واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: شنيدهام در جشن همسر رئيسجمهور شركت كردهاي
خبر رسيد كه همسر حجتالاسلام روحاني، رئيسجمهور ميزبان جشني اشرافي بوده كه در آن به چند صد مهمان، پنج سكه طلا بخشيدهاند، مطربان نواخته و خواندهاند، دختركان رقصيدهاند، مانكنها به نمايش لباسهاي چند ميليوني پرداختهاند و اينگونه ولادت بانوي دو عالم، فاطمه زهرا(س) را بزرگ داشتهاند! دوست داشتم دستكم يكي از روحانياني كه نشانه خداوند يا دليل اسلام براي ما هستند يا مسئولاني كه ما بر دين آنها هستيم، پس از شنيدن خبر شركت بانو در جشن اشرافي همسر رئيسجمهور، چنين نامهاي به او مينوشت:
اما بعد. همسرم، به من خبر رسيده كه همسر رئيسجمهوري اسلامي ايران، تو را به سورى فرا خوانده و تو نيز بدانجا شتافتهاى. سفرهاى رنگين برايت افكنده، كاسهها پيشت نهاده، سكهها تقديمت كرده، دختركان را به دستافشاني در مقابلت واداشته، جامههايي همسنگ درآمد يك سال يك خانواده پيش رويت به نمايش گذاشته و …
هرگز نمىپنداشتم كه تو دعوت مردمى را اجابت كنى كه بينوايان را از در مىرانند و توانگران را بر سفره مىنشانند. آنان كه ديگران را به صرفهجويي فراميخوانند و خود در تجمل از يكديگر پيشي ميگيرند. بنگر كه در خانه اين كسان چه مىخورى، هر چه را در حلال بودن آن ترديد دارى از دهان بيفكن و آنچه را ـ كه يقين دارى كه از راه حلال به دست آمده است ـ تناول نماى.
بدان كه هر كس را امامى است كه بدو اقتدا مىكند و از نور دانش او فروغ مىگيرد. امام ما، از همه دنيايش به پيرهنى و ازارى و از همه طعامهايش به دو قرص نان اكتفا كرده بود، البته ما را ياراى آن نيست كه چنين كنيم ولى در ازاي تاريخ، ميتوانيم او را به پارسايى و مجاهدت و پاكدامنى و درستى خويش يارى دهيم.
يادت هست سالها پيش با هم نامهاش به عثمان بن حنيف را ميخوانديم كه نوشته بود: «به خدا سوگند، از دنياى شما پاره زرى نيندوختهام و از همه غنايم آن مالى ذخيره نكردهام و به جاى اين جامه ـ كه اينك كهنه شده است ـ جامهاى ديگر آماده نساختهام. [. . . ] اگر بخواهم به عسل مصفا و مغز گندم و جامههاى ابريشمين، دست مىيابم ولى هيهات كه هواى نفس بر من غلبه يابد و آزمندى من، مرا به گزينش طعامها بكشاند و حال آنكه در حجاز يا در يمامه بينوايى باشد كه به يافتن قرص نانى اميد ندارد و هرگز مزه سيرى را نچشيده باشد يا شب با شكم انباشته از غذا سر بر بالين نهم و در اطراف من شكمهايى گرسنه و جگرهايى تشنه باشد.»
همسرم! بينوايان، ثروتمند گشتهاند يا شكمهاي گرسنه و جگرهاي تشنه، سير گرديدهاند؟ آرمانهايمان اسير دنيايمان شده يا گرد فراموشي بر دردمنديهايمان نشسته؟
همسرم! آن گاه كه شنيدم به تماشاي خراميدن دختراني نشستهاي كه پرچمهاي برافراشته تبرج در شهرمان هستند، خدا را شكر كردم كه چشمهاي كمسوي پيرزناني كه در جواني، داغدار نوجوانان شهيدشان شدند، نبودند تا ببينند چگونه از خون جوانان وطن، چمنهاي كاخ سعدآباد، بعد سالها، دوباره سبز شده.
همسرم! ممكن است كاخها هميشه باشند اما كاخنشينها هميشگي نيستند. اين سنت خداوند است كه روزگار را در ميان مردمان، دست به دست كند.
خوشا به حال كسى كه وظيفه خود را نسبت به پروردگارش گزارده باشد و در بلاى خويش صابر باشد و شب هنگام خواب را بر چشم خود حرام كند يا چون خواب بر او غلبه كند، زمين را نهالى و دستهاى خود را بالش سازد. در ميان مردمى كه از وحشت قيامت شب را زنده داشتهاند و از جامه خواب دورى گزيدهاند و لبهايشان به ذكر پروردگارشان مىجنبد و گناهانشان در اثر آمرزش خواستن فراوانشان ناچيز گشته است. «اينان «حزبالله»ند و حزب خداوند رستگارند.»
پس اى همسرم! از خدا بترس. به همان چند قرص نان اكتفا كن تا از آتش رهايى يابى.
نویسنده : محمد سرشار
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: 02 ارديبهشت 1393 - 18:16
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 108]