محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826599462
گاهی پرستو،گاهی کبوتر
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گاهی پرستو ، گاهی کبوتردرنگی بر تعامل اندیشه و تغزل به بهانه سرودههای رضا کرمی ، شاعر جوان خوزستانی
شعر رضا کرمی شعر اندیشه است. برای تحلیل بهتر باید ابتدا این سوال را مطرح کنیم که نحوه ارائه اندیشه در شعر کرمی چگونه است و برای تبیین این امر ناگزیریم گامی به عقب برگردیم و بپرسیم که اصولا شیوههای بیان اندیشه در شعر چگونه هستند. به نظر نگارنده، 3 شیوه کلی را میتوان در بیان اندیشه در شعر در نظر گرفت:الف ـ گاهی اوقات حضور اندیشه در شعر برهنه و صریح است. چنین پرداختی را آشکارا در شعر شاعرانی میبینیم که معتقدند شعر محمل یا به عبارت بهتر ابزاری است برای بیان اندیشه. در این نوع نگاه همه ظرفیتهای شعر در خدمت اندیشه قرار میگیرند و حتی گاه به نفع آن مصادره میشوند. گاهی این مصادره چنان است که شعر به ورطه شعار میغلتد و از ظرایف هنریاش به کلی عقبنشینی میکند و در نتیجه شعر به یک مانیفست در مورد مقولات ریز و درشت فلسفی و اجتماعی و... تبدیل میشود. نمونه این دست از اشعار در تاریخ ادبیات ما کم نیست و بخصوص در ادبیات دوره مشروطه و حوالی آن زیاد دیده میشود: اى اسیررنگ پاک از رنگ شو مومن خود کافر افرنگ شو رشته سود و زیان در دست توست آبروى خاوران در دست توست (اقبال)ب ـ در دسته دیگری از اشعار، شاعر میکوشد در کنار اندیشه مورد نظرش، یک تخیل دلنشین یا یک ظریفه هنری قرار دهد تا برد آن اندیشه را بیشتر کند. به عبارت دیگر اینجا هم مفهوم مورد نظر شاعر اصالت بیشتری دارد اما درعین حال شاعر بر آن است که ارائهای در خور هم برای آن بیافریند. اکثر شعرهایی که دارای نوعی حسن تعلیل هستند در این دسته جای میگیرند:افتادگی آموز اگر طالب فیضی/هرگز نخورد آب زمینی که بلند است (پوریای ولی)بیشک حرف شاعر همان است که برهنه و بی پیرایه در مصراع نخست آمده است اما شاعر برای تفهیم بهتر ماجرا و نیز افزودن بر قدرت بیانیاش تصویر درخشان مصراع دوم را خلق کرده است.ج ـ اما شعرهایی هم وجود دارند که اندیشه خود را در لفافهای از تصویر و خیال و موسیقی میریزند و حتی گاه درک این اندیشه به واسطه رنگارنگی شعر، چنان در بطن اثر مخفی میشود که درک آن تنها به مدد دخالت فعال مخاطب و دقت نظر و ظرافت او حاصل میآید:حبابوار براندازم از نشاط کلاه/اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد (حافظ)انصافا چگونه میتوان این شعر را معنا کرد اگر نخواهیم تنها به رویه عاطفی اثر بسنده کنیم؟! گذشته از روابط «جام» با «حباب» و نیز مرگ حباب با «کلاه انداختن»، تاکید بر واژه «عکس» ـ که عین «روی تو» نیست و این معنا در شیوه چینش واژگان با آن حرف«ز» و نیز آن «یای نکره» که به دنبال «عکس» آمده است برجسته شده است ـ در کنار «جام» که معانی صوفیانه و حتی روانشناسانه خاص خود را دارد و البته توجه موسیقایی اثر با توالی هجای کشیده «آ» در مصراع نخست که اجرای شادمانه و پرغرور کلاه از سر انداختن را در موسیقی دارد و خیلی چیزهای دیگر که در شعر سرک میکشد و روی نهان میکند، سبب میشود که نتوان از دریای این بیت براحتی سر به سلامت برد.به نظر نگارنده، شعر کرمی بسیاری از اوقات در دستهبندی دوم قرار میگیرد؛ هر چند گاهی فرازهایی از دستهبندی سوم و فرودهایی از دستهبندی نخست در کارش دیده میشود ـ از همین «فراز» و «فرود» پیش گفته، سلیقه نویسنده نقد قابل رهگیری است!چند مثال:ـ از نوع «نگاه اول» که انصافا در شعر شاعر ما زیاد نیست: ... غزل با وجود من و تو که یک باوریم لزومی ندارد که غرق مباحث شود بیاید و در مکتب سبز خودباوری رها از تکالیف زرد مدارس شود...(توجه کنیم به لحن شعاری شعر و موسیقیای که این لحن را تشدید میکند.)ـ از نوع «نگاه دوم» که بیشینه کار شاعر در این حیطه است:از کثرت ابهامها آهم بلند است / آیینهها هستند از دستم مکدرکه این دلیلتراشی شاعرانه و زیبا در شعر برای «مکدر بودن» با واژه آرایی خوب «ه» که «آه» کشیدن و «ها» کردن را اجرا میکند بسیار خوش نشسته است.و یا:آنقدر پشت در بسته غربت ماندم / که ندارند دگر روی گشودن درهاکه علاوه بر طنز، توجه به موسیقی ناشی از توالی هجای مقطع «د» انگار صدای «در زدن» راوی را در بیت پرطنینتر میکند.ـ و مثالی برای «نگاه سوم» از یکی از بهترین غزلهای کرمی با مطلع «آقا اجازه این انشای آخر است»:بوی طراوت دریا نمیدهدرودی که مثل من در خود شناور استکه غلبه تصویری بیت و اجرای موسیقی حرکت روان آب با واج آرایی (ر) و نیز اندیشهای که پشت تصویر پنهان شده است و بر اساس ترکیب محوری ِ«در خود شناور بودن» شکل میگیرد، سبب شده است که یک بیتالغزل اتفاق بیفتد.*حال ببینیم که مولفههای شعری در اشعار شاعر جوان ما چگونه تحت تاثیر این شیوه بیان اندیشه قرار میگیرند:ـ زبانزبان در شعر کرمی ساده و بیپیرایه است. او روان میسراید و غالبا لحن صمیمانهای دارد. سعی در استفاده از کلمات دور از ذهن ندارد و دایره واژگانیاش در حیطه زبان امروز است. جای ارکان جمله را تغییر نمیدهد و سلامت زبانیاش را حفظ میکند. همه این مشخصهها چنان که میبینید ابزاری هستند برای همان مساله پیش گفته: اندیشه! در واقع شاعر نمیخواهد که مخاطب در چنبره زبانی پیچیده و واژگانی دیریاب چنان گرفتار آید که انتقال معنا دچار اختلال شود.چنان که گفته شد بیان شاعر روان است اما گاهی نیز در موارد نادر انتخابهای واژگانی او سوال برانگیزند:ای کوچههای رابطه وقتش رسیده استدیوارهای متصلم را عوض کنم«دیوارهای متصل» ترکیب غریبی است که نه خودش معنای روشنی دارد نه «عوض کردن» شان ماجرا را روشن میکند.یا:روح غزلهای مرا سیلاب برده است / اشعار منقولی که دارم مال من نیستصفت «منقول» هم، در شعر بالا با توجه به تداعیهایی که دارد، انتخاب مناسبی به نظر نمیرسد.ـ عاطفهحضور پررنگ اندیشه لاجرم به کمرنگ شدن عاطفه خواهد انجامید. البته بیشک این امر کاملا نسبی است. نمیتوان منکر شد که عاطفه شاعر بر عناصر شعریاش سایه میافکند که اگر این گونه نبود اصولا شعر شکل نمیگرفت. بلکه هدف آن است که عاطفه، محوریت شعر را هیچ گاه به عهده نمیگیرد. در شعر کرمی هیچوقت جنونی سرکش و عصیانگر نمیبینید بلکه معمولا عاطفهای نسبتا مغموم در لابهلای کلمات حضور پیدا میکند. در شعر کرمی تقریبا هیچ وقت یک تغزل شورمند شکل نمیگیرد، در حالی که یک حس دریغ خوارانه و دلتنگانه تقریبا همیشه وجود دارد. اصولا حتی یک تورق کوتاه در آثار او نشان میدهد که جای عاشقانهها ـ به معنای مألوفشان ـ در غزل کرمی بشدت خالی است و این به نظر نگارنده نکته بسیار قابل توجهای است. غزل محمل تغزل است اما غزل شاعر ما چنان در کار اندیشیدن است که خیال دیدن معشوق را ندارد!ـ موسیقیبه تبع همه آنچه گفته شد موسیقی نیز در شعر کرمی آرام و کم فراز و فرود است. اصولا در یک فضای آشوب زده و تند و هیجانی که نمیشود درست و حسابی فکر کرد! پس موسیقی باید نرم و خزنده باشد مثل خود اندیشه، بنابراین کثرت هجاهای کشیده و وزنهایی که این تامل و آرامش را موکد کنند در غالب آثار شاعر قابل شنیدناند:-ترکیب ناهمگونی از خشم و دلاویزی/گاهی غزل ریزیم و گاهی گرم خونریزی...-بیهوده دل بر دختران شعر میبندید/هر سایه پهلو میزند با شمس تبریزی! ...میبینید که چقدر هجای کشیده در شعر وجود دارد و موسیقی چقدر آرام است. البته باید به بیت درخشان دوم مثال هم توجه کرد که همراهی کلمه «سایه» با تداعیهای عارفانه و البته روانشناختیاش در کنار «شمس» که یادآور نور مطلق نیز هست، تلالو معنایی خاصی به بیت میدهد. البته شاعر وزنهای پرضربانتر را نیز گاهی تجربه کرده است اما در اکثریت این تجربهها، شاید به دلیل همان عدم هماهنگی محتوا با موسیقی، نشود این آثار معدود را از آثار درخشان کرمی به حساب آورد.ـ ساختارشعر کرمی غالبا بیت محور است. گذشته از چند شعر روایی که ناگزیر از روایتی واحدند، باقی شعرهای او واجد بیتهایی هستند که به تنهایی قابلیت خوانش دارند و به عبارت بهتر خود بسندهاند. این ویژگی هم بنا بر سلیقه مخاطب میتواند خوب یا بد باشد. کسی که به دنبال خلق یک تمامیت شعری در اثر است و به حرکت غلتان شاعرانگی از بیتی به بیت دیگر معتقد، چنین خصیصهای را دوست نمیدارد و برای آن دیگری که به دنبال زمزمه یک لحظه شاعرانه و بیان موجز یک دقیقه تامل است، این بهترین شیوه پرداخت است. در واقع شعر کرمی از این لحاظ به زیباییشناسی شعر کلاسیک ما پایبندی بیشتری دارد.از سوی دیگر میتوان به شاعر پیشنهاد کرد راهی میانه را امتحان کند؛ چنان که در برخی از اشعارش چنین کرده و به نظر نگارنده موفقتر هم بوده است: توجه به هارمونی کلمات و تبدیل شدن تصاویر به همدیگر با استفاده از پلهای تصویری یا زبانی؛ مثلا در غزلی با این مطلع:من ناخدای ساحلم از باورم پیداست/در آستان خوف جای لنگرم پیداستشاعر بخوبی همه عناصر دریانوردی را تا پایان شعر احضار میکند و به خوانش شاعرانهای از آنها میرسد:سکان ذهن من به دست باد میچرخد/آوارگی از برگ برگ دفترم پیداستکه گذشته از هماهنگی پیش گفته، رابطه «باد» با «آوارگی برگ» نکته پنهان و جالبی است.بیشک این فرمول همیشه جواب نمیدهد. مثلا در غزلی با مطلع « آیینه رفته است تفاهم بیاورد» زنجیره واژگانی دو بیت نخست، بر اساس کلماتی چون «تراکم»، «تورم» و «سقوط» با واتابیهای اقتصادیشان، کم توش و توان به نظر میرسد: آیینه رفته است تفاهم بیاورد دارو برای درد تراکم بیاورد هر لحظه احتمال سقوط بهار هست این وضع ممکن است تورم بیاورد... نکته بعدی این است که شاعر هر گاه از روایت در شعر خود استفاده کرده، این ارتباط عمودی را بهتر ارائه داده است. مثلا در غزلی با این مطلع:این تب که دارمش سر تا به پا تر است/دکتر، کسالتم یک جور دیگر استهر چند قافیه مصراع نخست چندان دلچسب نیست اما کلیت غزل به روایتی میرسد که با استفاده از کلمات مرتبط با فضای مطب پزشک و بیماری به یک هارمونی مناسب واژگانی دست مییابد و ابیات درخشانی از این دست شکل میگیرد: آهنگ نبض من یکسان نمیپرد گاهی پرستو و گاهی کبوتر است اینها که دادهای مشتی علف کشاند اما حریف من سرو و صنوبر است در کل میشود به شاعر پیشنهاد کرد که به این نکته توجه افزونتری داشته باشد تا لحظات اینچنینی در شعرش بیشتر شود.*کوتاه سخن آن که شعر کرمی شعری اندیشهمند است، اما از پیش اندیشیده نیست و همین سبب میشود در اکثریت قریب به اتفاق موارد از ورطه شعار برهد و به دامن شعر بغلتد. در دنیای امروز که اندیشه عنصری دیریاب است چنین شاعری را باید پاس داشت اما خود شاعر نیز باید از یاد نبرد که هنر پدیدهای است که بیش از هر چیز با لذت و بخصوص لذت از زیبایی مرتبط است و باید ذوق سلیم مخاطب شعر را سیراب کرد. یافتن راهی میانه در این کشاکش اندیشه و زیبایی، شاید دشوارترین و البته مهمترین کار باشد.نکتهای که حضور گهگاهش در شعر امروز کرمی نشان میدهد که بیشک فرداهای بهتری برای شاعرمان و مخاطبش در راه خواهد بود.سیامک بهرامپرور تهیه و تنظیم – زهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 181]
صفحات پیشنهادی
گاهی پرستو،گاهی کبوتر
گاهی پرستو،گاهی کبوتر-گاهی پرستو ، گاهی کبوتردرنگی بر تعامل اندیشه و تغزل به بهانه سرودههای رضا کرمی ، شاعر جوان خوزستانیشعر رضا کرمی شعر اندیشه ...
گاهی پرستو،گاهی کبوتر-گاهی پرستو ، گاهی کبوتردرنگی بر تعامل اندیشه و تغزل به بهانه سرودههای رضا کرمی ، شاعر جوان خوزستانیشعر رضا کرمی شعر اندیشه ...
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم دیده ام گاهی در تب ، ماه می آید پایین، می رسد دست به سقف ملكوت. دیده ام، سهره بهتر می خواند. گاه زخمی كه به پا داشته ام زیر و بم های زمین ...
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم دیده ام گاهی در تب ، ماه می آید پایین، می رسد دست به سقف ملكوت. دیده ام، سهره بهتر می خواند. گاه زخمی كه به پا داشته ام زیر و بم های زمین ...
بد نگوييم به مهتاب اگر تب داريم
بد نگوييم به مهتاب اگر تب داريم-ديده ام گاهي در تب ، ماه مي آيد پايين، مي رسد دست به سقف ملكوت. ديده ام، سهره بهتر مي خواند. گاه زخمي كه به پا داشته ام زير و بم هاي زمين ...
بد نگوييم به مهتاب اگر تب داريم-ديده ام گاهي در تب ، ماه مي آيد پايين، مي رسد دست به سقف ملكوت. ديده ام، سهره بهتر مي خواند. گاه زخمي كه به پا داشته ام زير و بم هاي زمين ...
اشعار سهراب با صدای شکیبایی
پیشهام نقاشی است:گاه گاهی قفسی میسازم با رنگ، میفروشم به شماتا به آواز شقایق که در آن زندانی .... را در رگ،ضربان سحر چاه کبوترها،تپش قلب شب آدینه،جریان گل میخک در فکر،شیهه پاک حقیقت از دور. .... بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم.
پیشهام نقاشی است:گاه گاهی قفسی میسازم با رنگ، میفروشم به شماتا به آواز شقایق که در آن زندانی .... را در رگ،ضربان سحر چاه کبوترها،تپش قلب شب آدینه،جریان گل میخک در فکر،شیهه پاک حقیقت از دور. .... بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم.
صدای پای آب
... حجرالاسود من روشني باغچه است اهل کاشانم پيشه ام نقاشي است گاه گاهي قفسي مي .... را در رگ ضربان سحر چاه کبوترها تپش قلب شب آدينه جريان گل ميخک در فکر شيهه .... خالي بکنيم بار دانش را از دوش پرستو به زمين بگذاريم نام را باز ستانيم از ابر ...
... حجرالاسود من روشني باغچه است اهل کاشانم پيشه ام نقاشي است گاه گاهي قفسي مي .... را در رگ ضربان سحر چاه کبوترها تپش قلب شب آدينه جريان گل ميخک در فکر شيهه .... خالي بکنيم بار دانش را از دوش پرستو به زمين بگذاريم نام را باز ستانيم از ابر ...
اشعار کودکانه
شاعر : صفورا نيرّي saye25-06-2006, 03:37 AM2پر 2پر 4پر 10 تا پرستو با هم يكباره .... در خيالم بافتم نقشه خورشيد را روي آن انداختم يك كبوتر، آن طرف با پر و بال سفيد آشيانه كرده ... گاهي بلندي،گاه كوتاه قد هستي آخر بگو خوبي يا آنكه بد هستي؟
شاعر : صفورا نيرّي saye25-06-2006, 03:37 AM2پر 2پر 4پر 10 تا پرستو با هم يكباره .... در خيالم بافتم نقشه خورشيد را روي آن انداختم يك كبوتر، آن طرف با پر و بال سفيد آشيانه كرده ... گاهي بلندي،گاه كوتاه قد هستي آخر بگو خوبي يا آنكه بد هستي؟
مروری چند بر زندگی سهراب سپهری
گاه گاهي قفسي مي سازم با رنگ، مي فروشم به شما تا به آواز شقايق كه در آن زنداني است دل تنهايي تان تازه .... ضربان سحر چاه كبوترها، تپش قلب شب آدينه، جريان گل ميخك در فكر، شيهه ي پاك حقيقت از دور. .... بار دانش را از دوش پرستو به زمين بگذاريم.
گاه گاهي قفسي مي سازم با رنگ، مي فروشم به شما تا به آواز شقايق كه در آن زنداني است دل تنهايي تان تازه .... ضربان سحر چاه كبوترها، تپش قلب شب آدينه، جريان گل ميخك در فكر، شيهه ي پاك حقيقت از دور. .... بار دانش را از دوش پرستو به زمين بگذاريم.
همه پرندگان ایران ( قسمت اول )
از آن جمله مي توان به كبوتر جنگلي، سار، چرخ ريسك سرآبي، سهره جنگلي اشاره كرد. ... پليكان، درنا، پرستو، بلبل، سار صورتي، سسك، سينه سرخ، كبك دري، اردك مرمي و عروس ... دم دراز و بالهای نسبتا نوک تیز دارد ، در پرواز گاهی با قرقی ( که بالهای پهن و ...
از آن جمله مي توان به كبوتر جنگلي، سار، چرخ ريسك سرآبي، سهره جنگلي اشاره كرد. ... پليكان، درنا، پرستو، بلبل، سار صورتي، سسك، سينه سرخ، كبك دري، اردك مرمي و عروس ... دم دراز و بالهای نسبتا نوک تیز دارد ، در پرواز گاهی با قرقی ( که بالهای پهن و ...
نوشته های خط خطی
هر چند اجبار است ، ولی گاهی جبر چه دلپذیر است مثل اجبار گذشتن رود از دامنه یک کوه. ... که شاید آن پرستوی گوشه ی حیاط از رو برود و بساط کوچش را پهن کند . ..... ما همه ناگفته هاییم و اینجا لانه ی کبوتر پر بسته هست در اینجا اگر دیدنت در خودت بگنجد ...
هر چند اجبار است ، ولی گاهی جبر چه دلپذیر است مثل اجبار گذشتن رود از دامنه یک کوه. ... که شاید آن پرستوی گوشه ی حیاط از رو برود و بساط کوچش را پهن کند . ..... ما همه ناگفته هاییم و اینجا لانه ی کبوتر پر بسته هست در اینجا اگر دیدنت در خودت بگنجد ...
مبادا هیچ سقفی بیپرستو!
یارا یارا گاهی دل ما را به چراغ نگاهی روشن کن چشم تار دل را چو مسیحا ... مبادا هیچ سقفی بی پرستو مبادا هیچ بامی بی کبوتر 6 دعا کنیم که روزی چشم، در دور تکامل خود، ...
یارا یارا گاهی دل ما را به چراغ نگاهی روشن کن چشم تار دل را چو مسیحا ... مبادا هیچ سقفی بی پرستو مبادا هیچ بامی بی کبوتر 6 دعا کنیم که روزی چشم، در دور تکامل خود، ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها