تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):هر كس فكرش به جايى نرسد و راه تدبير بر او بسته شود، كليدش مداراست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812703383




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پیامک های مزاحم برای نوعروس، همسر جوان او را به قتل وادار کرد


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: پیامک های مزاحم برای نوعروس، همسر جوان او را به قتل وادار کرد جامعه > حوادث - روزنلمه ایران نوشت:




پسر جوان که مزاحم تلفنی همسرش را به قتل رسانده است در انتظار اجرای حکم اعدام است.
21 سال دارد و کوچکترین فرزند خانواده‌ای است که در یکی از روستاهای  حاشیه شهر مشهد زندگی می‌کنند. او تا دیپلم درس خوانده سپس راهی خدمت سربازی شده است. پسر جوان هیچ وقت فکر نمی‌کرد مهر قاتل بر صفحه زندگی‌اش بخورد و به این اتهام در انتظار صدور حکم قضایی روزها و شب‌های وحشتناکی را سپری کند.  وی در بیان داستان زندگی خود گفت: پدرم کشاورزی ساده و مادرم خانه‌دار است. سه سال قبل در مسیر مدرسه با دختری آشنا شدم و حدود یک سال با هم رابطه تلفنی داشتیم. دیپلمم را که گرفتم خانواده‌ام را مجبور کردم به خواستگاری مریم بروند. پدر و مادرم راضی نبودند و می‌گفتند دهانت بوی شیر می‌دهد، عجله نکن، برو سربازی و بعد....
اما کو گوش شنوا؟ هر دوپای خود را در یک کفش کردم و گفتم باید به خواستگاری بروید. آنها از ترس آبرویشان خواسته‌ام را پذیرفتند و تنها شرط پدر مریم نیز این بود که باید هر چه زودتر به خدمت سربازی بروم و این دوران را سپری کنم.   به این ترتیب بود که به سربازی رفتم و بعد هم دختر مورد علاقه ام را به عقد خودم در آوردم.  دوران نامزدی بسیار شیرینی را سپری کردیم.  در طول خدمت سربازی هم همه وظایفم را به خوبی انجام می‌دادم تا اضافه خدمت نخورم و مشکلی پیش نیاید.  همه چیز خوب پیش می‌رفت و من برنامه‌های زیادی برای آینده‌ام داشتم. اما یک روز که همراه نامزدم  بیرون رفته بودیم متوجه  شدم گوشی تلفن همراهش زنگ می‌خورد و وی که مضطرب و نگران به نظر می‌رسید گوشی را  قطع می‌کند.  ابتدا اهمیت ندادم ولی  حرکات و رفتارش شک و ظن مرا بر انگیخت. به خانه برگشتیم. در فرصتی مناسب گوشی مریم را برداشتم و آن را چک کردم.  من پیامک‌های عاشقانه‌ای را روی گوشی همسرم دیدم  و در این باره از مریم توضیح خواستم ابتدا طفره می‌رفت. اصرار کردم که باید واقعیت را برایم تعریف کند. او گفت که از چندی پیش پسری مزاحمش می‌شود و پیامک‌های عاشقانه می‌فرستد.
با شنیدن این حرف عصبانی شده بودم. از طریق مخابرات موضوع را پیگیری کردم و مرد مزاحم که هم روستایی‌ام نیز بود، شناسایی شد. موضوع را با برادر زنم مطرح کردم. من و هادی تصمیم گرفتیم  مرد مزاحم را درست و حسابی گوشمالی بدهیم. او را به مکانی خلوت  کشاندیم.  بدون مقدمه، موضوع را پیش کشیدیم. وی منکر قضیه شد ولی وقتی با عصبانیت و خشم ما روبه‌رو شد اعتراف کرد که برای مریم مزاحمت ایجاد کرده است.  مرتضی  در برابر ما ایستاد و گفت  مریم را دوست دارد و دلش می‌خواهد با او ازدواج کند. با شنیدن این حرف دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم. خون جلوی چشمانم را گرفته بود و نمی‌فهمیدم چکار می‌کنم. با او درگیر شدم. هادی هم جلو آمد و چاقویی را از جیبش درآورد و آن را به دستم داد.  با چاقو چند ضربه به مرتضی زدم و وقتی به خودم آمدم دیدم او غرق در خون روی زمین افتاده است. من و هادی بدون آن که موضوع را به کسی بگوییم فرار کردیم.  خیلی نگران بودیم.  پس از چند ساعت باخبر شدیم مرتضی در بیمارستان جان باخته است.  با گزارش موضوع به پلیس 110، مأموران پلیس وارد عمل شدند. فکر نمی‌کردیم کسی از این ماجرا بویی ببرد. ولی یکی از اهالی محل ما را دیده بود و با اطلاعاتی که در اختیار پلیس گذاشت  من به خاطر قتل و هادی به عنوان همدست دستگیر شدیم.  ما در بازسازی صحنه قتل نیز حقیقت را گفتیم و الآن در انتظار حکم هستیم. 17302



چهارشنبه 27 فروردین 1393 - 08:01:00





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 70]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن