محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1841886882
بررسی و نقد نگاه پستمدرنیسم به تعلیم و تربیت ارزشها
واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
بررسی و نقد نگاه پستمدرنیسم به تعلیم و تربیت ارزشها
مهمترین نقاط ضعف نگاه پستمدرنیستها به تعلیم و تربیت ارزشها ، نداشتن مبانی متقن و قابل دفاع عقلی، ستیز با واقعیتهای تکوینی، معرفتهای یقینی و ارزشهای جاودانی است که موجب گسیختگی اندیشههای پستمدرنیستی شده است.
بخش اول چکیده «پستمدرنیسم»، که در بستر سکولار غرب زاده شد، دارای ویژگیهای زیر است: بر نسبیگرایی و کثرتگرایی تأکید و هرگونه باور یقینی و ارزش مطلق را مردود میداند؛ با ذاتگرایی سر ستیز داشته، هویت انسان را برساختة اجتماعی میپندارد؛ ابتنای ارزشها بر واقعیتهای تکوینی و تأثیرات ضروری اعمال بر سرنوشت انسان را برنمیتابد. در اهداف تربیتی، بر نهادینهسازی کثرتگرایی، تقویت روحیة خودسامانی در فراگیران تأکید و در اصول تربیتی بر پرهیز از جزمگرایی، مبارزه با نظاممندی و تأکید بر آزادیهای فردی اصرار میورزد. در روشهای تربیتی نیز بر گفتمان فراگیرمحوری، توجه جدی به حاشیهنشینها و نفی الگوپذیری تأکید دارند. این اندیشه، بهرغم برخورداری از یک سلسله نقاط قوت، همچون مبارزه با «جهانیسازی»، مبارزه با «علمگرایی» و تأکید بر «پویایی»، از نقاط ضعف فراوان نیز رنج میبرد. مهمترین آنها، گسیختگی فکری و تناقض آشکار در اندیشه، نادیده انگاشتن واقعیتها و معرفتهای یقینی، همچنین ارزشهای ثابت و فطری است. کلیدواژهها: پستمدرنیسم، تعلیم و تربیت، ارزشها، فراروایتها، نسبیگرایی و کثرتگرایی. مقدمه پستمدرنیسم از جمله جریانهای فکری است که در دوران معاصر، بیشترین شهرت و تأثیرگذاری را در حوزههای مختلف، از جمله در حوزة تعلیم و تربیت داشته است. این اندیشه بهدلیل اینکه در عصر انفجار اطلاعات ظهور کرد، در غرب محدود نماند، بلکه در بسیاری از نقاط جهان و از جمله کشورهای اسلامی، نفوذ کرده است. بهگونهای که امروزه نهتنها در محافل علمی، بلکه در عرصههای گوناگون سیاسی، اجتماعی، هنری و غیره، نظریات پستمدرن بهصورت جدی مطرح است. با این وجود، پستمدرنیسم یک مکتب فکری نظاممند نیست که بتوان بهصورت دقیق و قاطع چارچوب فکری و دلالتهای تربیتی آن را بیان نمود، بلکه آنگونه که طبع این جنبش نیز اقتضا دارد، همواره چهره عوض میکند و در آن گرایشهای گوناگون وجود دارد. ازاینرو، هم در تعریف پستمدرنیسم و رابطة آن با مدرنیسم، هم در تعیین دقیق شاخهها و پیشگامان آن و هم در استخراج دلالتهای تربیتی این اندیشه، اختلافنظر وجود دارد. چیستی پستمدرنیسم 1. پستمدرنیسم = پسامدرنیسم عدهای از صاحبنظران با توجه به برخی تفاوتهای اساسی که میان مدرنیسم و پستمدرنیسم وجود دارد، معتقدند که «پستمدرنیسم» بهمعنای «پسامدرنیسم» از جنبشهای نوینی بهحساب میآید که پس از مدرنیسم به وجود آمده و اشاره به مرحلة بعد از آن دارد؛ زیرا درحالیکه مدرنیسم بر ثبات واقعیت و کشف واقعیتها تأکید داشت، پستمدرنیسم بر بیثباتی همه چیز و خلق واقعیتها اصرار میورزد. مدرنیسم قایل به قطعیت، ضرورت و فراروایت است، اما از نگاه پستمدرنیسم، به هیچ عنوان نمیتوان و نباید از این مقولهها یاد کرد. بخصوص در حوزة تعلیم و تربیت ارزشها، اخلاق، سیاست و غیره، نباید از بنیادها و بنیانهای نظری ثابت و جهانشمول سخن گفت. ارزشها امور نسبی هستند که از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت هستند. بنابراین، جنبش پستمدرن در واقع مرحلة پس از مدرنیسم و نوعی گذار از آن به حساب میآید. برخی از طرفداران این قرائت از پستمدرنیسم بر این باورند که شروع آن با نوشتههای ریچارد رورتی بوده است (رهنما، 1388، ص 11؛ پورشافعی، 1388، ص 23ـ22؛ شعارینژاد، 1388، ص 672). برخی دیگر معتقدند که پیشوند «پست» یا «پسا»، نخستین بار توسط لسلی فیدلر در سال 1965 بهکار گرفته شد. وی این پیشوند را جادویی و افسونگر تلقی کرد. اما شخصیتی که پستمدرنیسم را بهصورت مفصل و جذاب تفسیر کرد و درواقع، نخستین کسی که مفاهیم «پستمدرنیسم» را به حوزة مباحث فلسفی کشاند، ژان فرانسوا لیوتار(Jean Fracois Lyotard) بود. وی با تأثیرپذیری که از مارکس، فروید، لاکان، نیچه، کانت، هایدگر داشت، پستمدرنیسم را صبغة فلسفی بخشید (اوزمن، 1386، ص 425؛ شعارینژاد، 1388، ص 675). 2. پستمدرنیسم بهمثابة بخشی از مدرنیته غربی برخی با توجه به جوهرة اومانیستی، اشتراکات اساسی و بستر رشد این دو اندیشه، معتقدند که پستمدرنیسم بخشی از مدرنیته است که با رویکرد انتقادی نسبت به بعضی از مدعیات آن، بهصورت کموبیش متفاوت بازسازی یا بازتولید شده است. بنابراین، پستمدرنیسم چشماندازه ویژه بر نقد و شرح و بسط مدرنیسم است که البته برخلاف مدرنیسم، بر نفی کلیت و فراروایتها تأکید دارد و از این طریق میخواهد تعدیلی در آن ایجاد کرده، و روح اومانیستی حاکم بر غرب را با شیوههای معتدلتر گسترش دهد. به گفتة تود ژیتلن (Todd Gitlen)، اگر مدرنیسم وحدت قدیمیتر را ویران ساخته و خودش نیز درحال فروپاشی است، پستمدرنیسم، مجذوب قطعات برجا ماندة آن و طفیلی مدرنیسم است (اوزمن، 1386، ص 425 و 428). در نظر این افراد، هرچند مهد پرورش این فکر فرانسه بوده و شاخصترین افراد آن میشل فوکو، ژاک دریدا، ژان فرانسوا لیوتار بهحساب میآیند. اما فیلسوفان همچون فردریک ویلهلم نیچه، سورن کییرکگارد، مارتین هایدگر، و غیره از فیلسوفان قارهای و ساندریس پیرس (Charles S Pierce)، ویلیام جیمز، و جان دیویی از فیلسوفان پراگماتیسم که مربوط به قرن نوزدهم میباشند، نیز به یک معنا از بنیانگذاران پستمدرن بهشمار میروند؛ زیرا برخی اندیشههای پستمدرن، بخصوص نقد مدرنیسم و موضعگیری علیه آن در اندیشههای آنان، بهصورت پررنگ وجود دارد. بنابراین، پستمدرنیسم هرچند تفاوتهای جدی و اساسی با مدرنیسم دارد، اما بهمعنای عبور از آن نیست، بلکه آن دو در جوهر و ذات با یکدیگر اشتراک دارند. درواقع، پستمدرن از موضوعات و اندیشههای مدرن تغذیه نموده و ضمن طرد برخی عناصر مدرن، بسیاری دیگر را در خود جذب نمودند (اوزمن، 1386، ص 428ـ429؛ پورشافعی، 1388، ص 23). چندوجهی بودن پستمدرنیسم پستمدرنیسم، در آغاز یک جنبش فرهنگی بوده و بیشترین نمود را در عرصههای معماری، هنرهای تجسمی، موسیقی، ادبیات و غیره داشته است. برخی بر این باورند که پستمدرنیسم «بیشتر یک نوع روحیه و خلقوخو است تا یک جنبش» (Nodings, 1995, p. 72). ازاینرو، این واژه بیشتر برای توصیف اوضاع و احوال فرهنگی و اخلاقی حاکم بر کشورهای صنعتی غرب، از نیمة دوم قرن بیستم به بعد به کار میرود (اوزمن، 1386، ص 426؛ بهشتی، 1389، ص 279). اما در ادامه ازآنجایی که تغییرات شتابآلود جزء ماهیت پستمدرنیسم است، این پدیده بسیار زود در حوزههای مختلف بسط یافت. امروزه دیگر خود را به هنر و معماری محدود نمیکند، بلکه شخصیت چندوجهی پیدا کرده است که هر جنبه و چهرة آن، مطالعة خاص خود را میطلبد. ازاینرو، توقع یافتن تعریفی جامع و دقیق از این مکتب فکری و یا جنبش اجتماعی را باید فراموش کرد. پستمدرنیسم، پیچیدهتر و پراکندهتر از آن است که تسلیم تعریف جامع و مانع شود. وقتی پستمدرنیسم تعریف قطعی و جامع ندارد، طبقهبندی گرایشها و انواع آن نیز قطعی نخواهد بود (فرمهینی، 1389، ص 17). چیستی تعلیم و تربیت ارزشها پستمدرنیسم در حوزة تعلیم و تربیت ارزشها بهصورت اثباتی وارد نشده و در عمل نظریات اثباتی ارائه نداده است، بلکه تعلیم و تربیت ارزشها را، به دلیل نظاممندی و تکیه بر باورها و ارزشهای یقینی و ضروری مورد حمله قرار داده است. بنابراین، نمیتوان از این مکتب، انتظار تعریف جامع و مانع از تعلیم و تربیت ارزشها داشت. اما از آنجاییکه این اندیشه، بهصورت خواسته یا ناخواسته، به یک ایدئولوژی تبدیل شده که در عرصههای گوناگون هستیشناسی، معرفتشناسی، انسانشناسی و ارزششناسی مبانی فلسفی خاص خود را دارد، حداقل میتوان از نگاه ویژة پستمدرنیسم به تعلیم و تربیت ارزشها سخن گفت. بهعبارت دیگر، میتوان از این مبانی و از مجموعه آثار پیشگامان این اندیشه، استلزامات و دلالتهای تربیتی و در نتیجه، حتی نظریة پستمدرنیسم به تعلیم و تربیت ارزشها را استخراج کرد؛ زیرا با اندکی تأمل روشن میشود که همین فلسفهستیزی و ارزشستیزی، برای پستمدرنیستها بهعنوان یک ارزش فراگیر و ثابت درآمده و بر یک سلسله مبانی نظری و فلسفی استوار است (اوزمن، 1386، ص 428). با این وجود، در این نوشتار ترجیح دادیم بهجای اصطلاح «نظریة تربیتی»، از واژة «نگاه» استفاده کنم. ازآنجاییکه پستمدرنیسم رسالت اصلی خود را آشکار ساختن بحرانهای مدرنیته و نقد باورها و ارزشهای ثابت میداند، در مباحث تربیتی نیز بیشتر بحرانزدگی تعلیم و تربیت مدرن را تبیین نموده و در این جهت نیز جنبة صرفاً سلبی دارد. البته، انتقاد پستمدرنیستها، به تعلیم و تربیت مدرن، محدود نمانده بلکه هرگونه تعلیم و تربیت نظاممند و مبتنی بر باورهای یقینی و ارزشهای ثابت ناشی از این باورها را به چالش میکشد. بنابراین، میتوان گفت تعلیم و تربیت ارزشها از نگاه پستمدرنیستها، مطالعه و فهم معضلات نظامهای تربیتی موجود و جایگزین کردن آنها با تعلیم و تربیتی است که در آن هیچگونه نظاممندی، فرا روایت و تعریف عینی، نه ارائه میشود و نه مورد قبول واقع میگردد (فرمهینی فراهانی، 1389، ص 126ـ125). مبانی فلسفی نگاه پستمدرنیسم به تعلیم و تربیت ارزشها سخن گفتن از تعلیم و تربیت ارزشها در این مکتب، نوعی تناقضگویی است. تناقضآمیزتر از آن، سخن گفتن از مبانی فلسفی تعلیم و تربیت ارزشها در این اندیشه است؛ زیرا اندیشهای که اساساً ضدمنباگرایی است و هویت اصلی آنرا رد فراروایتها تشکیل میدهد، بهظاهر هیچ سنخیتی با اینگونه مباحث ندارد. اما، ازآنجاییکه امکان رد فلسفه تنها فقط با فلسفه ممکن است، پستمدرنیستها نیز هرچند ناخواسته و برخلاف مدعیات خود، به یکسلسله مبانی فلسفی تن دادهاند، در بررسی و نقد نگاه آنان به تعلیم و تربیت ارزشها، توجه به این مبانی بیشترین اهمیت و ضرورت را دارد. ازاینرو، در ادامه مهمترین مبانی فلسفی پستمدرنیسم را بهصورت بسیار مختصر بیان خواهیم کرد. الف. مبانی هستیشناسی در آثار متفکران پستمدرن، راجع به مبانی هستیشناسی، نهتنها هیچگونه بحث اثباتی وجود ندارد، بلکه آنان با اینگونه بحثها کاملاً مخالفاند. نهتنها مباحث هستیشناسی برای آنان مطرح نبوده، بلکه عبور از بحثهای متافیزیکی، از مبانی این اندیشه بهحساب میآید. بنابراین، تعبیر مبانی هستیشناسی در مورد پستمدرنیسم مسامحهآمیز است و نباید آن را بهمعنای رایج بهکار برد. 1. واقعیت بهمثابة یک امر برساخته و نه عینی انکار واقعیت عینی و مستقل از اذهان و بهجای آن اعتقاد به واقعیتها بهمثابة یک امر بینالاذهانی و برساختة اجتماعی، از مبانی هستیشناسی پستمدرنیسم بهحساب میآید. از نگاه پستمدرنیستها، همة موجودات، دارای هویتهای برساخته و دائماً در حال دگرگونی است، بهگونهایکه هیچگونه هویت ثابت برای آنها وجود ندارد؛ زیرا اساساً حقیقت یک امر ساختنی است، نه کشفکردنی. به همین دلیل، در اندیشة فلسفی پستمدرن، علیت، ضرورت و کلیت فلسفی جای خود را به شانس، تصادف، اقبال و غیره میدهد (فرمهینی، 1389، ص 118؛ Nodings, 1995, p. 73). ریچارد رورتی در کتاب فلسفه و آئینة طبیعت معتقد است که مشکلات اصلی فلسفة مدرن، عینیتگرایی و واقعگرایی آن است. این ایراد وی نه فقط متوجه فلسفة مدرن، بلکه به طریق اولی متوجه متافیزیک و فلسفههای ماقبل مدرن است. در اندیشة وی، برای اینکه بر مشکلات فلسفی موجود فایق آییم، باید از هرگونه اعتقاد به واقعیت عینی، که باید مکشوف واقع شود، دست برداشته و تفسیر خود را از واقعیت به امر گسسته و بیثبات تغییر دهیم (http://en.wikipedia.org/wiki/Richard_Rorty) 2. کثرتگرایی نفی واقعیتهای ثابت، مطلق و ماقبل تجربی، بهمعنای اعتقاد به کثرتگرایی در حوزة هستیشناسی است. ازاینرو، کثرتگرایی در حوزههای گوناگون، از جمله در حوزة هستیشناسی، از مهمترین مبانی فلسفی پستمدرن بهحساب میآید. پستمدرنیستها، بیش از هر مکتب دیگر با «کلی» و مباحث مربوط به آن سرستیز دارند و هیچگونه وجودی و در هیچ ظرفی، حتی ظرف ذهنی، برای «کلی» قایل نیستند. ازاینرو، هرگونه کلیگرایی و ارزشهای جهانشمول را رد میکنند. اندیشههای پستمدرن، با توجه به وجوه پسا-ساختارگرایانة خود، متضمن نفی هرگونه حقیقت ثابت و واحد است، و بلکه هرگونه تناظر و همسویی یا تطابق و همسانی را نیز نفی میکند. گسست در حوزههای گوناگون معماری، هنر، فرهنگ و بخصوص ارزشهای تربیتی و اخلاقی، بازتاب همین گسست و پراکندگی حاکم بر جهان هستی است (اوزمن، 1386، ص 425-426؛ فرمهینی، 1389، ص 18، 21، 57). 3. مادهگرایی پستمدرنیسم انسان را محور و منشأ همة حقایق، معرفتها و ارزشها میپندارد و اعتقاد به حقایق ماواریی و متافزیکی را نمیپذیرد. در این مکتب، سخن گفتن از وجود مجرد، ازلی و ابدی خداوند متعال یا موجودات ثابت و مجرد دیگر، به هیچوجه پذیرفتنی نیست. آنچه در عالم وجود دارد، اشیای محسوس و قابل لمس است که دارای حقایق محلی و برساختة جامعه میباشند. ازاینرو، پستمدرنیستها باورهای الهیاتی ادیان الهی و ارزشهای مبتنی بر آنها را با جدیت رد میکنند. پستمدرنیستها، صراحتاً از مادهگرایی سخن نمیگویند، بلکه از اخلاق و دینداری نیز دم میزنند، اما مراد آنها، دین طبیعی و الهیات طبیعی است که برساختة جوامع انسانی و ناشی از نیاز آنان است. آنان هیچگونه علاقهای به واقعیت هیچ چیز در ماورای جهان طبیعی ندارند و ثنویت معنوی و مادی، در پستمدرنیسم بهکلی رخت بر میبندد (پورشافعی، 1388، ص 25؛ فرمهینی، 1389، ص 59). 4. فلسفة اصالت زبانی هرچند پستمدرنیسم، فلسفة تحلیلی را به این دلیل که مجذوب اثباتگرایی و عینیتگرایی است، مردود میداند، اما به پیروی از روش این مکتب فلسفی، در بحثهای نظری و تربیتی برای «زبان»، بیشترین اهمیت را قایلاند. «زبان» برای پستمدرنیستها، به اندازهای مهم است که میتوان گفت جایگاه عقل در مدرنیسم را دارا میباشد؛ زیرا با توجه به عدول پستمدرنیستها از عینیتگرایی به «ذهنیت متقابل»، اندیشه و ذهنیت انسان و در نتیجه، ارزشهای تربیتی و اخلاقی برحسب زبان شکل گرفته و بیان میشوند. زبان به این معنا از حد ابزار ارتباط خارج میشود و صرفاً یک وسیلة ارتباطی نیست، بلکه زبان اصولاً «همه چیز است» است؛ زیرا با زبان ذهنیت مییابیم، با زبان فکر میکنیم و با زبان ارزشها را مشخص نموده و به یکدیگر منتقل میکنیم. به همین دلیل، روابط انسانی کاملاً با زبان آمیخته است. پستمدرنیستها با تأثیرپذیری از بازیهای زبانی ویتگنشتاین، معتقدند «معنا» وابسته به کلمات نیست، بلکه وابسته به این است که چگونه ارتباطی را میان کلمات برقرار کنیم و چگونه بافتی پدید آوریم. ازاینرو یک کلمه برحسب چارچوب یا قالبی که در آن قرار میگیرد، معناهای مختلف و حتی متضاد پیدا میکند. سخن با زبان کاملاً همسان و هممعنا نیست، بلکه در یک زبان میتوان سخنهای گوناگون بیافرید؛ به این صورت، که واژگان را بهصورتهای گوناگون ترکیب نموده و ارتباطها مختلفی بین آنها برقرار نمود (اوزمن، 1386، ص 428؛ پورشافعی، 1388، ص 25؛ فرمهینی، 1389، ص 19). ب. مبانی معرفتشناختی همانگونه که بیان شد، پستمدرنیسم بهجای تبیین مبانی فلسفی خویش، به نفی مبانی فلسفی میپردازند. ازاینرو، پستمدرنیستها در مباحث معرفتشناختی نیز بهجای معرفتشناسی بر جامعهشناسی معرفت تأکید دارند و قایل به رابطة تنگاتنگ معرفت و قدرت هستند. به همین دلیل، پستمدرنیسم به یک معنا قایل به عبور از معرفتشناسی و یا دستکم فروریزی نظامهای معرفتی سنتی و جزمگرا میباشد (Noddings, 1995, p. 72). با این وجود، در ذیل مهمترین مبانی معرفتشناختی این مکتب را بهصورت فشرده بیان میشود. 1. توجه به امور انضمامی و رد عینیتگرایی عینیتگرایی از شالودههای اساسی روششناسی علمی در دوران مدرن است و بر این پیشفرض استوار است که میتوان «مشاهدة آزاد از نظریه» داشت. علمگرایان تأکید داشتند که محققان باید فارغ از تمامی پیشفرضها، اعتقادات و ارزشها به سراغ واقعیتهای عینی بروند و ابژهها را آنگونه که هستند، مشاهد و تجربه نموده و از این طریق به یک سلسله قوانین یقینی و علمی دست یابند. نهتنها در بررسی موضوعات مربوط به علوم طبیعی، بلکه در علوم اجتماعی نیز باید فارغ از هرگونه پیشفرض و داوری ارزشی، فقط به واقعیتهای عینی توجه داشته باشند (Ritzer , 2001, p. 35). پستمدرنیستها دقیقاً برخلاف علمگرایان، عینیتگرایی را قبول ندارند، و بیشتر بر نظریة «ذهنیت متقابل» تأکید دارند. به عقیدة آنان، انسان موجود اجتماعی است که در درون اجتماع و با فرهنگها، اهداف و ارزشهای خاص خود بزرگ میشود. به همین دلیل، در هر کاری اعم از علمی و غیرعلمی، پیشفرضها و اهداف خاص خود را دارد. این امور قطعاً بر مطالعات و تحقیقات وی اثر میگذارد (بهشتی، 1389، ص 282). به قول نادینگز: «هرگونه کوششی برای حذف پیشداوریها و جهتگیریهای ذهنی خود مستلزم جهتگیری ذهنی دیگر است.» (Nodings, 1995, p. 73). مشاهده و ادارک حسی نمیتواند مبنای تردیدناپذیر باشد؛ زیرا روشن است که مشاهده یک امر بیطرف و خنثی نیست. چنانکه فیلسوفانی همچون ویتگنشتاین، پوپر و هانسون نیز بیان کردهاند، مشاهده یک امر «بارگیریشده» یا «گرانبار از نظریه» است؛ یعنی آنچه را بیننده میبیند، و صورتی را که از طریق مشاهده درک میکند، متأثر از پیشینة معرفتی و ارزشهای پذیرفتهشده بیننده است. ایدة دوهم و کواین با عنوان «پیشفرضهای کمکی»، بیانگر این واقعیت است که معرفت انسان یک شبکة به هم پیوسته است که در تمام مشاهدات انسان حضور دارد و بر آن اثر میگذارد (Philips, 2000, 3, 8). بهعقیدة آنان، واقعیت پیچیدهتر از آن است که ما تصور میکنیم. واقعیت امر عینی و از پیشتعیینشده نیست که بهراحتی در تفکر ما ظاهر شود، بلکه انسان واقعیت را مطابق نیازها، ارزشها و سنتهای فرهنگی خود شکل میدهد. ازاینرو، واقعیت یک امر برساخته است که به هیچوجه نمیتواند مستقل از ارزشهای اجتماعی باشد، بلکه خود یک امر اجتماعی و ناشی از همین باورها است(پورشافعی، 1388، ص 26). 2. نسبیتگرایی پستمدرنیستها هر نوع باور قطعی، ثابت و جهانشمول را بهشدت رد میکنند و بهجای آن، معرفتها را نسبی، محلی و کاملاً متأثر از فرهنگها و ارزشهای خاص میدانند. آنان حتی قوانین ریاضی را کلی و جهانشمول نمیدانند، بلکه آنها را شبهکلی میپندارند که نسبت به سایر گزارهها از کلیت نسبی برخوردارند (Nodings, 1995, p. 72). براین اساس هیچیک از پارادایمها، موجهتر از پارادایمهای دیگر نیستند. چنانکه لیوتار، با اصطلاح «توجیه فراهنجاری علم تجربی»، تأکید داشت که باید نسبت به داستانی که گفته شده است، تا علم تجربی را بهعنوان یک چارچوب تولیدکنندة معرفت توجیه کند، شکاک باشیم. وی اصطلاح مشهور فراروایتها را مطرح کرد تا بر این مطلب تأکید کند که هیچگونه نظریه، تفسیر، برداشت، معرفت و غیره که ثابت و قطعی باشد، وجود ندارد (تاجیک، 1383، ص 103، 105؛ فرامهینی، 1389، ص 21ـ20؛ Philips, 2000, p. 3) پستمدرنیستها معتقدند که باورها آنقدر میتواند قوی یا مستحکم باشد که فراتر از یک دیدگاه و بهصورت یک نظریة قاطع بهنظر رسد. اما درواقع همین باورهای بهظاهر مستحکم، میتوانند باورهای کاذب باشند؛ زیرا آنچه که در ظاهر فهم و درک قطعی به نظر میرسد، میتواند در واقع سوءفهم باشد. حتی باورهای که بدیهی به نظر میرسند، میتوانند درواقع کاذب باشند. هوموریست. اچ. ال. مینکین میگوید: «پرهزینهترین حماقتها این است که عاشقانه به چیزی که صادق نیست، باور داشته باشیم. این اصلیترین شغل انسان است» (Philips, 2000, p. 4). پستمدرنیستها، شدت متأثر از نظریة ابطالگرایی کارل پوپر است. وی در یک موقف متضاد با پوزیتویستها قایل بود که اثباتگرایی و حتی تأییدگرایی قابل قبول نیست، بلکه باید یک نظریه را تا زمانیکه ابطال نشده، قبول کنیم و بعد از آنکه در اثر دلایل و شواهد متقنتر، باطل شد، باید از آن نظریه دست برداریم و نظریة جدید را تا زمانیکه باطل نشده است، بپذیریم. از این ایدة پوپر با عنوان «ایدهآل کنترلی یا تنظیمی» یاد شده است. بهعبارت دیگر، اصل ابطالپذیری باید بر تحقیقات ما حاکم باشد یا آن را کنترل کند (Philips, 2000, p. 3). 3. کثرتگرایی پوپر معتقد بود که حقیقت مطلق هرگز فراچنگ انسان نخواهد آمد. جان دیوی، از این نظریة پوپر در کتاب منطق خودش تحت عنوان «نظریهای تحقیق» بهره گرفت و اصطلاح «استحکام و قاطعیت موجه» را برای این مبنا پیشنهاد کرد. «موجه بودن» به این معناست که محقق باید طرف مقابل را متقاعد کند که برای معقول و قابل قبول بودن تحقیق شواهد کافی وجود دارد. مراد دیویی این بود که ما باید بهدنبال باورهای باشیم که بهتر و به زبان قانعکنندهتر موجه باشند؛ یعنی باورهای که بهقدری کافی قوی حمایت شده باشند که بتوان با اعتماد کامل به آنها رفتار نمود. اما موجه و بهتر بودن به این معنا نیست که این باور و یا این روش یقینی، تغییرناپذیر و بیبدیل است (Philips, 2000, p. 4). پستمدرنیستها با تأثیرپذیری از این ایده معتقد به کثرتگرایی هستند. آنان چون بیش از معرفتشناسی به جامعهشناسی معرفت قایلاند، حتی موجهتر بودن یک باور و معرفت را نسبت به باور و معرفت دیگر قبول ندارند و معتقدند که همة باورها و معرفتهای تحت تأثیر شرایط خاص بهوجود میآیند و در همان شرایط از حقیقت برخورداراند (پورشافعی، 1388، ص 31). 4.ضدیت با مبناگروی تا پایان قرن نوزدهم میلادی، در غرب همة نظامهای معرفتی اعم از عقلگرایی و تجربهگرایی با شاخههای مختلفی که داشتند، مبناگرا بودند. دکارت، که از رهبران عقلگرایی بهحساب میآید، با شک دستوری خود در پی یافتن مبنای مطمئین برای معرفت بود. چنانکه جان لاک نیز بهعنوان پدر تجربهگرایی، مانند دکارت درپی یافتن مبنای مستحکم برای معرفت بود، هرچند که به نتیجة مغایر با دکارت رسید. اما از اوایل قرن بیستم، نظریههای شناخت به تدریج به سمت ضدمبناگرایی تمایل پیدا میکند، تا اینکه در نیمة دوم قرن بیستم، توسط پستمدرنیستها ضدمبناگرایی خودش یک مبنا قرار میگیرد. البته ضدمبناگرایان نقش عقل و تجربه هردو را در شکلگیری معرفت مهم میدانند، اما مبنای معرفت را نه عقل میدانند و نه تجربه و اساساً مبناگرا نیستند (Philips, 2000, p. 6). 5. ضدیت با سوبژکتیویسم از مبانی معرفتشناختی پستمدرنیسم، خارج کردن فاعل شناسای دکارتی، کانتی و هگلی از نقطة مرکزی و در مقابل، توجه جدی به ابژه و نقش عوامل فرهنگی و اجتماعی در شکلگیری معرفت است. درحالیکه دکارت، کانت، هگل معتقد بودند که انسان تنها فاعل شناسا است که به دلیل برخورداری از عقل میتواند واقعیت را بشناسد و یا بازنمود آن را بهصورت قاطع و روشن درک کند، پستمدرنیستها، محوریت انسان را در ادراک رد میکنند و برای مسائل ناخودآگاه و عوامل فرهنگی و اجتماعی، نقش اصلی قایل میشوند. آنان همانگونه که جزمگرایی و عینیتگرایی تجربهگرایان را رد میکنند، ادراکات ذاتی دکارت، عقل آفرینشگر کانت و روح کلی هگل را نیز رد میکنند. از دیدگاه آنان، پرداختن به بحثهایی از قبیل ماهیت معرفت، منابع معرفت، معیارها و ابزارهای معرفت و غیره، کاملاً مأیوسکننده و بیفایده است. ازاینرو بهجای آن باید از روابط متقابل معرفت و قدرت، سودبرندگان و ضررکندگان از معرفت و نوع زبانی که در میان ارباب معرفت پدید میآید، سخن گفت (پورشافعی، 1388، ص 25-24؛ فرمهینی، 1389، ص 19-18؛ Noddings, 1995, p. 72). ج. مبانی انسانشناسی 1. نفی ماهیت و ذات مشترک پستمدرن، همانگونه که در مباحث هستیشناسی هرگونه حقیقت مطلق و ثابت را رد میکند، در مباحث انسانشناسی نیز سرشت مشترک انسانها را انکار میکند. آنان معتقدند که هویت انسان بهوسیلة فرهنگ ملی و محلی ساخته میشود و بخصوص سه مشخصة فرهنگی کلیدی، یعنی جنسیت، طبقة اجتماعی و نژاد بر آن اثر میگذارد. انسان بسته به اینکه در کدام جامعه و فرهنگ بزرگ شده و چه نظام تربیتی و ارزشی را قبول کرده است، ذاتا و حقیقتاً از انسانی که در جامعه و فرهنگ دیگر و در نظام تربیتی و ارزشی دیگر تربیت شده و همچنین خود همین فرد، از خودش در زمان گذشته و آینده، از نظر ذات و حقیقت متفاوت است. بنابراین نهتنها همة انسانها در یک ذات مشترک نیستند، بلکه در یک شخص انسانی نیز یک حقیقت واحده که در تمام دوران عمر او باقی باشد و بتواند حافظ وحدت شخصیة او باشد، وجود ندارد. درواقع، پستمدرنیسم حاکی از فروپاشی سوژه (انسان) است. سوژه در پستمدرنیسم، در زمان حال زیست میکند و هیچگونه پیوستگی معنادار با گذشته و آیندة خود ندارد (پورشافعی، 1388؛ فرامهینی؛ 1389، ص 24-23 و 130). 2. اعتقاد به «خود» بهمثابة یک هویت اجتماعی ـ فرهنگی هرچند پستمدرنیسم بر آزادی فردی، در قبال نظامهای حاکم بر جامعه و جهان، تأکید دارند و خود را مکتب ضدامپریالیستی و ضدسلطه میدانند، اما به دلیل تأثیرات تعیینکننده که برای جامعه و فرهنگ حاکم قایلاند، بهگونهای در دام جبرگرایی اجتماعی گرفتار آمدهاند. بهعبارت دیگر، هرچند اختیار را بهعنوان یک ویژگی شخصی میپذیرد و قایل به جبر کلامی نیست، اما انسان را حل شده در جامعه و فرهنگ حاکم بر جامعه میداند و از این جهت وی را امر برساخته و ناچار میپندارد. پستمدرنیستها با نظریة «فرد» یا «من» یا «خود مستقل» مخالفاند و بهجای آن از «خود» بهمنزلة یک «هویت اجتماعی ـ فرهنگی» سخن میگویند. به همین دلیل، هیچ خود واقعی و اصیلی قابل شناسایی نیست، بلکه برای درک هویت و رفتار افراد، همیشه به شناسایی شبکههای از روابط اجتماهی نیاز است. برای شناخت هر فرد، باید هیئت اجتماعی-فرهنگی بزرگتر، که او را دربر گرفته است، بشناسیم (بهشتی، 1389، ص 288). 3. انکار منزلت عقل بهمثابة شاخص انسانیت معمولاً متفکران همواره عقل را بهعنوان اصلیترین شاخصه و سرمایة انسانی و بالاترین مرحلة وجودی وی لحاظ کرده و در نتیجه، ادراکات عقل را کاملاً معتبر میدانستند. در عصر مدرن، عقل با کنار زدن وحی بهعنوان منبع ادراک، به ظاهر مقام و ارج ویژه یافت و با مطرح شدن سوبژکتویسم دکارتی، انسان به دلیل دارا بودن عقل اصل و محور همه چیز قرار گرفت. از اینرو، اعتقاد به مرجعیت عقل از ویژگیهای اساسی عصر مدرن بهشمار میرود. اما نکتهسنجیها و بررسیهای موشکافانة کانت در نقد عقل عملی و نقد عقل نظری و سپس، موشکافیهای نیچه و برخی دیگر از فیلسوفان انسانگرا و کارهای جدی که ماکس وبر در نقد عقل انجام داد، در نهایت، عقل از مرجعیت و اقتداری که داشت ساقط شد و به موضوعی برای نقد مبدل گشت. پستمدرنیستها با استفاده از نقدهایی که شده بود، مرجعیت و اعتبار عقل را بهکلی به چالش کشیدند و آن را در حد یک ناظر بهشدت متأثر از عوامل متعدد بیرونی تنزل دادند. ازاینرو کلیت، ضرورت و قطعیت را، که مهمترین رهاورد عقلگرایی بود، کنار زده و احساسات و عواطف را همپای عقل بهحساب آوردند (پورشافعی، 1388، ص 31؛ فرمهینی، 1389، ص 19). د. مبانی ارزششناسی 1. نسبیتگرایی پستمدرنیسم ارزشهای اخلاقی و معنوی جهانشمول را رد میکند و قایل به نسبیت همة ارزشها در همة حوزههاست. ازاینرو، هیچگونه ترجیح ارزشی خاص وجود ندارد. هرکس باید خودش به ارزشها، ترجیحات ارزشی و رویکردهای خویش نظم دهد (تاجیک، 1383، ص 103 و 105؛ رهنما، 1388، ص 11). اخلاق و تعلیم و تربیت، یک موضوع عینی و خارجی نیست و نمیتواند دارای معیارهای عینی باشد. چنانکه ریچارد رورتی، به ماهیت اقتضایی اخلاقی اشاره میکند و با نفی بنیادگرایی، عملگرایی را جایگزین آن میکند. در این مکتب، همچون مکتب عملگرایی دیویی، مؤلفه اصلی اخلاق مفهوم «تجربه» است. تأکید بر تجربه، نسبیت امور اخلاقی و ماهیت سیال آن و همچنین طرد ارزشهای مطلق، از شباهتهای اساسی این مکت با مکتب جان دیویی دربارة امور اخلاقی و تربیتی بهحساب میآید(رهنما، 1388، ص 11) 2. کثرتگرایی در جهان تنها یک ارزش یا یک منبع برای ارزشها وجود ندارد، بلکه ارزشهای بینهایت و منابع گوناگون برای ارزشها وجود دارد. انسان آزاد است ارزشهایی را بپذیرد که احساس میکند «خود اجتماعی» و گروه همسان، او را بهتر منعکس میکند. گروههای اجتماعی میتوانند ارزشهایشان را به تناسب زمان، مکان، فرهنگ، جنسیت، نژاد و غیره عیار نموده و از ارزشهای بیپایانی، که وجود دارد، ترکیب سازگاری بهوجود آورند (پورشافعی، 1388، ص 29). پستمدرنیسم تعلیم و تربیت مدرن را بهدلیل توجه به مرکز و غفلت از مرزها و حاشیهها مورد انتقاد قرار میدهد و ادعای جهانشمول آنان را در رابطه با قانونمندی تاریخ، اروپامحوری، جهانیسازی و غیره رد میکنند. اساساً برخی پستمدرنیستها، همچون هنری ژیرو، عنوان نظام تربیتی خود را نظام تعلیم و تربیت مرزی گذاشتهاند. در این نظام، اعتقاد بر این است که معلمان در داخل مرزهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی زندگی میکنند که چندگانه و متکثر است (فرمهینی، 1389، ص 128). 3. بیرونگرایی در اندیشة پستمدرن ارزشهای فطری، ذاتی و درونی وجود ندارد، بلکه ارزشها از طریق عوامل اجتماعی و فرهنگی و گفتوگو انتخاب میشوند. اساساً پستمدرنیسم، هیچگونه ماهیت و ذاتی برای انسان قایل نیست تا آن را منبع خیزش ارزشها بداند، بلکه همانگونه که ذات و هویت انسان یک امر برساخته است، ارزشهایی را که انسان انتخاب میکند، نیز یک امر برساخته میباشند. به همین دلیل، انسان شایسته و نجیب بودن یک امر کاملاً زمانی و مکانی و تابع شرایط اجتماعی، فرهنگی و تاریخی است (پورشافعی، 1388، ص 29). 4. انکار گذار از هست به باید از مباحث بسیار مهمی که در بحث ارزشها، بخصوص در فلسفة اخلاق و فلسفة تعلیم و تربیت مطرح است، بحث امکان یا عدم امکان عبور از «هست» به «باید» و چیستی گزارههای هنجاری است. به دلیل، اینکه پستمدرنیسم اساساً هیچگونه واقعیت ثابت و مستقل در عالم خارج را قبول ندارد، عبور از «هست» به «باید» را امر بیمعنا میدانند. در نظر پستمدرنیسم، هیچگونه بیناد واقعی و حقیقی در درون انسان یا در عالم خارج وجود ندارد که بتواند مبنای استنتاج و یا خیزش هنجارها و ارزشها باشد. ازاینرو رابطة نظریه و عمل هم بهمعنای ابتنای ارزشها بر نظریه و هم بهمعنای نقش نظریه در عمل موضوعیت خود را از دست میدهد(Connor, 2010, p. 53؛ فرمهینی، 1389، ص 120-119). منابع اوزمن، هوارد آ و سموئل ام. کراور (1379)، مبانی فلسفی تعلیم و تربیت، ترجمه غلامرضا متقیفر و دیگران، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره). اوزمن، هوارد آ و سموئل ام. کراور (1386)، فلسفة تعلیم و تربیت و چالش پستمدرنیسم، در: زمینهای برای بازشناسی و نقادی فلسفه تعلیم و تربیت در جهان غرب، ترجمه و گردآوری سعید بهشتی، تهران، اطلاعات. بهشتی، سعید (1389)، تأملات فلسفی در تعلیم و تربیت، تهران، بینالملل. پورشافعی، هادی و ناهید آرین، «پستمدرنیسم و دلالتهای آن در تربیت دینی» (پاییز و زمستان 1388)، اسلام و پژوهشهای تربیتی، ش2، ص 5-60. تاجیک، محمدرضا (1383)، بحران معرفتشناختی در عصر جهانی شدن، مجموعه مقالات جهانی شدن، فرصتها و چالشهای فراروی نظام آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران، تهران، پژوهشکدة مطالعات راهبردی سازمان آموزش و پرورش شهر تهران. رهنما، اکبر (1388)، درآمدی بر تربیت اخلاقی (مبانی فلسفی- روانشناختی و روشهای آموزش اخلاق)، تهران، آییژ. ژیرو، هنری ای (1388)، به سوی تعلیم و تربیت پستمدرن، ترجمة مرتضی جیریایی، در: از مدرنیسم تا پستمدرنیسم، لارنس کهون، مترجم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، چ هفتم، تهران، نی. شعاری نژاد، علیاکبر (1388)، فلسفه جدید تربیت، تهران، اطلاعات. فرمهینی فراهانی، محسن (1389)، پستمدرنیسم و تعلیم و تربیت، چ دوم، تهران، آییژ. Ritzer, George and Barry Smart (2001), Handbook of social theory, George, Sage Publication, London, Thousand Oaks, New Delhi, First published. Noddings, Nel (1995), Philosophy of Education, STANFORD UNIVERSITY, Westview Press, A Member of Perseus Books, L.L.C. Published in United States of America. Connor، D.J. (2010), The Nature & scope of Educational Theory, in: New Essays in the Philosophy of Education, ed. by Langford، Glenn & D.J. O Connor، International library of the philosophy of education, Routledge, first published in 1973. Philips, D.C. and Nicholas c. Burbules, Postpositivism and Educational Research, Rowman and littlefield publisher inc. London boulder, New York, Oxford. محمدآصف محسنی(حکمت) / دانشجوی دکتری فلسفة تعلیم و تربیت اسلامی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) منبع: دوفصلنامة اسلام و پژوهشهای تربیتی شماره 9 ادامه دارد....
93/04/02 - 01:07
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 50]
صفحات پیشنهادی
قرائتی: نخستین گام تعلیم و تربیت بر عهده مربیان مهد کودکهاست/ دست کودکان را در دست خدا بگذارید
قرائتی نخستین گام تعلیم و تربیت بر عهده مربیان مهد کودکهاست دست کودکان را در دست خدا بگذارید فرهنگ > دین و اندیشه - تسنیم نوشت رئیس ستاد اقامه نماز با اشاره به نقش مربیان مهدهای کودک در سرمایهگذاری فرهنگی و معنوی در کودکان خطاب به آنها گفت دست کودکانعضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی: اولویتگذاریهای نظام تعلیم و تربیت باید به سمت برطرف کردن موانع
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی اولویتگذاریهای نظام تعلیم و تربیت باید به سمت برطرف کردن موانع تربیتی باشدعضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت تلاشهایی در سطح نظام تعلیم و تربیت برای برطرف کردن موانع تربیتی صورت گرفته است اما توقع این است که اولویتگبا صدور بیانیهای توسط دبیران کانون تربیت اسلامی سراسر کشور مطرح شد پرهیز از نگاه سیاسی و حزبی در انتصاب مدیرا
با صدور بیانیهای توسط دبیران کانون تربیت اسلامی سراسر کشور مطرح شدپرهیز از نگاه سیاسی و حزبی در انتصاب مدیران آموزش و پرورشدبیران کانون تربیت اسلامی سراسر کشور بر رفع دغدغههای فرهنگیان انجام سریع تحقق سند تحول و پرهیز از نگاه سیاسی در انتصاب مدیران آموزش و پرورش تأکید کردند بنشست تخصصی نقد و بررسی طراحی جلد کتاب در ایران
نشست تخصصی نقد و بررسی طراحی جلد کتاب در ایران نشست تخصصی نقد و بررسی طراحی جلد کتاب در ایران با عنوان روبروی ویترین یکشنبه 1 تیر در خانه هنرمندان ایران برگزار می شود به گزارش حوزه ادبیات باشگاه خبرنگاران به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران نشست تخصصی نقد و بررسی طراحیمسئول کانون فرهنگی هنری مساجد چهارمحال و بختیاری: برنامههای اوقات فراغت مکمل تعلیم و تربیت نوجوانان و جوانان
مسئول کانون فرهنگی هنری مساجد چهارمحال و بختیاری برنامههای اوقات فراغت مکمل تعلیم و تربیت نوجوانان و جوانان استمسئول کانون فرهنگی هنری مساجد چهارمحال و بختیاری گفت برنامههای اوقات فراغت جوانان و نوجوانان در این استان به نحوی طراحی شده که مکمل برنامه تعلیم و تربیت آنها باشد بدبیرکل کانون تربیت اسلامی در گفتوگو با فارس عنوان کرد برگزاری اجلاس «معلمان پیگیر مطالبات رهبری»/ ب
دبیرکل کانون تربیت اسلامی در گفتوگو با فارس عنوان کردبرگزاری اجلاس معلمان پیگیر مطالبات رهبری بررسی ۱۰ پژوهش پیرامون دیدگاههای رهبریدبیرکل کانون تربیت اسلامی با بیان اینکه اجلاس معلمان پیگیر مطالبات رهبری فردا برگزار خواهد شد گفت در این اجلاس ۱۰ تحلیل و پژوهش پیرامون دیدگاه-
گوناگون
پربازدیدترینها