تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 2 فروردین 1404    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):روزه گرفتن در گرما، جهاد است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1867217183




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دل‌بسته خاطراتشان هستم


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
مریم اسماعیلی
مناسبت روز دل‌بسته خاطراتشان هستم صبح یک پنجشنبه، وقتی آفتاب از پشت پرده‌ نیلی‌رنگ پنجره اتاق خواب، صورت مرا نوازش می‌کرد، چشمانم را باز کردم.




نگاهم به ساعت میخکوب شده روبه روی تختخواب افتاد. عقربه ثانیه شمار نفس زنان می دوید. از این پهلو به آن پهلو.... شنیدن آمیختگی قارقار کلاغ ها که انگار اندوهشان یا شاید هم آغاز فصل نو را فریاد می زدند، با صدای دوره گردی که داد می زد آی ... فرش کهنه خریداریم.... مرا به سمفونی پرهیاهوی بهار دعوت می کرد. به زحمت از تختخواب دل کندم. دقایقی بعد خودم را میان آب و آیینه دیدم. مثل عادت های همیشگی که با آن کوک می شویم. موهای درهم کشیده ام، آهنگ یک دل تنگی را می نوازد. با شنیدن این آواز هوس دیداری تازه به سرم می زند و دلم می خواهد به خاطره هایم رنگ و لعابی ببخشم. صبحانه ام صرف شیرقهوه ای نیم شیرین بیش نیست. خانه را ترک می کنم. پاگرد را به انتظار باز شدن آسانسور طی می کنم. چراغ آسانسور روشن می شود و انتظار من سرمی آید. آن قدر با خودم واگویه دارم که فراموش می کنم کلید ماشینم را از آویز بردارم. دوباره برمی گردم و باز طعم گس انتظار را می چشم، آن هم در پاگرد! استارت که می زنم صدای موسیقی برمی خیزد. کلامش دل مرا می سوزاند. ترانه ای است. با تاکید می خواند لحظه های بی تو بودن می گذره اما بسختی .... دست خودم نیست. دل روزنه ای شده برای نگاهی سخاوتمند و آغوش گرم و مهربان مادر! من به مهربانی ها و خوبی ها هنوز عاشقم، از یاد نوازش های مخملی به شوق دیدارشان لبریزم و دلم ناشکیب است و بی تاب. از خط چین های سفید اتوبان، تابلوهای تبلیغاتی و بوق سبقت اتومبیل ها به خودم می آیم و متوجه می شوم که چقدر در میان افکارم غرق شده ام. نزدیک ظهر است. به وعده گاه دیدار می رسم. صدای قلبم تندتر از همیشه است. انگار تمام مردم شهر صدای قلبم را می شنوند، دستانم می لرزد و اشک در چشمانم پر می شود و بی رحمانه رسوایم می کند. می نشینم قطعه ای از زمین را تنگ در آغوش می کشم. بوسه می زنم بر تکه سنگی که چهره های پرمهرشان را پوشانده. پدرم و مادرم. همین تکه از سنگ را دلخوشم و اعتراف می کنم دلبسته این تخته سنگ شده ام از وقتی آنها همراه خاک شده اند. هروقت دلم می گیرد به سراغشان می آیم و یک دل سیر حرف می زنم. خوب که خالی می شوم باز همان راه را در پیش می گیرم و بازمی گردم به همان تکرارهای دیروز.... صحن خیالم از یادشان سبز است هنوز..... از جایم بلند می شوم و به خانه پدری ام می روم. خیابان را با عجله طی می کنم به این هوا که در خانه ببینمشان. با اشاره انگشت زنگ می زنم. خیلی دلم می خواست صدایشان را بشنوم، دریغ که صدایی نمی آید و من مایوس کلید را از کیفم درمی آورم و در را باز می کنم. از شمعدانی هایی که ردیف شده اند کنار باغچه عبور می کنم. شاخه های آویزان انگور، برگ های پهن شده روی کاشی آبی حوض و تخت چوبی محبوب مادرم از مقابل چشمانم می گذرد. به سرسرا که می رسم اتاق ها خالی است. دلتنگم؛ یادش بخیر. روزهای خوب بودن با آنها. در این فکرم که چشمم به نارنجی رنگ خرمالوهایی می افتاد که پدر از باغچه می چید؛ می ارزید به تمام آرزوهای بی رنگم. عصر شده و چیزی به مرگ سایه ها نمانده. بار سکوت و تنهایی در خانه روی دوشم سنگینی می کند، چهره های باصلابت جای گرفته در قاب عکس را می بوسم و با تجسم محبت های بی دریغشان که بر دیواره افق خیالم نقش بسته صفا و صمیمیت خانه را بدرود می گویم. یاد همه مادران و پدران رفته گرامی. مریم اسماعیلی - جام جم


یکشنبه 31 فروردین 1393 9:53





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 106]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن