تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
راهنمای انتخاب شرکت‌های معتبر باربری برای حمل مایعات در ایران
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تست‌شده و 100٪ عملی)
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1869673712
وقتی هموطن کرد ،حاج احمد متوسلیان و یارانش را باور می کند
واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا:
به مناسبت تولد جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان؛ وقتی هموطن کرد ،حاج احمد متوسلیان و یارانش را باور می کند تهران-ایرنا- حاج احمد دستور داد نیرویش را 47 ساعت به زندان انداختند، همان جا بود که یقین و باور کردم اینها (برادر احمد و یارانش) منجی ما هستند.
به گزارش روز شنبه ایرنا به نقل از پایگاه اینترنتی بسیج، به مناسبت 15 فروردین ماه سالروز ولادت حاج احمد متوسلیان فایل صوتی خاطره ای جذاب و شنیدنی از این رزمنده جاویدالاثر منتشر شد.
حدود دو سال پیش بود که برای حضور در کنگره شهدای مریوان رفته بودم ، درب سالن را که باز کردم ، دیدم جلوی سالن جا باز کرده اند برای مسوولان والا مقام و انتهای سالن رو اختصاص دادند به کردها و همرزمان احمد.
سالن را ترک کردم و بین مردم رفتم ، ببینم مردم چه می گویند.
چای فروشی وقتی مرا دید ،گفت: شما آمده اید برای کنگره؟ من یک خاطره از ˈبرادر احمد دارمˈ.
وی ادامه داد: روزی که اینها (احمد متوسلیان) آمدند داخل شهر، درگیری بین آنها و همسایه ما پیش آمد و همسایه ما از این نیروها کتکی خورد و من تصمیم گرفتم فرمانده آنها (برادر احمد) را پیدا کنم و شخصا با او سخن بگویم و بگویم: شماها آدم های بی مرامی هستید، همه شما دروغ می گویید و ...
صبح که به مرکز سپاه داخل شدم، گفتم با متوسلیان کار دارم، کسی که جلوی درب بود گفت: خودم هستم.
گفتم : عرضی دارم. من را به داخل اتاق راهنمایی کرد.
داستان را برای ˈبرادر احمدˈ گفتم، صدا زد پاسداری که سیلی محکم به گوش همسایه ما زده بود را آوردند.
احمد به پاسدارش گفت: موضوع را تعریف کن.
قرآنی روی میز بود، آن را بلند کرد و گفت: به قرآن قسمتان می دهم ، کسی دروغ نگوید.
من قصه را تعریف کردم، به پاسدارش گفت: شما تایید می کنی که چنین اتفاقی افتاده؟
پاسدارش گفت: بله من سیلی زدم. همان جا حاج احمد دستور داد نیرویش را 48 ساعت به زندان انداختند، و آنجا بود که ایمان آوردم اینها (برادر احمد و یارانش) منجی ما هستند.
اجتمام**7268
انتهای پیام /*
: ارتباط با سردبير
[email protected]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]
-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها