واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: منافقين «اسدالله» را كشتند، بر دار آويختند و آتش زدند
شهيدي كه امروز روايتگر مرام و منش اوييم، ميثم تمار زمان بود كه اشقيا حتي از جنازه او دست برنداشته و آن را به آتش كشيدند.
هوشنگ اسداللهپور از آن دست مردان مبارزي بود كه براي ماندگان در راه، نويد بخش صبحي قريب بود و نداي «اليس صبح بقريبا» را در كوههاي صعبالعبور غرب و جبهههاي گرم جنوب غريبانه سر داد و ايستاد. مبارزي كه منافقين به خاطر كينهاي كه از او به دل داشتند، پيكر مطهرش را در ميدان مركزي شهر مهران به دار آويخته و سپس آن را به آتش كشيدند. آنچه در پي ميآيد، روايتي از مجاهدت اين شهيد است: رزمي مردانه در ميدان متولد گنبدكاووس بود. خانواده از همان ابتدا نيك ميدانست كه هوشنگ يكي از سربازان گمنام امام و مولايشان خواهد شد. سال 1347 بود كه دست روزگار، پدر مهربان هوشنگ را درحالي كه هوشنگ فقط پنج سال داشت، از او گرفت. اما علاقه او به فراگيري علم و دانش دليلي شد تا فراتر از هر محروميتي در دوران تحصيل هر ساله از شاگردان ممتاز مدرسه باشد. هوشنگ اسداللهپور، از برترينهاي دبيرستان اسفند(شريعتي سابق) بود و در ميدان كشتي مردانه مبارزه ميكرد. او در مسابقات كشتي و دو ميداني رتبههاي خوبي را كسب كرد و از برترينهاي شهر خود شد. پس از اخذ ديپلم به خاطر علاقه وافرش به نظام وارد ارتش شد تا با تمام وجود آنچه در راه تحقق آرمانهاي انقلاب اسلامي و نظام مقدس جمهوري اسلامي در سر دارد، به منصه ظهور و عمل برساند. سرباز گمنام امام خميني(ره) در دوران جواني وارد دانشگاه افسري امام علي(ع) شد. دلاور خطه غرب راهي مهران شد هوشنگ در سال 1362 با توجه به سنت نيكوي پيامبر اكرم(ص) ازدواج كرد و حاصل ازدواجش دو فرزند صالح بود. فاطمه و محمد، نو رسيدههاي باغ زندگي هوشنگ بودند. پنج سالي از جنگ ميگذشت كه براي اداي تكليف در جبهه جنگ و جهاد في سبيلالله راهي جبهههاي غرب شد. ستوان دوم هوشنگ اسداللهپور به مدت سه سال در لشكر 16 زرهي قزوين خدمت كرد و پس از مدتي دوباره بر حسب وظيفهاي كه بر عهدهاش قرار داشت، روانه منطقه عملياتي مهران شد. هوشنگ در مهران به مبارزه با منافقان و معاندان نظام پرداخت و در اين مسير مجاهدتهاي فراواني از خود نشان داد. در محاصره نفاق سرانجام طي اجراي يكي از عملياتها در مهران، هوشنگ و نيروهاي دليرش پس از مبارزه و ايستادگي در برابر منافقان به دليل محاصره منطقه، مجبور به عقبنشيني از منطقه شدند. هوشنگ با تعهدي كه به نيروهايش داشت، آنها را به عقب بازگرداند. در اين حين بود كه متوجه شد اطلاعات مهم نظامي در منطقه عملياتي مهران جامانده و نبايد به دست منافقان بيفتد. هوشنگ در نهايت شجاعت همراه يكي از سربازانش كه داوطلبانه با او همراه شد، به سمت منطقه محاصره شده به دست دشمن باز ميگردند. سرباز گمنام امام، به اطلاعات مورد نظر دست يافت و آنها را از بين برد تا دست نامحرمان و نااهلان نيفتد. در اين ميان منافقان از راه ميرسند و هوشنگ اسداللهپور و همراهش در محاصره ميافتند. هوشنگ با تلاش و ايثاري كه از خود نشان ميدهد، سرباز همراهش را از مهلكه دور ميكند و خود تا آخرين تير اسلحهاش و تا آخرين نفسهاي شهادتطلبانهاش، در ميدان مبارزه با نامردان و نااهلان، مقاومت ميكند و در نهايت مجاهدتهايش در 29 خرداد 1367 توسط منافقين به آرزوي ديرينهاش يعني ممات في سبيل الله ميرسد. هرگاه به اتاق او قدم ميگذاشتم، روايتي از معصومين(ع) را ميديدم كه زينتبخش اتاقش بود. اولين بار كه اين صحنه را ديدم، از او پرسيدم كه علت اين كار چيست؟ او در پاسخ گفت كه من هر هفته يك حديث را روي كاغذ نوشته و آن را روي ديوار قرار ميدهم تا با ديدن آن حديث و روايت در ذهنم ملكه شود. همين يافتهها بود كه او را به آخرين منزل هدايت در حيات خاكي كشانيد. متولد خرداد 1342 سرانجام در جريان مقابله با منافقين در اشغال شهر مهران در خرداد ماه سال 1367 به شهادت رسيد. منافقين از آنجا كه كينه او را به دل داشتند و در انتظار دستگيرياش بودند، پيكر مطهرش را در ميدان مركزي شهر مهران به دار آويخته و سپس آن را به آتش كشيدند.
نویسنده : صغري خيلفرهنگ
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: 30 فروردين 1393 - 16:52
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 182]