واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: وحدت حوزه و دانشگاه از نگاه سيد شهيدان اهل قلم
سيدمرتضي آويني يكي از سرآمدان روشنفكري و انديشه ناب ديني پس از انقلاب اسلامي در ميان چهرههاي دانشگاهي بود. آويني از يكسو با فلسفههاي غربي و انديشههاي مدرن آشنايي بسيار داشت و از سوي ديگر در زلال معارف بلند و نوراني اسلام ناب محمدي(ص) آبديده شد. نشستن پاي نوشتههاي حكيمانه او و مطالعه اين آثار آموزنده براي نسل جوان كشور، بسيار ارزنده و مغتنم است. در اين نوشتار سعي برآن است كه به طور موجز ديدگاه شهيد آويني درباره وحدت حوزه و دانشگاه و اسلامي شدن علوم را جويا شويم. يك برداشت سطحي از وحدت حوزه و دانشگاه يك برداشت سطحي از توصيههاي داهيانه حضرت امام امت در زمينه وحدت حوزه و دانشگاه، بدون تأمل ميتواند به اين نتيجه دست يابد كه بايد علوم دانشگاهي را با همين محتواي كنوني در حوزههاي علميه اشاعه داد و فيالجمله تعليمات سنتي را با علوم رسمي و يافتههاي علمي و تخصصي دانشگاهي مطابقت بخشيد. پايينترين نقطهاي كه اين تفكر ميتواند به آن منتهي شود اين است كه ما معارف اسلام و تعليمات سنتي حوزههاي علميه را با يافتههاي علوم دانشگاهي محك بزنيم و هر چه مورد تأييد قرار نميگيرد به دور بريزيم. اين تفكر هم اكنون، در ايران و ساير نقاط جهان، در ميان بسياري از مسلمانهايي كه گرايشهاي شديد ليبراليستي و غربگرايانه دارند اشاعه دارد و در واقع مبناي فكري بسياري از انحرافات سياسي ـ نظير آنچه در ميان مجاهدين خلق، نهضت آزادي و اصحاب بني صدر شاهد آن بوديم ـ بر همين برداشتهاي ليبراليستي قرار دارد. مقصود امامخميني(ره) از طرح وحدت حوزه و دانشگاه اگر به آنچه حضرت امام امت در هنگام بازگشايي دانشگاهها فرمودند مراجعه كنيم، خواهيم ديد كه اين برداشتهاي ليبراليستي با مفهوم حقيقي وحدت حوزه و دانشگاه - يعني آنچه مورد نظر حضرت امام بوده است- بسيار متفاوت و حتي متناقض است. ايشان صراحتاً فرمودهاند: ... دانشگاه را باز كنند، لكن علوم انسانياش را به تدريج از دانشمنداني كه در حوزههاي ايران هست و خصوصاً در حوزه علميه قم استمداد كنند. آيا مقصود ايشان اين است كه علماي حوزه علوم انساني را با همان محتواي كنوني كتابهاي درسي تدريس كنند؟ اگر اينچنين باشد، ديگر چه نيازي است كه به سراغ دانشمندان حوزههاي علميه بروند؟ اگر علماي حوزههاي علميه وظيفه تدريس علوم انساني را در دانشگاهها بر عهده بگيرند، لاجرم به بازنگري محتواي كنوني علوم انساني خواهند پرداخت و اين محتوا را با نظريات كامل اما غير مدون اسلام در زمينههاي مختلف علوم انساني مقايسه خواهند كرد و اين حركت به يك تحول عظيم علمي در مباني معرفتي علوم انساني منجر خواهد شد و رفته رفته نظام آموزشي ديگري جانشين سيستم آموزشي كنوني خواهد گشت و مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه همين است. لزوم تحول در علوم انساني و به تبع آن علوم تجربي اين تحول بدون ترديد تغييري در حد «افزودن چند واحد معارف اسلامي» به همان محتواي قبلي دروس دانشگاهي نخواهد بود. افزودن چند واحد معارف اسلامي به مجموعه دروس دانشگاهي هيچ مشكلي را از پيش پاي برنميدارد. آنچه بايد انجام شود، يك بازنگري كلي و وسيع و عميق به محتواي كنوني علوم غربي و ارزيابي آن توسط علمايي است كه انديشه آنان بر مباني معرفتي اسلام بنا شده است. اگر حضرت امام درباره علوم انساني تأكيد فرمودهاند بدين علت است كه اين بازنگري و ارزيابي بايد نخست از علوم انساني آغاز گردد و سپس به دامنه علوم تجربي نيز كشيده شود. اگر اين ارزيابي و تطبيق از علوم انساني آغاز گردد، لاجرم علوم تجربي را نيز در بر خواهد گرفت، چراكه اصولاً، بر خلاف آنچه عموم ميپندارند، علوم تجربي، بنيان، جهت و حتي روش پژوهشي خويش را از فلسفه غربي اخذ كرده است. يكي از علماي معاصر در اين باره گفته است: درست است كه به علوم طبيعت صورت رياضي داده شده و اين علوم در مدارس و دانشكدهها با قطع نظر از نتايج علمي و فني آن تدريس ميشود و در ظاهر ميتواند صورت صرف نظر و علم نظري داشته باشد، اما در ذات و حقيقت خود علم نظري نيست، زيرا درستي و اتقان احكام آن اعتبار تكنيك و تكنولوژيك دارد و به عبارت ديگر درستي احكام علوم طبيعت در اين است كه ميتوان به مدد آن اشيا را تغيير داد و از آن به نفع بشر استفاده كرد. پس اين علم جديد را ميتوان به اصطلاح قدما علم اعتباري در مقابل علم حقيقي و علم نظري قرار داد. چه نسبتي ميان علم حقيقي و علم اعتباري وجود دارد؟ علم حقيقي مبناي علم اعتباري است و اين حكم به طور كلي طي تاريخ فلسفه صادق است و چون علم جديد هم علم اعتباري است، يعني بدون آنكه به ذات و حقيقت اشيا نظر داشته باشد و موجودات را نه چنانكه هستند بلكه در صورت رياضي و كمي اعتبار ميكند، مؤسس بر فلسفه است، اما احكام آن از احكام فلسفه استنتاج نميشود. نظام آموزشي غربي، محصول جدايي علم از دين پيوند بين حوزه و دانشگاه پيوند بين دين و علم است و در اين پيوند، اين دين نيست كه بايد توجيه علمي پيدا كند، بلكه علم بايد بار ديگر خود را بر مبناي حقيقت عالم استوار دارد. . . نظام آموزشي غربي محصول جدايي علم از دين است و بدين ترتيب، براي اصلاح آن بايد مباني علوم را بار ديگر بر حقيقت عالم ـ يعني معتقدات ديني ـ بنا كرد. اين مفهوم اصلي وحدت حوزه و دانشگاه است. اجازه بدهيد متذكر شوم كه مفهوم اين كار ـ يعني پايهگذاري مباني علوم بر حقيقت عالم ـ اين نيست كه فيالمثل با زبان فيزيك يا شيمي به اثبات وجود جهانآفرين يا تبيين معتقدات مذهبي بپردازيم؛ دين از اين اثبات و تبيينها بينياز است. «تفكر»؛ نقطه اصلي نزاع انقلاب اسلامي و تمدن غرب رودررويي انقلاب اسلامي ايران در اصل با «تفكر غربي» است و ما ان شاءالله در آيندهاي نه چندان دور، شاهد يك رجعت همهجانبه فرهنگي به اصول و مباني اسلام خواهيم بود و خواهيم ديد كه چگونه تمدن اسلام مبتني بر همين رجعت وسيع فرهنگي، تحولات عظيمي را در اركان و ظواهر حيات اجتماعي انسان ايجاد خواهد كرد و نظامات تازهاي را در همه زمينههاي علمي، فرهنگي، سياسي و مدني برقرار خواهد داشت. البته اكنون اكثر افراد و حتي بسياري از علماي روحاني متأسفانه با خوشبيني و بدون تأمل عميق در مسائل، ميانگارند كه اسلام فيالجمله محتواي علمي سيستم آموزشي كنوني را تأييد ميكند و ما شاهد تلاش هايي هستيم كه با هدف انتقال اين سيستم آموزشي و محتواي علمي آن به حوزههاي علميه انجام ميپذيرد. گزيده از مقالات «انسان از نسل ميمون، خرافهاي جاهلانه» و«نظام آموزشي غربي، محصول جدايي علم از دين» سيد شهيدان اهل قلم
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: 09 ارديبهشت 1393 - 18:53
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]