تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 20 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسن مجتبی (ع):كسى كه در دلش هوايى جز خشنودى خدا خطور نكند، من ضمانت مى كنم كه خداوند دعايش را ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814776821




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

هنر دینی و هنرمند متعهد


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
هنر دینی و هنرمند متعهد
با نظر به اینکه هنر در اسلام، تأسیسی نبوده، امری تجویزی به شمار می آید، بررسی ضرورت یا اهمیت پرداختن به هنر از منظر تعلیم و تربیت اسلامی، موضوعی درخور تأمل و بررسی است.

خبرگزاری فارس: هنر دینی و هنرمند متعهد


بخش دوم و پایانی هنر و ارزش استاد مصباح در باب نسبت هنر با ارزش ها، به برداشتی شایع اشاره می کنند که زیبایی را محدود به امور محسوس می داند، و بنا بر این برداشت، زیبایی، مطلوبیتی ذاتی دارد؛ و بالاتر از آن، هنری که حاصل آن آفرینشِ این زیبایی هاست، دارای گونه ای تقدس تلقی می شود (مصباح، 10/12/1389). این گونه ارزش گذاری مثبت دربارة هر گونه زیبایی و هنری، خاستگاهی روان شناختی دارد، که در جای خود قابل بررسی و نقد است؛ اما از بعد معرفت شناختی آن می باید توجه داشت که ارزش گذاری هنری، می باید فارغ از برداشت عرفی از مفهوم های زیبایی و هنر صورت گیرد.( همان) استاد مصباح، برخلاف این تلقی، هر گونه زیبایی، به معنای شایع آن را یا هر هنری را از آن جهت که هنر است، لزوماً باارزش و مقدس نمی شمارند. ایشان نکتة فوق را این گونه تحلیل می کنند: اگر اثر هنری را تلفیقی از صورت و ماده، یا فرم و محتوا بدانیم، میان هنر و ارزش، نسبتی برقرار می شود که در ساحت های گوناگون ارزش شناختی قابل تأمل و ارزیابی است. از جملة این ساحت ها، ارزش های دینی و به طور خاص، ارزش های فقهی است. برای نمونه، اگر موسیقی را در نظر بگیریم، هر اثری در این زمینه فرم و محتوایی دارد که فارغ از ارزش زیبایی شناختی صورت و فرم آن، اگر متضمن امر فسادانگیز و باطلی باشد، بی شک به لحاظ ارزشی، دارای ارزش منفی است (مصباح، 16/11/1389). از همین جا می توان به مبنایی برای بهره مندی از مظاهر زیبایی و هنر در اسلام رسید. استاد مصباح در این باره بر آن اند که «انسان می تواند از مراتب و مظاهر مختلف زیبایی لذت برده، از منافع آن در امور گوناگون زندگانی بهره مند شود؛ مادام که این بهره مندی با مصلحت بالاتری تعارض نداشته باشد و مانع ارتقای انسان به مراتب بالاتر نشود؛ و شرع مبین، متکفل بیان موارد و ترسیم حدود این بهره مندی است»(مصباح، بی تا). همچنین تحلیل رابطة زیبایی و هنر با ارزش، با تأمل در نسبیت زیبایی از وجهه نظر کمالمندی هنر، بهتر روشن می شود. چنان که پیش تر گذشت، استاد مصباح، زیبایی یک اثر را به منشائیت آن برای اعجاب و لذت باز می گردانند، و از نظر ایشان لذت، ادراک ملائم با نفس است که خود، به کمال باز می گردد. نیز روشن شد که هر جا جمالی هست، پای کمالی در میان است، و اگر در ماده ای، صورتی زیبا ایجاد می شود، در واقع کمالی در آن پدید آمده است. با توجه به این نکته، و نیز با در نظر گرفتن اینکه کمال، مطلوب بالذات است، و ملاک ارزش نیز مطلوبیت، استاد مصباح به این نتیجة طلایی دست می یابند: «هر هنری ارزشی ـ مثبت یا منفی ـ می آفریند» (مصباح، 26/11/1389). باز با توجه به نکته ای که پیش تر گذشت، یعنی اینکه عالم ماده، عالم تزاحم هاست، استاد مصباح نتیجه می گیرند که ارزش برخاسته از کمال هنر، و در نتیجه زیبایی اثر هنری نیز نسبیت پذیر خواهد بود (همان). از همین جا نسبت زیبایی با ساحت های گوناگون ارزشی به دست می آید. برای نمونه، تماشای تابلوی که به لحاظ فُرم، در نهایت تناسب و هماهنگی و ترکیب بندی و... ترسیم شده است، ولی موضوع آن نمایش کمال اندام برهنة یک انسان است، با اینکه آن اندام، دارای کمال بصری است و در نتیجه ممکن است تماشای آن لذت بصری در پی بیاورد، به دلیل آنکه برای مراتب بالاتر وجود انسان، یعنی ساحت عقل و روح او زیان آور است، و با کمال آن مراتب بالاتر تزاحم دارد، به لحاظ ارزشی منفی خواهد بود. از همین جا، بحث لذت کاذب و هنر انحرافی رخ می نماید. استاد مصباح در تحلیل این امر، لذت ها را به دو دستة «لذات وهمی و خیالی» و «لذات فطری» تقسیم می کنند و معتقدند لذات فطری از شئون فطری وجود مدرِِک بر می خیزد که از کمالات وجودی موجودات نشئت می گیرند؛ اما گاه، لذات، بر  اثر عادتِ صرف و انس با برخی امور، به مدرِک دست می دهند که این التذاذها لزوماً نشان کمال نخواهند بود؛ مانند لذتی که از سیگار کشیدن به فرد معتاد به دخانیات دست می دهد. موضوع زیبایی های کاذب را از منظر نسبت زیبایی با لذت، می توان به نحوی دقیق تر بررسی کرد. چنان که پیش تر گذشت، از نظر استاد مصباح، «زیبایی، وصفی است در موجودات، که درک آن، سبب پیدایش اعجاب و لذت برای درک کننده اش باشد.»(ر.ک: همین مقاله، ذیل تعریف زیبایی) بر این اساس، زیبایی با موضوع لذت پیوند می یابد. از سویی، ایشان در باب لذت، همچون استادشان، علّامه طباطبایی (طباطبائی، 1388، ص 139) از آن دسته فیلسوفانی هستند که لذت را «نتیجة ادراک ملائمت با نفس می دانند، بما انه ملائمت؛ یعنی لذت، از هر یک از سه گونة حسی و خیالی و عقلی آن، لزوماً بر  اثر ادراک موضوع ملائم با نفس به دست نمی آید، بلکه توهم ملائمت، برای ایجاد لذت کافی است. برای مثال دیدن فردی که از دور، یک دوست پنداشته می شود، ولی در واقع دشمن است، ممکن است در فرد ایجاد لذت کند. در این موارد، این لذات، پنداری اند و با واقعیت، نسبت درستی ندارند و می توان آنها را لذات غیر اصیل نامید. بر این اساس، گونه هایی از زیبایی ها، با توجه به تعریف زیبایی و نسبت زیبایی و لذت، غیر اصیل خواهند بود» (ر.ک: مصباح ، 1405ق، مرحلة ششم، فصل 15). طبق دیدگاه استاد مصباح، این موضوع در عالم هنر نیز جریان می یابد؛ به این معنا که هنر نیز به منزلة پدیده ای انسانی، که زیبایی قوام بخش آن است، به هنر اصیل و غیر اصیل تقسیم خواهد شد. بر همین مبنا، آدمی ممکن است مصادیق بسیار متنوعی از هنر را بیافریند که از زیبایی های اصیل برنخاسته باشد. این موضوع، از جهات پرشمار فردی و اجتماعی، از جمله به لحاظ آسیب شناسی اجتماعی، بسیار درخور تأمل و بررسی است. برای نمونه، لذت بردن از تماشای فیلم های بسیار خشونت بار یا فیلم های با موضوع سکس، از جمله لذت های انحرافی و غیر اصیل است، که یک کودک، یا انسان بزرگ سالِ در حالت سلامت فطری از دیدن آنها دچار وحشت یا اشمئزاز می شود، اما بر  اثر تکرار تماشای این قبیل صحنه ها، رفته رفته به دیدن آنها عادت می کند و از تماشای آنها لذت می برد (مصاحبه ، 26/11/1389).از اینجا می توان به این نتیجه راه برد که زیبایی به معنای واقعی (و غیر عرفی)، از کمال واقعی بر می آید، و از کمال واقعی است که  لذت فطری دست می دهد. بر همین اساس، هنگام تزاحم میان لذات گوناگون، در مواردی که ساحت های وجودی ناظر به آنها در عرض هم نباشند، می باید مراتب ابعاد وجودی (حسی، خیالی و عقلی) انسان را در نظر گرفت، و در مواردی که لذت ها در عرض هم اند می باید برایند آنها را در نظر گرفت. برای نمونه، در مواردی که لذتی ناظر به بعد حسی وجود آدمی با کمال روحی و در نتیجه لذت روحی او در تضاد می افتد، با نظر به اینکه اساساً بدن انسان ابزاری برای تکامل روح اوست و در نتیجه روح در مرتبة بالاتری قرار دارد، لذت روحی ارزش بالاتر می یابد (مصباح، 26/11/1389). نقش زیبایی و هنر در تربیت و تزکیة انسان استاد مصباح، در این باره، بر آن اند که انجذاب فرد به زیبایی با توجه به مرتبة وجودی او ارزش گذاری می شود: «مجذوب جمال شدن، گاهی انسان را کمک می کند که از مرتبة پایین تر رها شده، به مرتبة بالاتر صعود کند؛ مانند مجذوب شدن کسی که هنوز از مرتبة حیوانی رها نشده به زیبایی های صور و معانی لطیف؛ و در هر زیبایی ای که نسبت به حال فعلی انسان مرتبة بالاتری دارد، امر به همین منوال است».(مصباح، بی تا) به این ترتیب، انجذاب به پاره ای زیبایی های محسوس و مثالی، نه تنها مباح، بلکه در شرایطی مایة ارتقای روحی انسان می شود و ممدوح است «و روشن است که این امر به حسب اشخاص و احوال متفاوت است».(همان) پس شیفتگی در برابر هنر و مظاهر زیبایی، بسته به مخاطب آن، امری کاملاً نسبی است: «روشن است که این امر به حسب اشخاص و احوال، متفاوت است. از این رو مجذوب و شیفته شدن به زیبایی خاص، در حالی که به ترقی و پیشرفت فردی کمک می کند، در همان حال موجب سقوط و تنزل فردی دیگر می شود».(همان) این جذب و انجذاب در برابر زیبایی و کمال، کارکرد شگرفی در تربیت و تزکیة انسان تواند داشت که استاد مصباح این گونه بدان پرداخته اند: «از جمله ادراکات و شعورهای فطری در انسان این است که در مقابل کمالی که امیدی به ملحق ساختن آن به خود و برخورداری از عین آن کمال ندارد احساس خضوع می کند و در این حال آن کامل را دوست می دارد و از اظهار خضوع در برابر او لذت می برد و بالاترین آرزویش این است که با آن کامل متحد گردد و با او یکی شود؛ و از نشانه های چنین خضوعی آن است که محب دوست دارد تا به کامل تقرب بجوید و به او نزدیک شده، به وی ملحق شود؛ و لذیذترین چیز در نزد این محب آن است که وجود خودش را فانی در محبوب و قائم به او ببیند؛ و نیز از نشانه های این خضوع آن است که خواست و اراده اش تابع خواست و ارادة محبوب است و در صفات و شئون خود، به محبوب شبیه می شود. چنین مرتبه ای از محبت، در واقع، جست و جوی کسی است که می تواند ذات انسان قائم به او و روح و جان و سراسر وجود انسان متعلق به وی باشد و او کسی نیست مگر آنکه در سلسلة علل مفیضه وجود برای انسان است؛ و از آنجا که اصل وجود و زیبایی هر چیز جز ذات حق تعالی مستفیض از غیر خودش می باشد، آنچه اولاً و بالذات مطلوب است، همان اوست».(همان) به این ترتیب، میل و گرایش فطری انسان به زیبایی، و جمال دوستی انسان، به بندگی و اطاعت خداوند رهنمون می شود و خود موجب تزکیه و قرب به خداوند خواهد گردید.همچنین، موضوع کارکرد هنر، از وجهه نظر دیگری نیز درخور بررسی است. به بیان روشن تر، با وجود آنکه شیء می باید ویژگی هایی داشته باشد تا آن را زیبا بخوانیم، آدمی از چه روی و با چه انگیزه ای به شیء زیبا گرایش می یابد؟ همچنین این گرایش و اقبال به زیبایی در زندگی اجتماعی و حیات فردی و درونی آدمی چه تأثیرات مادی و معنوی ای دارد؟ استاد مصباح در این باره رویکردی غایت گرایانه دارند؛ به این معنا که غایت جمال دوست بودن انسان، بهره برداری از مصلحت و منفعتی است که در آنها تشخیص می دهد: «میل نفس به سوی شیء زیبا به خاطر مصلحت و منفعتی است که در چیز زیبا وجود دارد.»(همان) استاد مصباح همچنین به کارکردهای روحی و معنوی و روان شناختی زیبایی بر انسان، یا به طور خاص بر مخاطب، از منظر اسلام توجه دارند. ایشان در این باره نمونه ها و شواهدی را بر می شمارند: «معروف است که پیامبر گرامی(ص)، بوی خوش و زیبایی را دوست می داشت (کلینی، 1429ق، ج 5، ص 321) و نقل شده است که نامه های خویش را به وسیلة افراد زیباروی و خوش چهره ارسال می کرد.»(ورام بن ابی فراس، 1369، ج1، ص75.) هنر دینی و هنر اسلامی افزودن قید به هنر، از جمله مباحثی است که در بررسی مسائل زیبایی شناسی به آن پرداخته اند. هنر «دینی» یا «اسلامی» چیست و با چه سنجه یا سنجه هایی از دیگر هنرها قابل تمییز است؟ و بر این پایه، آیا بحث از چنین هنرهایی امکان پذیر است؟ آیا این قید به عناصر سازندة خود اثر باز می گردد یا به پس زمینه های عقیدتی و اخلاقی و احساسی هنرمند؟ یا...؟ به این مسئله از منظرهای گوناگونی نگریسته اند. پاره ای از کسانی که به موضوع هنر دینی یا هنر اسلامی اندیشیده اند، مسئله را از بعد تاریخی نگریسته و بر آن شده اند که هنر دینی یا اسلامی ناظر به آثاری است که در سرزمین هایی پدید آمده اند که حاکمیت در آنها به دست متدینان یا مسلمانان بوده است. برخی نیز بر آن اند که اصطلاح «هنر دینی» یا «هنر اسلامی» را باید دربارة مجموعه و گسترة آثار هنری ای به کار برد که در جوامع و ممالکی ساخته شده اند که مردمان آنها، یا دست کم اکثریت مردمانشان متدین یا مسلمان بوده اند (گربار، 1379، ص 1ـ2). از این منظر، برای نمونه، هنر اسلامی، به مفهوم هنر مسلمین است؛ به این معنا که آن را پدید آورده یا بِدان مشهور بوده اند. لیکن در هر یک از این صورت ها، توجه به این نکته مناقشه می انگیزد که در چنین جوامعی، هنر امری نوزاده نیست که یک سر و بُریده از پیشینة فرهنگی و تمدنی آن سرزمین ها و با پذیرش اسلام یا هر دینی از جانب آن مردم و هنرمندان خلق شده باشد. همچنین از دیدی دیگر نیز به این موضوع نگریسته اند: گونة دینی یا اسلامی هنر، آن است که از مبانی و اصول دین، یا به طور خاص، آیین اسلام برخاسته باشد. بر این اساس، آثاری که هنرمند آنها را، آگاهانه یا ناخودآگاه، تحت تأثیر آموزه های دین، یا به طور خاص، اعتقاد به یگانگی خداوند، دل سپردگی به نبوت حضرت محمد(ص)، باور به رستاخیز به همان شکلی که فرستادة خداوند فرموده است؛ و نیز بر اساس دیگر تعالیم معرفت شناختی و هستی شناختی  و انسان شناختی اسلام، آفریده است، هنر دینی، یا به طور مشخص، هنر اسلامی خوانده می شوند. بر این اساس، عنصر مقوم «دینی» یا «اسلامی» بودن هنر، مبانی اعتقادی و احساسی هنرمند و خالق اثر است، که بالذات با سرزمین یا دورة خاصی پیوند ندارد. اما از میان اندیشمندانی که به این مسئله اندیشیده اند، استاد مصباح، در باب هنر دینی یا اسلامی دید گاهی ارزش شناسانه و غایتمندانه دارند. تأمل در دیدگاه استاد در باب کمال و ارزش، نظر ایشان را در باب هنر دینی یا اسلامی آفتابی می سازد. به باور آیت الله مصباح، چنان که پیش تر گذشت، ارزش مثبت، به کار یا چیزی تعلق می گیرد که به کمال حقیقی انسان بینجامد. همچنین، علم به کمال حقیقی، به دلیل محدودیت های معرفت شناختی و هستی شناختی انسان از دسترس عقل و دانش او خارج است (مصباح، 1376، ص 10-15). بر این اساس و نیز با نظر به اینکه خداوندِ علیم و حکیم، آفریدگار جهان، و تنها کسی است که به تمام مختصات وجودی انسان، اعم از بدن و روان و روح او، و نیازها و لوازم سلامت و شادکامی او در دنیا، و رستگاری و سعادتش در آخرت آگاه است و نیز از گذشته و آیندة عالم و آدم خبر دارد و اوست که حقیقتاً می تواند مصالح و مفاسد را با هم بسنجد و برایند نهایی آن را تعیین کند، و هموست که این مصالح و مفاسد را در قالب تعالیمی که «دین» نامیده می شود، از طریق وحی و توسط انسان هایی برگزیده با عنوان پیامبر، به آدمیان عرضه کرده است، دین تنها مرجع صلاحیت داری است که می تواند ارزش و مطلوبیت هر کار و اثری، از جمله هر هنری را تعیین کند (مصباح، 1381، ج 1ـ3، ص 129ـ132). بر همین مبنا، دیدگاه استاد، در باب هنر دینی و اسلامی، به لحاظ ثبوتی و اثباتی شکل می گیرد: «هنر دینی، ثبوتاً آن هنری است که موجب کمال حقیقی انسان شود» (مصباح، 10/12/1389) و «اثباتاً هنری است که دین آن را تجویز می کند» (همان).حال پرسشی در این مقام رخ می نماید و آن اینکه، در بُعد اثباتی هنر دینی یا اسلامی، سنجة تجویز دین چیست؟ و از چه راه هایی می توان به حکم شارع در باب هنرها پی برد؟ پاسخ این پرسش با نظر به دیدگاه اثباتی استاد در باب هنر و نیز خطوط کلی اندیشة ایشان در زمینة منابع اصلی دین به دست می آید: عقل؛ (مصباح، 10/12/1389) کتاب خدا؛ سنت و سیرة پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) (همان، مصباح، 1378 الف، ج 1، ص 38-39؛ همان، 1378ب، ج 2، ص 151). بدیهی است با توجه به این دیدگاه، هنر دینی، هنری امضایی و تجویزی است که لزوماً در فرهنگ یا ملیتی خاص منحصر نیست؛ یعنی هر هنری، که در راستای کمال حقیقی و فطری انسان بوده، برایندش موجب تعالی و قرب به خداوند باشد، ارزش مثبت دارد و در این حوزه قرار می گیرد؛ و البته ملاک تشخیص و تعیین چنین حکمی، شریعت الهی و منابع آن است. بر این اساس هر هنری که بر مبنای شریعتْ حرام، مکروه یا مباح نباشد، در حوزة ارزش های مثبت قرار می گیرد، و از نظر دین، مطلوب و ممدوح خواهد بود. گفتنی است همان گونه که پیش تر آمد، دیدگاهی شایع دربارة هنر اسلامی وجود دارد که بنا بر آن، هنر اسلامی به معنای هنر مسلمانان است. استاد مصباح دربارة این گونه بر آن اند که هنرهای مزبور، ذاتاً و لزوماً با دین نسبتی ندارند، و اصطلاح «هنر اسلامی» در این مقام، چونان اصطلاح های «فلسفة اسلامی» یا «فلسفة مسیحی»، بیشتر مفهومی معطوف به تاریخ یا فرهنگ دارد. بدیهی است قید «اسلامی» در این مقام، به معنای حقیقی آن نظر ندارد، و بر این اساس، هنر اسلامی به معنای «هنر دورة اسلامی» یا «هنر سرزمین اسلامی» و یا «هنر کشورهای اسلامی» خواهد بود. همچنین طبق دیدگاهی، هنرهایی که متعلقشان امور دینی است نیز، به لحاظی شایع، «هنر دینی» خوانده می شوند، و بنا بر دیدگاه استاد مصباح ویژگی این هنرها آن است که با شعارها و شعائر دین ارتباط می یابند (مصباح، 10/12/1389). هنرهایی مانند تذهیب و خوش نویسی که در خدمت قرآن به کار می روند یا کاشی کاری و معرق کاری و مقرنس کاری که در ساخت مساجد و معابد و دیگر بناها و سازه های دینی به کار می روند، از جملة این هنرها به شمار می آیند. هنر دینی، نماد و بیانگری هنر، به مثابه یک رسانه، تا چه پایه قدرت بیان دارد؟ آیا گونه  یا گونه هایی از هنر می توانند مفاهیم خاصی را بر مخاطبشان القا کنند؟ و به طور خاص، هنر دینی، با نظر به محدودیت ها و ویژگی هایش تا چه پایه توان بیانگری و القای مفاهیم را دارد؟ برای نمونه، آیا فرم یک بنا در معماری اسلامی، به تنهایی، می تواند احساسات خاصی را در بیننده پدید آورد یا مفاهیم ویژه ای را بر ذهن او القا کند؟ از اینجا بحث نماد (سمبل) و نمادپردازی رخ می نماید؛ به این معنا که نماد (سمبل)، که از عناصر مهم تشکیل دهندة فرم به شمار می آید، چگونه ساخته می شود؟ و در مرحلة بعد چگونه به کار می رود؟ و باز پس از آن، چطور فهمیده می شود؟ همچنین، نسبت نیت آفرینندة فرم و به کارگیرندة نماد در القای مفاهیم چیست؟ آیا ممکن است مخاطبی از یک اثر هنری برداشتی توحیدی داشته باشد و مخاطبی دیگر، برداشتی شرک آمیز؟ استاد مصباح، در این زمینه بر آن اند که نماد (سمبل)، تابع وضع و قرارداد است، و هر وضع و قراردادی، به فراخور دامنة شمول طرفیتش، به بستر و زبان مفاهمة مشترکی نیاز دارد تا واضع قرارداد و مخاطبش، در آن نظام مشترک نشانه شناختی به درک واحدی نزدیک و نایل شوند. بدین ترتیب، درک درست نمادها و نشانه ها به بستر مشترکی که نماد در آن شکل گرفته و خلق شده، از جمله شرایط اجتماعی و زمینه های اعتقادی، بستگی تام دارد. بر این اساس، با نظر به اینکه استاد مصباح، هنر دینی را ـ به استقرای غیر تام ـ هنری اساساً نمادین (سمبلیک) می دانند، معتقدند بسیار بعید است با وجود زمینة مشترک مزبور، از یک اثر، برداشت های  متضاد شود. (4) برای نمونه، نزد آشنایان به هنر اسلامی، مناره های بر افراشته در معماری سنتی مساجد، نشانِ رهنمایی این مکان مقدس به آسمان است، و همچنین گنبد، که آن نیز معمولاً در مرکز بنا واقع است و با فرمی یگانه، نگاه هر بیننده ای را به سمت بالا جلب می کند، نشان توحید، و دعوت کننده به آن است، و بسیار بعید است مخاطبی که با این شرایط فرهنگی و تمدنی آشناست، از این فرم، برداشتی متضاد، و مثلاً کفرآمیز یا شرک آلود، داشته باشد (مصباح، 10/12/1389). نمادپردازی و تعبیر در هنر دینی درک و تأویل و تفسیر اثر هنری، در بسیاری از گونه های هنر، با نمادپردازی پیوندی وثیق دارد. گذشته از این، نقش نماد در هنر، و به ویژه هنر اسلامی، که هنری انتزاعی به شمار می آید، از جنبه های گوناگونی مهم و درخور تأمل و بررسی است.پرسشی بنیادین در این زمینه این است که اساساً نمادها چگونه ساخته می شوند؟ و در مرحلة بعد، این پرسش رخ می نماید که ذهن مخاطب چگونه به مدلول نمادها پی می برد؟ و سرانجام نماد و ارزش در هنر دینی چگونه با هم پیوند می یابند؟ چنان که پیش تر گذشت، طبق نظر استاد مصباح، نمادها و نشانه ها، تابع وضع و اعتبار و قراردادند. (5) اما این اعتبار کردن، اگر بخواهد در زبان مشترکی فهم شود، می باید پشتوانه هایی حقیقی داشته باشد: انگیزة معتبِر، و دیگری نتیجه ای که در عمل بر آن مترتب می شود: «این مفاهیم [و نمادها] هر چند قراردادی و به معنای خاصی «اعتباری» هستند، ولی چنین نیست که به کلی بی‏ارتباط با حقایق خارجی، و بیرون از حوزة قانون علیت باشند؛ بلکه اعتبار آنها بر اساس نیازهایی است که انسان برای رسیدن به سعادت و کمال خودش تشخیص می‏دهد؛ تشخیصی که مانند موارد دیگر گاهی صحیح و مطابق با واقع است و زمانی هم خطا و مخالف با واقع» (مصباح، 1379، ج 1، ص 231). از همین جا، نماد با مفهوم «کمال» و سرانجام با «ارزش» پیوند می خورد؛ به این معنا که کمال در اثری که نماد در آن به کار رفته است به خاستگاه های حقیقی اعتبار نماد باز می گردد، و از سوی دیگر نیز در صورتی که برایند پشتوانه های حقیقی اعتبارِ مزبور سبب پیدایش کمال مثبت باشد، اصل اعتبار و نماد در راستای کمال ارزیابی می شود، و در گام بعد نیز، این کمال، ارزشمندی نماد را نتیجه می دهد، و در نتیجه، فرمی که حاوی این دست نمادها باشد، به این ارزش متصف می گردد. در نتیجه خاستگاه ارزش هنر انتزاعی اسلامی روشن می شود. بر این اساس، با آنکه در هنری مانند شعر، نمادها و عناصر اعتباری و قراردادی فراوانی به کار می رود، تأثیر و نتیجه ای که بر آن مترتب می شود، خود، امری حقیقی است، و آن، احساس و باور و انگیزه و حرکتی است که در روان مخاطب ایجاد می شود، که به سهم خود، در رویکرد او به خودش، دیگر انسان ها و عالم و... اثر می گذارد، و بر مبنای آنچه گفته آمد، در صورتی که به کمال بینجامد ارزش مثبت خواهد داشت. نیز نمادهایی که در معماری سنتی مساجد به کار رفته اند و آگاهانه یا ناخودآگاه مخاطب خویش را به فضایی روحانی می برند و زمینه را برای پیوند با مبدأ هستی و نیکی و... آماده می سازند ، ارزشمند و مطلوب اند (مصباح، 10/12/1389). هنر و هنرمند متعهد نخستین یادگارهایی که آدمی در تاریخ بر جا گذاشته، نشان از آن دارد که فطرت کمال پرست و جمال پسند او همیشه زنده بوده، و هنر، تجلی و نمودی از این بُعد وجودی انسان است. لیکن هرچه ذهن و زندگی انسان پیشرفت کرده و گسترش یافته، درخت هنر نیز در حیات او پرشاخ و برگ تر شده است؛ چنان که امروزه هنر در همة ساحت های فردی و اجتماعی زندگی بشر ریشه دوانیده است. برای نمونه، فیلم، عکس، موسیقی، تنها سه شاخه از شاخه های پرشمار هنرند که تقریباً در تمام حوزه های زندگی بشر وارد شده اند و امروزه در ساحت های دینی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و دیگر ساحت های حیات او نقشی کلیدی ایفا می کنند. از همین جا، ضرورت بومی سازی هنر، با رویکردی دینی و به طور ویژه اسلامی، روشن می شود، و بدیهی است که یکی از مهم ترین و اولویت دارترین مسائل در این حوزه، پرداختن به هنرمند متعهد است؛ چه، اگر هنرمند بخواهد میان حقیقت و مخاطب خویش واسطگی کند ـ رسالت اصلی او نیز همین است ـ می باید ویژگی ها و امکانات وجودی ای داشته باشد. اگر چنین شود و چنان کسانی پرورش یابند، هنر متعهد نیز زاده خواهد شد، و روشن است که زمینة کمال و تعالی فردی و اجتماعی انسان را فراهم می سازد. بر پایة آنچه گذشت، متفکران بسیاری، از  جمله آیت الله مصباح، در این زمینه اندیشیده  و کوشیده اند. استاد، ویژگی های هنرمند متعهد را از دو وجهه نظر ارزیابی می کنند: حسن فاعلی و حسن فعلی: «حسن فعلی هنرمند متعهد به این است که کارش در جهت کمال نفس باشد. به بیان دیگر، چنین هنرمندی چارچوب شریعت را در نظر می گیرد و در خلق آثارش، رعایت بایسته ها و شایسته های شرع و اخلاق دینی را به دقت وجهة همت خویش می سازد» (همان).کار این هنرمند، همچنین می باید حسن فاعلی داشته باشد؛ به این معنا که نیتش در کار، رضای خدا و خدمت به بندگان باشد، نه صرفاً کسب درآمد یا شهرت و موقعیت اجتماعی یا لذت شخصی یا... (همان). بدیهی است این هنرمند در انتخاب محتوا و فرم، خود را متعهد می بیند، و طبق دیدگاه استاد مصباح در باب انواع زیبایی، با نظر به اینکه در زیبایی های عقلی و نیز زیبایی های ماورای آن، صورتْ تصور ندارد، سنجة ارزش شناختی دین، تنها دربارة محتوا معنا می یابد؛ ولی دربارة هنر های حسی و خیالی، هنرمند متعهد می کوشد تا افزون بر رعایت نظر دین دربارة محتوایی که در این ساحت ها عرضه می کند، از قالب ها و صورت هایی بهره گیرد که دین آنها را تأیید می کند (همان). استاد مصباح در باب صورت یا فرم (قالب)، و نیز محتوا یا ماده در هنر متعهد، از میان چهار حالت ممکن، تنها یک حالت را مطلوب و مجاز می شمارند. این چهار حالت عبارت اند از: (1) حالتی که فرم و محتوا هر دو مطلوب باشند؛ (2) فرم، مطلوب، و محتوا، نادرست باشد؛ (3) فرم، نامطلوب، و محتوا، درست باشد؛ و (4) آخرین حالت اینکه فرم و محتوا هر دو نادرست باشند. ایشان دربارة نسبت پسندیدة فرم و محتوا از منظر دین معتقدند هر یک از صورت و محتوا ملاک مستقلی دارد: ممکن است صورت یا فرمی، فی حدنفسه مطلوب باشد، اما به محتوای نادرست تعلق گیرد؛ مانند اینکه کسی با موسیقی و الحان مخصوص قرآن، که مورد تأیید دین است (فرم)، مطالب نادرست و ناشایستی را بیان کند (ماده)؛ یا به عکس، محتوایی با ارزش، مانند آیات نورانی قرآن را، با آلات یا موسیقی های مستهجن (صورت) بخواند؛ چنان که در روایات نیز آمده است در آخرالزمان، قرآن را با مزامیر می خوانند (گلستانه، 1429ق، ص 190-191). نیز ممکن است محتوایی ناشایست، مانند اشعار لغو و محرک را با موسیقی مناسب مجالس لهو و لعب بخوانند، که این نیز ارزش منفی دارد و در نتیجه دین آن را تأیید نمی کند؛ و تنها حالتی که از هر دو وجهه نظر ارزش مثبت دارد و در نتیجه دین نیز آن را تجویز می کند این است که بر اثر، فرم و محتوا هر دو مورد تأیید دین باشند (مصباح، 10/12/1389). اولویت سنجی آموزش هنر در نظام دینی با نظر به اینکه هنر در اسلام، تأسیسی نبوده، امری تجویزی به شمار می آید، بررسی ضرورت یا اهمیت پرداختن به هنر از منظر تعلیم و تربیت اسلامی، موضوعی درخور تأمل و بررسی است؛ به این معنا که با توجه به اینکه برای تربیت اسلامی کودک و نوجوان و نیز دیگر سنین و جایگاه ها، مواد آموزشی می باید اولویت سنجی شود، از منظر اسلام، آموزش هنر چه حکمی دارد؟ استاد مصباح دربارة ضرورت یا مطلوبیت آموزش هنر یا جای دادن آن در نظام آموزشی و تربیت دینی در جامعة اسلامی بر آن اند که این مسئله از دو جهت متفاوت قابل بررسی است: نخست از این منظر که دیدگاه خود اسلام، با صرف نظر از مسائل و مصالح نظام دینی و شرایط زمان و مکان، در باب آموزش هنرها چیست؟ و آیا پرداختن به هنر، به طور کلی، یا پاره ای هنرها، به طور خاص، در تزکیه و تعالی و کمال روح انسان تأثیر مثبت دارد؟ و از منظر دیگر، با توجه به اهداف ثانوی، که این موضوع دربارة شرایط خاص زمانی و مکانی مطرح می شود، تعلیم و تعلم هنر چه حکمی دارد؟ برای نمونه، پرداختن به هنر و آموزش گونه های مختلف آن، برای پر کردن اوقات فراغت، یا مثلاً با این هدف که نوجوانان و جوانان سراغ هنرهای ضددینی نروند یا هنرهای ضد اسلامی در جامعة دینی شیوع نیابد، باید در کانون توجه و دقت قرار گیرد (همان). پی‌نوشت‌ها: 4. روشن است که دو جامعه یا دو عرف مختلف، با زمینه‌های ارزشی و ذهنی مختلف، از یک سمبل و به تبع آن از یک اثر واحد، درک و برداشت‌های متفاوت داشته باشند. 5. استاد مصباح، در تقسیمی اعتباریات را به دو دستة نفس‌الامری و غیر‌نفس‌الامری منقسم می‌کنند. دستة نخست آنهایی هستند که پشتوانة حقیقی دارند و شیوة فراگیری و مفاهمة آنها مانند طریق تعلم حقایق و واقعیت‌های نفس‌الامری و خارجی است. دستة دوم اعتباریات نیز آنهایی هستند که خاستگاه و پشتوانة حقیقی ندارند (اعتباریات صرف). این اعتباریات که صرفاً سلیقه‌ای، وضعی و قراردادی‌اند نیز در زندگی اجتماعی انسان فراوان‌اند. آموزش و کاربست و مفاهمة این اعتباریات از راه تقلید صورت می‌گیرد (در این‌باره، ر.ک: مصباح، 1379 الف، ص205ـ210). منابع حافظ برسى، رجب بن محمد (1422ق)، مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیرالمؤمنین(ع)، تحقیق و تصحیح علی عاشور، بیروت، اعلمی. حر عاملی، محمدبن حسن (1409ق)، وسائل الشیعة، قم، مؤسسة آل البیت(ع). دیویس، دنی و همکاران (1388)، تاریخ هنر جنسون، ترجمة فرزان سجودی، تهران، فرهنگ سرای میردشتی. سبزواری، ملّاهادی (1369ـ1379)، شرح المنظومة، تصحیح و تعلیق حسن حسن زاده آملی، تحقیق و تقدیم مسعود طالبی، تهران، ناب. صدوق، محمد بن على (1378ق)، عیون أخبار الرضا(ع)، تصحیح مهدی لاجوردی، تهران، جهان. طباطبائی، سیدمحمدحسین (1388)، نهایة الحکمه، تصحیح و تحقیق غلامرضا فیاضی، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره). طبرسی، فضل بن حسن (1412 ق)، مکارم الأخلاق، قم، شریف رضی. کلینی، محمد بن یعقوب، (1429ق)، الکافی، قم، دارالحدیث. گربار، اولگ (1379)، شکل گیری هنر اسلامی، ترجمة مهرداد وحدتی دانشمند، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. گلستانه، سیدعلاءالدین محمد (1429ق)، منهج الیقین (شرح نامة امام صادق(ع) به شیعیان)، قم، دارالحدیث. مجلسی، محمدباقر (1403ق)، بحار الأنوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی. مصباح، محمدتقی  (بی تا)، «بحثی کوتاه دربارة جمال»، در: پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله مصباح: http://mesbahyazdi.org. ــــــــ (1376)، معارف قرآن 4 و 5 (راه و راهنماشناسی)، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی. ــــــــ (1378الف)، نظریة سیاسی اسلام، نگارش کریم سبحانی، ج1 (قانون گذاری)، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره). ــــــــ (1378ب)، نظریة سیاسی اسلام، نگارش کریم سبحانی، ج2 (کشورداری)، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره). ــــــــ (1379)، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، شرکت چاپ نشر بین الملل. ــــــــ (1381)، آموزش عقاید، چ هفتم، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل. ــــــــ (1405ق)، تعلیقة علی نهایة الحکمة، قم، سلمان فارسی. ــــــــ ، «زیبایی، هنر و کمال» (گفت و گو)، 26/11/1389. ــــــــ ، «زیبایی شناسی و نسبت هنر با دین» (گفت و گو)،  10/12/1389. ــــــــ ، «فلسفة هنر و زیبایی» (گفت و گو)، 16/11/1389. ملّاصدرا، (1383)، شرح أصول الکافی، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی. ورام بن  ابی فراس، مسعود بن عیسی (1369)، مجموعة ورّام، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی. هاشمی خویی، میرزاحبیب الله (1400ق)، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة و تکلمة منهاج البراعة، ترجمة حسن حسن زاده آملی و محمدباقر کمره ای، چ چهارم، تهران، مکتبة الاسلامیة. منبع: فصل‌نامه معرفت فرهنگی اجتماعی شماره9 انتهای متن/

93/01/18 - 00:45





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن