تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1816662646
بازیگر تئاتری که رخت شهادت به تن کرد؛ عکس
واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
بازیگر تئاتری که رخت شهادت به تن کرد؛ عکس
آخرین دیدار ما با غلام زعفری وقت رفتن برای عملیات والفجر ده بود. داشتیم سوار اتوبوسها میشدیم که غلام رسید. بدو اومد سمت ما و از همان دور هم آغوش باز کرد، من رو بغل کرد. بغض گلوش رو گرفته بود. غلام زبانش لکنت داشت. غلام توی بازی های نمایشی هم هنرمند بود. اما به سختی قبول می کرد روی سن تئاتر بره.
به این مطلب امتیاز دهید
به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، آخرین دیدار ما با غلام زعفری وقت رفتن برای عملیات والفجر ده بود. ما داشتیم سوار اتوبوسها میشدیم که غلام رسید. بدو اومد سمت ما و از همان دور هم آغوش باز کرد. من رو بغل کرد. بغض گلوش رو گرفته بود. غلام زبانش لکنت داشت. لکنت زبان غلام برای عملیات محرم بود که خودش میگفت گلوله کاتیوشا نزدیکم خورد و موج انفجار گلوله من رو چندین متر پرت کرد.
شهید زعفری روی سن تئاتر در حال غذا خوردن گفت: کجا؟! گفتم: عملیات... با حسرت گفت: خوش بحالتون به من که اجازه نمیدند. غلام داشت به من التماس میکرد اگر شهید شدی انگشت کوچیکه ما رو بگیر. گفت: جعفر؛ رسول فیروز بخت پرید و ما موندیم. گفتم: غلام خدای ما هم بزرگه... بچه ها سوار شده بودند و من و غلام توی آغوش هم بودیم. هی میگفتند بسه دیگه دیر شد. غلام گفت: خانوادهام تماس گرفتند و گفتند بیا روستا. فکر کنم می خواهند منو قاطی مرغ ها کنند. می ترسم برم و زنم بدهند و گرفتار بشم. من به حاج عبدالله قول دادم که گردان رو رها نکنم. بهش گفتم: مبارکه انشاءالله که خیره. انگشتر فیروزه ای داشتم که خود غلام از مشهد برام خریده بود، از انگشتم در آورده و داخل انگشتش کردم و گفتم: رفتی روستا و کار جور شد این انگشتر رو بده طرفت دستت کنه. غلام خیلی خوشحال شد . دم آخر با صدایی که به لکنت افتاده بود گفت: ج....ع.....فر، اگ....ه ش...هید شدی م....ا رو هم ش....فاعت کن و س...لام من رو ه...م به حاج عب...دالله برسون. احساس می کردم که شونه هام خیس شده و غلام حاضر به جدا شدن نیست. به بهونه اینکه بچه ها معطلند از غلام جدا شدم. وقت آخر هم من یک ماچ آبدار از صورت اشک آلوده غلام کردم. اتوبوس ها حرکت کردند و غلام با چشم های اشک آلوده توی صبحگاه مقر الوارثین ایستاده بود و با حسرت رفتن ما رو تماشا می کرد. *غلام رفت پیش حاج عبدالله... غلام جنوب بود و ما غرب بودیم و از حال و روز بچه ها خبر نداشتیم. عملیات بیت المقدس 4 در اوایل فروردین 67 رو پشت سر گذاشته بودیم و تعدادی از بچه ها در خط پدافندی شاخ شمیران مشغول مین گذاری و احداث موانع جلوی دشمن بودند و ما هم در بین خط مقدم و مقر «بیاره» در رفت و آمد بودیم. یک روز که از خط شاخ شمیران عقب اومدیم مقرمون توی شهر «بیاره» شلوغ بود. شهید حاج ناصر اربابیان با یک تعداد از بچهها از جنوب آمده بودند که برای ادامه عملیات کمک کنند. دیدم بچه هایی که از جنوب اومدند دارند پچ پچ میکند و سعی میکنند خبری رو از ماها پنهون کنند. به شهید ناصر گفتم: حاجی خبری شده؟ اون هم روک و راست گفت: زعفری رفت پیش حاج عبدالله. خبر سختی برای ما بود و شوک سنگینی به ما وارد کرد. رفتم داخل ساختمون و دراز کشیدم، تازه چشمهام گرم خواب شده بود که یکی از بچه ها بیدارم کرد و گفت: فلانی عقب اومده و میگه چادر بچه های تخریب رو هواپیما با راکت شیمیایی زده. از جا پریدم و با چند تا از بچه ها رفتیم ببنیم چه خبرشده. توی این واقعه 12 نفر از بچه های ما در کمتر از چند دقیقه جون دادند و به شهدا ملحق شدند. داغ سنگین اونها ما رو مشغول کرد و غم غلام تسکین شد. * غلام ببر مازندرون... فکر کنم چهلم غلام بود که ما رفتیم روستای «لزربن»، روستای اونها در اطراف شیرود محله بود که مزار خلبان شهید شیرودی در اونجا قرار دارد. خانواده ایشان اصرار داشتند که بنده چند کلام در مورد غلام صحبت کنم. حال و روز خوشی نداشتم. ریههام به شدت ملتهب بود و با هرنفس چند تا سرفه میکردم. اما خدا یاری کرد و بیست دقیقه ای صحبت کردم. مسجد روستا مملو از جمعیت بود. خیلی از مسئولین محلی هم اونجا بودند. وقتی از رشادت های غلام در جبهه می گفتم همه دهانهاشون باز مونده بود. اغراق نمی کنم. بعضیها دو زانو شده بودند و نگاهشون به دهن من بود اونجا به عینه دیدم آووووو گفتن شمالیهای عزیز و بزرگوار رو. برای اونها هم تعجب داشت. چون اونها غلام رو اینجوری نمیشناختند. غلام اهل تظاهر نبود. اصلا غلام بلد نبود حماسه رو تعریف کنه. او فقط خالق حماسه بود. اگر هم با اصرار ازش می خواستیم خاطره تعریف کنه میگفت: رفتیم شناسایی، از خط خودمون که رد شدیم به پشت میدون مین رسیدیم، من رفتم توی میدون مین، نوار مین منور رو رد کردم. نوار مین والمر با محافظ گوجه ای رو هم رد شدم. از سنگر کمین هم رد شدم. غلام همین طور می گفت و می رفت. اما ماها که میشنیدیم، درک میکردیم که وارد شدن به میدان مین دشمن و گذشتن از نوارهای مین به این راحتی ها هم نیست. اما وقتی میگفتیم غلام به همین راحتی گذشتی؟ می خواستیم بیشتر توضیح دهد. غلام می گفت: خسته شدم؛ بسه دیگه. و جالبتر از همه اینکه غلام این خاطرات رو با طنز همراه می کرد و با حرکات دست و صورت نقل این خاطرات رو برای بچه ها شیرین می کرد. *پیشنماز بی شیله پیله... یک روز با شهید رسول فیروزبخت رفتیم به غلام سربزنیم. غلام در زاغه مهمات کرخه مستقر بود. او می دونست ما می اییم و سور و سات رو فراهم کرده بود. وقت ظهر رسیدیم و وضو گرفتیم برای نماز. هر طوری بود غلام رو جلو انداختیم برای امام جماعت. از محالات روزگار بود اما غلام قبول کرد. حدود بیست نفری بودیم که به غلام اقتدا کردیم. غلام به زبان خودش حمد و سوره می خوند. رکعت دوم بود که دستهاش رو برای قنوت بالا آورد معمولا ذکر قنوتش رو فارسی می گفت داشت می گفت خدایا ما رو ببخش و بیامرز و از سر تقصیرات ما بگذر. خدایا ما غلطکاری زیاد کردیم و شرمنده ایم. قنوتش که تموم شد به رکوع رفت. داشت ذکر رکوع رو می گفت که صدای یا الله گفتن چند نفر اومد. غلام هم رکوع رو طول داد تا به جماعت برسند. آن بنده خدا اومد بغل من به رکوع رفت و در رکوع دستش رو برای گفتن تکبیره الاحرام پشت گوشش برد . من و رسول که متوجه این قضیه شدیم نتونستیم خودمون رو نگهداریم و وسط نماز زدیم زیر خنده و مهرمون رو برداشتیم و از ساختمون بیرون اومدیم. نماز که تموم شد غلام اومد بیرون و به همون زبون خودش گفت: ما رو مخسره کردید. قضیه چی بود. من گفتم غلام این چه وضعیه چرا به نیروهات مسائل شرعی یاد نمی دی و حکایت رو گفتیم. غلام اون شخص رو صدا کرد تا تنبیه کنه. تنبیه غلام این بود که یک قبضه تیربار گیرینوف با دوتا جعبه خشاب کناری گذاشته بود این اسباب تنبیه بود. گفت: می ری تیربار رو برمی داری و یک بار دور مقر دور می زنی و اون شخص هم با کمال میل رفت و دستور رو اجرا کرد.آنچه تعجب ما رو زیاد کرد این بود که وقتی برگشت غلام با یک کمپوت خنک از او استقبال کرد. همه چیز این بشر عجبیب بود. *وصیت نامه ای که خودش ننوشت یک روز گفت جعفر می خوام یک وصیت نامه خ خ خ وشگل برام بنویسی. با تعجب گفتم: من برات وصیت نامه بنویسم. گفت: آره. گفتم: حالا چی بنویسم. گفت: از اون چیزهای خوبی که خودت بلدی. من هم عین وصیت نامه خودم رو براش نوشتم. بعد گفت بخون چی نوشتی. من هم خوندم و خیلی توی حال رفت و چند تا قطره اشک هم ریخت و آخرش گفت این سفارشات رو به خانواده ام بنویس و بدهی ها و طلب کاری هاش به مردم و خدا رو گفت و نوشتم و اون هم آخر، زیرش رو امضاء کرد. *خمیر دندون یا کرم ضدپشه پادگان ابوذر بودیم و محل استقرار بچه های تخریب طبقه چهارم ساختمان ستاد لشگر10 بود. بچه ها خیلی مقید به مسواک زدن قبل از خواب بودند. ما 40 نفر داخل یکی از طبقات بودیم و فقط یک دستشویی داشتیم. البته داخل محوطه پادگان دستشویی زیاد بود اما اون هایی که مثل من تنبل بودند از دستشویی ساختمون استفاده می کردند. غلام وارد دستشویی شد و ما هم صف کشیده بودیم که بیرون بیاد. زمان زیادی گذشت و غلام بیرون نیومد. بچه ها صداشون در اومد و هی داد می زدند برادر زعفری زود باش. غلام درب دستشویی رو باز کرد در حالیکه مسواکش دستش بود، به من گفت: جعفر این خمیر دندون چرا کف نمیکنه. من هم تعجب کردم. اما یهو زدم زیر خنده و گفتم غلام این که خمیر دندون نیست این کرم ضد پشه است که تو روی مسواکت مالیدی. اون هم در حالی که به شدت می خندید گفت : وای قلبم... این تکه کلام غلام بود. *غلام نقش اول تئاتر غلام توی بازی های نمایشی هم هنرمند بود. اما به سختی قبول می کرد روی سن تئاتر بره. ایام ولادت امام حسن (ع) بود و توطئه کردن که من و رسول و غلام رو با هم روی سن بفرستند. موضوع تئاتر در مورد خیانت بعضی از فرماندهان سپاه امام حسن علیه السلام بود. من و رسول و غلام جزء فرماندهانی بودیم که در خفاء سر سفره معاویه می نشستیم. شب پانزدهم ماه مبارک رمضان بود که داخل حسینیه الوارثین روی سن رفتیم و پرده کنار رفت و غلام و رسول سر سفره مشغول خوردن غذا بودند و من هم در کنار سفره ریاکارانه مشغول تسبیح انداختن بودم و گاهی اوقات هم نصیبی از سفره می بردم. غلام در خوردن به کسی امان نمی داد و هرچی دستش می اومد داخل دهانش می گذاشت و کوزه آب رو بالا می کشید. برنامه این بود در حال خوردن غذا شهید طحانی که جزء فرماندهان با وفای امام حسن علیه السلام بود وارد جمع ما می شد و به هر کدام از ماها چیزی می گفت و صحنه ما تموم می شد. شهید طحانی اومد و حرف ها رد و بدل شد و پرده رو کشیدند. من دیدم غلام روی سن داره دست و پا میزنه. اول فکر کردم شوخی می کنه اما دیدم نه نفس نفس میزنه...انگار داره خفه میشه. با رسول دویدیم سمتش و دهنش رو باز کردیم دیدیم یک شاخه سبزی ریحون نصفش داخل حلقشه و نصفش بیرونه. من شاخه ریحون رو کشیدم و رسول هم فکش رو فشار داد و غلام هرچی خورده بود بیرون داد و خلاصه تئاتر رو به هم ریخت...بهم ریخت یعنی حسینیه شد یک پارچه خنده.... *معبر تعجیلی غلام اوستای معبر تعجیلی بود غیر ممکن بود کلاس آموزش بگذاره و از معبر تعجیلی چیزی نگه ... ما تخریب چی ها یک روش داریم برای معبر و اون هم معبر تعجیلیه و برای مواقعی است که وقت تنگه و دشمن هشیار شده و تاخیر در زدن معبر موجب لو رفتن عملیات و بالا رفتن تلفات میشه. معبر تعجیلی زدن کار هر کسی نبود و خیلی تجربه می خواست چون احتمال جا گذاشتن مین و سیم تله زیاده و غلام چند تا از این معبرها زده بود. من فکر می کنم معبر شهادت غلام هم از این معبرها بود. خلاصه ... غلام یک پارچه اخلاص بود. غلام حیف بود توی شهر برگرده. غلام مال اینجا نبود. حق غلام شهادت بود اون هم شهادت مظلومانه. *غلام به معراج رفت... غلام به شهید حاج عبدالله قول داده بود که تا آخر کار باشه. غلام سر قولش بود. با همه توانمندی هایی که در عملیات داشت اما سر و سامان دادن به زاغه مهمات تخریب رو از اوجب واجبات می دونست. غلام دیده بود حاج عبدالله چه خون دلی خورد تا زاغه مهمات سر و پا بشه.. انبارهای پر از مین و مواد منفجره... انبار چاشنی ها و دینامیت ها، و دقت در نگهداری تجهیزات بچه های تخریب کار طاقت فرسایی بود. به ماها اگه می گفتند یک روز هم دوام نمی آوردیم و فقط جبهه رو شرکت در عملیات می دیدیم اما غلام خالص بود و ایثارگر.... از این امانت بیت المال که مسوولیتش با او بود مثل جانش محافظت می کرد. چند روز بود که برق زاغه مهمات قطع شده بود و هرکسی می رفت دنبالش دست خالی برمی گشت. کار خود غلام بود که آستین بالا بزنه. آخرش فهمید کابلی که برق رو منتقل می کنهٰ در مسیر قطع شده. ماشین که اومد خودش پشت وانت ایستاد و به راننده گفت برو تا ببینم کجای کابل صدمه دیده که راننده ناخودآگاه در ادامه مسیر از جاده خارج شد و غلام از روی وانت با سر به زمین پرتاب شد. غلام رو سوار آمبولانس کردند تا به اندیمشک ببرند اما پل کرخه رو آب برده بود. آمبولانس چاره ای نداشت تا از طریق جاده عبدالخانٰ غلام رو به بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک برسونه. محسن اسدی می گفت من عفب آمبولانس بودم و نگران غلام... مسیر طولانی بود و غلام درد می کشید اما چیزی نمی گفت... در مسیر چندین بار از شدت درد از جا بلند شد و گفت محسن نرسیدیم. غلام رو به بیمارستان شهید کلانتری رسوندند اما کار از کار گذشته بود و با تمام تلاشی که دکترها کردند موفقیت با شهدایی بود که غلام عزیز رو با خودشون بردند غلام روز 19 اسفند ماه 66 از کرخه پرکشید.غلام رفت تا زندگی کنه و ما موندیم تا بمیریم .... روزهای آخر اسفند بود که تابوت سردار شهید غلامرضا زعفری روی دستان مردم با صفای روستای لزربن به آسمان بلند شد و همه یک صدا فریاد می زدند...این گل پرپر از کجا آمده....از سفر کربلا آمده. مشرق 115
۰۸/۰۲/۱۳۹۳ - ۲۰:۵۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 77]
صفحات پیشنهادی
عکس یادگاری بازیگران با پسر شیلا خداداد
عکس یادگاری بازیگران با پسر شیلا خداداد بازیگران مشهور و پسر شیلا خداداد عکس یادگاری بازیگران با پسر شیلا خداداد دوشنبه 1 اردیبهشت 1393کریخوانی بازیگران و مجریان+ عکس
کریخوانی بازیگران و مجریان عکسپرستو صالحی – صادق ورمزیار - رضا رشید پور – حمید استیلی – روزبه نعمت اللهی خواننده 1393 01 24سحر قریشی در حال رخت شستن + عکس
پوراندخت مهیمن بازیگر زن پیشکسوت سینمای ایران درباره تازه ترین کار سینمایی اش گفت مشغول ایفای نقش در فیلم سینمایی دو دوست به کارگردانی محمد بانکی هستم این کار هم به مانند تمامی کارهای دیگر برادران بانکی کاری است که برای مخاطب عام ساخته شده و فضاها و موقعیتها طوری پیش می رود کدستگیری یک پرسپولیسی با بازیگر زن مشهور!+عکس
علی انصاریان که در حال ایفای نقش در فیلم کلاف است این پوستر را در اینستاگرامش منتشر کرده است علی انصاریان که در حال ایفای نقش در فیلم کلاف است این پوستر را در اینستاگرامش منتشر کرده است ۳ اردیبهشت ۱۳۹۳ساپورت پوشی خانم بازیگر!+عکس
باران کوثری در جشنواره جام جم باران کوثری در جشنواره جام جم ۳ اردیبهشت ۱۳۹۳شهادت جوان بحرینی بر اثر اصابت مستقیم گلوله به سرش+ عکس
شهادت جوان بحرینی بر اثر اصابت مستقیم گلوله به سرش عکس نیروهای امنیتی رژیم آل خلیفه ۲۳ فوریه ۲۰۱۴ عبدالعزیز العبار را که در مراسم عزاداری شرکت کرده بود از ناحیه سر هدف گلولههای ساچمهای قرار دادند که وی در بیمارستان بستری شد و امروز به علت شدت جراحات به شهادت رسید به این مطبازیگر معروف و فرزند روحانیاش/عکس
بازیگر معروف و فرزند روحانیاش عکس مهدی فقیه بازیگر سینما و تلویزیون به همراه فرزندش حجت الاسلام محمدطاهر فقیه تاریخ انتشار ۲۵ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۸ ۵۰انتشار عکس دردسرساز توسط بازیگر زن هالیوودی! + عکس
انتشار عکس دردسرساز توسط بازیگر زن هالیوودی عکسجسیکا سیمپسون بازیگر 33ساله این روزها از زندگی خود در کنار همسرش اریک جانسون و 2 فرزندش حسابی لذت می برد و کمتر به فعالیت های هنری می پردازد جسیکا سیمپسون بازیگر 33ساله این روزها از زندگی خود در کنار همسرش اریک جانسون و 2 فرزندشمحمدرضا شریفی نیا در کتابفروشی زوج بازیگر/ عکس
تاریخ انتشار 8 اردیبهشت 1393 ساعت 11 05 | شماره خبر 1473028781197167703 محمدرضا شریفی نیا بازیگر سینما و تلویزیون با انتشار این عکس در صفحه اینستاگرام درباره کافه کتاب همیشه توضیحاتی را ارائه کرد این بازیگر نوشت یک غروب دلچسب با شربت بیدمشک و بهارنارنج ودم نوش ویخ در بهشواکنش عجیب بازیگر زن سینما به پنجمی استقلال ؛ عکس
واکنش عجیب بازیگر زن سینما به پنجمی استقلال عکس ملیکا شریفی نیا پس از رتبه نازل استقلال در لیگ برتر با انتشار تصویری در صفحات اجتماعی نوشت و اینگونه استقلال رنگ عوض کرد به گزارش نامه نیوز به نقل از جام نیوز ملیکا شریفی نیا که از هواداران دو آتشه تیم پرسپولیس است با انتشار ایعکس/بازیگر ایرانی با لباسی متفاوت در نیویورک
عکس بازیگر ایرانی با لباسی متفاوت در نیویورک 1393 1 24درختی با دو شکوفه متفاوت/عکس
درختی با دو شکوفه متفاوت عکس تاریخ انتشار ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۸ ۰۴عکس بازیگری که اشتباه از آب در آمد !+عکس
عکس بازیگری که اشتباه از آب در آمد عکس مریلا زارعی با تکذیب این خبر و عکس گفت تصویری که به تازگی منتشر و اعلام شده که چهره من در فیلم سلام سینما است به هیچ عنوان ارتباطی با من ندارد و تصویر یکی از بازیگران فیلم است که نام وی را نمیدانم مریلا زارعی نسبت به انتشار بعضی تصاوپخش شیرینی شهادت پدر +عکس
پخش شیرینی شهادت پدر عکس محمد منتش یکی از 3 خبرنگار شبکه المنار بود که روز دوشنبه در شهرک معلولا در ریف دمشق به شهادت رسید و فرزندش در مراسم تشییع پدرش با تبسمی پر معنی در بین تشییع کنندگان شیرینی پخش میکرد به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران محمد منتش یکی از 3 خبرنگارهمکاری بازیگر بسیار مشهور زن هالیوود با کارگردان ایرانی! +عکس
همکاری بازیگر بسیار مشهور زن هالیوود با کارگردان ایرانی عکس فراتر از آمریکا به کارگردانی نیما نوروزی زاده از آوریل 2014 مقابل دوربین می رود شارن استون ستاره شناخته شده سینمای هالیوود در جدیدترین فعالیت سینمایی خود به پروژه فراتر از آمریکا َAmerican ultra پیوست استون در ایبازیگر زن 45ساله به زودی در منطقه ای رویایی ازدواج می کند! + عکس
بازیگر زن 45ساله به زودی در منطقه ای رویایی ازدواج می کند عکسجنیفر آنیستون به زودی با نامزدش جاستین ازدواج خواهد کرد این زوج که چند سالی است در کنار یکدیگر حضور دارند تصمیم دارند به زودی در هاوایی در منطقه ای خاص و زیبا ازدواج کنند جنیفر آنیستون به زودی با نامزدش جاستین ازدتوضیحات جدید حزبالله از نحوه شهادت سه عضو شبکه المنار+عکس
توضیحات جدید حزبالله از نحوه شهادت سه عضو شبکه المنار عکسدر پی شهادت 3 عضو شبکه المنار لبنان در سوریه حزب الله توضیحاتی در مورد نحوه شهادت این سه شهید ارائه کرد و پیگیر پرونده آنها شد به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس در پی شهادت 3 عضو شبکه المنار لبنان در سوریه حزب ا-
گوناگون
پربازدیدترینها