واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: نسل کشی مدرن!
نیکولا
کد خبر: ۳۹۱۱۹۴
تاریخ انتشار: ۱۹ فروردين ۱۳۹۳ - ۰۲:۱۸ - 08 April 2014
استاد چشم آبی آمده بود توی کلاس و یک پایان نامه صحافی شده را گذاشته بود روی میز که به عنوان یک نمونه پایان نامه خوب با نمره نوزده و هفتاد و پنج صدم ببینیم و عبرت بگیریم. قبل از اینکه به وضعیت شکلی و نوع صفحه بندی و فهرست نویسی نگاه کنیم چیزی که نظر همه بچهها را به خودش جلب کرد موضوع پایان نامه بود ” نسل کشی در کشورهای همسایه” و بعد زیر شاخههایش مثل ” قتلهای خانوادگی” و ” زنده به گور کردن دخترها” . همین جا بود که طبق معمول رگ ایرانیت (!) همکلاسیهای عزیزمان گل کرد و افتادند روی دور بحث که ” چه خوب که ما ایرانی هستیم و از این کارها نمیکنیم ! ما چقدر با فرهنگیم، چقدر با تمدنیم، قدیمها دخترهایمان هم شاه میشدند. کلا حقوق زن موج میزند و هیچ اتفاق بدی توی خانوادههایمان نمیافتد و خوش بحالمان، ما چقدر خوشبختیم!!”.
بد هم نمیگفتند.هر چی باشد ما زنها توی کشورمان حق رای داریم، حق رانندگی داریم، حق گرفتن مهریه به صورت اقساط داریم! تازه اگر از بعضی قتلهای خانوادگی در بعضی نقاط کشورمان که اغلب هم توسط پدر و برادر خانواده صورت میگیرد ( و در سالهای اخیر به خاطر وجود یارانه، کاهش محسوسی یافته!) چشم پوشی کنیم، خیلی هم خوشبختیم. همین که هر روز یک نفر ما را کتک نمیزند و با تبر سرمان را قطع نمیکند و زنده زنده دفنمان نمیکند خدا را شکر کرده و از زندگی خود بسیار خرسندیم! اما مساله کلا چیز دیگری است. چیزی که حتی در آن پایان نامه خوب با نمره نوزده و هفتاد و پنج صدم هم به آن توجهی نشده است. منظورم نوع دیگری از نسل کشی است که جدیدا رواج زیادی پیدا کرده…
خیلی هم فکر میکنند نسل کشی بلایی است که پدرها در خیلی از کشورهای همسایه ما بر سر فرزندانشان( و اغلب دخترانشان)میآورند و فاتحه شان را میخوانند و خودشان با دست خودشان کاری میکنند که نسلی از آنها باقی نماند. اما نسل کشی فقط این نیست. نسل کشی شاید کاری است که پدران ما هر روز با ما میکنند. وقتی پدر من یک ساعت و نیم سر اینکه چرا امروز قورمه سبزی داریم با مادرم بحث میکند، وقتی پدر تو توی تاکسی و جلوی غریبهها سر مادرت داد میزند. وقتی پدر مریم بخاطر اینکه مادرش اجازه داد با ما بیاید سینما یک ماه با او قهر میکند. وقتی شوهر دختر عمهام تمام روز در حالت بلندگو قورت داده میگوید” میوه بیار، چرا چاییت کمرنگه؟ سیگار من کو؟ تو چرا انقد خنگ شدی؟”. وقتی عمو در تمام این سالها حتی یک بار به زنش نگفته "عزیزم”. وقتی من و تو و مریم و بقیه مان خوب میدانیم که همه این آدمها اولش عاشق هم بودند و حالا اینطوری شدند، وقتی روز به روز هر نوع رابطه عاطفی داشتن با دیگران توی ذهنمان بیشتر تبدیل به کابوس میشود، وقتی حاضر هر کاری بکنیم اما به هیچ وجه زیر بار ازدواج و بچه دار شدن نرویم، اینها همهاش میشود نسل کشی!
من مثلا به عنوان یک دختر جوان که الان باید مشغول دل و قلوه دادن به یک نفر و نامه عاشقانه نوشتن برای او و اسم انتخاب کردن برای بچهام باشم، صبح تا شب و شب تا صبحم را با نفرت نسبت به آدمها و رابطهها میگذرانم و تنها خاطرهام از رابطههای عاطفی دیگران دعوا، حسادت، شک، تهمت، بی توجهی و بی احترامی است و حتی یک درصد تمایل به ازدواج و بچه دار شدن و حفظ نسل ندارم. با این وضع من چه فرقی با دختری دارم که توی افغانستان یا پاکستان یا عراق یا یک کشور دیگر، پدرش سرش را میگذارد لب باغچه و بیخ تا بیخ میبرد؟ اسم هر دوتایشان نسل کشی نیست مگر؟ البته که هست!
نیلوفر نیک بنیاد / وبلاگ نیکولا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 72]