واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
خدا بهت خیر بده آدم ربای عزیز!
طنز:من نمیدانم مملکت مگر قانون ندارد که در روز روشن این کارها را انجام میدهند؟ آن هم اقدام حساسی مثل آدم ربای که حتما باید در چهارچوب قانون صورت بگیرد.
به گزارش نامه نیوز به نقل از خبرپو، حتما خبر دارید چند روز پیش آدم ربایان یکی از خبرنگاران خبرگزاری ایلنا را هنگام خروج از محل کارش انداختند توی ون و بعد از طی یک مسیر وقتی چهره این خانم خبرنگار را با عکس مورد نظر تطبیق دادند و فهمیدند که اشتباه کردهاند خبرنگار را رها کردند و گفتند ما میریم یه دوری میزنیم بعدا باز مزاحم میشیم.
من نمیدانم مملکت مگر قانون ندارد که در روز روشن این کارها را انجام میدهند؟ آن هم اقدام حساسی مثل آدم ربایی که حتما باید در چهارچوب قانون صورت بگیرد. البته بنده نسبت به آینده آدمربایی بسیار خوشبینام و حدس میزنم این مورد هم مانند اختلاس و زیرمیزی و حمله و تجاوز و... در آیندهای نه چندان دور به امری عادی تبدیل شود.
مثلا تصور کنید داریم در خیابان راه میرویم، ناگهان آدمربا جلویمان سبز میشود، بعد از سلام و علیک و دست و روبوسی و حال و احوال میپرسد شما فلانی هستید؟ ما هم میگوییم بله فلانی هستیم. میگوید «اگه ممکنه من شما رو بربایم!» ما هم میگوییم: «قابل شما را نداریم. اصلا به قتل برسون. بیتعارف میگم.» اما آدمربای نجیب و قناعتپیشه در جواب میگوید: «نوکرتم، با همین آدمربایی هم کارم راه میافته.» بعد دوتایی سوار ماشین میشویم. میبینم علاوه بر آدمربای نجیب و قناعتپیشه یک راننده هم او را در این امر مهم همراهی میکند.
از راننده آدمربا میپرسم وضع و اوضاع چطور است؟ از آدمربایی راضی هستی؟ از وضع بازار گله میکند و میگوید: «دست زیاد شده، قبلا کجا این همه آدمربا بود؟» این را که میگوید ترمز میزند و از همان حوالی دو تا آدم دیگر میربایند. پنج نفری چپیدهایم توی یک پراید کوچیک. راننده آدمربا در حالی که از آینه به ما نگاه میکند دوباره شروع میکند به غر زدن: «آقا! ما سال 92،93 یه ون داشتیم، با این که ماهی فقط یه آدم میربودیم وضعمون توپ بود. همین دوستمون فقط برای اعتقاداتش آدم میربود. زیر رجل سیاسی کار نمیکرد. ولی الان چی؟ برای این که شکم زن و بچهاش رو سیر کنه خبرنگار هم میربائه!»
پرسیدم: حالا علت ربایش ما چیه؟ رباینده نجیب و قناعتپیشه گفت: «حاجی اگه خودت در حال حاضر چیزی تو جیب میبات داری ما زورگیری کنیم، اگه نداری هم اصلا جای نگرانی نیست. میتونیم گروگانگیری کنیم. هرجور خودت راحتی.» گفتم: «خب مثل این که شما بدون تحقیق و مطالعه قبلی اقدام به ربایش بنده کردید.» هر دو با هم پرسیدند: «چطور؟» گفتم: «ببینید من واقعا نمیخوام ناراحتتون کنم ولی حقیقت اینه که من طنزنویسم.»
دو آدم ربا با چهرههای نگران به همدیگر نگاه کردند، راننده ناگهان پایش را گذاشت روی ترمز و فریاد زد: «یعنی طنزنویس مطبوعاتی؟» سرم را انداختم پایین و گفتم: «متاسفم.» راننده سرش را گذاشت روی فرمان و هی تکان میداد، آدم ربای نجیب و قناعت پیشه گفت: «هنوزم حقوق شما همون چندرغازه نه؟» گفتم: «آره دیگه همونه. شرمنده هم شدیم پیش شما.» گفت: «اشکال نداره. پیش میاد دیگه. ممکن بود من هم الان به جای آدمربا طنزنویس مطبوعاتی بودم و هیچی تو جیبهام نبود.» گفتم: «پس من رفع زحمت میکنم.» گفت: وایسا. بعد دست کرد توی جیبش و پانزده هزار تومان گذاشت کف دستم و گفت «دربست بگیر.»
پانزده تومان را گرفتم و گفتم: «خدا خیرت بده، خدا بچههاتو واست نگه داره، خدا از آدمربایی کمت نکنه.» خداحافظی کردیم، من هم رفتم یک وعده غذای گرم خوردم و برای همین مجبور شدم پیاده تا خانه بروم. ما از این داستان نتیجه میگیریم که آدمی که طنزنویس یا روزنامهنگار است همیشه باید قبل از این که برای مقاصد مالی دزدیده شود شغلش را به آدمربا بگوید تا طرف تکلیف خودش را بداند. بالاخره مردم علاف و مسخره ما که نیستند! والا.
1393/1/26
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]