تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):وقتى مردى به همسر خود نگاه كند و همسرش به او نگاه كند خداوند بديده رحمت به آنان نگ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830801255




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زمزمه زهرايى سلام الله عليها


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: زمزمه زهرایى سلام الله علیها
حضرت فاطمه
من كنت مولاه فهذا على مولاهباور كن! باوركن كه رفته ام. باور كن كه تنها مانده اى. باور كن كه بى فاطمه شدى. این را باور كن!باید باور كنى و مى دانم كه حق دارى اگر باور نكنى.من هم باور نكرده ام, آن روز را كه تو آمدى و در كنارم نشستى و گفتى كه چرا سلام مرا جواب نمى دهى! و چقدر برایم سخت بود. در دریاى چشمان توفانى تو غرق بودم و بغض گلویم را مى فشرد كه در دل هزار بار, سلامت را جواب مى دادم تا بدانى هنوز هستم... هستم كه دست مجروحم را به كمك دست دیگرم بالا بیاورم و اشك را از چشمان دریایى تو كه بر خاك قبرم مى ریزد, پاك كنم; هنوز هستم تا سرم را به دست بگیرى و درد دل كنى و من پهلویم درد بگیرد و رویم نشود كه به تو بگویم...على من! مولاى من! من فاطمه ام... همان فاطمه اى كه همراه تو بود. حتى آنگاه كه از مهاجر و انصار كمك مى خواستى و صد افسوس كه آنان حقیقت را بر مصلحت ترجیح ندادند و به خانه خزیدند و خورشید را به فراموشى سپردند و حتى یك بار هم سرى به تإثر تكان ندادند تا دلت آرام شود.على جان! رفیق خوب تنهایى هایم!امشب كه باز پیشم آمده اى, دیگر مى خواهم بگویم... فقط به تو! كه شبها از درد پهلوى شكسته خوابم نمى برد ولى حتى یك بار هم صدایم در نیامد تا احساس غربت نكنى و تنهایى ات بیشتر نشود.همسر عزیزم! من خوشبخت ترین زن دنیا بودم, چون تو را داشتم. من بهترین همسر عالم را داشتم. من مظلوم ترین و تنهاترین همسر عالم را داشتم. تو امیر مومنان بودى اما جاهلان این را نمى فهمیدند.از هرچه دلت گرفت, از هر كه دلت شكست با فاطمه ات بگو. همسر خوبم! سینه مجروح زهرا همیشه از آن توست و صندوق دار اسرار غربتت.مى دانى چرا مرگ فاطمه ات این قدرها به تاخیر افتاد؟ به خاطر تو... به خاطر تویى كه تنها شدى.تویى كه امشب زانوهایت تا شده اند و كنار قبر من نشسته اى و انگار فراموشت شده كه حسین, خوابش نبرده است و زینب مادرى مى كند و تو... تو تنهاى تنها, هم ناله چاه و نخلستانى!حق دارى... حق دارى كه با دستانت بر خاك مزارم چنگ زنى.ماه هم حق دارد كه چهره اش را از تو بپوشاند و خاك قبرم را تاریك كند و نگذارد كسى اشكهاى تو را ببیند. حق دارى, حق با توست و تو.با حق هستى.پسر عمو وجود تو مایه آرامش فاطمه است.على من! گریه كن! اما نه برخود كه بر من؛ برفاطمه ات كه بى على است, كه بى تو است.همسفر زندگى ام!آن روز حتى سلمان و مقداد را هم به كمك نخواستم تا ثابت كنم كه با پهلوى شكسته و با دست مجروح و صورت نیلى هم نباید دست از دامان امام زمان خود كشید, نباید حریم ولایت را بى دفاع گذاشت.تنها دفاع كردم تا همه بدانند كه در آن كوچه یك نفر هم به كمك من و تو نیامد.صورتم را از نگاهت پوشاندم تا مبادا احساس شرم كنى كه مبادا غصه بخورى. پهلوى شكسته ام را از چشم زینب پوشاندم و اشكهایم را از چشمان حسنین علیهم السلام.آن شب حتى ام كلثوم هم كنارم نشست و پیشانى ام را بوسید. چشم باز نكردم و گذاشتم فكر كند كه مادر آرام خوابیده است و توانسته مادر را غافلگیر كند.اما تو همه چیز را فهمیدى. این را از نگاهت دانستم, از زود به خانه آمدنت و تا دیروقت بیدار ماندنت.از نگاههاى نگران و مضطربت, از نواى امن یجیبت و از چشمهاى عذر خواهت كه به زبان بى زبانى مى گفت: اینها همه اش به خاطر من است)!عزیزم! على جانم! فاطمه ات كتك خورد اما اینها همه به خاطر تو بود.على جانم! على جان!دوست دارم تا صبح بر مزارم باشى اما باید بروى كه امشب حسین بهانه مرا گرفته است و تا تو نروى آرام نمى گیرد و زینبم كوچكتر از آن است كه آرامش كند.همسرم! امام مظلومم! برو دست خدا به همراهت. برو مهربان فاطمه تا سحر چیزى نمانده است! ماهنامه كوثر ـ شماره 42، نوشته حمیده رضایىشکوری - گروه دین و اندیشه تبیان 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 197]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن