واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
رابطه پنیر پیتزا، حکیم فردوسی و علی حاتمی فرهنگ > کتاب - کتاب «حاتمی در امتداد فردوسی» در نمایشگاه کتاب تهران ارائه میشود.
به گزارش مهر، این کتاب به تحلیل سریال «هزاردستان» علی حاتمی میپردازد و برخی شخصیتهای آن را با شخصیتهای چندی از داستانهای شاهنامه مقایسه میکند. مهدی صادقی نویسنده این کتاب است که کتاب سینمایی پیشین او (گرافیک و سینما) در سال 1388 نامزد جایزه کتاب سال سینما شد. «حاتمی در امتداد فردوسی» در 264 صفحه رقعی و در تیراژ دو هزار نسخه و به قیمت 15 هزار تومان از سوی نشر «رسم» منتشر شده است. پشت جلد این کتاب آمده است: از قحطی نان تا شورش نان،
از رضا تفنگچی تا رضا خوشنویس،
از حاکم دلسوز و آفتاب سوخته تا سلطان سایه نشین گراندهتل،
از شکار کبک و گوزن تا گراز و گرگ
از شعبان استخوانی بیمخ تا شعبان استادخانی،
و ابوالفتح؛ از سرفههای مداوم و بیماری جسم تا بیماری روح و ریختن خون کودک بیگناه.
هزاردستان گویای این فاصلههاست و روایت زندهیاد علی حاتمی است از ایران بین دو جنگ جهانی. پنیر پیتزا، فصل مشترک فردوسی بزرگ و زنده یاد حاتمی است. هر دو شخصیتهای آثارشان را روی محور تاریخ کش میدهند تا ماندنی و مثالزدنی شوند. ایدهآلیسم رضا خوشنویس در برابر پراگماتیسم مفتش شش انگشتی به بنبست میرسد و این تداعیگر درگیریها و تضادهای موجود در چندی از داستانهای شاهنامه است: ایدهآلیسم سیاوش در برابر پراگماتیسم کاوس، یا پراگماتیسم فریدون و پاسیفیسم ایرج. شور جوانی سهراب از تجربه پیری رستم شکست میخورد، رضا خوشنویس هم تمام وقار پیری را به یک دم سبکسری جوانی میفروشد و ... باربد در همصدایی با خسرو، ساز میسوزاند و انگشت میبرد و اینجا در هزاردستان، پوستر چاپلین در آتش خشم و جهل میسوزد. فهرست این کتاب به شرح زیر است: پیش درآمد / آغاز / حاتمی در کلام دیگران / حاتمی، حافظ است / حاتمی، سعدی است / حاتمی، فردوسی است / نو و کهنه / گفتار، روح داستان / زمان هفتم / یونیت گرافیکی / پنیر پیتزای شخصیتها و رویدادها / تاریخ و هنر / تابلو گرونیکا / آرمانِ رضا؛ رضای آرمانی / رضا، سیاوش است / ایدهآلیسم و پراگماتیسم / بنبست! / رضا، سهراب است / شور جوانی ـ تجربهی پیری / رضا، رستم است / سهگانه مثبتمنفی / نیرنگ / انتقام یا ماموریت؟ / آغاز و پایان هزاردستان / پانورامای پیشدرآمد / از باربد تا چاپلین / اشتهایت چه شد قلم؟ / زمان و مکان / منطق داستانی / تضادها / جامه نو؛ روزگار نو / مشورت / ذوق سیمرغی ـ ذلت نابینایی / دروغ پشتِ دروغ! / تستِ ترور / ناامیدی، مرگ است / مارگیر را مار میکُشد / لایهشناسی موضوعی / لایهشناسی موضوعی نان / لایهشناسی موضوعی گربه / پنیرِ پیتزای خانمظفر / سیاه و سفید / دو روایت زنانه / هزاردستان و دکتر ژیواگو / فراتر از واقعیت / پیش و پسِ اضطراب / تراژدی ابوالفتح و شعبان / شاعرانِ هزاردستان / قربانی؛ خود یا فرزند؟ / ایرج و اسفندیار؛ قربانیهای حاجی واشنگتن / پینوشتها / منابع / نمایه در بخشی از مقدمه کتاب «حاتمی در امتداد فردوسی» میخوانیم: هزاردستان، ایران بین دو جنگ جهانی را به تصویر میکشد و رضا هم آدمی است بین دو شخصیتِ خوشنویس و تفنگچی. هزاردستان، تابلوی گرونیکایی است از ایران بین دو جنگ. فیلمی حقیقی و نه مستند. به وقایع تاریخی، نگاه مستند ندارد، اما بِدانها استناد میکند. حقیقتی که به واقعیت پیوند میخورد. این سرزمین به مجرد اینکه از قحطی جنگ اول خلاص یافت، اسیر جنگ دوم شد و خود را اشغالشده دید. آدمها هم سرگردانند: گاهی خیر، گاهی شر. گاهی نان به مردم میرسانند، گاهی آجر میکنند همان «نان سیلو» را. فرقی نمیکند آدمها، آدم خودشان باشند یا آدمِ حکومت. «همه سر به اطاعتاند». یکی از خیر به شر میرسد، دیگری از شر به خیر در گذر است. جمعی هم، چون مردمان قهوهخانهنشین، در این بینابین سرگردانند. از این است که راست نمیگویند. دروغگویند. نمیتوانند راست بگویند. مردمانی که از «دولتِ دروغگو» راست نمیشنوند، هم به خود دروغ میگویند، هم به او. هزاردستان، داستانِ تلاشِ بیسرانجامِ مردمی است که از «سنتِ» ناصرالدین شاهی و رویهی احمدشاهی خسته شدهاند، اما از «تجددِ» رضاشاهی هم جز چکمه بیگانگان نصیبشان نشد. آنها در گذرِ آراماند، مثل مرگ، آرام گام برمیدارند. مثلِ تهرانِ فریز شده پس از ترورهای 1296. درست است که عطر ریحان و کباب، فضای بازارچه و قهوهخانه و خانه آکاوس را پر کرده، اما استشمام این بو و رنگ، فقط از دو بینی ساخته است: یا رضا تفنگچی که سرخوش از روزگارِ شاهزادهزدهی اردوی شکار است، یا چنان فرصتطلب و سودجو چون مفتش ششانگشتی که سی سال بعد، به هوسِ دستههای سبزِ اسکناس، هنوز آن بو و بر را شکار میکند. به راستی این میان، مقصر که بود؟ تاوان که داد؟ «ژول میشله میگوید: شاهان خطا میکنند و مردمان تاوانش را میپردازند.» هزاردستان، داستانِ فاصلهی بین بیعرضگی، تنبلی و تفریطِ احمدشاهی است تا ادا و اطور و افراطِ رضاشاهی. یکی ایران را به «قحطی نان» سوق داد، دیگری زمینهساز «شورش نان» شد. از آن «قحطی» تا این «شورش»، فرق و فاصلهای است میان دو ضرر و دو زیان. اما همان طور که این دو در تاریخ، بیتاوان رها شدند، تاوانش را مردمان به تاریخ پس دادند. «تاوانِ گناهِ پدر را پسر داد». بهسانِ ایرج که تاوان خطای فریدون را داد: فراز آورم لشگری گرزدار
از ایران و ایرج برآرم دمار فریدون خطا میکند، ایرج و ایران باید تاوان بدهند! هزاردستان نیز، راوی این خطاها و تاوانهاست. مقصران، دهندگانِ تاوان نیستند، سودبرندگانِ آنند. هر دو پول و پاداش گرفتند تا از این خاک، خارج شوند. یکی با ادای دموکراتمنشی و دیگری با دیکتاتوری واقعی. هر چه در هزاردستان بجویی، جز این دو و آن دو نیست. برای درک بهتر هزاردستان، که تاریخِ سینمایی سی سالهی ماست، میتوان الگوهای ساختار داستانی آن را در شاهنامه جستجو کرد. میتوان مشروطه را بازخوانی کرد، رد پاها را در کودتای 1299 ردیابی نمود و خفقانِ رضاخانی و رضاشاهی را از پسِ نمایشِ تجددزایی و تمدنخواهی تماشا کرد. آنگاه لایههای زیرین واقعیتهای تاریخی را شفافتر دید.
6060
یکشنبه 24 فروردین 1393 - 19:59:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 52]