واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
درخواست عروس محکوم به قصاص از آيت الله لاريجاني زني که شوهرش را در نوجواني به قتل رسانده و اکنون در انتظار اجراي حکم است با بيان جزئياتي از زندگياش از رئيس قوه قضائيه درخواست کمک کرد.اين زن که راضيه (مريم) نام دارد و 21 ساله است وقتي17ساله بود شوهرش را به قتل رساند
آنطور که وکيلم گفته درخواست اعاده دادرسي رد شده و حالا فقط رئيس قوه قضائيه ميتواند به من کمک کند. از آيتالله لاريجاني خواهش ميکنم که داستان زندگيام را بخواند و براي بررسي وضعيتم فرصتي دوباره بدهد.
زني که شوهرش را در نوجواني به قتل رسانده و اکنون در انتظار اجراي حکم است با بيان جزئياتي از زندگياش از رئيس قوه قضائيه درخواست کمک کرد.اين زن که راضيه (مريم) نام دارد و 21 ساله است وقتي17ساله بود شوهرش را به قتل رساند.پيش از اين وکيلمدافع راضيه با ارسال نامهاي سرگشاده به رئيس قوه قضائيه درخواست کرده بود که اجراي حکم قصاص راضيه براي اعمال ماده 91 قانون مجازات جديد به تعويق بيفتد.راضيه که در زندان سپيدار اهواز به سر ميبرد، در گفتوگويي تلفني ضمن درخواست از رئيس قوه قضائيه براي نجات جانش جزئياتي از زندگياش را توضيح داد:* وقتي ازدواج کردي نوجوان بودي. رابطهات با شوهرت چطور بود؟وقتي 14 ساله بودم ازدواج کردم. شوهرم با من بدرفتاري ميکرد. من هم بچه بودم و نميتوانستم او را درک کنم. همين هم علت اصلي اختلاف ما بود. خيلي اذيت ميشدم. حتي چندين بار از او کتک خوردم. چون ميدانستم کسي کمکم نميکند و گفتن اينکه چقدر با شوهرم اختلاف دارم فقط خودم را جلوي ديگران خراب ميکند، سکوت ميکردم و تلاشم اين بود که خودم اختلافات را حل کنم. او هيچوقت جلوي ديگران آنطور که در خانه تنها بوديم با من رفتار نميکرد. هميشه جلوي ديگران من را مقصر نشان ميداد.* چرا از هم جدا نشديد؟مدتي بعد از ازدواج بچهدار شديم. وجود بچه وضعيت را سختتر کرد. طلاق هم سخت شده بود. البته بهخاطر مشکلاتي که داشتم يک بار تصميم به جدايي گرفتم اما مساله با وساطت خانواده حل شد و من دوباره به زندگي با شوهرم برگشتم. رفتار شوهرم طوري بود که هميشه تحقير ميشدم. هر وقت سر مسالهاي با هم بحث ميکرديم دعوا راه ميافتاد و او با فحاشي سعي ميکرد من را ساکت کند.اين رفتارها خستهام کرده بود تا اينکه روز حادثه به ميهماني رفتيم و برگشتيم و دوباره با هم بحث کرديم. او دو سيلي به صورتم زد و بعد خوابيد. آنقدر ناراحت شدم که تا صبح نتوانستم بخوابم. خيلي ناراحت بودم. اصلا متوجه کاري که ميکردم نبودم. اگر ميفهميدم چه ضربهاي به خودم و فرزندم و اطرافيانم ميزنم اين کار را نميکردم.نميدانستم اگر شوهرم را بکشم چه عاقبتي در انتظارم است. به سمتش شليک و بعد هم جسد را دفن کردم. آنقدر بچگانه فکر ميکردم که دروغ گفتم و مدعي شدم شوهرم گم شده است. در عالم بچگي خودم فکر ميکردم اگر اين حرف را بزنم کسي متوجه نميشود. حتي با يکي از برادرشوهرهايم به دانشگاه شوهرم رفتيم تا مثلا دنبال او بگرديم. پدر و برادرشوهرم از بويي که در خانه من بود متوجه شدند و جسد را پيدا کردند. بعد که با برادرشوهرم به آگاهي رفتيم، آنها به من گفتند جسد پيدا شده و من هم خيلي راحت موضوع را تعريف کردم.* ميدانستي اگر شوهرت را بکشي قصاص ميشوي؟هيچ درکي از کاري که کردم نداشتم. ميدانم اشتباههاي زيادي انجام دادم و ضربه بزرگي به خانواده شوهرم و فرزندم زدم و با هيچ چيز نميتوان آن را جبران کرد اما در آن زمان واقعا بچه بودم. فکر ميکردم بعد از اينکه شوهرم را بکشم وقتي علتش را بگويم من را آزاد ميکنند. نميدانستم چه کار زشتي مرتکب ميشوم.* پيش از اين يک بار پاي چوبه دار رفتي. درباره آن روز توضيح بده.اول ارديبهشت بود. ساعت12 ظهر به من گفتند قرار است حکم اجرا شود. خانوادهام را خبر کرده بودند. آنها آمدند و ملاقات آخر انجام شد. فقط خدا ميداند من تا صبح چه زجري کشيدم. ساعت 9 صبح بود که من و زني ديگر را براي اجراي حکم بردند. بعد از اينکه حکم آن زن اجرا شد، نوبت به من رسيد.مادرشوهرم آمده بود. به دست و پايش افتادم. به او گفتم فکر ميکني اگر خوشبخت بودم و زجر نميکشيدم دست به چنين کاري ميزدم؟ فکر ميکني اگر ميتوانستم کاري را که ميکنم، درک کنم خودم را اينطور بدبخت ميکردم؟مادرشوهرم خيلي ناراحت بود. گريه ميکرد و ميگفت اين حکم بايد اجرا شود تا تو عبرتي باشي براي کساني که شوهرشان را ميکشند. گفتم زماني که اين اتفاق افتاد من 17 ساله بودم، شما که ميدانيد چقدر بچه بودم. خواهش ميکنم من را اينطور تنبيه نکنيد. واقعا نادان بودم.مادرشوهرم رضايت نداد. گفت بايد حکم اجرا شود. پايم را روي صندلي گذاشتم تا براي اجراي حکم بالا بروم. همانجا گفتم من فقط 17 سالم بود. در اين موقع خانم محمدي (قاضي اجراي حکم) که در محل حضور داشت گفت صبر کنيد. او با چند مسئول هماهنگي کرد و بعد گفت حکم فعلا اجرا نميشود.او گفت دستور آمده تا درباره پرونده با توجه به نوجوان بودن من در زمان وقوع جرم يک بار ديگر استعلام گرفته شود.حال بدي داشتم. تا چند روز کاملا گيج بودم. واقعا مردم. تحمل آن لحظات خودش مثل اعدامشدن است، هم براي من که داشتم بالاي چوبه دار ميرفتم و هم براي مادرشوهرم که اشک ميريخت و گريه ميکرد. او داغدار فرزندش است. چهارسال است بچهام را نديدم و ميدانم ممکن است تا آخر عمرم هم او را نبينم، پس درد مادرشوهرم را ميفهمم اما از او خواهش ميکنم به جوانيام رحم کند. اشتباهاتم را ميپذيرم و درخواست دارم من را زن 17 سالهاي ببينند که قدرت تصميمگيري درستي نداشت.* دقيقا چه خواستهاي از مسئولان قضايي داري؟آنطور که وکيلم گفته درخواست اعاده دادرسي رد شده و حالا فقط رئيس قوه قضائيه ميتواند به من کمک کند. از آيتالله لاريجاني خواهش ميکنم که داستان زندگيام را بخواند و براي بررسي وضعيتم فرصتي دوباره بدهد.شرق
دوشنبه 2 تیر 1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]