‌علی ‌هذا. متقابلاً مسلمانان نیز می‌توانند تکنولوژی‌هایی را که در ظرف و زمینه‌های دیگر ابداع شده است، برای هدف دین، یعنی کمک به شناخت صاحب عالم به کار گیرند. به‌عنوان مثال، تکنولوژی داده ی بانک‌ها در فضای مجازی می‌تواند برای ذخیره ی یافته‌های محققان مسلمان، مثلاً محدثان، یا مفسران یا متکلمان مورد استفاده واقع شود. هم اکنون همه مجتهدان صاحب رساله دارای پایگاه‌های اینترنتی هستند که از طریق شبکه ی اینترنت آنها را با مقلدین در تماس قرار می‌دهد. در خصوص راهکار‌های بدیل، شما را به مطالب مندرج در دو کتاب که با همکاری شمار ی از همکاران در خصوص «تکنولوژی دینی» در دست تکمیل است و به خواست خدا در آینده ی نزدیک چاپ خواهد شد و نیز شماری از مقالات که در خصوص علم دینی و تکنولوژی دینی از نگارنده در دست انتشار است، احاله می‌دهم. 

امکان علم دینی؛ ملاحظات نقادانه دکتر حسین سوزنچی درخصوص دیدگاه های دکتر علی پایا مقدمه یکی از خلل‌های جامعه ی علمی ما این است که اندیشه‌وران، در کلاس‌های درس و نیز برای مخاطبین عمومی (یعنی در محیطی که سطح علمی مخاطب غالباًٌ فروتر از سطح عملی گوینده است) مباحث خود را مطرح می‌کنند؛ اما کمتر پیش می‌آید که بحث در بین خود افرادی که هریک مدعی دیدگاهی در مقابل دیدگاهی دیگر است مطرح شود، و اغلب مواردی هم که مطرح می‌شود، حالت مناظره ی رودررو و در مقابل انظار عمومی دارد که به اقتضای حضور مخاطب عمومی، بیش از آنکه دغدغه ی کشف حقیقت در میان باشد دغدغه ی غلبه بر حریف مدنظر است؛ و لذا بسیاری از اهل تحقیق از این‌گونه جلسات گریزانند. اگر تضارب آراء را واقعاً به‌عنوان مسیری برای کشف حقیقت جدی بگیریم، بی‌تردید، طرح بحث‌و‌گفت وگوهای علمی به دور از جنجال رسانه‌ای می‌تواند یکی از مصادیق کارآمد تضارب آراء قلمداد شود و ظاهراً فصلنامه ی علوم انسانی اسلامی صدرا قصد دارد باب این مسأله را باز کند. این فصلنامه سؤالاتی را در اختیار برادر گرامی، جناب آقای دکتر پایا، به‌عنوان یکی از مخالفان مسأله ی «علم‌دینی» قرار داده و پاسخ‌های ایشان را در اختیار بنده، به‌عنوان یکی از مدافعان این مسأله گذاشته و ظاهراً قرار است مجدداً این پاسخ‌ها به ایشان ارسال شود و این روال ادامه یابد. یکی از معضلات دیگری که در بسیاری از بحث‌های به این شکل رخ می‌نماید و چه بسا مهم‌ترین آفت مباحث علمی باشد، مغالطه‌ی اشتراک لفظ است. در بسیاری از این بحث‌ها، که متأسفانه گاه رنگ و بوی سیاسی هم به خود می‌گیرد، بسیار مشاهده می‌شود که که اصلاً محل نزاع معلوم نیست، که اگر محل نزاع معلوم شود، چه بسا نزاعی باقی نماند یا نحوه ی دسته‌بندی طرفداران و مخالفان موضوع عوض شود. در حدود نیم قرن پیش، مناظراتی بین کاپلستون (فیلسوف مسیحی) و راسل (فیلسوف ملحد) شکل گرفت که همزمان در رادیو ایران ترجمه می‌شد. شهید مطهری در جایی گفته است: اگر من در آنجا حضور داشتم به آقای راسل می‌گفتم آن خدایی را که تو منکری، من هم منکرم. یکی از عواملی که این معضل را تشدید می‌کند یکسان انگاری تلقیات افراد مختلف در بحث، و خلط بار معنایی واژه‌ها با بار عاطفی آنها است. مثلاً در بحث علم‌دینی، یک تلقی ابتدایی از علم و از دین در اذهان افراد وجود دارد و بسیاری از موافقان یا مخالفان علم‌دینی، بر اساس همان تلقی اولیه ی خود ـ که لزوماً با تلقی اولیه ی مخاطب وی یکسان نیست ـ با هم بحث می‌کنند که چه بسا اگر دقت شود گاه مشاهده می‌شود که اختلاف بین خود طرفداران یا اختلاف بین خود مخالفان این مسأله، بیش از اختلاف دو نفری است که یکی خود را طرفدار و دیگری خود را مخالف می‌داند. اجمالاً اشاره می‌کنم که بنده هم بر این باورم که اگر «علم» در معنای پوزیتیویستی آن، و «دین» به معنای مجموعه گزاره‌های موجود در متون مقدس دینی، قلمداد شود، هیچ‌گونه تصویر معقولی از علم‌دینی ممکن نیست. همچنین، اگر برای رفع این معضل، یکی از طرفین مسأله را از هویت اصلی خویش خلع کنیم، (مثلاً واقع‌نمایی علم را به‌طور کلی زیر سؤال ببریم و نسبی‌گرا شویم؛ یا تلقی وحیانی و وابسته به وحی الهی بودن دین را زیر سؤال ببریم و آن‌را صرفاً یک پدیده ی فرهنگی قلمداد کنیم) باز هم به بی‌راهه‌ای خواهیم رفت که شاید چند صباحی دل دینداران و علم دوستان ساده انگار را خوش کند، اما مشکلی را حل نخواهد کرد. همچنین، برخلاف برخی از مدعیان علم‌دینی، به‌ هیچ ‌عنوان، راهکار اجرایی تحقق این امر را در کنار گذاشتن و دور انداختن مباحث علوم جدید غربی نمی‌دانم، بلکه اساساً تحقق چنین علمی را نیازمند جدی گرفتن و مواجهه ی کاملاً جدی با علوم موجود می‌دانم و اصلاً فلسفه ی اصلی پرداختن به این بحث را جلوگیری از ساده انگاری‌هایی می‌دانم که به‌خاطر عدم توجه جدی و عمیق به حقیقت علم در جامعه ی ما پدید آمده است. علم در فضای غربی در یک بستر طبیعی (نمی‌گویم صحیح) رشد کرد و این رشد چون به صورت طبیعی پیش می‌رود اشکالاتش را نشان می‌دهد و چون فضای علوم‌طبیعی، طبیعی‌تر از فضای علوم‌انسانی بوده، دگماتیسم در آنجا کمتر، و توصیف‌ها و توصیه‌های فلاسفه علم را بی‌چون و چرا قلمداد کردن، بسیار کمتر است؛ چنان‌که امروزه در اغلب این علوم، خود غربی‌ها قویترین نقدها را وارد کرده و با همین نقدها علم را اصلاح می‌کنند، اصلاحاتی که لزوماً در قالب هیچ‌یک از تئوری‌های فلسفه‌های علم معاصر نمی‌گنجد؛ اما مشکل در فضای کشور ما، و به ویژه در عرصه‌ی علوم‌ انسانی‌ ـ ‌اجتماعی، فضای مرعوبیتی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن