واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عفو خداوند و عصمت پیامبر (صلى الله علیه و آله)
عفو خدا از پیامبر اكرم چگونه باعصمت او سازگار است؟آیه چهل و سه سوره ى توبه دلالت دارد بر این كه گروهى از منافقان نزد پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) آمدند و با طرح عذرهاى گوناگون اجازه خواستند كه در جنگ تبوك شركت نكنند، و پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز عذر آنان را به ظاهر پذیرفت و اجازه داد.در این موقع وحى قرآن، پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) را چنین مورد خطاب قرار داد:( عَفَا اللّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَكَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبینَ ) 1«خدا تو را ببخشد! چرا به آنها اجازه دادى؟ پیش از آنكه راستگویان را از دروغگویان بشناسى؟».محل پرسش در آیه دو مورد است:الف: ( عَفَا اللّهُ عَنْكَ ) و عفو با عصمت سازگار نیست.ب: ( لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ ) كه لحن توبیخ و عتاب دارد.پاسخ: در باره ى پرسش نخست یادآور مى شویم كه جمله ى (عَفَا اللّهُ عَنْكَ) را مى توان به دو نحو معنى كرد و هر دو معنى مطابق قانون زبان عربى است ولى باید دید قرینه، كدام یك از دو معنى را معیّن مى كند:1. جمله خبرى باشد به معنى اخبار از تحقّق عفو در گذشته یعنى خدا تو را بخشید چنانكه مى گوییم «نَصَرَ زَیْدٌ عَمْراً: زید عمرو را كمك كرد».2. جمله ى خبرى باشد امّا نه به معنى اخبار از گذشته بلكه به معناى انشا و درخواست عفو از خدا، یعنى خدا تو را ببخشد; مانند «أَیَّدَكَ اللّهُ: خدا تو را كمك كند».بنابر معنى اوّل، جمله ، جمله ى خبرى است و هدف از آن گزارش از تحقّق مفاد آن است در این صورت در نظر برخى سخن تلویحاً دلالت مى كند كه از مخاطب رفتارى سر زده بود كه مشمول عفو الهى شد.ولى این نظر كاملاً بى پایه است زیرا هر انسانى هرچه هم از نظر قداست و طهارت در درجه عالى و برتر باشد، در مقام سنجش و نسبت، خود را بى نیاز از عفو الهى نمى داند و «آنان كه غنى ترند محتاج ترند» و «هر كه بامش بیش برفش بیشتر» و عارفان الهى و مقربان درگاه حق، وقتى به عظمت مسئولیت خود و بزرگى مقام ربوبى مى نگرند به قصور و نامرغوبى اعمال خود پى برده و بى اختیار به تضرع و لابه در مى آیند و مى گویند «ما عَبَدْناكَ حَقَّ عِبادَتِكَ: ما تو را آن طور كه شایسته است عبادت نكردیم».اگر معصیت بندگان عادى نیاز به درخواست عفو الهى دارد ترك اولاى معصومان و انجام برخى از مباحات عارفان در شرایط خاص، بى نیاز از عفو نیست.بنابر احتمال دوّم، جمله به ظاهر، جمله ى خبرى است امّا در باطن، انشا و دعا و درخواست عفو الهى و رحمت اوست یعنى خدا تو را ببخشد، و یا تو را رحمت كند. یك چنین درخواستها در باره ى هیچ فردى دلیل بر صدور خلاف و گناه از او نیست تا چه رسد به نبى گرامى، زیرا چنین درخواستى در مقام احترام و تكریم و توقیر و بزرگداشت افراد به كار مى رود و هرگز ملازم با صدور معصیت و گناه از طرف نمى باشد و لذا اگر ما به كسى بگوییم: «غَفَر اللّهُ لَكَ» مفاد آن این نیست كه آن شخص دچار گناه بوده و هم اكنون مذنب و گنهكار است و باید در حقّ او چنین دعایى كرد.با این بیان روشن گردید كه آیه بنابر هر دو احتمال گواه بر صدور گناه و خلاف نیست و ظاهر آیه این است كه این جمله، جمله انشائى و دعا است آن هم به منظور تكریم پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم). «ممكـن نیسـت كـه خـدا افراد با ایمـان را بـه آن صورتـى كـه هـم اكنون هستند واگذارد، تا ناپاك را از پاك جدا سازد، ممكن نیست خدا شما را به اسـرار پنـهـانى مطلع كند، ولى آن دسته از رسولان را كه بخواهد بر این اسرار آگـاه مى سازد»از این بیان پاسخ مورد دوم نیز واضح مى شود زیرا درست است كه لحن آیه لحن اعتراض است ولى اعتراض بر چه؟! اعتراض بر ترك اولى و افضل است نه بر انجام حرام ، گواه ما تعلیلى است كه پس از این جمله آمده است زیرا گروه منافق كه از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) اجازه گرفتند كه در جهاد تبوك شركت نكنند و پیامبر نیز اجازه داد، داراى دو ویژگى بودند:الف: خواه پیامبر اجازه مى داد، یا اجازه نمى داد آنان هرگز در جهاد شركت نمى كردند، و استجازه ى آنان جز ظاهر سازى و حفظ حریم چیز دیگرى نبود آیه یاد شده در زیر علاوه بر جمله( و تعلم الكاذبین ) در خود آیه مورد بحث بر این مطلب گواهى مى دهد.( وَلَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لأَعَدّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قَیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدینَ ) 2«اگر آنان راست مى گفتند وبناى رفتن به میدان جهاد داشتند، وسیله اى براى آن فراهم مى ساختند، ولى خدا حركت آنها را مكروه داشت و از شركت در جهاد بازشان داشت وبه آنان گفته شد با قاعدین (افراد كودك وپیر وبیمار) بنشینید».
آیه به روشنى مى رساند كه آنان در فكر شركت در جهاد نبودند و اصلاً چنین تصمیمى نداشتند، در این صورت، استجازه چنین گروهى جز به خاطر حفظ ظاهر و به اصطلاح رد گم كردن چیز دیگرى نبوده است.ب: این گروه بر فرض شركت در جهاد نه تنها گرهى از كار نمى گشودند، بلكه جز اضطراب و تردید چیزى نمى افزودند چنانكه مى فرماید: (لَوْ خَرَجُوا فیكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاّ خَبالاً وَلأَوضَعُوا خِلالَكُمْ یَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفیكُمْ سَمّاعُونَ لَهُمْوَاللّهُ عَلیمٌ بِالظّالِمینَ ) 3 «اگر همراه شما خارج مى شدند، جز شك و تردید نمى افزودند و در میان شما به فتنه انگیزى مى پرداختند و در میان شما افراد دهن بین است كه پذیراى سخنان آنها هستند و خدا از ظالمان آگاه است».بنابر این، پذیرفتن استجازه ى گروهى كه یا قصد شركت در جهاد نداشتند و بر فرض شركت جز ضرر چیزى نصیب اسلام و مسلمانان نمى كردند، مصلحتى را تقویت نمى كند، تنها چیزى كه با پذیرفتن استجازه آنان فوت شد، مصلحت شخصى خود پیامبر بود، كه اگر اجازه نمى داد و آنها شركت نمى كردند، سرانجام مشت دروغین آنها باز مى شد و او و مسلمانان به ماهیت آنها زودتر پى مى بردند چنانكه مى فرماید: ( ...لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَكَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبینَ ) 4«چرا اذن دادى (بهتر بود اذن ندهى) تا مؤمنان راستگو را از دروغگویان، به روشنى بشناسى» و تقویت یك چنین مصلح با توجه به آن دو ویژگى و سوگندهاى فراوانى كه منافقان مى خوردند، جز ترك اولى، چیز دیگرى نمى تواند باشد.بلكه مى توان گفت در این مورد حتى ترك اولایى نیز صورت نپذیرفته است وآیه هدف دیگرى را تعقیب مى كند و آن اظهار ملاطفت ومهربانى به رسول گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) است; گویى آیه مى خواهد بگوید: اى پیامبر خدا; چرا تا این حد انعطاف و نرمش نشان دادى و در حجب و حیا و فروتنى به آنها اذن دادى و نگذاشتى ماهیت كثیف دشمنانت بر تو آشكار گردد و دوست و دشمن خود را از هم بازشناسى؟هدف از این خطابهاى تند، بیان ماهیت منافقان دروغگو است ولى در لباس عتاب به عزیزترین افراد كه به حكم عواطف بى پایان، مانع از رسوا شدن دشمن خود گردد. البتّه لطایف این نوع سخن گفتن را كسى مى فهمد كه از شیوه ى سخن گفتن شخص بزرگ با فرد عزیز آگاه باشد.اگر آنان راست مى گفتند وبناى رفتن به میدان جهاد داشتند، وسیله اى براى آن فراهم مى ساختنـد، ولـى خـدا حـركت آنـها را مكروه داشت و از شركت در جهاد بازشان داشت وبه آنان گفته شد با قاعدین (افـراد كـودك و پـیر وبیمار) بنشینیـددر اینجا ذكر این نكته را لازم مى دانیم كه درست است كه پیامبر از این طریق از شناسایى دشمن خود محروم گردید امّا او از دو راه دیگر مى توانست منافقان را از مؤمنان و راستگویان را از دروغگویان تمیز دهد:الف: طرز سخن گفتن: لحن سخن گفتن منافق كاملاً با یك فرد مؤمن مخلص تفاوت داشت و از این طریق پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) مى توانست آنان را بشناسد چنانكه مى فرماید:( وَلَوْ نَشاءُ لأَرَیْناكَهُمْ فَلَعَرفْتَهُمْ بِسیماهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ القَوْلِ وَ اللّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَكُمْ ) 5«اگر بخواهیم آنان را نشان تو مى دهیم تا آنان را با قیافه هاى خود بشناسى، البتّه آنها را از طرز سخن گفتن مى شناسى، خدا از كارهاى شما آگاه است».ب: از طریق آگاهى سوم، یعنى علم غیب كه نه علم حسّى است و نه عقلى واین حقیقت در آیه یاد شده وارد شده است :( ما كانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّى یَمیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما كانَ اللّهُ لِیُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لكِنَّ اللّهَ یَجْتَبی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ... ) 6«ممكن نیست كه خدا افراد با ایمان را به آن صورتى كه هم اكنون هستند واگذارد، تا ناپاك را از پاك جدا سازد، ممكن نیست خدا شما را به اسرار پنهانى مطلع كند، ولى آن دسته از رسولان را كه بخواهد بر این اسرار آگاه مى سازد».این آیه با در نظر گرفتن آغاز و پایان آن مى رساند كه خداوند رسولان خود را از حقیقت این دو گروه (منافق ومؤمن) از طریق علم غیب آگاه مى سازد، بنابراین اگر پیامبر از این طریق، از شناسایى محروم گشت و به شناسایى آنان موفق نشد، ولى از دو راه دیگر، آنها را مى شناسد. تنها چیزى كه از دست رفت و قابل جبران نبود، این بود كه افراد با ایمان از شناسایى آنها محروم شدند و این چیزى نیست كه آن را بتوان گناه نامید. نویسنده: حضرت آیت الله سبحانیمهدی سیف جمالی، گروه دین و اندیشه تبیان[1] . توبه/43. [2] . توبه/46. [3] . توبه/47. [4] . توبه/43. [5] . محمد/30. [6] . آل عمران/179.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 471]